پایگاه خبری «انتخاب»، مهرشاد ایمانی: هفدهم اردیبهشت مصادف است با سالروز انتقال جسد رضاشاه پهلوی به ایران، اما تاریخ فوت او در ژوهانسبورگ چهارم مرداد سال ۲۳ است؛ یعنی انتقال جسد حدود ۹ ماه بعد از فوت انجام میشود، اما چرا؟ و چرا جسد رضاشاه در قرن اخیر همواره با پرسشها و البته حاشیههای زیادی همراه بوده است؟ از شائبه درباره علت به امانتماندن در مسجد رفاعی مصر و ارتباط این مسئله با مهریه فوزیه تا تخریب آرامگاه رضاشاه توسط صادق خلخالی و تا همین چند سال پیش که گفته شد جسد او در حریم حرم شاهعبدالعظیم در شهر ری پیدا شده است.
با حمله متفقین به ایران در جریان جنگ جهانی دوم موقعیت رضاشاه متزلزل شد و بعد از آنکه او نپذیرفت که ایران از سوی قوای روس و بریتانیا اشغال شود، متفقین به ایران حمله کردند. ارتش ایران در پی حمله آنها عملا متلاشی شد و بریتانیا توانست با اِعمال فشار، رضاشاه را مجبور به برکناری از سلطنت کند. او کنار رفت و تنها توانست از طریق رایزنیهای فروغی پسرش یعنی محمدرضا پلهوی را جانشین خود تا دستِکم دودمان سلطنتش را حفظ کند. در این مقطع است که رضاشاه تبعید و تحتالحفظ با کشتی از بندرعباس از ایران خارج میشود و او را اول به سمت هند و بعد به جزیره موریس میبرند.
موریس کشوری جزیرهای است در جنوب آفریقا و اقیانوس هند که حدودا در ۹۰۰ کلیومتری شرق ماداگاسکار قرار دارد که در سال ۱۳۲۰ تحت استعمار و اشغال انگلیسها قرار داشت. رضاشا قصد داشت که به یکی از کشورهای آمریکای لاتین برود. او میخواست ساکن آرژانتین شود هرچند جاوید قربان اوغلو، سفیر اسبق ایران در آفریقا، چند سال پیش در گفتوگویی میگفت که تمایل رضاشاه تمایل داشت در کانادا اقمات کند. رضاشاه همراه با یازده نفر از اعضای خانوادهش از جمله شمس و علیرضا و همچنین هشت نفر دیگر در شهر بندرعباس سوار کشتی انگلیسی شدند و ایران رو به قصد بمبئی هند ترک کردن. آنها تصور میکردند مدتی در بمبئی هستند و بعد رفع خستگی راه به یکی از کشورهای آمریکای جنوبی میروند، اما پس از نزدیکشدن به بمبئی، حکومت هند که آن هم تحت نظر بریتانیا بود به رضاشاه اعلام کرد که نمیتواند در هند اقامت کند و باید به سمت جزیره موریس برود. رضاشاه برآشفته شد؛ چون فکر میکرد بعد از استعفاش میتواند همراه با خانوادهاش هرجایی که خودش میخواهد زندگی کند، اما ناگهان با یک واقیعت تلخ روبهرو میشود؛ اینکه به نوعی زندانی انگلیسهاست. حکومت هند حتی به مسافرای کشتی اجازه ورود به شهر رو هم نداد و رضاشاه و خانوادهاش پنج روز در میان دریا منتظر ماندند تا کشتی دیگری برسد و آنها را با خودش ببرد به سمت جزیره موریس.
روایتهای مختلفی درباره علت تصمیم حکومت هند مبنی بر اجازه ندادن به رضاشاه و خانوادهش برای ورود به هند وجود دارد که مشهورترین آنها حرف اسکراین، کنسولیار انگلیس در کرمان در کتاب «جنگ جهانی در ایران» و البته شمس پهلوی در کتاب خاطراتش است که هر دوی اینها میگویند در آن زمان ورود پادشاه یک کشور اسلامی به بمبئی ممکن بود باعث بروز شورش مسلمانها در این شهر شود.
رضاشاه و خانواده پهلوی بالاخره به جزیره موریس میرسند و در منطقهای به اسم موکا و کاخی به اسم والری اقامت میکنند. وضعیت رضاشاه در موریس اصلا خوب نبود. شمس در کتاب خاطراتش میگوید که هم رضاشاه و هم اعضای خانواده به شدت رنج غربت آزارشان میداد به خصوص، تا زمانی که پیمان سهگانه بین ایران و انگلیس و شوروی امضا نشده بود، حتی نامه یا تلگرافی از ایران هم به آنها نمیرسید و عملا در حصر کامل قرار داشتند.
