سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبههای محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخوردهای امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این گفتگوها را برای علاقهمندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شوندهها ذکر نشده و تنها عنوان آنها در متن آمده است.
-کمی دربارهی احمدرضا کریمی بگویید. تا کی زندان بود؟
احمد رضا کریمی تا ۶۴ و ۶۵ زندان بود و فکر کنم سال ۶۵ آزاد شد. الان هم آزاد هست و مطالعات دارد. آدم خیلی توانمندی است. هم بسیار خوش خط است، هم عربی را مانند یک استاد بلد است. قرآن هم خوب میداند در زندان که بود برای دکتر شریعتی احضار روح میکرد الان پیرمرد شده ولی باز آدم توانمندی است. ساواک توسط او چندین نفر را دستگیر کرد چنان حافظهای داشت که اگر یک بار شما را میدید، مشخصاتتان توی ذهنش میماند. در جریان شکنجه و عملیات، مهندسی منافقین به یکی از کسانی که ربوده بودند، میگویند تو با احمدرضا کریمی ارتباط داری.
- احمدرضا کریمی بچههای سپاه را هدایت میکند این موضوع چقدر صحت داشت؟
این حرفها را میزدند. واقعاً آن چیزی که من الان تحلیل میکنم، این است که ضربهها از نفس حضرت امام. بود با نبوغی که از طرف حضرت امام به جوانهای آن موقع منتقل شده بود، ما کارهای بسیار پیچیدهای میکردیم، ولی آنها کارهای ما را باور نداشتند. لذا یک عده میگفتند حزب توده پشت سر اینهاست، یک عده میگفتند ساواکیهای قهار پشت سرشان است یک عده میگفتند خارجیها و کاگب پشت سرشان است؛ ولی این طور نبود مثلاً وقتی میخواستیم به فرقان ضربه بزنیم ما درون فرقان چند نفوذی داشتیم. بعد برای تقویت اینها متن مینوشتیم یکی از دوستان متن ایدئولوژیک مینوشت و من هم سیاسی مینوشتم یعنی من که معتقد و ذوب در امام بودم و وقتی امام میگفت بروید در کردستان جانتان را بدهید میرفتم، ولی توانمندی این را داشتم که برخلاف این مطلب بنویسم و از طریق نفوذیها به فرقان بدهیم و آنها هم همان را به عنوان مقاله خودشان منتشر کنند مثلاً لانه جاسوسی را خود ما گرفته بودیم، ولی تحلیل لانهی جاسوسی از دیدگاه فرقان را هم خودمان نوشتیم! نوشتیم که تسخیر لانهی جاسوسی برای این بود که امام عامل امپرئالیسم جوان فرانسه بود که بدتر از امپرئالیسم آمریکاست! این تحلیلی بود که من خودم نوشتم و آنها تحت عنوان مقالهی خودشان منتشر کردند! اما برای آنها چنین کارهایی قابل تصور نبود.
وقتی که با منافقین روبه رو میشدیم و برای آنها تحلیل میکردیم، آنها میدیدند که. مثلاً احمدرضا کریمی راجع به ما میگفت که ما از زندانیهای بسیار نه ما وارد هستیم. قدیمی هستیم که این طور توضیحاتی را مینویسیم.
- پس احمدرضا کریمی چنین ارتباطی نداشت؟
نه چنین ارتباطی نبود ولی آنها حق داشتند باور نکنند؛ چون که مسیر کار مسیر محیر العقولی بود سازمان مجاهدین خلق میگفت ما بیست سال است اینجا هستیم و در جریان مبارزه کسی را نمیشناسیم که آبدیده شده باشد بداند سرپل چیست یا تور چیست. اینها را فقط ما بلد هستیم. مثل ما منوچهری و آرش و تهرانی و حسینی و اینها هم بلدند پس این جانورهایی که دارند این کارها را میکنند اینها هستند چپیها تا زمانی که توده با آنها درگیر بود میگفتند توده ایها نیروهایی هستند که میخواهند این طوری خط امام را درست کنند؛ ولی واقعاً این طور نبود و هیچ ارتباطی بین اطلاعات سپاه و دادستانی با ساواکیها نبود.
- شما با سعادتی هم برخوردی داشتید؟
نه زیاد. فقط در حد همین سؤالاتی که از او داشتم.
-شما با اعدامش موافق بودید؟
بی نظر بودم، چون در جریان اعدامش من را قاضی قرار ندادند. با اعدام تقی شهرام مخالف بودم، ولی جریان سعادتی در دست من نبود که نظری داشته باشم.
-سعادتی را بچههای دادستانی اعدام کردند؟
بله، سعادتی را بچههای دادستانی برده بودند و ما که در سپاه بودیم با او برخورد چندانی نداشتیم. البته بچههای دادستانی و شهید لاجوردی من را قبول داشتند؛ چون من قبل از سپاه در دادستانی بودم؛ برای همین میآمدند و میپرسیدند سعادتی چنین چیزهایی گفته و ما برایش چه بنویسیم؛ ولی خودم سعادتی را ندیدم. مثلاً احمدرضا کریمی را دیدم، تقی شهرام را دیدم تهرانی را دیدم اما سعادتی را ندیدم.
-دربارهی عباس زریباف هم صحبت کنید. بالاخره نیروی زبردست شما بود.
از نظر من زریباف با بچههای دیگر فرقی نمیکرد همان طور که کشمیری با خسرو تهرانی فرقی نمیکرد واقعاً برای ما هیچ چیز معلوم نبود چون اینها مجبور بودند که خودشان را یک جوری نشان بدهند که این قضاوتها را در ما ایجاد کنند. لذا برای من عباس زریباف کمتر از بقیه نبود بعد از قضیهی ۷ تیر نخستین گروهی که ضربه خورد پیکار بود که در تیرماه ضربه خورد و جمع شد.