entekhab | وب سایت انتخاب

arrow-right-square Created with Sketch Beta.
برچسب ها - عزیزالسلطان
در اواخر شهر دستِ راست بعضی کارخانجات و عمارات چوبی بود که این عمارات ییلاقی است. بسیار عمارت‌های خوبی است و خیلی قشنگ و مقبول مثل جعبه‌های شیرینی ساخته‌اند. از این‌طور عمارات در طهران باید خیلی ان‌شاءالله ساخت که بهترین عمارات این‌طور است.
کد خبر: ۵۵۱۳۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۴

عزیزالسلطان امروز خیلی دلتنگ بود، می‌گفت: «یا باید من تفنگ بیندازم یا می‌روم به طهران.» قرار دادیم امروز برود به گردش. گفتند شخصی هست باغ وحش خودش دارد. گفتم برود برگردد، فردا هم قرار دادم بروم به شکار. بعد خودمان با پرنس سرژ برادر امپراطور که از همه برادرهایش کوچک‌تر است رفتیم به گار که از آن‌جا به پطرهوف برویم. پرنس سرژ جوانی است باریک، قد بلندی دارد، چشم‌های کبود. پرنس آمد با هم کالسکه نشسته به سمت گار راندیم، راه هم خیلی دور بود، مناری در سر راه دیدیم، گفتند به یادگار جنگ با عثمانی ساخته‌اند که آن‌چه توپ از عثمانی‌ها گرفته‌اند آب کرده‌اند و این برج را ساخته‌اند و هر قدر هم از توپ‌ها باقی مانده است همین‌طور درسته در مناره کار گذاشته‌اند.
کد خبر: ۵۵۱۱۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۳

به زبان فرانسه به امپراطور گفتم: «درست من نمی‌توانم فرانسه بعضی مطالب‌ها را حالی کنم مترجم لازم است» اصرار کردند که «خیلی خوب می‌دانی.» گفتم: «خیر.» بالاخره فرستادیم شلکنُف آمد. به قدرِ نیم ساعت همه جور صحبتی کردیم. امپراطور اگرچه نوشته بودم گردن‌کلفت و خوش‌بنیه هستند، اما صورت امپراطور خیلی چین دارد. با این سن نباید این قدر صورت‌شان چین داشته باشد؛ ولی مزاجا بسیار خوب و خیلی قوت دارند، ریش زرد کمی هم دارند. دفعه اول که با امپراطور از پله‌ها بالا می‌آمدم شمشیرم توی دستم بود، دیدم یک چیزی توی دستم افتاد، فهمیدم که از شمشیر خودم است، یواش به دست راستم داده گذاردم جیبم، بعد که نگاه کردم دیدم الماس برلیان بزرگ شمشیرم است که افتاد توی دستم. خیلی خوش‌وقت گردیدم که الحمدالله گم نشده و به فال نیک گرفتم.
کد خبر: ۵۵۰۹۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۲

این کرملین یک قلعه‌ایست در حقیقت دروازه دارد، توپ دارد، مزغل دارد، ارگ بزرگی است. یک نوع پرتقال در این‌جاها دارد که مغزش هم قرمز است پیش نوشتیم، رفتیم به حمام. بلی رفتیم به حمام، خیلی هم دور بود کالسکه نشستیم، میرزا محمدخان هم پهلوی ما نشست. حمامی بود، فرش کرده بودند. خزانه مرمری داشت دراز، دو شیر یکی آب گرم یکی آب سرد ول کردند تا خزانه پر شد، یک دوش هم بود که آب از آن‌جا می‌آمد. اکبرخان و حاجی حیدر هم در حمام لخت شده بودند. اول حمام سرد بود، شیر آب گرم را ول کردیم بخار کرد. خوب بود، قدری گرم شد، خودمان را شسته بیرون آمدیم.
کد خبر: ۵۵۰۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۱

حقیقتا وطن و دوری از آن و غربت خیلی اثر می‌کند. اگر متصل چیز تازه آدم نبیند یقینا دلش می‌ترکد. ماشاالله عزیزالسلطان [ملیجک دوم] با این طفولیت و دوری از ده‌ده و نه‌نه، امین‌اقدس و آد‌هایش خوب ایستادگی کرده است الی حال و چندان دل‌تنگی نکرده و ان‌شاالله الی آخر هم با صحت مزاج دل تنگ نخواهد شد.
کد خبر: ۵۵۰۰۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۹

