چندی پیش یکی از قویترین مردان ایران، زمانی که داخل خودرواش پشت چراغ قرمز در حال صحبت با تلفن همراهش بود، ناگهان دو موتورسوار سارق گوشی تلفن همراهش را سرقت کرده و گریختند. مرد ورزشکار که از سرقت گوشی تلفن همراهش شوکه شده بود، خود را به پلیس رساند و سرقت را گزارش کرد.
وی به پلیس گفت: سارقان موتورسوار صورتهایشان را پوشانده بودند و به همین دلیل نتوانستم چهره آنها را ببینم، پلاک موتورشان هم مخدوش بود.
با اینکه سرنخی از سارقان به دست نیامد، اما بررسیها در این خصوص ادامه داشت تا اینکه چند روز بعد، رهگذران در حال عبور از خیابانی متوجه شدند دو مرد موتورسوار به سمت عابری رفته و قصد سرقت گوشی تلفن همراهش را دارند. سارقان هم وقتی مقاومت مالباخته را دیدند او را با ضربات چاقو زخمی کردند. شاهدان با دیدن این صحنه به تعقیب سارقان پرداخته و آنها که سعی داشتند با سرعت هرچه تمامتر فرار کنند، با خودرویی تصادف کرده و یکی از سارقان موفق به فرار شد اما متهم دوم توسط مردم دستگیر شد. با گزارش این سرقت به پلیس، بلافاصله مأموران گشت کلانتری، طرح مهار گذاشته و دومین متهم فراری نیز به دام افتاد.
در بازرسی بدنی از دو متهم گوشیهای سرقتی کشف شد و آنها به ناچار به سرقتهای سریالی گوشی تلفن همراه اعتراف کردند. به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، متهمان در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شده و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
دردسرهای بازی مافیا
میگوید اولین بار است که پایش به کلانتری و دادسرا باز میشود. چند روز قبل شمع کیک تولد 24 سالگیاش را فوت کرده اما در جریان یک بازی، وارد باند سرقت گوشی تلفن همراه شد.
چه شد که تصمیم به سرقت گرفتی؟
زیاد به کافه میرفتم و یکی از تفریحاتم بازی مافیا بود. چند بار آخری که بازی کردیم با پسری به نام سعید آشنا شدم. من و سعید همیشه نقش مافیا را بازی میکردیم و همین مسأله باعث شد که کمکم باهم آشنا شویم. سعید با اینکه کار درست و حسابی نداشت و همیشه در کافه بود، اما وضع مالی خوبی داشت و هر روز یک لباس به تن میکرد. یک روز از روی کنجکاوی در مورد وضعیت مالی او پرسیدم و سعید هم بعد از کلی طفره رفتن راز پولدار شدنش را برملا کرد.
چه رازی؟
او سارق تلفن همراه بود و به من پیشنهاد داد تا در سرقتها همراهش شوم. اوایل میترسیدم اما چند باری که رفتم، دیدم هیجان دارد و از طرفی هم پول خوبی گیرم میآید، همین مسأله باعث شد که پای ثابت سرقتهای سعید شوم.
قبلاً شغلت چه بود؟
از آنجایی که صدای خوبی دارم در مجالس خوانندگی میکردم و حتی میخواستم در مسابقه گویندگی تلویزیون هم شرکت کنم.
سرقتها را چطور انجام میدادی؟
من راکب بودم و سعید ترکنشین. در خیابانهای خلوت بالای شهر گشت میزدیم و کسانی که در حال صحبت با تلفن همراه بودند را انتخاب میکردیم. معمولاً سوژههایمان عابران پیاده یا رانندگانی بودند که پشت فرمان با تلفن صحبت میکردند. من به آنها نزدیک میشدم و سعید هم گوشی را میقاپید. به سعید میگفتیم سعید خطر چون روی صورتش پر از جای چاقو و خالکوبی است.
موتور مال تو بود؟
نه ولی چون دستفرمانم خوب بود من موتور را میراندم از بچگی عاشق موتور بودم و همین مسأله باعث شده بود که دستفرمانم خوب شود. روز حادثه هم بدبیاری آوردیم و تصادف کردیم وگرنه من هرگز گیر نمیافتادم. کلاً حالم آن روز خوب نبود، با دختر مورد علاقهام چند شب قبل دعوا کرده بودم و اعصابم بههم ریخته بود و چند شب نتوانسته بودم درست بخوابم.
از قویترین مرد ایران چطور سرقت کردید؟
اصلاً متوجه نشدیم که مالباخته از قویترین مردان ایران است. از آنجایی که پشت فرمان بود هیکلش را ندیدم و از طرفی موقع سرقت به قدری عجله داریم که چهرهها را نمیبینیم. اما بعداً که گوشی را با خودمان بردیم و تصاویر داخل گوشی را دیدیم متوجه شدیم که گوشی یکی از مردان آهنین را سرقت کردهایم. میخواستیم از او اخاذی کنیم ولی فرصت نکردیم و زودتر دستگیر شدیم.
در سرقتها از چاقو هم استفاده میکردید؟
من نه، اما سعید استفاده میکرد. زمانی که با مقاومت مالباخته مواجه میشد از چاقو استفاده میکرد تا بترسند و تسلیم شوند.