entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - ناصرالدین شاه
بیرون آمدیم. نایب‌السلطنه، معین‌نظام، نصرالملک، جلیل‌خان پسر نصرالملک که دیگر از این پسره تلخ‌تر و نحس‌تر و نجس‌تر در دنیا آدم نیست، پسر به این تلخی پیدا نمی‌شود، آدم می‌خواهد گوشت تن این پسره را تیکه تیکه کند، خلاصه سوار اسب شدیم. نایب‌السلطنه هم سوار شد. قدری که راندیم، نایب‌السلطنه پیاده شد آمد پای ما را بوسید و بغض کرد و چشمش پراشک شد و مرخص شد رفت.
کد خبر: ۵۴۲۳۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶

راندیم از کرج هم گذشتیم. کرج هم خیلی آباد و سبز و خرم بود. رودخانه کرج چندان زیاد نبود، اما باز بد نبود، نهر زیادی از رودخانه جدا کرده بودند، این طرف آن طرف می‌رفت. از بس هر وقت کرج رفتیم به ما بد گذشته است دیگر میل نکردم بروم توی عمارت، از کرج رد شدیم.
کد خبر: ۵۴۲۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵

فروغ‌الدوله آمد نشست با رنگ پریده، خیلی کج‌خلق و بدحال، به زمین نگاه می‌کرد، ایران‌الملوک رنگش مثل زعفران زرد شده بود و مات به صورت من نگاه می‌کرد و حرف نمی‌زد، لیلا خانم و عروس و زن‌ها که باید شهر بروند همه کج‌خلق و بدحال ایستاده بودند، خواجه‌های شهر هم آمده بودند... همه گریه می‌کردند، آغا غلامحسین از همه بیش‌تر گریه می‌کرد. حاجی بشیر که افتاده بود زمین غَلت می‌خورد و نعره می‌زد، مردم را گریه می‌انداخت... آرد و اسباب رفتن حاضر کرده بودند، یک مشت آرد مالیدم به صورت آغا بهرام قدری خنده شد، اما خیر، هرچه از این کارها می‌کردیم بدتر می‌شد.
کد خبر: ۵۴۲۰۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۴

رفتم بیرون دیدم محشر کبری است، عمله خلوت و هرکس را که می‌خواستی بودند... رفتیم اندرون دیدم فروغ‌الدوله، افسرالدوله، عزت‌الدوله، عفت‌السلطنه، منیرالسلطنه و سرورالدوله، پسر نایب‌السلطنه، ام‌الخاقان، گلین‌ خانم این‌ها همه آمده‌اند، باز مغشوش شد خواجه این‌ها همه باز قال‌مقال بود. این‌ها را دیدم، لیلا خانم هم از شهر آمده بود، ایران‌الملوک را آورده بود بعضی گریه می‌کردند بعضی می‌خندیدند...
کد خبر: ۵۴۱۷۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۳

امان امان از دست مرد و زن و عوام‌الناس... این اوضاعی که برای رفتن فرنگ ما فراهم آمده بود در حقیقت نمی‌توان نوشت، از بس از بیرون و اندرون کار سرِ ما ریخته بود هرکس را نگاه می‌کردی یک جور عرض داشت... یک روز بعد از این‌که سه هزار برات و فرمان صحه گذاشتیم رفتم جایی [دستشویی] توی جایی نشسته بودم دیدم یکی صورتش را چسبانده به در جایی و داد می‌زند و عرض می‌کند که من این‌جا می‌مانم و انعام می‌خواهم...
کد خبر: ۵۴۱۱۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۰

ناهار را قصر فیروزه خوردیم، دیدیم این‌جا اطاقش سرد است و خفه است نمی‌شود کار کرد، گفتیم برویم باغ دوشان‌تپه آن‌جا کار کنیم بهتر است. دادیم آفتاب‌گردان را بردند آن‌جا بزنند.
کد خبر: ۵۴۰۸۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۹

زن‌ها در اندرون به واسطه رفتن ما به فرنگ خیلی اوقات تلخ می‌کنند و متصل عرض می‌کنند، کاغذ می‌دهند. بیرون هم که می‌آییم هرجا که می‌رویم خلوت باشد و راحت کرده قدری آسوده شویم دو آدم از زمین می‌جوشد و کاغذ می‌دهد. اوضاع غریبی است!
کد خبر: ۵۴۰۱۳۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۶

کار زیادی هم از بابت همین مسافرت فرنگ داریم؛ از ملاقات علما، وزرا، سفرا، حساب و غیره و غیره.
کد خبر: ۵۳۹۹۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۵

حرم تمام آمده بودند [دوشان‌تپه]، سوای انیس‌الدوله، امین‌اقدس [و] چند نفری دیگر باقی دیگر همه بودند بچه‌های ما بودند، عفت‌السلطنه والده ظل‌السلطان، والده نایب‌السلطنه، فروغ‌الدوله، افسرالدوله، شکوه‌السلطنه، تمام بودند... در حقیقت این سواری و آمدن حرم‌ها امروز عوض آمدن‌ها به فرنگستان است.
کد خبر: ۵۳۹۸۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۴

