سرویس تاریخ «انتخاب» کتاب پیر پرنیان اندیش، جمعآوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال ۱۳۹۱ توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان میپردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. «انتخاب» روزانه بخشهایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقهمندان به تاریخ منتشر خواهد کرد.
-اولین بار کی اخوان دیدید؟
کمی فکر میکند...هیچ یادم نیست.
- اولین شعری که ازش خوندید کی بود؟
مکث طولانی.... هیچ یادم نیست. و باز مکث ...
-هیچ یادم نیست. چه سالهایی بود؟
بیشتر حوالی همون سالهای ۳۰
-اخوان تودهای بود؟
سریع پاسخ میدهد:
بله بله.
-تودهای فعال بود؟
نمیدونم فعال یعنی چی؟ من از کار پنهانی افراد خبر ندارم ولی به هر حال هر تودهای میداد دیگه... بله، اخوان تودهای بود. فعال بود دیگه اگه کسی میرفت جزء حزبی بشه باید یک مقدار کارهایی رو انجام میداد.
- اخوان هم جزء حلقه کیوان بود؟
خیلی کم به ندرت... کمتر تو اون جمع کافهای ما بود. به خصوص بعد از ۲۸ مرداد دیگه اصلاً ندیدیمش. البته بعد از ۲۸ مرداد دیگه جمع کافهای ما پاشیده شد. هر یک از گوشهای فرا رفتند اما قبل از ۲۸ مرداد چرا... بیشتر میدیدم اخوانو یادمه یک مصرعی هم گفته بود... سیگار هست و چایی پررنگ نیز هست.
میخندد و سیگاری میگیراند.
اخوان یه شعری گفته بود برای دکتر مصدق.
سکوت میکند و سیگارش را میکشد.
نمیدونم اون شعر هیچ وقت چاپ شد یا نه یک شعری بود در رد دکتر مصدق.
-در رد مصدق؟ !
بله بله... هوا را تیره میدارد ولی هرگز نمیبارد...
تبسم میکند، من این شعر را نخواندهام و شاید سایه بر تعجب من لبخند میزند و یا شاید هم بر... هوا را تیره میدارد ولی هرگز نمیبارد این مصرعو یادمه؛ مصدق به ابر سترونی تشبیه کرده بود که هوا را تیره میدارد ولی هرگز نمیبارد. بعد از وقایع ۲۸ مرداد و محاکمه مصدق و خانه نشینی و تبعید مصدق به احمد آباد بود که اون قصیده وارو گفت به مصدق چی میگفت؟ پیر محمد احمد آبادی
لبخند پرمعنایی میزند اشارۀ سایه به قصیده «تســـــلـی و ســــلام» است که به پیر محمد احمد آبادی تقدیم شده است. به مطلع:
دلا که یار نیامد دیدی گرد آمد و سوار نیامد
- استاد نظرتون درباره این قصیده چیه؟
خوبه بیشتر به سوگنامه است. به شعر ساده سایه بر کلمه (ساده) مکث میکند و دیگر ادامه نمیدهد. در صورتی که بافت سخن اقتضا میکند که ادامه دهد. برداشت من این است که از روی رفع تکلیف اظهار نظر کرده است. از لحن سایه نوعی ناباوری حس میکنم.
-هیچ وقت رابطه تون با اخوان شکر آب شد؛ باهم قهر کردین؟
نه هیچ وقت. اما کسرایی و اخوان گاهی باهم دعوا میکردن سر نیما؛ اما در واقع ته ذهن کسرایی این پیچیدن و برگشتن اخوان و این یاس و بدبینی اخوان بود اینها در حقیقت زمینهای بود برای اختلاف...
- رابطه اخوان و شاملو چطور بوده استاد؟
میخندد و میخندد
هیچی، دشمن هم بودند!
دوباره میخندد.
- یعنی چی؟
نمیدونم ولی هر وقت حرفی پیش میاومد از ریشه همدیگرو میزدن باز میخندد.
- شعر همو قبول نداشتن؟
سکوت و تبسم و یک نگاه خاص خاص؛ یعنی کار از قبول نداشتن شعر گذشته بود!
ناراستی...
خیلی سلانه سلانه ناراستی را میگوید انگار مردد است که این کلمه را به کار ببرد یا نه.
همینه دیگه. همینها تو یک جای رسمی برای هم پیام میفرستن، شاعر بزرگ فلان.... الف پیام را کشیدهتر تلفظ میکند تا بی اعتقادیاش را به چنین پیامهایی برساند.
-رابطه اخوان و فروغ؟
میگفت و تحسینی میکرد.