پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : بيش از سه دهه از درگذشت آيتالله طالقاني ميگذرد، اما همچنان
بازنگري در انديشه و فعاليت سياسي ايشان محل پرسش و بازنگري است. اعظم
طالقاني، نماينده نخستين مجلس شوراي اسلامي پس از انقلاب، ضمن تاكيد بر
نگاه رحماني و بديع پدرش در تفسير قرآن، روحيه مردمي و نگاه انسانگراي او
را مهمترين جنبهيي ميداند كه امروز و در شرايط عسرت فعلي به آن
نيازمنديم. گفتوگوي حاضر با وجود مشغله فراوان خانم طالقاني و ديروقت و در
محل جامعه اسلامي زنان با ايشان صورت گرفت كه از نظر ميگذرد.
دغدغه اصلي و اساسي آيتالله طالقاني در مجموعه فعاليتهاي سياسي و فكري
ايشان چه بود؟ به تعبير ديگر هسته مركزي كار فكري و سياسي ايشان چه بود؟
هدف
اصلي مرحوم طالقاني چنان كه از مجموعه رفتارها و گفتارها و مكتوبات به جا
مانده از ايشان برميآيد، رهايي انسان است يعني رهايي انسان از قيد و
بندهايي كه او را از ماهيت آدمي خارج ميكند. ايشان به حضرت آدم(ع) هم به
صورت يك ماهيت نگاه ميكند نه به عنوان اسم يك انسان يعني اسم آدم بامسماست
و رابطه با ماهيتش دارد. ايشان در تفاسير و سخنرانيهايشان بر رهايي انسان
از غل و زنجير بسيار تاكيد ميكنند به ويژه در آياتي كه بر باز كردن «عسر»
از دست و پاي انسان سخن ميگويند. از نگاه ايشان اين رهايي انسان در واقع
هدف تمام اديان اعم از اديان الهي و اديان بشري است. لذا رهايي انسان
بزرگترين مساله انديشمندي است كه متاله است. البته ممكن است اين امر دغدغه
متفكرين ديگري چون راسل هم باشد. چنين متفكري بر اساس برداشت خودش به چنين
نتيجهيي ميرسد، اما انديشمندي كه الهي است، بر اساس منابع آسمانياي كه
دارد، به اين هدف ميرسد.
ايشان براي رسيدن به اين هدف چه راهي را انتخاب ميكنند؟
مرحوم طالقاني بر مبناي اين هدف وسايل متنوعي را انتخاب ميكرد، از جمله
فعاليتهاي سياسي، برگزاري كلاسهاي ديني، تفسير قرآن و شرح نهجالبلاغه.
چه چيز سبب ميشود گرايش سياسي در ايشان قوت بگيرد و براي نيل به هدفي كه گفتيد، طريق سياسي را انتخاب كنند؟
ايشان در مسير پرورش فكري خودشان ابتدا در روستا درس ميخوانند، سپس به قم
آمده و از آنجا به نجف ميروند و در نهايت به قم بازميگردند. اين سير و
سلوك موجب ميشود ايشان با وقايع دنياي پيرامون آشنا شود و وقتي به قم
بازميگردند، در عصر رضاشاه از شرايط سياسي زمان ناراضي هستند و اينكه صرفا
در حجره بنشينند و درس بخوانند و تدريس كنند، برايشان قابل قبول نيست.
مثلا ايشان وقتي ميبينند رضاشاه املاك را مصادره و به نام خود ميكند، بحث
مالكيت در اسلام را مطرح ميكنند يعني ايشان در برابر وقايع سياسي اجتماعي
ساكت نمينشينند و آگاهي رساندن را ضروري ميبينند. به همين دليل از قم به
تهران ميآيند و جلساتي ميگذارند. در آن زمان پدر مهندس بازرگان، حاج
عباسعلي كه از بازاريان سرشناس بود، پسرش را به مرحوم طالقاني معرفي
ميكند، البته بعدا با مرحوم دكتر سحابي يك مثلث را تشكيل ميدهند. اين
آشنايي در جلسات قرآن و نهجالبلاغه در خيابان اميريه، قلعه وزير صورت
ميپذيرد. آيتالله طالقاني مسائل اسلامي را آموزش ميدادند و مسائل علمي
را نيز از امثال دكتر سحابي و مهندس بازرگان ياد ميگرفتند. ايشان بسيار به
اسلام اعتقاد داشت و حتي ميشود گفت به آن تعصب داشت، البته تعصبي كه با
استدلال، آگاهي و تفكر همراه بود.
