علیرضا خامسیان در آفتاب نوشت:
در جلسه ای که جمعی از خبرنگاران 17 مرداد سال جاری با سید محمد خاتمی
به مناسبت روز خبرنگار داشتیم بحث به قدیس سازی در جوامعی مثل ایران شد در
آنجا به این نکته اشاره کردم که چرا برخی حامیان سید محد خاتمی از او قدیس
می سازند و تنها راه نجات اصلاح طلبان را در خاتمی می بینند جالب آنکه آقای
خاتمی هم با صحبتهای نگارنده همراهی کرد آنجا که گفت: «اصلاً قدیس سازی و
قدیس گرایی خود نشانه بیماری جامعه است و مراد از قدیس سازی قدیس نشان دادن
با برتر نشان دادن آن کس و آن چیز است که نه مقدس است نه برتر. قدیس سازی
در جامعه ای رواج می یابد که تحقیر شده است و هویت مردمش را از آنان
گرفتهاند و اعتماد به نفس مردم آسیب دیده است.هر جایی فرهی، کاریزما و
تقدس مصنوعی را می بینید بدانید که آن جامعه بیمار است و اگر کاریزما و
فرهی هم وجود داشته باشد - که در بعضی موارد قابل انکار نیست- در صورتی
مؤثر است که در مسیر رشد جامعه به کار گرفته شود و جامعه را به خودباوری
برساند و این باور را تقویت کند که قهرمان اصلی خود مردم اند. نه این که
کاریزما در صدد تحقیر مردم و ضربه زدن به مناعت طبع و اعتماد به نفس جامعه
به کار گرفته شود. تقدسگرایی و کاریزماگرایی نشانه یک بیماری اجتماعی است
که درمانش هم خیلی مشکل است. »
آنچه که سید محمد خاتمی به عنوان بیماری از آن نام برد در بدنه جریان
اصلاحطلب هم مشاهده میشود بخش اعظمی از اصلاحطلبان تمام امید خود را در
سید محمد خاتمی میبینند اگر او به هر دلیل خواستار عدم تحرک در فضای سیاسی
فعلی کشور باشد شک نباید کرد این عده از اصلاحطلبان دست روی دست
میگذارند تا روزی روزگاری سید محمد خاتمی بخواهد فعالیتی در مجموعه
اصلاطلبی انجام دهد به همین دلیل است که برای انتخابات آینده این طیف از
اصلاحطلبان تمام امیدشان به خاتمی است. همانگونه که در زمستان 87 خاتمی را
مجاب کردند در دفتر مجمع روحانیون مبارز اعلام کاندیداتوری کند حالا در
فاصله کمتر از 8 ماه به انتخابات ریاست جمهوری باز هم زمزمه رایزنی با
خاتمی برای کاندیداتوری در انتخابات به گوش میرسد این عده از اصلاحطلبان
معتقدند خاتمی باید بیاید به سه دلیل: ۱- به دموکراسی معتقد است ۲- احتمال
تایید صلاحیتش وجود دارد۳- احتمال رایآوردناش بیشتر از دیگران است.
این سه دلیل کموبیش چکیده استدلال کسانی است که از ورود خاتمی به عرصه
انتخابات حمایت میکنند. کسانی که شاید ناخودآگاه، دموکراسی را وسیلهای
برای به قدرت رساندن دموکراتهای خوب و جلوگیری از به قدرت رسیدن
دیکتاتورهای بد میدانند. بر همین اساس، انتخابات ریاستجمهوری دهم را نیز
مانند هر انتخابات دیگری، فرصتی برای به قدرت رساندن افراد خوب و دموکرات
تلقی میکنند که در شرایط فعلی و با در نظر گرفتن محدودیتهای موجود، مصداق
این افراد، شخص آقای خاتمی است.
اما دسته دیگر یعنی طرفداران رویکرد پوپری، دموکراسی را به صورت قدرت سلبی
تعریف میکنند. از دیدگاه این عده، دموکراسی نظامی برای به قدرت رساندن
افراد دموکرات نیست، بلکه نظامی است که افراد غیردموکرات را وادار به رفتار
دموکراتیک میکند. بدیهی است این دسته دوم شرکت آقای خاتمی در انتخابات
را هم بر مبنای همین معیار ارزیابی میکنند بدینمعنا که بهدنبال
پاسخدادن به این پرسش هستند که حضور ایشان در عرصه رقابت انتخاباتی تاچه
حد به شکلگیری و تقویت این قدرت منفی در میان طبقات و قشرهای مختلف مردم،
بهویژه گروههای اقلیت کمک میکند. برای این دسته دوم، مهم این است که
شرکت آقای خاتمی در انتخابات، تاچه حد به افراد این امکان را میدهد که در
تمام طول چهارساله ریاستجهموری، فردِ حاضر در قدرت را در هراس از برکناری
به وسیله آرای مردم در دور بعد نگه دارند. به طور خلاصه، از دیدگاه این
افراد، شرایط دموکراتیک تنها زمانی شکل میگیرد که رای افراد، به ویژه رای
گروههای اقلیت (نه تودههای جوگیرشده در هفتهی آخر انتخابات) اهمیت یابد،
هرچقدر میزان اهمیت رای اقلیت افزایش یابد و آنها بتوانند با استفاده از
این اهمیت، در تمام چهار سال دوره ریاست جمهوری، اهرم قدرتی برای وادار
کردن اشخاص حاضر در قدرت به انجام خواستههایشان در دست داشته باشد، شرایط
دموکراتیکتر است.
