پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : محمدرضا بیاتی؛ فیلمنامهنویس و فیلمساز: با پخش فصل دوم سریال سرزمین مادری بنظر میرسد مخاطبان با علاقهی بیشتری به تماشای آن مینشینند. فصل اول داستان، گرچه ویژگیهای چشمگیری داشت اما – دست کم با توجه به توقیف و جنجالی طولانی- تماشاگران را کمتر از انتظار راضی و جذب میکرد.
کمال تبریزی در مقام کارگردان دو بار اعتراض کرده و نمیدانیم در جاهلخانهی سانسور تلویزیون چه بر سرِ سریال آمده هرچند همه میدانیم دخل و تصرفهای ناموجه در آثار هنری و بیاعتنایی به حقوق معنوی خالقان آثار به سنتی زشت اما مقبول تبدیل شده است (اعتراض زندهیادان محمدرضا شجریان و فرهاد مهراد تنها مُشتی از خروار است). با این حال- با فرض تعرض احتمالی به ساختار روایی داستان و شخصیتها و ریتم تدوین، و با توجه به شتاب حیرتانگیزِ تحولات اجتماعی و گفتمانی در ده سال گذشته و تغییرات شگرفی که فضای مجازی در زیست-جهان تماشاگران پدید آورده و حتی ریتم یا ضرباهنگ روایتگری را دگرگون کرده میتوان گفت سرزمین مادری در آستانهی یک سریال موفق و اثرگذار ایستاده است و باید امیدوارانه چشمانتظار ادامهی داستان نشست.
در واقع به باور نگارنده، سرزمین مادری، تا اینجا، سنجیدهترین و بیکم و کاستترین اثر در کارنامهی کمال تبریزی است و اگر درمختصات زمانی مناسب نمایش داده میشد به اصطلاح میترکاند! اما از میان ویژگیهای برجستهی سریال، از شخصیتپردازی و بازیهای خوب تا فضاسازی تاریخی باورپذیر و موارد دیگر، نویسنده و فیلمنامهی اثر، بیش از دیگر عوامل شایانِ ستایشاند.
فیلمنامهنویسان اغلب برای عموم مردم، ناشناس هستند با اینحال ممکن است بسیاری علیرضا طالبزاده-نویسندهی سرزمین مادری- را با سریال "در پناه تو" بشناسند و آثار شاخص ماندگار دیگری مانند "دوران سرکشی" و "صاحبدلان"؛ اینکه او یکی از معدود نویسندگان کاربلدِ تلویزیون بوده نکتهی تازهای نیست اما به باور نگارنده آنچه علیرضا طالبزاده را از دیگر همتایاناش متمایز میکند حضور شورانگیز، جاندار و زندگیبخشِ "تجربه زیسته" در نوشتههای اوست.
اصطلاح تجربه زیسته lived experience با نام ویلهلم دیلتای Wilhelm Dilthey گره خورده است؛ فیلسوف، جامعهشناس، روانشناس و تاریخدان یا علامهی آلمانی که معتقد بود علوم انسانی مبتنی بر تجربه زیسته هستند و تفاوت بنیادی این علوم با علوم طبیعی در تجربه زیسته است. در تعریفی ساده، به تجربههای مستقیم و دستاول انسان در زندگی و آگاهی برآمده از آن، تجربه زیسته میگویند اما این تعریف چندان گویا و روشنگر نیست. به بیان روشنتر، ممکن است کسی روزانه دهها بار کاری یا حالی را تجربه کند یا عملی را انجام دهد اما آن کار یا حال به تجربه زیستهی او تبدیل نشود.
در واقع به مفهوم فلسفی، تجربه زیسته تنها وقتی شکل میگیرد که باعث یک دگرگونی درونی در فرد شده باشد. یک مکاشفه-احساسی یا فکری- برای او رخ داده باشد. در عالم خلاقیت، بویژه در ساحت هستیشناسی هنر، حضور تجربه زیسته همچون دمیدن روح آفرینش در صنعتگری هنری است و هر اثری بدون آن روح، جسمی زیبا اما بیجان است. اما چالش هنرمند یا فرد خلاق اینجاست که انسانها در شرایط متعارف زندگی ممکن است یکبار یا حداکثر دو سه بار دچار دگردیسیهای درونیشوند و تجربههای زیستهی اندکی را از سربگذرانند و بنابراین امکان آفرینشگری حقیقی اندکی خواهند داشت. در چنین شرایطی، در قلمرو فیلمسازی، بسیاری از کارگردانان بزرگ برای دمیدن روح تجربهی زیسته به آثار خود، سراغ نویسندگان دیگر و اقتباس میروند.
پرسشی که در این جا میتوان پرسید این است که آیا به جز اقتباس یا ساخت داستانهای دیگران، راهی برای شکستن محدودیت در تجربه زیسته وجود ندارد؟ به گمان نگارنده، تنها راهبرد کارساز در شکستن این تقدیر طبیعی در خلاقیت، پژوهش است؛ پژوهش نه به مفهوم جمعآوری اطلاعات یا تفسیر و تعبیر آنها بلکه به این معنی که نویسنده-پژوهشگر، برای افزایش احتمال مکاشفههای احساسی و فکری و رخداد تجربه زیسته، در فرایند پژوهش برای نگارش، مواجههای گشودهاندیشانه در سطح معرفتشناختی و هستیشناختی با اثر داشته باشد.
بنظر میرسد تنها چنین پژوهشی است که میتواند ظرفیت وجودی هنرمند را برای خلق آثار جاندار افزایش دهد. آنچه علیرضا طالبزاده را متمایز میکند به گمانم همین رویکرد پژوهشی اوست. شاید داستانی مانند "در پناه تو" برآمده از تجربههای طبیعی مستقیم و آمیخته با تخیل او باشد اما در یک اثر تاریخی مانند "سرزمین مادری" بنظر میآید که طالبزاده به تجربههای زیستهی تازهای میرسد و آنها را به آثارش میدمد و این ویژگی کمیاب یکی از برگ های برنده ی سریال سرزمین مادری است.
البته طالبزاده متأسفانه چندان در سینما موفق نبوده است. شاید چون فیلمنامهنویسی در سینما نیازمند ساختارشناسی داستانی در یک بازهی زمانی کوتاه است و انگار که او در این زمینه، علاقه یا تبحر کافی ندارد و یا به دلایل مختلف امکان ساخت یک داستان سینمایی در تراز او مهیا نشده است. امیدوارم داستان سرزمین کهن که معلوم نیست با کدام صلاحدید حکیمانه ناماش به سرزمین مادری تغییر کرده تا پایان کار، اثرگذارتر شود و خوب پیش برود. سرزمین کهن مانند بسیاری از آثاری که سانسورهای جاهلانه، گاهی سوءتفاهمآمیز و گاهی با انگیزههای رذیلانهی ناگفته از فرهنگ و مردم دریغ میشوند یادآور سرزمین حسرتهای کهن است که نه فقط باعث نابودی بسیاری از آثار فرهنگی و هنری شدهاند که گاهی زندگی خالقان آن آثار را نیز تباه کرده اند.