کد خبر: ۷۴۲۹۸۷
تاریخ انتشار: ۱۵ : ۱۹ - ۱۹ آبان ۱۴۰۲

چند پیشنهاد به دولت رئیسی برای روابط گرم تر با اعراب

سیدهادی برهانی؛ استاد مطالعات اسرائیل دانشگاه تهران: چندی است سیاست ایران نسبت به کشور‌های عربی دچار تحول شده که منجر به تعاملات مثبت میان طرفین شده است. این رویکرد مثبت در مدت کوتاه یکی دو سال اخیر روابط منطقه‌ای ایران را در معرض تحول قرار داده و دستاورد‌های قابل توجهی داشته است. از سرگیری روابط با عربستان و امارات و سایر کشور‌های عربی مانند سودان در این رابطه قابل ذکر است. همچنین روابط ایران و مصر نیز که بیش از چهار دهه قطع بوده تحرک مثبتی داشته و در چشم انداز تداوم آن می‌توان برقراری مجدد این روابط مهم و تاثیرگذار را مشاهده نمود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سیدهادی برهانی؛ استاد مطالعات اسرائیل دانشگاه تهران: چندی است سیاست ایران نسبت به کشورهای عربی دچار تحول شده که منجر به تعاملات مثبت میان طرفین شده است. این رویکرد مثبت در مدت کوتاه یکی دو سال اخیر روابط منطقه ای ایران را در معرض تحول قرار داده و دستاوردهای قابل توجهی داشته است.

از سرگیری روابط با عربستان و امارات و سایر کشورهای عربی مانند سودان در این رابطه قابل ذکر است. همچنین روابط ایران و مصر نیز که بیش از چهار دهه قطع بوده تحرک مثبتی داشته و در چشم انداز تداوم آن می توان برقراری مجدد این روابط مهم و تاثیرگذار را مشاهده نمود. در آخرین تحول در این حوزه، قرار است رئیس جمهور کشورمان به منظور شرکت در نشست فوق العاده سران کشورهای اسلامی (برای بررسی بحران غزه) یکشنبه آینده به ریاض پایتخت عربستان سفر نماید.

این تحرکات تحولات مثبتی در روابط حیاتی ایران و همسایگان (که اغلب آنها عرب هستند) رقم خواهد زد. اما بی توجهی به ریشه های مشکلات در تاریخ پر فراز و نشیب روابط ایران و کشورهای عربی و نادیده گرفتن چالشهای توسعه این روابط میتواند مانع پیشرفت مناسب آن یا حتی پسرفت مجدد آن گردد. به ویژه آنکه این روابط دشمنان سرسختی دارد که از هر فرصتی و از همه توان خود برای تخریب آن استفاده می نمایند. برای اسرائیل توسعه چنین روابطی می تواند فاجعه ای تمام عیار باشد.

اگر توان ایران و کشورهای عربی برای مقابله با تجاوزات اسرائیل در منطقه مجتمع و متحد گردد، توان عظیمی تولید می شود که برای هر قدرتی، با نیت تجاوز به منطقه، نگران کننده و هولناک است. توسعه و تداوم نزدیکی ایران و کشورهای عربی می تواند اسرائیل را به شکل بی سابقه ای تحت فشار قرار دهد. اما این مهم همچنان در ایران در اندازه های واقعی آن دیده نمی شود. دو عامل زیر در این ناکامی شناختی تاثیر گذار است:

1.     نادیده گرفتن اهمیت جهان عرب در مسئله فلسطین/اسرائیل: مسئله فلسطین در درجه اول مسئله ای عربی است. ملت فلسطین یکی از ملتهای عرب است که به سرزمینی عربی، فلسطین، تعلق دارد. همه ساکنان اصیل فلسطین، اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی، عرب می باشند. علاوه بر آن، تمام مرزهای فلسطین/اسرائیل نیز مرزهایی عربی است. زیرا تمام همسایگان اسرائیل کشورهای عربی هستند. اسرائیل در واقع (و در نقشه جهان) جزیره ای غیرعرب در اقیانوس کشورهای عربی است. در این محدوده، هفت میلیون یهودی اسرائیلی در میان صدها میلیون عرب زندگی می کنند. محیط واقعی زیست اسرائیل محیطی کاملا عربی است. نزدیکترین کشور غیر عربی به اسرائیل، ترکیه، صدها کیلومتر از آن فاصله دارد. هیچ کشور غیرعرب بدون همکاری اعراب نمی تواند به اسرائیل و مرزهای آن نزدیک شود. تمامی درگیریهای نظامی اسرائیل از ابتدا تاکنون با طرفهای عربی بوده است. این طرفها در گذشته کشورهای عرب مانند مصر، اردن و سوریه بودند و اینک شامل سازمانهای عربی مانند حزب الله و حماس هستند. علاوه بر اینها، بیش از نیمی از کل کشورهایی که همچنان اسرائیل را به رسمیت نمی شناسند، کشورهای عربی می باشند. بنابراین مسئله فلسطین بدون در نظر گرفتن بعد و عمق عربی آن به درستی قابل تصور نیست.

