ندا اکبری، پژوهشگر مدیریت شهری: در جهانی که قدرت از تخت پادشاهان به پشت پردهی الگوریتمها نقل مکان کرده و بیثباتی اجتماعی از حکمرانیهای بیاخلاق و ناعادلانه برمیخیزد، بازاندیشی در چیستی قدرت و مشروعیت، ضرورتی انکارناپذیر است. دیگر نمیتوان مسیر توسعه و سیاستگذاری را بدون تکیهی همزمان بر دو ستون بنیادین «خِرَد» و «دانش» پیمود. از یکسو، شاهنامه فردوسی الگویی کهن از حکمرانی خردبنیان پیشروی ما میگذارد و از سوی دیگر، تحولات پرشتاب فناوری و هوش مصنوعی، نیروی محرکه حکمرانی دانشبنیان شدهاند. این دو، ما را به ضرورت بازنویسی زبان و منطق حکمرانی در ایران امروز رهنمون میشوند.
۱. شاهنامه؛ پروژهای برای نجات خِرَد
شاهنامه تنها اثری ادبی یا تاریخی نیست، بلکه پروژهای تمدنی برای بازتعریف قدرت و مشروعیت است. بهزعم شاهرخ مسکوب، فردوسی کوشید در دورانی که قدرت بر پایه زور و نسب استوار بود، خِرَد سیاسی را نجات دهد. دکتر محمدابراهیم انصاری لاری نیز معتقد است که فردوسی کوشیده است نظمی برآمده از عقل و عدالت بنا کند. در این روایت، مشروعیت پادشاهی نه بر اساس وراثت، بلکه بر پایه سنجش عقل و داد شکل میگیرد. در تمدن ایرانی، زبان حافظ انسجام ملی است و خِرَد بنیان نظم.
فردوسی برخلاف عقلانیت ابزاریِ متعارف، از خردی درونی و تشخیصگر سخن میگوید؛ نوری که میان نیک و بد تمیز مینهد. در ساختار قدرت شاهنامه، عدالت شرط بقای قدرت است، نه حاشیهای اخلاقی. روایت سقوط جمشید، نتیجهی جانشینی «فرّه ایزدی» بهجای خِرَد است و تراژدی رستم و سهراب، حاصل غیبت شفافیت و گفتوگو. فردوسی هشدار میدهد: قدرت اگر از اخلاق تهی شود، به نابودی میانجامد.
۲. الگوریتمها؛ عقلانیتی تازه
همزمان، ما با دگرگونیای ژرف در عقلانیت حاکم روبهرو هستیم. دکتر محمود سریعالقلم میگوید که ظهور فناوریهای نوین، نهفقط ابزارهایی تازه، بلکه نوعی دگردیسی در شیوه اندیشیدن و حکمرانی پدید آوردهاند. امروز، شرکتهایی چون Google، OpenAI و Tencent در عرصههایی مانند سیاستگذاری، تنظیمگری و تربیت اجتماعی وارد شدهاند؛ عرصههایی که زمانی در انحصار دولتها بود.
یوال نوح حراری و شوشانا زوبوف هشدار میدهند که هوش مصنوعی نهفقط ابزار تصمیمسازی، بلکه خود به تصمیمساز بدل شده است. زوبوف در سرمایهداری نظارتی نشان میدهد که چگونه الگوریتمها با استخراج و تحلیل دادههای کلان، به مهندسی رفتار جمعی میپردازند. این پدیده، نویدبخش شکلی تازه از حکمرانی دیجیتال است که مستلزم بازتعریف مفاهیمی چون مشروعیت، اخلاق و شفافیت است.
۳. نسبت دانش و خِرَد
پرسش بنیادین این است: چه نسبتی میان دانش و خِرَد باید برقرار شود تا حکمرانی نهفقط مؤثر، بلکه مشروع، انسانی و پایدار باشد؟ شاید بتوان پاسخ را در پیوند آموزههای شاهنامه با منطق فناوری جستوجو کرد. همانگونه که فردوسی هشدار میدهد دانشِ بیاخلاق و قدرتِ بیعدالت به تباهی میانجامد، امروز نیز هوش مصنوعی اگر بدون گفتوگو، مشارکت و مسئولیتپذیری بهکار رود، نهتنها بهبود نمیآفریند، بلکه بحرانزا خواهد شد.
در عصر داده و الگوریتم، عدالت دیگر صرفاً یک فضیلت اخلاقی نیست، بلکه شرط بقاء در نظم جهانی جدید است. کشورهایی مانند امارات، دانمارک یا سنگاپور با درک این منطق، ساختارهای حکمرانی خود را بازطراحی کردهاند. در مقابل، ایران با رتبه ۸۷ در شاخص آمادگی دیجیتال و فقدان یک راهبرد ملی در حوزه هوش مصنوعی، با شکافی مواجه است که صرفاً فنی نیست؛ نشانهای است از ناتوانی در بازتعریف زبان حکمرانی در دوران نو.
۴. راهی بهسوی آینده
تلفیق سنت و فناوری، راهی برای بازسازی آینده ایران است؛ نه از سر گذشتهگرایی، بلکه با الهام از خِرَد پیشینیان و دانش امروزی. اکنون زمان آغاز پروژهای نو است؛ پروژهای که در آن قدرت با اخلاق همراه شود و توسعه با گفتوگو. شاهنامه در قرن چهارم هجری، تلاشی بود برای ساختن آیندهای بر مبنای عدالت و هویت. امروز نیز بازخوانی آن، صرفاً یک کنجکاوی ادبی نیست؛ راهی است برای بازسازی مشروعیت، اعتماد عمومی و پایداری حکمرانی.
چنانکه فردوسی زبان را به خدمتی برای عدالت بدل کرد، ما نیز باید فناوری را در خدمت انسان و جامعه قرار دهیم. در جهانی که الگوریتمها تصمیم میگیرند و شرکتها سیاست مینویسند، دیگر جایی برای تماشاگران نیست. آینده، سهم ملتهایی است که خِرَد و دانش را توأمان در خدمت توسعه قرار دهند. ایران میتواند از کشوری تماشاگر، به کنشگری خردبنیان و دانشبنیان بدل شود—اگر بخواهد.