پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : 
عکس:مهسا جمالی - نعیمه بخشی / دلم میلرزد بعد لرزشاش
میرسد به دستهایم، حالا تمام دنیا دارد میلرزد، من مادری میشوم که خاک
میپاشد به سر و صورتش، کودکم کجاست؟
چهقدر آرزو داشتم برایش،
امسال میرفت کلاس اول؟ یا این که داشت دندان درمیآورد؟ یا شاید کنکور
قبول شده بود با آن رتبهای که گرفته بود قول داده بودم برایش چه بخرم؟
خانهای که بعدها دیوارهایش روی سرش بریزند؟ من خودم ماندهام زیرآوار،
آواری که به اندوه میرسد و خاموشیِ چشمهایی که زندگی منعکس میشد از
برقشان و حالا زندگی لباس سیاه به تن میکند و بر از دست رفتگان فاتحه
میخواند و نمیداند آنها که ماندهاند سهمشان کمتر از مُردن نیست. حالا
زندگی از پاافتاده و به جایاش مرگ راه میرود در کوچههای شهر.
گوش دل
اگر داشته باشیم، صدای فریادهای در گلو مانده شان را به وضوح میشنویم که
درد را و مصیبت را و آوارگی را فریاد میزنند و باید چه صبور باشند که
ناغافل و ناگهانی عزیزانشان را به دست مرگ سپردند، اصلاً همین کلمه
«عزیزان» که این همه ساده نوشته میشود، کداممان معنیاش را بهتر درک
میکنیم؟ عزیزان همانانند که دوستتر داریمشان و حاضریم تمام زندگیرا به
پایشان بریزیم، گاهی همین عزیزان تمام دلیلمان میشوند برای زندگی کردن،
برای تحمل مشکلات و چه غمناک است فکر کردن به اینکه همین عزیزان بروند و
نباشند و تنها جای خالیشان تا ابد باقی بماند.
قسمتی از زندگیِ
باقیماندهها در رگهایما جریان دارد، و باید که سخاوتمندانه زندگی را از
رگهایمان به آنها ببخشیم که شاید تسکینی باشد برای دردهایشان، دردهایی
که آنقدر سنگین و تلخ هست که شانههایشان تحمل بردوش کشیدنشان را ندارد و
ما مگر چهقدر میتوانیم همدردشان باشیم؟ شاید اندازه چند جمله
تسلیتآمیز، یا اندازههمین چند قطرهخونی که به آن محتاجاند و دیگر چه؟
آنان که رفتهاند حالا ایستاده بر دروازههای بهشت لبخند میزنند و آنان که
ماندهاند در تنهایی محضشان ضجه میکشند و انصاف نیست اگر غرب سیاهپوش
باشد و ما به خواستههای خودمان فکر کنیم و روال عادی زندگی را همچون سابق
ادامه دهیم.
همه عزادار یک مصیبتیم، مگر غیر از این است که ما همه
شادیهای مشابهی داریم و دردهای مشترکی، مگر غیر از این است که در یک روز
برای خاطر اتفاقات خوب جشن میگیریم و برای فجایع تاریخی به گریه
مینشینیم، پس چهطور دلخون نباشیم از برای آنهایی که حالا جایشان
خالیست یا آنان که تا همین چند روز پیش خانهای داشتند و سقفی از آرامش
بالای سرشان بود و امروز بر آوار از دست رفتههایشان به عزای دائم مشغول
گریستناند.
غرب حالا امیدش به ماست، ما که همیشه دست در دست یکدیگر
داشتهایم و حضور ماست که شاید بتواند روزنهای از زندگی و امید را به
دلهای خسته و مجروح مردمانش بازگرداند. در این روزهایی که خداوند امتحان
صبر و ایمان و تقوا میگیرد، میتوانیم که بین مردودیها نباشیم و سنگصبور
غربی باشیم که غریب شده و نگاهش به سمت کسانیست که میتوانند سخاوتمند
باشند و بخشنده.
كز سنگ ناله خيزد وقت وداع ياران.
از درگاه احديت براي تمامي بازماندگان اين مصيبت صبر و بردباري مسئلت دارم.