با اینکه شرایط اولیه در اقامتگاه مهیا بود ولی هم پشههای خیلی زیاد رضاشاه را آزار میدادند و هم اینکه رضاشاه گلایه داشت که چرا باید هنوز مهمان یا به تعبیری اسیر انگلیسها باشیم. او دلش میخواست به کشوری آزاد برود و حتی خرج زندگیاش را شخصا بدهد و مثل یک فرد عادی زندگی کند و این درخواست را بارها به انگلیسها هم اعلام کرده بود ولی هیچ وقت جواب مساعدی دریافت نکرد. وضعیت به همین شکل ادامه داشت و رضاشاه هم روز به روز گوشهگیرتر میشد تا اینکه پیمانی بین ایران و متفقین امضا شد. در این مقطع است که وضعیت رضاشاه مقداری بهتر میشود؛ به طوری که رفتار مأمورها نسبت به او بهتر میشود و برای اولینبار نامههایی از محمدرضاشاه و اشرف به دست رضاشاه میرسد و فرماندار موریس به افتخار حضور رضاشاه ضیافتی ترتیب میدهد.
بعد از قدری مساعدشدن اوضاع انگلیسها اجازه دادند که رضاشاه به محلی تازه منتقل شود. رضاشاه هنوز میخواست به کانادا برود ولی در نهایت انگلیسها موافقت کردند بعد از شش ماه اقاتمت در موریس در اوایل فروردین ۱۳۲۱ به شهر دوربان در آفریقای جنوبی منتقل بشه ولی شرایط در آنجا هم برای رضاشاه بسیار سخت بود تا اینکه در نهایت با کمک دولت وقت آپارتاید به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی منتقل شد و به عمارت بزرگ ۱۲ هزارمتری به نام «مونتن ویو» برده شد. رضاشاه از محل اقامش در ژوهاسبورگ راضی بود تا اینکه در چهار مرداد ۱۳۲۳ بر اثر بیماری قلبی فوت کرد.
جسد رضاشاه به صورت مومیایی به قاهره مصر برده و در مسجد رفاعی به امانت گذاشته شد. بعضی از منابع دلیل امانتدادن جسد رضاشاه به مصر را پرداختنشدن مهریه فوزیه دانستهاند؛ هرچند این ادعا هیچ وقت به طور رسمی تأیید نشده است. به هر روی مومیایی در مصر به خاک سپرده شد و شمشیر طلای رضاشاه که مزین به گوهرها و سنگهای قیمتی بود به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود. ملک فاروق، پادشاه وقت مصر بعد از مراسم شمشیر را به کاخ سلطنتی میبرد و مراجعات مکرر هیئت ایرانی هم باعث نشد که او شمشیر را پس دهد. ماجرای ربوده شدن شمشیر رضاشاه از سوی ملک فاروق، بعد از کودتای ضد سلطنتی مصر در سال ۱۹۵۳ در مطبوعات مصر انعکاس زیادی پیدا کرد، ولی دولت جمهوری مصر مدعی شد که اثری از این شمشیر وجود ندارد.
سرانجام در اردیبهشت سال ۲۹، در دوره نخستوزیری رجبعلی منصور بنا میشود جسد رضاشاه از مصر به ایران آورده شود. هواپیمای حامل جسد، پیش از رسیدن به ایران، برای طواف کعبه از قاهره به طرف جده پرواز کرد و در نهایت در هفدهم اردیبهشت سال ۲۹ جسد رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران رسید و با تشریفات رسمی به حرم شاهبدالعظیم در شهرری تهران برده شد و در آرامگاهی مخصوص به خاک سپرده شد.
ادعاهایی وجود دارد که در ۲۴ دی سال ۵۷ جسد رضاشاه به همراه علیرضا پهلوی به لسآنجلس و سپس به مجسد رفاعی مصر برده میشود ولی فرح پهلوی این ادعا را تکذیب کرده است. یک ادعای دیگر هم هست؛ آنکه جسد رضا شاه در آخرین روزهایی که محمدرضا شاه در ایران بود، به محل دیگهای در همان محدوده حرم شاهعبدالعظیم منتقل میشود. هر روایتی درست باشد، اما بعد از انقلاب و وقتی به دستور صادق خلخالی آرامگاه رضاشاه تخریب میشه اثری از جسد پیدا نمیشود. صادق خلخالی یک سال و چند ماه بعد از پیروزی انقلاب یعنی در اردیبهشت سال ۵۹ دستور به تخریب آرامگاه رضاشاه داد؛ اقدامی که با مخالفت شدید بنیصدر که در آن زمان رئیسجمهور بود مواجه شد. تخریب آرامگاه ۲۰ روز طول کشید. خلخالی در کتاب خاطراتش درباره این اقدام مینویسد: «ما به دفتر امام رفتیم و طبق معمول، از هر دری سخن به میان آمد و گفته شد: زمان آن فرارسیده است که مقبره پهلوی خراب شود... ما آن روز به سپاه رفتیم و سرپرست سپاه، امکانات لازم را در اختیار ما گذاشت. ما حدود دویست نفر، با هم جمع شدیم و با بیل و کلنگ، به طرف حضرت عبدالعظیم به راه افتادیم. من در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم، سخنرانی پرشوری ایراد کردم و گفتم: مردم مسلمان ایران نمیتوانند در کنار مزار شهیدان به خون خفته و چهرههای درخشان تاریخ اسلام، مانند حضرت عبدالعظیم، مقبره جنایتکارانی مانند رضاخان و ناصرالدین خان قاجار و حسنعلی منصور و دودمان پهلوی را تحمل نمایند. باید به هر وسیلهای که شده، مقبرههای سردمداران کفر و الحاد تخریب شود».
