arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۰۴۰۴۶
تاریخ انتشار: ۳۷ : ۱۲ - ۰۶ مرداد ۱۴۰۳

تماشا کنید: فرار با بوئینگ ۷۰۷/ بنی‌صدر و رجوی چه‌طور از ایران خارج شدند؟

بنی‌صدر کمی بیش از یک ماه بعد از عزلش، از ایران گریخت تا به گفته خودش جانش را حفظ کرده باشد. البته که همگرایی او در آن مقطع با سازمان مجاهدین خلق هم بر عزم خروجش از ایران بی‌تأثیر نبود تا جایی که او مسعود رجوی اندکی پیش از آنکه با هم از ایران خارج شوند شورایی موسوم به مقاومت ایران را تشکیل داده بودند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

مهرشاد ایمانی/ سرویس تاریخ انتخاب: بنی‌صدر کمی بیش از یک ماه بعد از عزلش، از ایران گریخت تا به گفته خودش جانش را حفظ کرده باشد. البته که همگرایی او در آن مقطع با سازمان مجاهدین خلق هم بر عزم خروجش از ایران بی‌تأثیر نبود تا جایی که او مسعود رجوی اندکی پیش از آنکه با هم از ایران خارج شوند شورایی موسوم به مقاومت ایران را تشکیل داده بودند.

اما فارغ از چرایی عزل بنی‌صدر، اختلافات او با حزب جمهوری اسلامی و دلایل وفاقش با مجاهدین چگونگی خروج او از ایران دارای شرایطی است که شاید بشود آن را شبیه به یک فیلم سینمایی مهیج قیاس کرد.

بنی‌صدر و رجوی چند روز پس از برگزاری دومین انتخابات ریاست جمهوری در ایران که به ریاست‌جمهوری رجایی رجایی منجر شد، با یک فروند بوئینگ ۷۰۷ که به خلبانی سرهنگ بهزاد معزی از ایران خارج شدند. معزی که مسئولیت این پرواز را بر عهده داشت، از خلبان‌های ارتش شاهنشاهی و خلبان سفر بی‌بازگشت محمدرضاشاه و خانواده‌اش به مراکش در آستانه انقلاب از ایران بود که بعدتر به سازمان مجاهدین خلق پیوست. او از نحوه فراری دادن سید ابوالحسن بنی‌صدر و مسعود رجوی در خاطراتش نوشته است: «صبح روز سه‌شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوخت‌گیری شبانه را طراحی کردم و چهار تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم. عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه موفق شدیم بنی‌صدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم و نخستین مرحله مأموریت خود را همان طور که طرح‌ریزی کرده بودیم، با موفقیت به انجام رساندیم. با پرواز در ارتفاع کم موفق شدیم از حریم ایران بگذریم، بدون آن که هواپیما از طریق رادار‌ها ردیابی شود. بعد از گذشتن از فراز ترکیه، شرق مدیترانه، قبرس و یونان، در یونان رادار‌های این کشور برای نخستین بار هواپیما را مشاهده کردند».

آن طور که گفته می‌شود برنامه به این صورت بوده که با یکی از پرواز‌های شبانه آموزش سوختگیری این عملیات آغاز شود. قرار بوده که عملیات خروج از کشور چند روز دیرتر انجام شود، اما به دلیل اعلام حکم انتقال معزی به شیراز در شب شش مرداد عملیات شروع می‌شود و طبق نقشه بنی‌صدر و رجوی داخل مینی‌بوس‌هایی می‌نشینند و همراه با معزی به سمت رمپ پرواز برده می‌شوند و دژبانی و پلیس هوایی که معمولا داخل همه خودرو‌ها را بازدید می‌کنند، بعد از مشاهده معزی به دلیل احترامی که برای او قائل بودند صرفا به دیدن کارت شناسایی افراد اکتفا و از بازدید داخل مینی‌بوس خودداری‌می‌کنند. در نهایت ساعت ۱۹:۳۵ دقیقه رجوی و بنی‌صدر در حالی که لباس پرواز بر تن داشتند، وارد رمپ پرواز می‌شوند. آن‌ها در محوطه اتاقک سوختگیری پنهان می‌شوند و وقتی سایر خدمه پرواز مانند کروچیف و بوم اپراتور و مسؤول سوختگیری برای بازدید قبل از پرواز سعی دارند محوطه را چک نمایند، با در بسته مواجه می‌شوند.

معزی به مسؤول مربوطه می‌گوید چکار می‌کنی و سعی می‌کند او را منصرف کند. ولی مسئول مربوطه با اصرار سعی در باز کردن درب دارد و با تبری که در هواپیما برای مواقع اضطراری تعبیه شده، سعی در شکستن در می‌کند. در همین هنگام گارد ویژه در را باز کرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پیشانی همافر مربوطه از او می‌خواهد بی سر و صدا وارد شود.

نفر بعدی با مشاهده غیبت همکارش کنجکاو شده و تا می‌خواهد وارد محفظه شود، او هم به همین ترتیب غافلگیر می‌شود. در این هنگام هواپیما شماره ۳۱۱ موتور‌های خود را روشن می‌کند.

معزی بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام می‌کند که یکی از موتور‌های من آتش گرفته و برای همین به سمت ورامین بر می‌گردد. بر روی ایستگاه ورامین معزی بار دیگر به برج مراقبت تهران می‌گوید که یک موتور دیگر هواپیما هم آتش گرفته است و در پی آن برای پنهان ماندن از دید رادار، اعلام می‌کند که به سمت شمال، یعنی کوه‌های البرز می‌رود. مسؤولان برج با ناراحتی فریاد می‌زنند که مواظب باش به کوه می‌خوری. لطفا به آن سمت نرو و این دقیقا همان چیزی بود که معزی می‌خواست برج تصور کند به کوه خورده است و در پاسخ برج که ارتفاع را می‌پرسد به دروغ ارتفاع ۱۲ هزار پا را اعلام می‌کند.

