arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۸۰۹۵۶۵
تاریخ انتشار: ۲۹ : ۱۰ - ۲۷ مرداد ۱۴۰۳

چون در بهزیستی بزرگ شدم، مادرشوهر سرکوفت می‌زند؛ طلاق می‌خواهم

فریبا ۱۲ سال قبل ازدواج کرد. او که یک فرزند دارد، حالا در آستانه طلاق است. فریبا از زندگی پر فراز و نشیبش می‌گوید.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

*چطور با شوهرت آشنا شدی؟

سیامک شاگرد یک تراشکاری بود. من در همسایگی تراشکاری زندگی می‌کردم در خیابان همدیگر را دیدیم و او از من خوشش آمد و تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم.

*چطور شد که تصمیم به ازدواج گرفتید؟ خانواده‌ات موافق بودند؟

خانواده‌ای ندارم. در بهزیستی بزرگ شدم. 18 ساله که شدم با کمک بهزیستی زندگی مستقلم را شروع کردم. دستفروشی می‌کردم و خرج زندگی‌ام را با دستفروشی تامین می‌کردم. خدا را شکر با کاری که کردم توانستم پس‌اندازی برای خودم جور کنم. مددکارم هم خیلی به من کمک کرد و توانستم 10 سال قبل خانه بخرم. هرچند هنوز قسط می‌دهم اما باز هم خدا را شکر.

*خرید خانه کار مهمی است. چطور این کار را کردی؟

مددکارم من را به یک خیریه معرفی کرد کمی هم بهزیستی

پول داد. دستفروشی را که شروع کردم خیریه گفت می‌تواند به من وام بدهد. مددکارم پیشنهاد داد در جایی خارج از تهران با پولی که دارم خانه بخرم و قسط بدهم. خیلی سخت می‌گذشت. اوایل نمی‌توانستم قسط را بدهم و با بدبختی پول جور می‌کردم. در اطراف پرند خانه 50 متری خریدم و خدا را شکر همه چیز خوب پیش رفت.

*حالا کجا زندگی می‌کنی؟

در تهران هستم. چون رفت‌و‌آمد به پرند سخت بود. قبلا با یکی از بچه‌های بهزیستی در تهران همخانه شدم. نصف اجاره را می‌دادم و با هم زندگی می‌کردیم. تا اینکه با سیامک آشنا شدم.

*اینطور که می‌گویی زندگی خوبی داشتی چرا می‌خواهی طلاق بگیری؟

سیامک 15 سال از من بزرگتر است. او عاشق من شد و وقتی فهمید در بهزیستی بزرگ شدم عقب کشید اما بعد دوباره آمد و ازدواج کردیم. اما حالا چندسالی است که دوباره مشکلات قبل شروع شده است.

*چه مشکلاتی؟

مادرش من را نمی‌خواهد. من را لایق عروس خانواده بودن نمی‌داند. او زندگی سختی برایم درست کرده است. این اواخر به طور مرتب از سیامک کتک می‌خورم، چون نمی‌خواهم جلوی مادرش کوتاه بیایم. او به چشم یک خدمتکار به من نگاه می‌کند. در حالیکه من خودم کار می‌کنم و درآمد دارم و سربارکسی نیستم.

*حالا که می‌خواهی جدا شوی آیا به دخترت فکر کرده‌ای؟

اینکه جدا شوم اجبار است. واقعا تحمل این وضعیت ممکن نیست حتی دخترم با سن کمی که دارد به من می‌گوید این وضعیت قابل تحمل نیست. دخترم دوست دارد با من بماند اما سیامک راضی نیست. حالا باید ببینیم دادگاه چه تصمیمی می‌گیرد.

*می‌خواهی ببعد از طلاق چه کار کنی؟

رفت و آمد به پرند خیلی سخت است. نمی‌توانم آنجا بروم چون هنوز دستفروشی و کار می‌کنم. تلاش می‌کنم جایی در تهران اجاره کنم و امیدوارم موفق شوم.

نظرات بینندگان