مشهور است كه پايه نگاه متساهل مرحوم طالقاني ناشي از جلساتي است كه مرحوم ابوالحسن طالقاني، پدر ايشان، در منزل برگزار ميكردند.
بله، اين جلسات البته در خود طالقان برگزار ميشد. پدربزرگ ما مرحوم
ابوالحسن طالقاني كه تاب دولت رضاشاه را نداشت، به سختي و با خانواده از
كوهها از تهران به طالقاني ميرود. ايشان در آنجا جلساتي ميگذارد كه
مباحثه با اديان مختلف است. همچنين روزهاي جمعه جلساتي سياسي در خانه ايشان
برگزار ميشده است و براي اينكه ماموران حكومتي مانع برگزاري اين جلسات
نشوند، چند نفر دم در خانه كشيك ميدادند و ظرفهايي حاوي نخود و لوبيا را
تكان ميدادند تا افراد داخل خانه متوجه شوند و بحث سياسي را تمام كنند و
به جايش دعا بخوانند! اين جلسات سياسي و گفتوگوي اديان نقش بسياري در
تكوين شخصيت مرحوم طالقاني داشت. به طور كلي مرحوم حاج سيدابوالحسن تاثير
زيادي در شخصيت آيتالله طالقاني داشت. هيچوقت به ايشان نميگفته كه نماز
بخواند يا فرايض را به جا آورد.
اگر ممكن است درباره مرحوم حاج سيد ابوالحسن بيشتر توضيح دهيد.
درباره ايشان حرف و حديث بسيار زياد است. او مجتهد و فقيهي بود كه در نهايت
به نجف رفت و الان هم آرامگاهشان در نجف است. ايشان با مدرس رفاقت داشت و
فعاليت سياسي ميكرد. از انتقادهايش به رضاشاه نيز بسيار سخن گفتهاند.
مثلا ميگويند يك بار ايشان نزد رضاشاه در كاخ رفته و در گوشش حرفي زده است
و بيرون ميآيد. اما در نهايت به دليل اينكه تحت فشار بود به روستا
بازميگردد و آنجا به فعاليت ميپردازد. مردم طالقان خيلي آگاهند. اين را
بر اساس تجربه شخصيام ميگويم كه وقتي حدود 20 سال پيش براي تفسير قرآن در
ماه رمضان به يكي از مسجدهاي آنجا رفتم، شاهد بودم كه حتي پيرزنان مسن
آنجا خيلي خوب با ترجمه، قصص و داستانهاي قرآن آشنا هستند و در كل مردم
پيشرويي هستند.
آيا برادران ديگر مرحوم طالقاني هم روحاني بودند؟
خير، يكي از عموهاي من رشته حقوق را در دانشكده معقول و منقول خواند. در
ابتدا طلبه بود اما بعدا لباس طلبگي را در آورد و استاد دانشگاه شد و بعد
به خارج رفت و حتي در انگليس فوت كرد. ساير برادران خير.
چطور شد كه در ميان فرزندان، ايشان به حوزه گرايش پيدا ميكنند؟
به نظر من حضور داشتن، ناظر بودن و درك كردن مطالب اجتماعي و سياسي
تاثيرگذار بود. فرزندان ديگر در فضايي مشابه ايشان نبودند. ايشان درباره
تربيت فرزندان هم همين را مبنا قرار ميداد. مثلا تا زماني كه احساس
نميكرد فرزندان دغدغه مسائل اسلامي و الهي را دارند، آنها را مجبور به
يادگيري علوم اسلامي نميكرد. مثلا يك بار يكي از خواهران به ايشان گفت كه
شما كه در جلسات مختلف براي مردم سخنراني و تفسير قرآن برگزار ميكنيد، چرا
براي ما چنين نميكنيد؟ مرحوم طالقاني به محض درخواست ايشان، به مدت يك
سال هفتهيي يك روز براي فرزندانشان جلسه گذاشت و بحث تفسير ميكرد.