به صورت خلاصه میتوان گفت که از دیدگاه دستهی اول، شرایط دموکراتیک در
بهقدرت رسیدن افراد معتقد به دموکراسی محقق میشود اما از دیدگاه دسته
دوم، معیار تحقق شرایط دموکراتیک، میزان اهمیت رای، بهویژه رای گروههای
اقلیت و کمقدرت، یا به عبارت دیگر میزان قدرت سلبی این گروهها برای تهدید
به برکناری شخص حاضر در قدرت است، فارغ از اینکه این شخص به دموکراسی
معتقد باشد یا نباشد.
از سوی دیگر از اظهار نظرهای ارائه شده در مورد آمدن یا نیامدن خاتمی می
توان چهار گروه را مخالف آمدن خاتمی یافت. به عبارت بهتر مخالفان آمدن
خاتمی به 4 دسته تقسیم می شوند.
1-اولین گروه از مخالفان خاتمی اکثریت قریب به اتفاق محافظهکاران و
اصولگرایان هستند.این گروه به ظاهر استدلالهای متفاوتی دارند از جمله رد
صلاحیت شدن خاتمی و یا این حرف تکراری که "خاتمی خوب است اطرافیانش بد". یا
اینکه "خاتمی از سران فتنه است" اینان اگر خاتمی نامزد انتخابات هم بشود
حتما به او رای نخواهند داد بنابراین علت مخالفت آنها کاملا مشخص است. آمدن
خاتمی مساوی با تضعیف آنهاست.
2-دومین گروه از مخالفان خاتمی کسانی هستند که چه خاتمی بیاید چه نیاید در
انتخابات شرکت نمی کنند و بخشی از آنان چه در داخل چه خارج کشور اصلا نظام
فعلی و انتخابات این نظام را قبول ندارند. بر این اساس علت مخالفت اینان
نیز مشخص است و برخی از آنان صراحتا عنوان می کنند آمدن خاتمی نظام را
ضمانت میکند. البته برخی آنها نیز در این حد مخالف نظام نیستند اما ممکن
است نامزدهایی را مد نظر داشته باشند که عملا کاندیداتوری آنها ممکن نیست
بنابراین بیشتر اینها نیز اگر خاتمی بیاید به او رای نخواهند داد.
3-گروه سوم برخی از اصلاح طلبان هستند که به دلایلی جایگزینی کاندیدای
اصلاح طلبی دیگر را خواستارند برخی از آنها معتقدند کسی کاندیدا شود که از
خاتمی قاطع تر باشد و بتواند کاری انجام دهد. معتقدند "مگر خاتمی در طول 8
سال ریاست جمهوری چکار کرد که در آینده کند؟" استدلال های این گروه با
اقبال اصولگرایان به ویژه اطرافیان احمدینژاد مواجه شده و اطلاعرسانی
خوبی در این زمینه برای آنها انجام میدهند. و جالب است که دلایل این گروه
مورد اقبال بخشهایی از گروه دوم بخصوص مخالفین نظام هم هست.اکثریت این گروه
در صورتی به خاتمی رای می دهند که خاتمی تنها کاندیدای اصلاحطلبان باشد.
4-گروه چهارم از مخالفین آمدن خاتمی کسانی هستند که علی رغم مخالفتشان
خاتمی را بهترین فرد برای ریاست جمهوری می دانند، او را صادق میدانند و...
اگر خاتمی بیاید در هر صورت به او رای خواهند داد و مخالفت خود را بیشتر
در محافل خصوصی بیان میکنند. این گروه نیز دلایل متفاوتی دارند که برخی از
دلایل آنها به دلایل گروههای پیش گفته شباهت دارد اما با نیتی متفاوت.
اما آنچه که مشخص است خاتمی اولا خود شخصا تمایلی برای حضور در عرصه
انتخابات ندارد و حتی حاضر نیست نقش قدیس و نجاتبخش اصلاحطلبان را بر
عهده بگیرد خاتمی حتی ایدههای عبدالله نوری برای گردهمآوردن اصلاحطلبان
سراسر کشور را به دلیل احتمال برخوردهای امنیتی رد میکند خاتمی میخواهد
فعلا نظارهگر باشد تا زمانی که چراغ سبزی از سوی حاکمیت ببیند چراغ سبزی
که او انتظار داشت از رای دادنش در دماوند مشاهده کند اما بیشتر چراغ قرمز
دید تا سبز.