او درباره چگونگی تخریب آرامگاه مطرح میکند: «با صدور فرمان حرکت بهسوی مقبره پهلوی، مردم بسیج شدند. آنها در همان دقایق اولیه خیلی تلاش کردند، ولی در عمل مشاهده شد که مقبره بهقدری محکم ساخته شده که هیچ بیل و کلنگی به آن کارگر نیست. البته، مواد منفجره و سایر لوازم را هم تهیه کرده بودیم. از طرف سازمان رادیو و تلویزیون هم آمده بودند تا فیلمبرداری کنند. مردم ستمکشیده از دست این دودمان، بهویژه سالخوردگان حضرت عبدالعظیم، بیاندازه فعالیت میکردند یکی سنگها را میشکست و دیگری پلهها را میکند و سومی به در و پنجره حمله میکرد و خلاصه هرکس کاری میکرد. سرانجام، کار به گریدر و بلدوزر و جرثقیل و وسایل قوی مکانیکی کشید. ساعت، حدود ۴:۳۰ بعدازظهر بود که از طرف بنیصدر پیام آوردند، مبنی بر اینکه از تخریب مقبره دست بردارید. من اعتنا نکردم، ولی کمکم، کار جدی شد... سرپرست وزارت کشور، نامه رسمی مرقوم و اعلام نمود که دستور از طرف شورای انقلاب و شخص آقای بنیصدر است و شما باید به هر نحو که شده، دست از تخریب بردارید، وگرنه مجبوریم طبق مقررات با شما عمل کنیم، یعنی شما را توقیف میکنیم. من دیدم که دیگر جای تأمل نیست. لذا، گفتم که: به آقای بنیصدر بگویید، هر چه میخواهد، طبق مقررات انجام دهد و ما هم اینجا هستیم و تا مقبره را با خاک یکسان نکنیم، از اینجا خارج نخواهیم شد. اطراف مقبره را گروه مسلح فداییان اسلام در محاصره داشتند و پاسداران هم مواظب اوضاع بودند. سرانجام، شب فرارسید، ولی ما نتوانستیم مقبره را بخوابانیم، اگرچه خسارت زیادی به آن زدیم و بهصورت مخروبه درآوردیم. ساعت حدود ۱۰ شب، برای استراحت، محل مقبره را ترک کردم».
خلخالی میگوید که کمی بعد احمد خمینی برای دیدن مقبره آمد و باعث تقویت روحیه من و سایرین شد و فهمیدیم که امام با تخریب مقبره مخالفتی ندارد.
خلخالی همچنین نوشته است مقبره به شدت محکم ساخته شد و ما آن را مثقالمثقال میکندیم و بلدوزر و گریدر و وسایل تخریب عادی، بدان کارگر نبود. سرانجام، ما مجبور شدیم که با دینامیت مقبره را بهتدریج خراب کنیم. خلخالی و همراهانش سرانجام مقبره را تخریب کردند، اما اثری از جسد رضاشاه پیدا نکردند.
سالها گذشت تا همین چندسال یعنی در دوم اردیبهشت سال ۹۷ گفته شد که در جریان گودبرداریِ محل سابق آرامگاه، جسدی مومیاییشده پیدا شده است. همین موضوع باعث شد تا گمانهزنیهای زیادی به وجود آید که آن جسد، جسد رضاه شاه بوده است. این مسئله که آن جسد معلق به رضاشاه بوده از سوی مقامات رسمی رد نشد و حتی رئیس وقت کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران احتمال تعلق جسد پیداشده به رضاشاه را ممکن دانست. در نهایت در ۳۱ اردیبهشت سال ۹۷ حسن خلیلآبادی، عضو وقت شورای شهر تهران گفت که: «احتمالا مومیایی، متعلق به رضاشاه بوده و در همان محل دوباره دفن شد». او در پاسخ به این پرسش که محل دفن کجاست گفت که این را مسئولان امر میدانند.
منابع:
۱. خاطرات شمس پهلوی، شمس پهلوی
۲. جنگ جهانی دوم در ایران، کلارمونت اسکراین
۳. گفتوگوی جاوید قرباناوغلو، روزنامه شرق
۴. خاطرات صادق خلخالی صادق خلخالی
۵. تاریخ بیستساله ایران، حسین مکی
۶. شایعات کشف جسد مومیایی متعلق به رضا پهلوی واقعیت دارد؟ / خبرگزاری ایسنا