arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۷۸۴۷۳۶
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۸ - ۰۳ خرداد ۱۴۰۳
تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با مجاهدین خلق؛ قسمت دو؛

ماجرای نفوذی های مجاهدین، از عباس زریباف تا الماس عوض‌یار

-روزی که مجاهدین خلق به سازمان مرکزی سپاه و واحد اطلاعات حمله کردند، شما آن جا بودید؟ آن روز من و آقای وحیدی با آقای محسن رضایی جلسه داشتیم. آقای وردی نژاد هم بود. یادم نیست موضوع جلسه چه بود. اتفاقاً آرپیجی از جایی آمد که الان شما نشسته‌اید. من پشت به پنجره بودم عباس زریباف خبر جلسه را داده بود. دوازده گلوله آرپی جی به آن اتاق زدند که جای خیلیهاشان با این که ترمیم هم کرده‌اند، هنوز هست و می‌توانید بشمارید. دو یا سه نفر شلیک‌کننده هم با دو تا وانت آمده و آرپی جی‌ها را پشت وانت گذاشته بودند. متأسفانه حفاظت در آن زمان خیلی کم بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبه‌های محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخورد‌های امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این گفتگو‌ها را برای علاقه‌مندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شونده‌ها ذکر نشده و تنها عنوان آن‌ها در متن آمده است.

از قسمت قبل:

«مثلاً به بخش دانش‌آموزی سازمان در کل کشور و تهران از جایی که تشخیص داده بودیم حساسیتش کمتر است، ضربه را شروع کنیم که برای خودمان از سازمان مستنداتی داشته باشیم. همین کار را هم کردیم و چند تا از هم تیمی‌های این‌ها را در بخش دانش‌آموزی زیر ضربه بردیم، دستگیرشان کردیم و متوجه شدیم با سند‌ها و حرف‌هایی که به دست آورده‌ایم منطبق است.

- در این ضربه‌ها کشته هم داشتند؟

 قبل از ۳۰ خرداد، نه کشته نداشتند. »

-----------

گفتگو با مسئول بخش مبارزه با التقاط واحد اطلاعات سپاه پاسداران در دهه شصت

-دو دیدگاه درباره‌ی سفر رجوی به پاریس در سال ۱۳۵۹ وجود دارد. برخی این سفر را تأیید کرده و حتی مسیر ورود و خروج رجوی را نیز از مرز‌های شرقی عنوان می‌کنند، برخی نیز اصل این سفر را کنمان می‌کنند. نظر شما چیست؟ 

تا آنجا که اطلاع دارم تا الان دو دیدگاه وجود داشته است، اما قطعاً پیوستگی ساختاری و سیستمی سازمان مجاهدین و ارتباطاتش چه با KGB وقت، چه با سرویس‌های اروپایی که کاظم رجوی رابط با آن‌ها بود و حتی ارتباطات با CiA اصلاً قابل انکار نیست و قابل اثبات هم هست.

-درباره‌ی تشکیلات واحد التقاط سپاه پاسداران در برخورد با منافقین هم توضیح می‌دهید؟

تغییر ساختار‌ها به دلیل شرایط کاری بر ما تحمیل می‌شد. مثلاً چون امنیت شهر تهران برایمان اهمیت زیادی داشت در دوره‌ای اقدام‌های مختلف تهران را داخل ستاد آوردیم مثل بازجویی، زندان و سایر فعالیت‌هایی که در تهران انجام می‌شد؛ ولی بعضی اوقات تهران را جدا و مثل یک استان مثلاً اصفهان بدان نگاه می‌کردیم و ستاد جنبه‌ی ستادی و مرکزی خودش را حفظ می‌کرد. این تغییرات بیشتر به خاطر نگاه‌ها، ضرورت‌ها و شرایط خاص بود. یعنی بسته به شرایط ساختار تغییر می‌کرد

-آیا در قضیه ۳۰ خرداد انتظار این را داشتید که واقعه خونین باشد و از دو طرف کشته‌ها زیاد باشند؟ گفته می‌شود مرکزیت سازمان - منهای رجوی - معتقد بود این اتفاق می‌افتد منتهی در زمان دورتر و نه به این سرعت و این قدر نزدیک. ما به تقابل با مجاهدین رسیده بودیم آن‌ها هم تصمیم داشتند به ما ضربات اساسی بزنند. آن‌ها با داشتن یک سری عوامل نفوذی ضربات استراتژیک و مرگباری به ما زدند مثلاً شهدای محراب ستون‌های انقلاب بودند یا شهید بهشتی با شهدای دولت که شهادت این عزیزان قابل پیش‌بینی در سپاه نبود این حوادث که مربوط به بعد از ۳۰ خرداد است.