2.    تصور نادرست از تعامل اعراب و اسرائیل: تحت تاثیر عوامل متعددی، از جمله عرب ستیزی، ناسیونالیسم افراطی و همچنین اثرگذاری پروپاگاندای اسرائیل، تصور نادرستی از مناسبات اعراب و اسرائیل در کشور شکل گرفته است. دولتهای عربی عموما مهره هایی سرسپرده بیگانگان تصور می شوند که با رضا و رغبت فلسطین را در اختیار اسرائیل گذاشته اند. از این چشم انداز، رویکرد همه دولتهای عربی در قبال اسرائیل زیر سوال رفته و به شکلی منفی توصیف می گردد.

دولتهای عرب در بهترین حالت بی عرضه، بی غیرت و بازنده و در حالتهای دیگر خائن، خودفروخته و حتی صهیونیست یا یهودی تبار توصیف می شوند که ماموریت دارند فلسطین را به یهودیان تقدیم نمایند. براساس این نگاه، دولتهای عربی را می توان به دو دسته کلی، و نه بیشتر، تقسیم نمود: آنها که تحت امر اسرائیل هستند و برای خدمت به آن خواب و خوراک ندارند و آنهایی که در صدد مقاومت در برابر تجاوزات اسرائیل هستند اما فاقد عرضه و جرات کافی برای این کار می باشند.

این نگاه بدبینانه به کشورهای عربی وقعی به تاریخ درگیری اعراب و اسرائیل و واقعیتهای تاریخی نمی نهد یا آنها را واژگونه روایت می نماید. برای آگاهی از نادرستی این نگاه کافی است یکبار تاریخ درگیری اعراب و اسرائیل را از یک منبع علمی و قابل اعتماد (و نه مقالات ژورنالیستی و نوشته های ایدئولوژیک) مطالعه و فهم نمود. نتیجه عملی این نگاه عرب ستیزانه، بی اعتمادی و بدبینی به کشورهای عربی یا حداقل شک و تردید در نیات فلسطین گرایانه آنهاست. اما حقیقت آن است که همه طرفهایی که از ابتدا تا امروز مستقیما در برابر اسرائیل ایستادند و هزینه دادند کشورهای عربی بودند.

مشارکت موثر برخی کشورهای غیر عربی مانند ایران، ترکیه و پاکستان در مبارزه علیه اسرائیل عمدتا مشارکتی غیرمستقیم و از راه دور بوده است. تقریبا تمامی تاریخ معاصر کشورهای عرب همجوار اسرائیل مانند مصر، اردن، سوریه و لبنان در جنگهای سخت و خانمان سوز با اسرائیل گذشته است. بخشهای بزرگی از اراضی این کشورها در جنگهای متوالی به اشغال اسرائیل در آمده و هزینه های بسیار سنگینی از ناحیه حمایت از فلسطین بر این کشورها تحمیل شده است. همچنین این کشورها، بیش از هر کشور دیگری در جهان، در نبرد با اسرائیل متحمل تلفات انسانی و مالی شده اند.

دولتهای عربی برای سالهای متمادی با تمام توان و تا آنجا که توانستند استقامت ورزیدند اما فشار اسرائیل و کشورهای غربی حامی آن، به ویژه آمریکا، آنها را خسته و درمانده نموده و نسبت به ادامه مبارزه مسلحانه ناامید نمود. بر این اساس، اگر مصر (برای مثال) چاره داشت همچنان با اسرائیل می جنگید. مصر سالها پیشتاز مبارزه با اسرائیل بود و برای کمک به فلسطین از جان مایه گذاشت اما در جنگهای مکرر با اسرائیل متحمل خسارات زیادی شد و توان آن برای ادامه جنگ بشدت آسیب دید.

