مهرشاد ایمانی، سرویس تاریخ «انتخاب»: احمد قوام از چهرههای سیاسی برجستهای است که هم سیاستورزی در عصر قاجار را تجربه کرد و هم پهلوی. او را میتوان به معنای واقعی «سیاستمدار» قلمداد کرد؛ فردی که گرچه در ساختار سیاسی زمان خود عمل میکرد اما از یک سو تعیینکننده بود و از سوی دیگر میدانست و میتوانست در بزنگاههای خطیر سیاسی-دیپلماتیک تصمیمگیری کند.
او زاده تهران بود، در هشتم دیماه سال 1256. پدرش ابراهیم معتمدالسلطنه فرزند محمد قوامالدوله آشتیانی و مادرش طاووس خانم، دختر مجدالملک سینکی. قوام در خانوادهای مرفه و اهل سیاست بزرگ شد. تحصیلات مقدماتی را در مدرسه مروی و بعدتر زیر نظر معلم خصوصی گذراند و در ۱۷ سالگی پیشخدمت ناصرالدین شاه و در ۲۰ سالگی منشی میرزاعلی خان امینالدوله، حاکم آذربایجان که از قضا داییاش بود، شد. قوام در ۲۹ سالگی در سفر سوم مظفرالدین شاه به اروپا او را همراهی کرد و با پایان سفر به «قوامالسلطنه» مشهور شد. بعدتر هم به مقام دبیرحضوریِ دربار مظفرالدین شاه رسید و نویسنده «فرمان مشروطیت» و سپس رابط مظفرالدین شاه با مشروطهخواهان شد، ولی پس از مرگ مظفرالدین شاه و در دوران محمدعلیشاه، از سیاست کناره گرفت و راهی اروپا شد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت.
قوام در پی فتح تهران به دست مشروطهخواهان، به ایران بازگشت و تا پایان حکومت قاجار سمتهایی زیادی را عهدهدار شد؛ مانند معاون وزارت داخله، معاون وزارت جنگ، وزیر جنگ، وزیر داخله، وزیر عدلیه، وزیر مالیه و فرمانروایی خراسان که این آخری برای او ثروت بسیار زیادی به ارمغان آورد. قوام در جریان کودتاس سید ضیاءالدین طباطبایی در سال 1299 با او به شدت مخالفت کرد و روابط خصمانهای میان آن دو شکل گرفت و سید ضیاء به محمدتقی پسیان دستور داد تا قوام را دستگیر کند و همین اتفاق در ۱۳ فروردین ۱۳۰۰ رخ داد و او به زندان عشرتآباد منتقل و اموال و داراییهایش در خراسان هم مصادره شد. در همین ایام بود که احمدشاه نگران قدرتگرفتن سید ضیاء و رضاخان شد و فرمان عزل سید ضیاء را صادر کرد و قوامی که تا چندی پیش در زندان بود ریاست وزرا منصوب شد. قوام سعی کرد که با شورشهای پس از خلع سید ضیاء مقابله کند که موفق هم بود. او در این دوران امتیاز 5ساله نفت شمال را به یک شرکت آمریکایی داد که باعث عصبانیت انگلیس و روسیه شد تا جایی که انگلیسها زمینه عزل قوام را فراهم کردند و علیهاش به دروغپراکنی پرداختند.
سرانجام قوام به دلیل مخالفت نمایندگان با تمدید مهلت اختیارات وزیر مالیهاش از سمت نخستوزیری استعفا داد.