-30خرداد شروع و اعلان یک فاز بود اما در ادامه‌اش ترور افراد با گلوله هفت تیر و اسلحه ... ترور‌های خیابانی...

شیوه انتحاری بود که برآورد ما در سپاه این نبود که عوامل نفوذی‌شان با شیوه انتحاری شروع به زدن کنند.

-این عوامل نفوذی یا انتحاری هستند یا بمب‌گذاری.

نظرم این است که نظام آمادگی ۳۰ خرداد را نداشت یا توانش را نداشت. ه برخورد و تغییر شیوه‌ی ما قدری قابل توجیه بود و آمادگی‌اش را هم داشتیم اما حجم کیفی ضربه زدن آن‌ها از طریق عوامل انتحاری بمب‌گذاری و نفوذی‌شان قابل پیش‌بینی نبود. اگر منظورتان این است که درست است و قبول دارم اما اگر مقصودتان این است که مقابل نظام قرار می‌گیرند و با نظام به شیوه‌های نظامی مقابله و برخورد می‌کنند که

کاملاً مشهود بود.

-درباره نفوذی‌ها بیشتر توضیح بدهید.

سازمان با استفاده از چند عامل توانست به قول خودش عملیات سرنوشت ساز را با اطلاعات و امکاناتی که در اختیار داشت انجام بدهد اسامی عوامل نفوذیشان در نیرو‌های مسلح که در اداره هشتم اطلاعات ارتش بود اشاره می‌کنم: «الماس» در منطقه ۱۰ سپاه، «عباس زریباف در ستاد واحد اطلاعات اداره مرکزی و در قسمت شنود جواد قدیری در اداره هشتم ارتش محمد فخارزاده کرمانی در دادستانی کل و عامل شهادت شهید قدوسی محمدرضا کلاهی عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و «مسعود کشمیری عامل انفجار دفتر ریاست جمهوری که توانستند با کمک جواد قدیری و چند تن از افسران نیروی هوایی - که خلبان بودند - عملیات پرواز هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ را از تهران به پاریس سامان بدهند و طی این عملیات رجوی و بنی صدر را از کشور خارج کنند. قبل از این که این‌ها از تور سپاه خارج شوند...

-یعنی بنی صدر در تور و زیر نظر بود؟

 همین طور است.

-قبل از فاز نظامی؟ یعنی بنی صدر را قبل از عزلش تحت نظر داشتید؟

بله در بازگشت از آخرین سفرش که به همدان بود در سپاه زیر نظر بود. حتی از قبل از رفتن به همدان توسط سپاه کنترل می‌شد.

-کسی مثل رجوی که زندگی مخفی نداشت؟

نه؛ بنی صدر بعد از عزل وارد خانه تیمی و تشکیلات رجوی شد. در این مقطع او تحت کنترل مراقبتی و اطلاعاتی بود

-یعنی می‌دیدید دارند با رجوی ‌می‌روند و می‌آیند؟

ندیدیم ولی اطلاع داشتیم که با هم هستند. این قضیه واضح هم بود. در این جا عامل نفوذی، عباس زریباف کنترل سپاه را به سازمان خبر داد که در تور سپاه هستید. البته آن‌ها فرار را هم سامان داده بودند و در لحظه‌ای که عملیات را سازماندهی کرده بودند، عباس زریباف به تیم مراقبت گفته بود خارج شوید تیم مراقبتی هم مرتکب اشتباه شد و صحنه را ترک کرد. با ترک صحنه رجوی و بنی صدر از آن محل خارج و سوار هواپیما شدند و رفتند.

-چرا بنی صدر را دستگیر نکردید؟ چون تا مرداد یک ماه و نیم از ۳۰ خرداد گذشته بود.

تصمیم این نبود که بنی صدر محاکمه شود درباره دستگیری او، من شخصاً خدمت آقای «قدوسی» رسیدم و حکم دستگیری و ارتباطات را گرفتم وقتی این اطلاع به عباس زریباف رسید، قطعاً به سازمان اطلاع داد که می‌خواهند بنی صدر را بگیرند؛ چون اگر وارد منزلی می‌شدیم که بنی صدر و رجوی با هم بودند و هر دو دستگیر می‌شدند، تیر خلاصی برای بنی صدر و سازمان بود به همین دلیل ترجیح دادند از کشور خارج شوند. این طور نبوده است که جمهوری اسلامی و ما نخواهیم آن‌ها را بگیریم اما در این جا عوامل نفوذی سازمان نگذاشتند این اتفاق بیفتد.

-نظر امام مخالف دستگیری بود؟

قطعاً اگر امام مخالف بود دادستان کل انقلاب حکم دستگیری را نمی‌داد.

-درباره‌ی الماس عوض یار هم قدری توضیح بدهید.