انورسادات و حسنی مبارک هیچ کدام عاشق چشم و ابروی اسرائیل نبودند. اتفاقا هر دو آنها قهرمانان جنگ با اسرائیل بودند و اگر فرصت می یافتند اسرائیل را نابود می کردند اما در برابر واقعیت تلخ برتری نظامی اسرائیل تسلیم شدند و البته گام در راهی اشتباه نهادند. حتی امروز هم السیسی، رئیس جمهور مصر، با همه مواضع اسف انگیزش در برابر مسئله فلسطین یک هواخواه اسرائیل نیست. او بهتر از بسیاری می داند اسرائیل چه نیات پلیدی برای مصر در سر دارد اما واقعیتهای تلخ منطقه و جهان او را مجاب می کند دم بر نیاورد و با اسرائیل و آمریکا همکاری نماید. می داند که با قطع چنین همکاری سرنوشت محمد مرسی در انتظار اوست. بلایی که اسرائیل بر سر اعراب آورد در تاریخ عرب کم نظیر یا بی نظیر است.

برای درک ابعاد واقعی این موضوع باید لیست جنایات و ظلمهای اسرائیل در حق ملتهای عرب را مرور نمود. در چنین شرایطی چرا باید ملتهای عرب و یا حتی دولتهای عرب هواخواه اسرائیل باشند؟ بطور کاملا طبیعی جهان عرب واجد بزرگترین ظرفیت ضدصهیونیستی در تمامی جهان است زیرا آنچه صهیونیسم بر سر ملتهای عربی آورد، احتمالا با هیچ ظلم و ستم دیگری در تاریخ عرب، به استثنای حمله مغول، قابل مقایسه نیست. اصولا صهیونیسم پیش از هر چیز و بیش از هر چیز پروژه ای ضدعربی است. ازاینرو، اعراب و کشورهای عربی تا مغز استخوان از اسرائیل و صهیونیسم بیزار هستند. آنچه موجب دور شدن برخی از این کشورها از میدان مبارزه با اسرائیل و حتی مصالحه با آن شده نه عشق به اسرائیل بلکه هزینه های سنگینی است که در مبارزه با اسرائیل متحمل شده اند. این امر هم در مورد مصر سادات و هم ساف عرفات، به عنوان دو طرف عربی پیشتاز آشتی با اسرائیل، مصداق دارد. کدام طرف در جهان می تواند ادعا کند بیش از ساف و مصر در مبارزه با اسرائیل مشارکت و فعالیت داشته است؟ ضربات سنگین اسرائیل به مصر و ساف این دو را خسته، مستاصل و ناامید نمود.

این تصویری واقع بینانه از واقعیت کشورهای عربی و تعامل آنها با اسرائیل است. اما این تصویر در کشور ما واژگونه دیده می شود یعنی دولتهای عرب و یا حتی ملتهای عرب طرفهایی تصور می شوند که انگیزه ای برای مبارزه با اسرائیل ندارند، با رضا و رغبت سر تعظیم و تسلیم در برابر اسرائیل فرود آورده اند و اگر مختصر مقاومتی در برابر اسرائیل از خود نشان می دهند برای راضی کردن افکار عمومی و نمایش نوعی استقلال و مبارزه است. البته این برداشت از تعامل کشورهای عربی با اسرائیل به معنای تطهیر کشورهای عربی از هر گونه عیب و ایرادی نیست. آنها هم مانند سایر ملتهای جهان، خائن، ترسو، تنبل و ... دارند اما دیدن همه تلاشها و حتی فداکاریهای آنها از این عینک محصول نوعی بدبینی افراطی و احتمالا مهندسی شده است نه واقع بینی.

با در نظر گرفتن دو ملاحظه بالا، می توان ادعا کرد سیاست اسرائیلی قدرتهای غیر عرب منطقه، مانند ایران و ترکیه، بدون توجه به جایگاه اعراب در منازعه با اسرائیل و بدون توجه به اهمیت و وزن نیروی ضداسرائیلی عربی شانس زیادی برای موفقیت ندارد. برعکس هم افزایی دولتهای عربی و غیرعربی خاورمیانه می تواند توان لازم برای به چالش کشیدن تجاوزات واشغالگری اسرائیل را فراهم آورد. اما متاسفانه این مهم تاکنون محقق نشده است. علاوه بر عوامل یاد شده (نادیده گرفتن موقعیت اعراب و همچنین تصور نادرست از نقش کشورهای عربی در درگیری با اسرائیل)، در ایران نمونه های مختلفی از ملی گرایی افراطی، از جمله نمونه مذهبی و انقلابی آن، در امر همکاری میان ایران و قدرتهای عربی ایجاد اختلال می کنند.

