پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : زمينلرزه غرب ساعت ۲۰ و ۳۸ دقيقه روز چهارشنبه ۱۶ آذرماه در منطقه زهان
اتفاق افتاد و فاطمه كه ساكن روستاي شاج بود حالا تنها بازمانده خانواده
شش نفره است. خبرنگار ما يك روز بعد از انتشار گزارش يعني روز چهارشنبه ۲۲
آذرماه راهي روستاي شاج شد تا شاهد وضعيت زلزلهزدگان در هواي باراني باشد.
هشت روز از وقوع زلزله گذشته است كه هنگام عصر وارد روستاي شاج
ميشوم. صداي بولدوزرها كه مشغول آواربرداري هستند به گوش ميرسد. حدود ۶۰
خانواده ساكن روستا بودند كه حالا خانههايشان به ويرانهاي تبديل شده و
بايد در چادرهايي كه در دو اردوگاه به پا شده است، زندگي كنند.
در
هر اردوگاه يك حمام و چند سرويس بهداشتي مجهز قرار دادهاند و در كنارش
چند شير آب كه اهالي آب آشاميدنيشان را از آنجا تهيه ميكنند. اهالي براي
شستشوي لباس و ظروفشان به كنار همين شيرهاي آب ميآيند اما تحمل سردي هوا و
سردي آب برايشان خيلي دشوار است.
همه چادرها برقكشي شده و به همه
ساكنان آن چراغ، سيمكارت و تلفن رايگان داده شده است. فرهاد فلاحتي
فرماندار شهرستان زيركوه ميگويد بزرگترين مشكلي كه حالا داريم تهيه كانكس
براي ساكنان چادرهاست. كانكسها بايد از سراسر كشور جمعآوري شوند تا
بتوانيم به سرعت اهالي را تا زماني كه خانههايشان آماده شود در آن ساكن
كنيم. او ميگويد چند كانكس تهيه شده كه يكي از آنها مدرسه است و
دانشآموزان دو روز بعد از زلزله به سر كلاسهاي درسشان رفتند.
فلاحتي
مشغول كمك به اهالي ميشود كه من از او جدا ميشوم. تنها خانه چند نفر از
اهالي كه در بالادست روستا نوساز بوده، ويران نشده است. صاحبان اين خانهها
اما روزها را به خانهشان ميروند و شب از بيم زلزلهاي دوباره به چادرها
پناه ميبرند. همه اهالي روستا كشاورز و باغدار هستند. خانه بيشترشان
ويران شده و به خاطر شرايط دشوار منطقه، آواربرداري با سختي آنجام ميشود.
سراغ فاطمه را از هر كس كه ميگيرم او را ميشناسد. ميگويند دايياش او را
به زاهدان برده تا از او نگهداري كند.
هوا گرفته و از شدت باراني
كه ديشب باريده كم شده است. زلزله خانههاي اهالي را ويران كرده و آنها
بايد در چادرهايي كه به رديف در دشت برايشان برپاكردهاند، سر كنند. از
كانكسهايي كه اهالي ميگويند قرار بود برايشان مهيا شود، هنوز خبري نيست و
بيم آن ميرود كه اين بار سيلاب، اهالي و چادرها را با خود ببرد. مرد و زن
دست به كار شدهاند تا پايههاي چادرهاشان را محكم كنند شايد مانع
سيلابهاي تندي شود كه نيمههاي شب نگران راه افتادن آن هستند.
وارد
اولين چادر ميشوم. پيرمردي بر سر سجاده نشسته و نماز ميخواند. كنار او
دو دختر جوان و نوجوانش مشغول دعا كردن هستند. پيرمرد ميگويد هلال احمر،
بسيج، سپاه و همه به داد ما رسيدند و ما را در اين چادرها مستقر كردهاند.
او ميگويد قدردان همه آنها هستيم اما سرماي اينجا بيداد ميكند و طاقت
سرماي نيمه شب برايمان دشوار است. اگر كانكسي بود كه در آن زندگي
ميكرديم، شايد تحمل اين شرايط برايمان راحتتر بود. پيرمرد ميگويد
كمكهاي زيادي به ما شده اما نميدانيم با سرماي هوا چه كنيم. زلزله،
خانهمان را ويران كرد اما شكر خدا...
يكي از دخترانش ميگويد من
در دبيرستان شبانه روزي در شهرستان قائن درس ميخواندم. وقتي فهميدم در
روستايمان زلزله آمده خودم را به اينجا رساندم تا كنار پدر و مادر و
خواهرم باشم. خانهمان ويران شده بود و انبار محصولاتمان هم زير آوار مانده
است.
سراغ فاطمه را كه ميگيرم يكي از دخترها ميگويد فاطمه پنج نفر
از اعضاي خانوادهاش را در زلزله از دست داد. ما هميشه برايش دعا ميكنيم
تا خدا به او صبر بدهد. خانواده دايياش او را با خود بردهاند اما تحمل
اين سختي براي يك دختر نوجوان صبر زيادي ميخواهد.
از چادر كه بيرون
ميآيم، چند زن همراه مرد جواني مشغول پهن كردن نايلون بزرگي روي چادر
هستند. مرد ميانسال ميگويد هفت نفر در اين چادر زندگي ميكنيم اما جايمان
تنگ است. اگر مسئولان يك چادر ديگر به ما بدهند، شايد بهتر بتوانيم اين
شرايط را تحمل كنيم. زنها ميگويند سرماي هوا اينجا طاقت فرساست و مجبوريم
تا زمان آماده شدن خانههايمان اين سختيها را تحمل كنيم. كاش جاي گرمي
داشتيم.
ما هيچ مشكلي نداريم. خانهمان در اين زلزله خراب شده و ميدانيم آواربرداري خانههايمان هم خيلي سخت است.
از
كنار چادري عبور ميكنم كه صداي پخش برنامه كودك از داخل آن به گوش
ميرسد. لحظهاي درنگ ميكنم و گوش ميدهم. زني چكمه پوش در حالي كه سطل
آبي در دست دارد به قامتي مردانه به چادر نزديك ميشود. ميگويد خانه مان
را زلزله آوار كرد. مسئولان از هيچ كمكي به ما دريغ نكردند. آب و آذوقه به
موقع به ما ميرسد اما تحمل سرماي هواي برايمان دشوار است. كاش كانكسي بود
كه دلشوره بچههايمان را نداشتيم. ميترسيم در اين وانفسا بيمار شوند و
دشواريمان مضاعف شود.
شيرزن مرا به داخل چادرش دعوت ميكند. وارد كه
ميشوم، كودك نوجواني مشغول تماشاي كارتون است. ميگويد دوست داشتم الان
داخل خانه مان بودم. خانهاي كه حالا ويران شده اما خدا را شكر اينجا هم
تلويزيون داريم و ميتوانم برنامه كودك را ببينم. روزها را به مدرسه
ميروم. مدرسهمان داخل يك كانكس است و اميدوارم به زودي به خانه و مدرسه
خودمان برگرديم.
از چادر كه بيرون ميآيم، بغض آسمان تركيده و باران با شتاب در حال باريدن است و اهالي نگران سيلاب.