 الماس عوضیاره متولد ۱۳۳۷ یکی از نفوذی‌های سازمان مجاهدین خلق بود که موفق شد در واحد اطلاعات سپاه پاسداران نفوذ کرده و حتی تا مسئول ستاد خبری تهران رشد کند اهمیت نقش عوضیار در آن است که در زمان نفوذش واحد اطلاعات سپاه پاسداران مهمترین و اصلی‌ترین نهادی بود که با مجاهدین مقابله اطلاعاتی می‌کرد الماس قبل از انقلاب سابقه عضویت در جنبش مسلمانان مبارزه را داشت و در اوایل جزء بچه‌های امنیتی بود او در ساختمانی زندگی می‌کرد که دو نفر از جنبشی‌ها کنارش بودند و آن‌ها با سازمان ارتباط داشتند اطلاعاتی که او در سپاه کسب می‌کرد از طریق آن جنبشی‌ها به سازمان می‌رسید آن‌ها روی او کار و جذبش کرده بودند. در واقع الماس ضمن روابط خانوادگی و همسایگی جذب سازمان شده بود، نه طی یک رابطه سیاسی و اجتماعی روابط همسایگی غیر از ارتباطات کاری و سیاسی می‌تواند مؤثر باشد.

متأسفانه آن موقع هنوز حفاظت اطلاعات سپاه تشکیل نشده بود. اگر اشتباه نکنم (حاتم مسئول حفاظت اطلاعات سپاه بود و چون او التقاط و منافقین را می‌شناخت اولین کسی بود که می‌توانست حفاظت اطلاعات سپاه را نجات بدهد و نجات هم داد؛ اما دقتش روی عوامل نفوذی نبود و بیشتر به گزینش‌ها توجه و تمرکز می‌کرد که این کار به خوبی انجام شود الماس با بنیه تئوریک و اعتقادی جذب سازمان نشده بود، بلکه از بعد اجتماعی و احساسی جذب شد؛ طوری که وقتی داشت اعدام می‌شد، کاملاً تهی شده بود.

-چگونه کشفش کردید و متوجه قضیه شدید؟

گویا یکی از دستگیر شده‌ها معرفی‌اش کرد. از یکی از دستگیر شده‌ها اطلاعاتی کسب کردیم که قصد دارند افراد سپاه منطقه ۱۰ را ترور کنند و چون افراد زیاد بودند تصمیم گرفتند تیربار با سه هزار فشنگ بیاورند. سپاه منطقه ۱۰ در خیابان ایرانشهر جنوبی در کنسولگری سابق آمریکا مستقر بود. من هم ابتدا مسئول امنیت بودم و در آنجا استقرار داشتم همیشه ساعت پنج یا شش صبح چهل پنجاه یا صد نفری برای نرمش و ورزش و عملیات‌های رزمی رو به روی پادگان ولیعصر می‌رفتیم و در برگشت ما با آن تیربار‌ها آمدند این اطلاعات را الماس به سازمان داده بود و فردی که دستگیر شد و این اطلاعات را داد از فردی گرفته بود که باید عامل نفوذی باشد سازمان بر اساس همین اطلاعات می‌خواست عملیات کند.

مهران اصدقی - که عامل شکنجه‌ی پاسداران در عملیات مهندسی بود - تعریف می‌کند که به خیابان ایرانشهر رفتیم. قرار بود دویست نفر آنجا باشند و ما هم تیربار آورده بودیم، ولی ده بیست نفر بیشتر نبودند و عملیات را منتفی کردیم. این‌ها دو سه بار آمده بودند آن روزی که، آمدند بچه‌ها به دلایلی حضور نداشتند و ورزش صبحگاهی به خاطر جلسه یا موضوع خاصی انجام نشد. دفعه دیگری که آمدند، دیدند تعداد کم است و تصمیم گرفتند بعداً عملیات انجام بدهند. به هر حال خدا خواست ما زنده بمانیم.

-روزی که مجاهدین خلق به سازمان مرکزی سپاه و واحد اطلاعات حمله کردند، شما آن جا بودید؟

آن روز من و آقای وحیدی با آقای محسن رضایی جلسه داشتیم. آقای وردی نژاد هم بود. یادم نیست موضوع جلسه چه بود. اتفاقاً آرپیجی از جایی آمد که الان شما نشسته‌اید. من پشت به پنجره بودم عباس زریباف خبر جلسه را داده بود. دوازده گلوله آرپی جی به آن اتاق زدند که جای خیلیهاشان با این که ترمیم هم کرده‌اند، هنوز هست و می‌توانید بشمارید. دو یا سه نفر شلیک‌کننده هم با دو تا وانت آمده و آرپی جی‌ها را پشت وانت گذاشته بودند. متأسفانه حفاظت در آن زمان خیلی کم بود.