این انواع مختلف از ایدئولوژی ناسیونالیستی افراطی عمدتا براساس نفرت از اعراب و دشمنی با آنها و شیفتگی نسبت به خود یا خودشیفتگی ملی بنا شده است. این نگاه به بدبینی و بی اعتمادی به اعراب منجر شده و راه هرگونه همکاری، تشریک مساعی و هم افزایی واقعی با اعراب منطقه را سد نموده است.

خوشبختانه در سیاست منطقه ای دولت فعلی و سیاست اسرائیلی آن نوعی آگاهی نسبت به این معضل و اهمیت آن دیده می شود اما این حد کافی به نظر نمی رسد و برای توسعه و تعمیق آن، به ویژه در شرایط حساس کنونی که غزه در معرض نابودی قرار گرفته و نجات آن تنها از طریق همکاری جدی ایرانی-عربی میسر است، ملاحظات زیر برای تقویت روابط ایرانی-عربی پیشنهاد می شود:

•    تعامل با کشورهای عربی و مواضع فلسطینی آنها مثبت و عمدتا براساس تشویق و تحسین باشد و از تنبیه و توبیخ تنها به عنوان آخرین گزینه استفاده شود. برای مثال در شرایط کنونی برخی از کشورهای عربی و اسلامی (که با اسرائیل رابطه دارند) مانند اردن و چاد سفرای خود را از اسرائیل فراخوانده اند اما برخی دیگر چون امارات و مراکش از چنین اقدامی اجتناب نمودند. در این شرایط به جای توبیخ امارات و مراکش یا خائن خواندن آنها می توان از موضع اردن و چاد تقدیر نمود.

•    در مقوله انتظار از کشورهای عربی برای همراهی با جریان حمایت از فلسطین یا قضاوت در مورد عملکرد آنها در این حوزه، شرایط ویژه هر کشور و واقعیتهای ژئوپولیتیکی آن را در نظر گرفت. برای مثال از کشورهای کوچکی مانند کویت که امنیت آنها عمدتا بر حمایت قدرتهای غربی متکی است نمی توان انتظار داشت بتوانند مانند ایران یا الجزایر موضع گیری نمایند.

•    مبارزه با اسرائیل یا حمایت از ملت فلسطین فقط به تحرکات نظامی محدود نمی شود. فعالیتهای سیاسی، بین المللی، اقتصادی و مالی، رسانه ای و حتی هنری می تواند تاثیرگذار و کارگشا باشد. برای استفاده از توان همگان و نیل به بهترین نتیجه ممکن مناسب است زمینه نقش آفرینی همه انواع فعالیت و همکاری و هماهنگی آنها فراهم شود. برای مثال قطر نمی تواند در میدان نظامی نقش داشته باشد اما شبکه الجزیره آن در حمایت از فلسطین نقش ویژه ای ایفا می کند که از برخی قدرتهای نظامی ساخته نیست.

•    کشورهای مختلف عربی در شرایط متفاوتی به سر می برند و با درجات مختلفی در حمایت از فلسطین درگیر می شوند. لازم است زمینه حضور، مشارکت و هم افزایی همه این حمایتها فراهم آید. معمولا کشورهای بیشتر درگیر تمایل دارند درگیریهای کمتر و کم هزینه تر را ملامت نموده یا به عنوان عدم حمایت رد نمایند. این امر ممکن است مانع اضافه شدن حمایتهای کوچک و تاثیر آنها در موضوع شود. حمایتهای کوچک نیز اگر جمع شود و در خدمت اهداف آزادی فلسطین قرار گیرد می تواند قطره قطره دریایی گردد. این واقعیت یادآور اظهار نظر مشهور امام است که اگر همه مسلمانها یک سطل آب بریزند اسرائیل را آب خواهد برد.

•    هیچ کشوری نمی تواند تمام توان خود را در خدمت ملت فلسطین قرار دهد حتی اگر از اظهارات علنی آن چنین معنایی افاده شود. به هرحال همه کشورها مشکلاتی دارند، منافعی دارند، چالشهایی دارند و نمی توانند نسبت به امنیت و آینده خود بی توجه باشند. این امر نباید موجب ملامت کشورها یا متهم نمودن آنها به اتهامات سنگینی مانند خیانت و ... باشد. باید منافع واقعی همه طرفها در نظر گرفته شود و اهداف تعیین شده، برای مبارزه با اسرائیل، حتی الامکان براساس منافع مشترک کشورهای درگیر باشد.