قوام بار دیگر و اینبار در ۲۷ خرداد ۱۳۰۱ با رأی اعتماد مجلس نخستوزیر شد. او از مستشاران آمریکایی برای ساماندادن به اوضاع مالی کشور دعوت کرد. مهمترین چالش در این دوره از صدارت قوام، فعالیتهای رضاخان، وزیر جنگش بود. رضاخان با برقراری حکومت نظامی در نقاط مختلف کشور، نارضایتیهایی در میان مردم ایجاد کرده بود که مردم مسئولیت آن را مستقیما از جانب قوام میدیدند، بهطوریکه کمکم نمایندگان مجلس نیز سخن به اعتراض گشودند. با وجود اینکه قوام و رضاخان، میانه خوبی با یکدیگر نداشتند، اما قوام به دلیل قدرت نظامی رضاخان قادر به برکنار کردن او نبود. مسئله امتیاز نفت شمال هم در سراسر دوران نخستوزیریاش قوام، او را مشغول کرده بود. قوام وزیرخارجه هم نداشت و خودش امور مربوط به سیاست خارجی را اداره میکرد. سلیمان میرزا هم موضوع حق دلالی را در مجلس طرح کرد اما قوام در مجلس حاضر شد و با قرائت تلگراف حسین علاء، وزیرمختار ایران در واشینگتن به خودش، مشخص شد که حق دلالی مربوط به وام یک میلیون دلاری بوده که بانکهایی که وام را دادهاند، قرار بوده یکونیم درصد به مورگان شوستر، مستشار مالیه که این وام را برای ایران گرفته، حق دلالی بدهند که مبلغ آن پانزده هزار دلار بوده نه ۱۵۰ هزار دلار و برای خودش بوده نه قوامالسلطنه و مربوط به دوران نخستوزیری مشیرالدوله میشده که وام را گرفته است و هیچ ربطی به قضیه نفت ندارد. با این حال ادامه مخالفتها با قوامالسلطنه سبب شد نمایندگان مجلس تصمیم به استیضاح اوبگیرند. این تصمیم موجب استعفاء و کنارهگیری قوام از قدرت شد و مستوفیالممالک جای او را گرفت.
دوره سوم نخستوزیری قوام، یک سال پس از آغاز حکومت محمدرضا شاه آغاز شد و شش ماه بیشتر طول انجامید. مجلس در 18 مرداد ۱۳۲۱ با اکثریت آراء به قوام رأی اعتماد داد. در زمان نخستوزیری قوام، نیروهای آمریکایی نیز وارد ایران شدند و او از سویی خود را با سیاست امریکاییها نزدیک و از سوی دیگر با حزب توده مماشات کرد. شرایط جنگی در جهان و حضور ارتشهای بیگانه در کشور باعث ناامنی، گرانی، کمبود خواربار و افت ارزش پول ملی شده بود، دولت پیدرپی از مجلس مجوز چاپ اسکناس میگرفت. قوام برای سامان بخشیدن به وضعیت مالی در ۲۱ آبان ۱۳۲۱ لایحه استخدام دکتر میلسپو و دیگر مستشاران آمریکایی را برای پنج سال به تصویب مجلس رساند. با این حال، مشکل گرانی و کمبود نان و دیگر مواد غذائی ضروری همچنان رو به افزایش یافت. از دهم آذر ۱۳۲۱ مشکل کمبود نان در تهران به وجود آمد و منجر به تظاهراتی در هفدهم این ماه شد. دربار که از قدرتگرفتن قوام بیمناک بود، از فشار جامعه بر دولت قوام خشنود بود، حتی گفته میشد این تظاهرات و ناآرامی را دربار دامن زده بود تا کابینه قوام را به سقوط کشاند. در جریان تظاهرات خشونت بار، مجلس و بسیاری از مغازهداران اطراف خیابان لالهزار، استانبول، نادری و شاهآباد غارت شد و حتی خانه قوام به آتش کشیده شد. این تظاهرات با دخالت نیروهای فرمانداری نظامی به خاک و خون کشیده شد. در آن تاریخ قوام خود وزارت جنگ را نیز برعهده داشت و از نیروهای نظامی استفاده میکرد و کشتاری رقم خورد. از مهمترین وقایع این دوره از نخستوزیری قوام، ورود چرچیل نخستوزیر انگلیس و ویندل ویلکی فرستاده ویژه رئیسجمهور آمریکا به ایران بود.