برج مراقبت مرتب فریاد می‌ز کهد به کوه می‌خوری، برگرد، اما هواپیما در ارتفاع ۱۸هزار پایی به مسیرش ادامه می‌دهد. معزی می‌دانست که در این مسیر ایستگاه‌های رادار کرج، بابلسر و تبریز قرار دارند. ولی خیالش از هر سو آسوده بود، زیرا قبلا توسط عوامل سازمان محاهدین از کار افتاده بودند و البته وافق بود هیچ هواپیمای فانتومی او را تعقیب نخواهد کرد و برای این که عوامل برج فکر کنند که به کوه خورده است دیگر پاسخ برج را هم نداد.

معزی برای این که هر چه زودتر از خاک ایران خارج شود و گیر شکاری‌های اف-۱۴ نیفتد، با حداکثر سرعت به هواپیما فشار می‌آورد.

معزی درباره زمانی که هواپیما نزدیک به مرز تبریز می‌شود گفته بود: «نزدیک مرز دو هواپیمای شوروی بلند شدند و به موازات ما در مرز شوروی آمدند تا اگر خواستیم وارد خاک شوروی بشویم ما را بزنند. ما این طرف مرز می‌رفتیم و آن‌ها آن طرف. حواسمان بود. تبریز را به صورت یک نیم‌دایره دور زدیم تا هم از برد موشک‌ها در امان باشیم هم وارد شوروی نشویم. وارد خاک ترکیه شدیم. در تمام این مدت خلبان تعقیب‌کننده همچنان تهدید می‌کرد که ما را خواهد زد. آخرش هم گفت به رادار سوریه می‌گویم شما را بزند. در ترکیه به تهران گفتم هواپیمای ما ربوده شده و ما وارد ترکیه شده‌ایم. گزارش موقعیتم را هم به آنکارا دادم. پرسید کجا می‌روی؟ گفتم نمی‌دانم هواپیماربا‌ها مسیر را نقطه به نقطه به من می‌گویند؛ اما نقطه بعدی‌مان را دادم. هواپیمای اف ۱۴ وارد خاک ترکیه شد و همچنان تهدید می‌کرد. من به برج آنکارا گفتم همان‌طورکه می‌دانید هواپیمای ما ربوده شده، یک هواپیمای شکاری ایران آمده دنبال ما و در خاک شما می‌خواهد ما را بزند. شما به تهران بگویید نیاید. آنکارا گفت نباید بیاید و از این حرف‌ها. بلافاصله به تهران گفت و چند دقیقه بعد صدای اف‌۱۴ قطع شد و ما فهمیدیم برگشته است. در ترکیه ما داشتیم پرواز می‌کردیم و نقطه به نقطه گزارش می‌دادیم. تا اینکه رادار سوریه ما را صدا کرد. روی دستگاه UHF به من می‌گفت موقعیتت کجاست و سمتت کجاست؟ UHF-DF دستگاهی است که وقتی صحبت می‌کنی نشان می‌دهد کجا هستی. من بار اول را جواب دادم و گفتم هواپیما ربوده شده و دیگر قطع کردم. شروع کرد ما را صدا‌کردن. حسین اسکندریان گفت جواب نمی‌دهی؟ گفتم نه، دارد با UHF-DF ما را صدا می‌کند که ما را پیدا کند و شکاری بفرستد سراغمان. آن موقع مرز هوایی بین ترکیه و یونان بسته بود. باید می‌رفتیم قبرس و از آنجا به یونان می‌رفتیم».

معزی تعریف می‌کند که نقطه به نقطه مسیر را می‌گفتم تا به جایی رسیدیم که اعلام کردیم نقطه بعدی‌مان آنکاراست. آنکارا اعلام کرد نمی‌گذاریم در فرودگاه ما بنشیند و چراغ‌های فرودگاه را خاموش می‌کنیم تا امکان نشستن نداشته باشید. گفتم ببینید هواپیماربا‌ها چه می‌گویند.

او می‌گوید که با همین حرف‌ها سر ترک‌ها را گرم کردیم تا از ترکیه خارج شدیم و رفتیم به سمت آتنِ یونان و با همان سیاست اعلام نقطه‌نقطه وارد خاک فرانسه شدیم و به پاریس رفتیم.

هواپیما به پاریس که می‌رسد به برج اطلاع داده می‌شود که هواپیماربایی انجام شده و درخواست فرود داده می‌شود. ۱۰ دقیقه تا یک ربع هواپیما دور شهر پاریس می‌چرخد. معزی به برج اطلاع می‌دهد که سوخت هواپیما تمام شده است و اگر اجازه نشستن داده نشود، سقوط می‌کنیم و سه دقیقه بعد از این حرف اجازه داده می‌شود که فورا در فرودگاه اوری فرود آیید؛ اوری فرودگاه کوچکی در حومه پاریس.

معزی می‌گوید که به رجوی گفتم رسیدیم و او گفت: همین؟ تمام شد؟ گفتم: خیالتان راحت. ما این‌قدر بنزین داریم که اگر اینجا هم نمی‌گذاشت بنشینیم، می‌رفتیم مادرید. اگر مادرید هم اجازه نمی‌داد، می‌رفتیم برویم لندن.

قرار می‌شود معزی و رجوی به منزل بنی‌صدر در پاریس بروند که در نهایت ماشین پلیس با اسکورت می‌آید و بنی‌صدر، رجوی و معزی را به خانه بنی‌صدر می‌روند.

نظرات بینندگان