اين گرايش پررنگ سياسي در ميان مجموعه فعاليتهاي ايشان از كجا ناشي ميشود؟
البته مرحوم طالقاني تنها فعاليت سياسي نميكرد و در اصل آگاهيبخشي را
مبناي خود قرار داده بود. مثلا در كلاسهاي تفسير و سخنراني، ايشان به
آگاهي دادن به ديگران ميپرداخت اما همزمان نسبت به زور و ستم و استثمار هم
حساس بود. اساسا كسي كه آگاهيبخشي را هدف خود قرار داده است، نميتواند
نسبت به اين مسائل ساكت باشد و عليه زور و ظلم هم صحبت ميكرد. همين كار
موجب سياسي شدن جلسات ميشد. مثلا يك بار تعريف ميكردند كه در جلسهيي
درباره يزيد صحبت كرده بود، بعد در جلسه بازجويي به ايشان گفته بودند كه به
شاه توهين كرده است، او هم گفته بود من كه اسم شاه را نياوردم. آنها گفتند
كه تو عليه يزيد حرف زدهيي! آيتالله طالقاني در برابر ظلم و زور بسيار
حساس بود. به خاطر دارم بعد از وقايع 17 شهريور كه نزد ايشان رفته بودم تا
توضيح دهم، كمي كه تعريف كردم، فرياد زدند و گفتند ديگر نميتوانم گوش كنم.
يعني در مقابل جان انسانها و وجود و هستي بشر بسيار حساس بودند.
در ميان رويكرد سياسي جريانهاي متنوع مذهبي در اواخر دهه 1330 چند
گروه را ميتوان از هم متمايز كرد، نخست گرايش آيتالله بروجردي كه كمتر
سياسي بود، جريان دوم هم گرايش سياسياي بود كه آيتالله كاشاني نماينده آن
بود و تا نيمه راه با جريان ملي همراه بود، يك گرايش تند و راديكال هم
وجود داشت كه شهيدنواب صفوي نماينده آن محسوب ميشدند. اما آيتالله
طالقاني همواره يك گرايش جدي ملي داشت، اين صبغه ملي ايشان و همراهيشان تا
پايان راه با نيروهاي ملي ناشي از چه بود؟
اين گرايش ملي ناشي از احترام و حرمتي است كه ايشان براي انسان قائل
ميشدند. از نظر ايشان آحاد مردم يك سرزمين ارزشمند هستند. وقتي از ايشان
درباره كسي سوال ميپرسيديم، مدام از او تعريف ميكرد و يك كلمه در مذمت آن
آدم نميگفت و اهانت نميكرد. همين احترام به انسان مبناي نگاه ملي ايشان
بود. وقتي اين مبنا در سرزمين خود فرد تعريف شود، به نگاه ملي ترجمه
ميشود. همين نگاه كه در مهندس بازرگان و دكتر سحابي هم قوي بود، مبنايي
براي جرياني شد كه ايشان با هم تاسيس كردند. البته پيش از آنها هم ميتوان
از اقبال و سيد جمال به عنوان موسسان اين نگاه ياد كرد.
يكي ديگر از ويژگيهاي مرحوم طالقاني توجه ويژهشان به قرآن و تفسير در
ميان ساير علوم اسلامي اعم از فقه و كلام و فلسفه و حديث است. تفسير ايشان
از قرآن چه ويژگيهايي داشت؟
ايشان تمام تفاسير مهم را ملاحظه كرده بود. مثلا المنار و الميزان را به
زبان عربي خوانده بود. ايشان در تفسير قرآن شاگرد بزرگاني چون آيتالله
حائري و حاج سيدابوالحسن اصفهاني بود. روش ايشان در تفسير، شرح آيه به آيه
بود. يعني در شرح يك آيه عمدتا به آيات ديگر قرآن و البته به روايات هم
اشاره ميكنند، اما اين بسيار نادر است. تفسير آيتالله طالقاني ابعاد
متنوعي چون سياسي، فلسفي، عرفاني، فقهي و... دارد. يكي از جنبههاي مهم
تفسير ايشان بعد اجتماعي قوي آن است. در ضمن آشنايي ايشان با ادبيات عرب
بسيار گسترده است. اين امر باعث ميشد كه كسي نتواند به «پرتوي از قرآن»
ايشان خردهيي بگيرد. ايشان در تفسيرشان ميكوشد، نكات بديعي را از مجموعه
آياتي كه در مجموع حاوي يك پيام هستند، ارائه كنند. يعني ايشان در تفسير
چند نكته را مد نظر قرار ميدادند، ابتدا تمام تفسيرهاي پيشين را مطالعه
ميكردند، سپس با احاطهيي كه به ادبيات عرب داشتند، مجموع تمام آياتي كه
موضوع مشتركي داشتند را گرد هم ميآوردند و با توجه به فهم و درك خودشان
پرتوي بديع بر آن موضوع ميانداختند. به همين دليل هم نام تفسير را «پرتوي
از قرآن» ميخواندند، چون به نظرشان شعاع و نوري از آيهها را نشان دادند.