این ساختمان که ما در آن مستقر بودیم، ساختمان شنود ساواک بود. آن موقع ساواک شنود گوش می‌کرد و پیشرفت هدفون و این چیز‌ها زیاد نبود اوایل انقلاب، نوار‌های شنود ریلی بود و سرو صدا زیاد می‌شد طراحی مهندس معین فرا - که سازنده ساختمان‌های ساواک بود - برای ساختمان‌های شنود ساواک طوری بود که باید کاری کرد کسانی که می‌خواهند شنود گوش کنند به شکل عادی ضبط جلویشان باشد و صدا را گوش کنند؛ لذا صدا‌های زیاد فضا نباید طوری می‌بود که همه را اذیت کند و فضا باید باز می‌رود به همین خاطر، اکثر دیوار‌ها را با آکوستیک درست کرده و سقف کاذب‌زده بودند؛ یعنی اتاقی که ما در آن نشسته بودیم ظاهراً یک اتاق بود ولی باطناً کل آن ساختمان در آن طبقه، یک سقف و یک اتاق بیشتر نداشت؛ لذا هر موشک آرپی جی که داخل اتاق می‌آمد، در آنجا منفجر نمی‌شد.

-موشک‌ها رد می‌شد و می‌رفت؟

هم رد می‌شد و هم وقتی منفجر می‌شد در کل فضا منفجر می‌شد. آرپی جی ای که در فضای محدود تانک منفجر می‌شود تانک را منهدم می‌کند، ولی وقتی در فضای باز منفجر می‌شود، چنین تخریبی به بار نمی‌آورد فکر می‌کنم سه چهار تا آرپی جی در اتاق آمد. چند تا هم به پنجره خورد بعداً که نگاه کردم هشت تا آرپی جی به دیوار پنج تا به پنجره و پنج تا هم به داخل آمده بود کجا منفجر شد؟ نمی‌دانم ناخالصی‌های ترکش‌ها هنوز در سرم و بعضی‌هایش در کمرم هست و در نیاورده‌اند. حالت گیجی داشتم بلند شدم و یک کلاش برداشتم. نمی‌دانم از کجا در طبقه سوم بودیم به حیاط آمدم فهمیدم دارند از کجا می‌زنند. دور زدم و گفتم بیایم این‌ها که می‌خواهند بروند جلویشان را بگیرم چون گذرگاه معلوم بود که می‌خواهند از کجا رد شوند می‌خواستند از در پارکینگ سپاه خارج شوند. همین که با کلاش از در بیرون آمدم رگبار بود که روی من آمد. نگاه کردم دیدم سر و وضعم حسابی خونی است مثل آدم‌هایی که از همه جایشان خون بیرون می‌زند. اصلاً در حال و هوای خودم نبودم خونریزی هم زیاد داشتم. آن تیم عمل‌کننده هم وقتی مرا در این حال، دید فهمید که باید از مجروحان باشم و داشت فرار می‌کرد؛ یعنی‌زده بودند و داشتند فرار می‌کردند آن‌ها رگبار را روی ما گرفتند که چون سرپیچ بود گلوله‌ای به ما نخورد. از این جا به بعد را دیگر یادم نمی‌آید افتادم و بی هوش شدم.

-دقیقاً چه روزی بود؟ قبل از ۷ تیر بود یا بعد از آن؟

بعد از ۷ تیر بود که ما هم به بیمارستان رفتیم و بستری شدیم.

-زریباف را بعد از این ماجرا کشف کردید یا از قبل هم می‌دانستید؟

بعد از این ماجرا

-بعد از آن دیگر نیامد؟

قبل از آن بچه‌ها به زریباف مشکوک بودند. اواخر سال ۱۳۵۹ محسن رضایی گفت واحد حفاظت درست کنید در آن موقع «حاتم از بچه‌های مجاهدین انقلاب مسئولش بود. می‌گفتند یک کاری‌اش بکن می‌گفتم شما مسئول هستی؛ اما سرنخ آن چنانی نداشتند. همان روز یا فردایش او را در بازداشتگاه انداختند و گفتند بیا بازجویی کن گفتم من چرا باید بازجویی کنم؟ خانمش هم که می‌آمد دم در ستاد من می‌رفتم جوابش را می‌دادم چون بقیه می‌گفتند ما چیزی نداریم بگوییم، حداقل تو برو جواب بده.

-یک مدت بازداشت بود و آزادش کردند؟

متأسفانه بله؛ چون نتوانستند سرنخ و مدرکی پیدا کنند.

 

(تصویر نمادین متعلق به فیلم رد خون از عباس زریباف)

نظرات بینندگان