پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خسرو معتضد نوشت:
محتوای صفحات حوادث
روزنامهها بخصوص چهار صفحه «خط قرمز» روزنامه قدس مرا مرتعش میکند. اخبار
این چهار صفحه و صفحات حوادث جراید دیگر را بخوانید.
انگار دزدی، حرفه ملی(!) شده است.
جوانان بیکار در فصل تابستان سه چهار نفری مینشینند و با الهام از موضوع
فیلمهای سینمایی که به فراوانی در تلویزیونهای داخلی و ماهوارهای پخش
میشود، طرح سرقت از سوپر محل یا مغازههای مختلف را میریزند و اجرا
میکنند.
زن پرستار خانگی با استفاده از بیماری آلزایمر پیرزنی که وی را
به او سپردهاند نقدینه و جواهرات او را میدزدد، آن هم از داخل گاو صندوق
و برای خود صد سکه طلا میخرد! زن جوان دیگری که من وقتی چهرهاش را در
روزنامه دیدم (از روی دوربین مراقب مغازه طلافروشی) فکر کردم هنرپیشه یا
شاعره جوانی است. از اتومبیل خانم دیگری کارت عابر بانک او را میدزدد و
میلیونها پول از عابر بانک او میگیرد. زن 48 ساله دیگری به عیادت بیماران
میرود و کیف عیادت کنندگان را میدزدد و خارج میشود و سرانجام گیر
میافتد.
گانگسترها به پمپ بنزین لشکرک شبیخون زده موجودی گاوصندوق را
میربایند و ناپدید میشوند و پلیس با چاپ عکس دزدها از مردم برای شناسایی
آنان کمک میخواهد.
جنایت و کلاهبرداری سر جای خود، دزدیهای خردهپا و کوچک و متوسط و بزرگ به صورت یک میکروب ساری درآمده است.
مردم
مشهد در روزنامههایشان که پیامکهای آنان را منعکس میکنند، از نیروی
انتظامی خواستهاند در هر خیابان یکی دو پاسگاه دو سه نفره پلیس نصب کنند
شاید شمار جرایم کاهش یابد.
از بررسی نوع جرایم چنین برمیآید که
بزهکاران اغلب دزد حرفهای نیستند، فقر و محرومیت و بیپولی و ناامید شدن
از گذران معاش از راههای درست آنان را به خلافکاری کشانده است. محدودیت
کار مغازهداران و کسبه در مشهد تا ساعت 24 که با اصرار و لجاجت برنامه
ریزان مدتی ادامه یافت و خوشبختانه فرا رسیدن ماه رمضان آن را متوقف کرد که
امید است برای همیشه این طرح خام و ناپخته متوقف بماند تأثیری در کاهش
جرایم نکرد.
طی همان روزهای اجرای این برنامه، چندین شعبه بانک در مشهد
روز روشن مورد دستبرد گانگسترهای مسلح قرار گرفت و همه از خود پرسیدند وقتی
روز نتوان با این جرایم مبارزه کرد، چگونه در تاریکی شب- آن هم در شهر
بزرگی چون مشهد- میتوان از عهده دزدان متوسط و غیرحرفهای و دزدان حرفهای
برآمد؟
بسیاری از مشکلاتی که امروز گریبانگیر جامعه شده است از
بیتجربگی و کارهای عجولانه در سالهای گذشته منشأ میگیرد.در بسیاری از
موارد، ما تجارب ارزنده صد ساله، دویست ساله را کنار گذاشته آمدیم راه رفتن
کبک را بیاموزیم، راه رفتن خودمان را فراموش کردیم! مثلاً در لندن یا
نیویورک یا بیشتر شهرهای بزرگ، پلیس پیاده اغلب در خیابانها دیده میشود.
پاسگاههای سه چهار نفری در معابر تعبیه شده که در هر حال در دسترس مردم
هستند.
پلیس پیاده یا پلیس گشتی موتورسوار باید همواره در معابر و
خیابانها گشت بزند. در اخبار میخوانیم گشت کلانتری و گشت آگاهی خوشبختانه
در موارد بسیار موفق شدهاند از وقوع جنایت، آدم ربایی و زورگیری جلوگیری
کنند.
پلیسهای نمونه هر سال باید معرفی شوند و جایزه بگیرند. باید به
جای تکیه بر سربازان وظیفه به بهانه بهرهوری، به پلیس حرفهای روی آوریم.
سوئدیها
در سالهای 1290 و 1291 با تشکیل ژاندارمری و سپس پلیس دولتی ایران
توانستند افراد بسیار لایق و دلسوز و حرفهای را به پلیس جلب کنند و در
کشور و جادهها امنیت نسبی بوجود آورند.
در کشوری که این همه جوانان
بیکار ولی عاشق کار وجود دارد استخدام و آموزش پلیس حرفهای با اونیفورم و
کلاه آراسته و گذراندن دورههای شش ماهه و یکساله به عنوان پلیس حرفهای و
نه سرباز وظیفه نقش مؤثری در تثبیت امنیت خواهد داشت. امنیت برای مملکت در
حکم تنفس برای انسان است. چاپ این همه اخبار جنایی و حوادث و شرح
کلاهبرداریها و سرقتها، مردم را نگران میکند. البته ضرورت هم دارد که
مردم سرشان کلاه نرود و فریب نخورند.با بزهکارانی که خود را پلیس جا زده و
مردم را مورد اخاذی قرار میدهند باید با شدت عمل تمام رفتار کرد. نباید
بگذاریم دزدی در ایران به صورت حرفه عمومی درآید. چرا در رادیو و تلویزیون
در این گونه موارد سخن رانده نمیشود؟
شما دیدید که در روزنامه ها به
بهانه حفظ آبروی جنایتکاران و مجرمان تصویر آنان پوشیده شده و حالا همه از
آقای مهآفرید امیر خسروی و چهل دزد بند او، همکاران ایشان گرفته تا جیببر
و زورگیر محل و جوانی که دختر دکتری را زیر ماشین گرفت و کشت و گریخت با
دست جلوی صورتشان را می گیرند!
یک کشور دیگر جهان را به من نشان دهید یا
نامش را ببرید که با متجاوزان به بیتالمال و ثروت عمومی یا جنایتکاران و
خلافکاران این گونه رفتار میشود؟
آیا آبروی نداشته یک دزد یا یک جنایتکار مهمتر است یا امنیت عمومی و حفظ جان و مال و ناموس مردم؟