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگلیس و آمریکا در سال ۱۳۲۴ بیهیچ تعهد الزامآوری از ایران خارج شدند ولی شوروی به بهانههای گوناگون نیروهای خود را در شمال غرب ایران نگه داشت. در واقع شوروی در جریان جنگ جهانی دوم از هیچ نقطهای عقبنشینی نکرد، مگر این که در آنجا یک دولت کمونیستی هم پیمان با خود تأسیس کند. در این شرایط قوام برای بار چهارم در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ به نخستوزیری منصوب شد. در فاصله سه ساله میان دو نخستوزیری او، شش دولت سر کار آمده و کنار رفته بودند. در ۱ فروردین ۱۳۲۵، سیدضیاءالدین طباطبایی به دستور احمد قوام و به موجب ماده ۵ حکومت نظامی بازداشت شد. در جریان سفر قوام به مسکو او استالین را چنین فریب داد که در ازای خروج نیروهای ارتش سرخ از آذربایجان، امتیاز نفت شمال را برای شوروی خواهد گرفت. دقیق مشخص نیست که این سیاست قوام بر تصمیم استالین برای خروج از ایران بیشتر تأثیر داشت شکایت ایران در سازمان ملل و فشارهایی که آمریکا به شوروی وارد میکرد. به هر حال روسها ایران را ترک کرد. شوروی ترجیح میداد اگر قرار است ایران را ترک کند، دستِکم یک امتیاز اقتصادی مهم بگیرد ولی قوام چنین بهانه آورد که مجلس فعلی دولت را از مذاکره و دادن امتیاز به کشورهای خارجی بدون تصویب مجلس منع کرده است. استناد او به قانونی بود که با پیگیری مصدق تصویب شده بود. از این رو شوروی را ترغیب کرد که از ایران خارج شود تا او انتخابات مجلس را برگزار کند و به او تضمین داد که اکثریت مجلس آینده نیروهای وفادار به دولت قوام خواهند بود و امتیاز نفت شمال را به شوروی خواهند داد که البته چنین نشد. سرانجام قوام از نخستوزیری کنارهگیری کرد و به اروپا رفت. در ایران پروندههایی علیه او مطرح شد و مخالفانشان سعی میکردند او را پای میز محاکمه بکشانند. اتهاماتی از جمله ربودن اسناد دولتی از ساختمان وزارت امور خارجه، مداخله در انتخابات، صدور جواز برخلاف مقررات برای صادرات غله و ۴۵۰۰ تن برنج، قطع و صادرات ۱۵۰۰ متر مکعب چوب جنگلی و واردات پانصد تن چای. قوام هم که در اروپا بود مدام به شاه نامه مینوشت و گلایه میکرد. شاه هم در پی نامههای گلایهآمیز قوام لقب «حضرت اشرف» را از او پس گرفت.
مصدق به قدرت رسید اما در سال 1331 میان او و شاه بر سر انتخاب وزیر جنگ اختلاف شد و مصدق استعفا داد و شاه هم استعفایش را پذیرفت و دست دوستی به سوی قوام دراز کرد و لقب «حضرت اشرف» را به او پس داد. قوام پنجمین نخستوزیریاش را پذیرفت و گفت: «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» همین مصرع باعث شد که حامیان مصدق و نهضت ملیشدن نفت به خشم آمدند. مخالفان قوام متشکل از فداییان اسلام، بازار، اصناف، روحانیونی مانند کاشانی و نیروهای ملی همه توان خود را جمع کردند و تظاهراتی گسترده در 30 تیر علیه قوام برگزار کردند. شهربانی با خشونت تمام با مخالفان برخورد کرد و کشتاری به راه افتاد. قوام هم در پی چنین وضعیتی استعفا داد و شاه مجبور شد درخواست مصدق درباره وزارت جنگ را بپذیرد. مجلس هفدهم هم پس از این حادثه قوام را مهدورالدم دانست و حکم مصادره اموالش را به نفع کشتهشدگان سیام تیر صادر کرد و از این تاریخ به بعد قوام هیچ وقت در عرصه سیاسی بروز و ظهوری نداشت. او سرانجام در ۲۸ تیر ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی به علت سکته مغزی درگذشت.