رفتیم دوشان‌تپه، خیابان سبز شده بود، نهایت صفا را داشت، جمعیت زیاد هم از مرد و زن به قدر ده هزار نفر بودند و می‌رفتند دوشان‌تپه. رفتیم بالای کوه، نهار خوردیم...
کد خبر: ۵۳۹۶۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۴

صبح رفتم اطاق عایشه [یکی از زنان حرم] چشمش خوب شده است. از اطاقش خواستم بیرون بروم هردو پایم پیچ خورد زمین افتادم، زن‌ها، خواجه‌ها ریختند بلند کردند خیلی وحشت کردند اما الحمدالله در نرفت.
کد خبر: ۵۳۷۸۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۳

امروز عید است و سلام است و سرور است... رخت پوشیده آمدم بیرون قدری گردش کرده از شدت سرما رفتیم توی گرم‌خانه... حاجی حیدر آمد، ریش تراشید. بعد رفتیم سردرب شمس‌العماره، امین‌السلطان بود صحبت کردیم. بعد تماشای کوچه را کردیم. مردم رخت نو پوشیده با هم مصافحه می‌کردند. بعد ناهار خوردیم. اعتمادالسلطنه بود روزنامه خواند.
کد خبر: ۵۳۷۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۲

وقت تحویل شد. نجم‌الملک برای جای خودش که «تحویل‌شد» را می‌گفت، امسال برادرزاده خودش را که دامادش هم هست معین کرده بود، این شخص مرد کوتاه‌قد بسیار فقیر محجوب غریبی است وقت تحویل آمد جلو به قدر یک ربع هیچ نتوانست بگوید، بالاخره یک «تحویل شد» خیلی یواش که هیچ‌کس نشنید گفت. خیلی بدجوری بود.
کد خبر: ۵۳۷۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۱

اعتمادالسلطنه: اصغر وکیل که قراول دربخانه من است... می‌گفت تمام دکان و بازار را بسته‌اند و مردم همه به ابن‌بابویه به مصلی رفته‌اند. انا لله و انا الیه راجعون.[...] از شهر و اطراف شهر می‌گویند بیست‌ودو سه هزار نفر مبتلا شدند. خیلی‌ها هم معالجه شدند./ دکتر فوریه: وبا در طهران از روز ۲۷ محرم [شنبه ۳۰ مرداد ۱۲۷۱] تا غره صفر [پنجشنبه ۴ شهریور ۱۲۷۱] روزی نزدیک به ۸۰۰ نفر را کشته و این مقدار تلفات اگر در نظر داشته باشیم که جمعیت طهران در تابستان نصف می‌شود بسیار زیاد است...
کد خبر: ۵۳۷۴۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۱

مشهور است که از سفارت انگلیس دو سه هزار تومان به خواجه امین‌اقدس و خودش داده شده که به شاه عرض کند که دیکسون چشم مرا معالجه کرده است که دیکسون در این مورد که ما طرف احتیاج روس و انگلیس هردو هستیم برای افغان و هرات راهی به حرم‌خانه داشته باشد [و] کسب اطلاعات کند...
کد خبر: ۵۳۷۱۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۸

این روزها اوقاتی که در شهر تشریف دارند و سوار نیستند یا خلوت با وزرا است، یا اندرون دیدن ملیجک. سر ناهار خدمت شاه بودم. بعد خانه آمدم. مردم از نداشتن پول و نرسیدن مواجب فریادشان به آسمان رفته بود.
کد خبر: ۵۳۶۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۷

قزاق‌هایی که بوالهوسی دولت این دسته سوار را تشکیل داده... به واسطه نرسیدن مواجب [در] طویله شاه بست رفته بودند، خزانه نظام پول ندارد بدهد. اما فحش هم نمی‌دهند...
کد خبر: ۵۳۶۶۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۶

در مدرسه دارالفنون، وزیر علوم، گویا تماشاخانه باز کرده. بازیگرها فرنگی‌ها هستند که ابدا بازی نمی‌دانند و زبان نمی‌فهمند. اما طوطی‌وار فارسی یاد گرفته‌اند...
کد خبر: ۵۳۶۴۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۵

عصر آقازاده دیدن آمده بود. تصنیف الواط طهران [را] به جهت مراجعت شاه می‌خواند [که] فرد اولش این است: برف زیاد لوشان پُلش خراب کرده خرج گزاف گیلان دل شاه را آب کرده!
کد خبر: ۵۳۶۱۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۴

به واسطه اختلاجی [گرفتگی] که در قلب بود بعد از ناخوشی آنفولانزا و خیلی اسباب وحشت من می‌شد، میرزا علی‌اکبرخان و جمعی دیگر از اطبا تجویز مطبوخ چوب‌چینی نمودند. از امروز شروع کردم.
کد خبر: ۵۳۵۹۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۳

entekhab | وب سایت انتخاب

آخرین اخبار پربحث ترین