•    اختلاف نظر میان کشورهای مختلف در حوزه های گوناگون، از جمله در مورد چگونگی تعامل با اسرائیل، امری طبیعی است. این اختلافات در صورت بی توجهی می تواند به دشمنی، خصومت و درگیری بدل شود که نتیجه آن تضعیف طرفهای مسلمان و کاهش فشار بر سیاستهای رژیم صهیونیستی است. اختلاف نظر باید به رسمیت شناخته شود و مکان امنی در روابط این کشورها و اقدامات دسته جمعی آنها برای اختلافات مزبور در نظر گرفته شود.

•    برخی قدرتهای منطقه تمایل دارند مبارزه علیه اسرائیل را رهبری نمایند. تاریخ درگیری با اسرائیل نشان می دهد این تمایلات اغلب به مبارزه آسیب زده و موجب رقابتهای غیرضروری و مضر شده است. موارد رهبری جمال عبدالناصر و صدام حسین در این رابطه قابل ذکر است. در شرایط فعلی نیز برخی مایلند ایران و ترکیه را برای رهبری مبارزه علیه اسرائیل در مقابل هم قرار دهند.

•    در ایران معمولا جمهوریهای عربی در مبارزه با اسرائیل از پادشاهی های عربی جدی تر و قابل اعتمادتر تلقی می شوند. این تقسیم بندی و ارزش گذاری براساس ارزش ایدئولوژیک مقایسه جمهوری و پادشاهی صورت می گیرد و ارتباط زیادی با واقعیتهای منطقه ندارد. برای مثال، افسران آزاد مصر که از شکست مصر در جنگ ۱۹۴۸ ناراضی بودند نظام پادشاهی مصر را برانداختند و جمهوری مصر را بنا نمودند. اما این جمهوری در جنگهای بعدی با اسرائیل (۱۹۵۶ و ۱۹۶۷) متحمل شکستهایی به مراتب سخت تر و سنگین تر شد.

•    علاوه بر دوگانه بالا، که بر نگاه دیپلماسی کشورمان نسبت به منطقه و مبارزه آن با اسرائیل تاثیرگذار است، دوگانه ای دیگر نیز نقش مشابهی ایفا می نماید. در این دوگانه، که کشورهای غربگرا در مقابل کشورهای شرقگرا قرار می گیرند، تمایل به همکاری با کشورهای شرقگرا و شک و تردید و حتی انکار نسبت به جدیت کشورهای غربگرا در حمایت از فلسطین وجود دارد. این ارزش گذاری در اساس چپ گرایانه است و مطابقت چندانی با واقعیتهای تاریخ تحولات مربوطه در منطقه ندارد. در این رابطه مقایسه دستاوردهای ملک فیصل پادشاه غربگرای عربستان با رهبران شرقگرای منطقه مانند جمال عبدالناصر و صدام حسین آموزنده و قابل ذکر است.

•    برای همراهی همه کشورهای منطقه با تحرکات ضدصهیونیستی، مانند مقابله با تجاوزات کنونی اسرائیل به باریکه غزه، لازم است سهم همه آنها در پیروزی مورد انتظار مشخص و محترم باشد. اگر قرار باشد در مقطع فعلی همه بیایند و بجنگند و هزینه کنند و آنگاه که پیروزی به دست آمد این دستاورد، پیروزی اخوان المسلمین، پیروزی نیروهای رادیکال (بر محافظه کار)، پیروزی نظامی گرایان (بر سیاسی گرایان)، پیروزی شیعه (بر سنی)، پیروزی فارس (بر عرب) و پیروزی ایران تلقی شود و در واقع برخی نه تنها سهمی از پیروزی نداشته باشند بلکه توسری خورده و تحت فشار تبلیغاتی قرار گیرند و بازنده باشند، چرا باید با این تحرکات همراهی و همکاری نمایند؟ چشم انداز مبارزه مشترک (با اسرائیل) باید روشن و شفاف و مبتنی بر پیروزی همه نیروهایی باشد که با این مبارزه همکاری نمودند. نمونه سیاست غلط و شکست خورده جمال عبدالناصر در این رابطه قابل ذکر است. او در جریان رهبری ناسیونالیسم عربی در منطقه چنان موضع گرفت که شکست اسرائیل، نه تنها پیروزی همه طرفهای عربی به حساب نمی آمد، بلکه به شکست و سرنگونی پادشاهی های محافظه کار عرب می انجامید. به همین دلیل این کشورها، اگر چه دل خوشی از اسرائیل نداشتند، اما از شکست مصر در برابر اسرائیل در سال ۱۹۶۷ خوشحال شدند و نفس راحتی کشیدند.

نظرات بینندگان