ايشان همچنين نظر ساير مفسران را با استدلال و دليل رد ميكرد.
33 سال از رحلت آيتالله طالقاني ميگذرد و امروز نسل چهارميهاي انقلاب پا
به عرصه گذاشتهاند كه آشناييشان با ايشان بسيار محدود است. به نظر شما
امروز كدام نكته از ويژگيهاي شخصيتي و انديشه آيتالله طالقاني را بايد
مطرح كرد كه حائز اهميت باشد؟
البته هر خانواده و گرايشي در جامعه با توجه به رويكرد خودش به آيتالله
طالقاني و مبارزات ايشان اشاره ميكند. مثلا جريان اصولگرا عمدتا اقدامات
ايشان در حفظ نواب صفوي را برجسته ميكند و بر آن جنبه از شخصيت ايشان
تاكيد ميكند. مثلا آقاي عبدخدايي هرجا سخنراني ميكند، بر اين نكته تاكيد
ميكند. در حالي كه انگيزه اصلي پدر مبارزه بود و از هر كس كه با حاكميت
شاه مبارزه ميكرد، حمايت ميكرد. به خاطر دارم در همان سالي كه برخي
جوانان فدايي را اعدام يا زنداني ميكردند، ايشان آيه 21 سوره آلعمران را
براي من تفسير ميكردند. خداوند در اين آيه ميفرمايد: « إِنّ الّذِين
يكْفُرُون بِآياتالله ويقْتُلُون النّبِيِّين بِغيْرِ حقٍّ ويقْتُلُون
الِّذِين يأْمُرُون بِالْقِسْطِ مِن النّاسِ فبشِّرْهُم بِعذابٍ ألِيمٍ»
(كساني كه به آيات خدا كفر ميورزند و پيامبران را به ناحق ميكشند و آن
دسته از انسانهايي را كه براي برپايي قسط برميخيزند، را به قتل ميرسانند
آنان را از عذابي دردناك خبر ده). مرحوم طالقاني در تفسير «آن دسته از
انسانهايي را كه براي برپايي قسط برميخيزند» ميگفت خداوند در اين آيه
تاكيد ميكند كه كشتن انبيا مترادف كشتن كساني است كه براي حق اجتماعي قيام
ميكنند. يعني ايشان چنين احترامي براي جواناني كه با صداقت (روي شرط
صداقت تاكيد داشتند) و حقيقت براي مبارزه با حاكميت شاه و احقاق حق مردم
مبارزه ميكردند، قائل بودند. بر اين اساس شاهديم كه ايشان از همه كساني كه
در راه حق مبارزه ميكردند، دفاع ميكرد. يعني اصل براي ايشان مبارزه با
شاه از يك سو و روحانيت قشري و درباري از سوي ديگر بود. اما امروز هر گروهي
تفسير خودش را از طالقاني ارائه ميدهد و برداشت خودش را از ايشان دارد.
شما خودتان فكر ميكنيد بر كدام جنبه از انديشهها و مبارزات ايشان بايد تاكيد كرد كه امروز مغفول واقع شده است؟
چه چيز الان در جامعه ما فراموش شده است؟ مردم. مردم فراموش شدهاند. آن
نگاه مردمي ايشان است كه بايد بر آن تاكيد شود. وقتي در بويينزهرا زلزله
آمد، مهندس بازرگان و دكتر سحابي و پدر مينيبوس گرفتند تا به مردم آن
منطقه سر بزنند. در راه كه ميرفتند، نهرهايي بوده كه براي آبرساني به مردم
آن منطقه بوده است. ميني بوس كه از اين نهرها ميگذشته، باعث بسته شدن
آنها ميشده است. اينها از هر جويي كه رد ميشدند، آن را پر ميكردند، تا
به جوي بعدي برسند. اين روحيه مردمي بايد در جامعه ما تقويت شود. خدا نيز
در قرآن ميفرمايد: «مسكنت و بدبختي و ذلت براي قومي است كه به ريسمان خدا و
مردم چنگ نزد». خدمت به مردم خدمت به خداست. با اين نگاه ميتوانيم به
مردم احترام بگذاريم.
* اعتماد