اول رفتیم مدرسه «اِکُل دُکادِه» به قدر چهارصد شاگرد داشت. تمام مشغول تحصیل بودند. موزیک زدند. اطاق‌ها را یکان یکان گردش کردیم. جانشین احوال‌پرسی می‌کرد. از آن‌جا بیرون آمده رفتیم به مدرسه «ژی‌میناس». در این مدرسه به قدر هشتصد شاگرد مشغول تحصیل بودند. مثل همان مدرسه گذشت. بعد آمدیم به مدرسه دختر‌ها که در زیر حمایت «مادام جنرال شِرماتف» است. خود جنرال ناخوش بستری است، حاضر نشده بود...
کد خبر: ۵۴۹۳۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۶

رسیدیم به آقصطفا، این‌جا راه‌آهن است... از بس که سر ما شلوغ بود مهمان‌دار گفت برویم توی واگن... این ترن‌های به‌هم‌بسته به اندازه یک شهری بود، خیلی طولانی، وسیع بود، خیلی آدم جا می‌گرفت. این ترن هم از ترن‌های آن دفعه که دیدم اطاق‌هایش خیلی بزرگ‌تر و پاکیزه‌تر، سقف‌بلندتر بود.
کد خبر: ۵۴۹۱۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۵

شهر ایروان آن دفعه که دیدیم خیلی خراب بود، حالا خوب آباد شده؛ خانه‌های معتبر عالی، مسجد و مدارس متعدد خوب ساخته‌اند که با کمال عجله که از توی کوچه‌ها می‌گذشتیم دیدیم. همین‌طور سربالا رفتیم تا رسیدیم به بلندی که شهر ایروان در کمال خوبی پیدا بود و کوه‌های «آقری» را دیدیم که آخر نگاه و ملاقات به آن کوه‌هاست...
کد خبر: ۵۴۸۹۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۴

شاه‌تختی تا این‌جا دو فرسنگ راه است. شاه‌تختی هم جایی است محل عبور مرور مردم از ایران به روس و از روس به ایران. آن‌جا هم کشتی دارند و سیم کشیده‌اند. از شاه‌تختی می‌رود به خوی و اُرومی و آن‌جا‌ها.
کد خبر: ۵۴۸۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۲

امروز که روز ۱۰ شهر رمضان است و از ارس می‌گذریم و داخل خاک روس می‌شویم اول سفر فرنگ است./ همین که وارد خاک روس شدیم جمعیت زیادی از مسلمان‌های اردوباد و قفقازی تماشاچی برای تماشا ایستاده بودند. یک دسته علمای اردوباد، یک دسته قزاق و یک دسته سرباز هم صف بسته ایستاده بودند...
کد خبر: ۵۴۸۲۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۱

قدری از ده زُنوز این‌جا پیدا بود. یک فرسنگ راه بود. با دوربین نگاه کردم. عجب ده و ییلاقی است. سبز و خرم در دامنه کوهی به قدر البرز واقع است ولی وسیع‌تر. تمام دیم کاشته‌اند. خرم، چشمه‌های زیاد دارد. در دنیا دیگر ده از این بهتر نمی‌شود مثل یکی از قطعات بهشت است که این‌جا آورده و زنوز اسم گذارده‌اند. به این می‌ارزد که آدم مخصوصا از طهران برای ییلاق این‌جا بیاید و مراجعت نماید. عاشق این ده زنوز شدم.
کد خبر: ۵۴۷۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۹

رسیدیم به یک دره وسیعی که طرفین دره کوه بود. رودخانه‌ای از میانش می‌آید. همین رودخانه است که می‌رود به صوفیان. این رودخانه از کوه مِشو تشکیل میابد. از ده «سیوان» می‌گذرد و می‌آید. وقتی به سیوان رسیدیم، سیوانی‌ها شکایت داشتند که صوفیانی‌ها آب ما را می‌برند. صوفیانی‌ها هم شکایت داشتند که سیوانی‌ها به ما آب نمی‌دهند.
کد خبر: ۵۴۷۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۸

شهر تبریز خیلی تمیز و آباد و منظم است. اعیان و بزرگان و تجار تبریز همه در خانه‌هاشان هرکدام دو فانوس زده‌اند هر شب با چراغ لامپه می‌سوزد.
کد خبر: ۵۴۷۳۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۷

از عمارت ولیعهد بیرون آمده سوار کالسکه روباز ولیعهد نشسته، راندیم برای خانه ولیعهد که در محله سرخاب واقع است. کوچه‌های خوب دیدیم، بازار‌های خوب دیدیم، کالسکه همه جا می‌رود. کوچه‌های تمیز پاکیزه خیلی عالی دارد. اغلب جاها را که خیابان است طاق‌نما کرده‌اند بسیار خوب شده است. درخانه‌های عالی دیده شد.
کد خبر: ۵۴۷۱۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۶

خلاصه رفتیم که برویم به عمارت خلعت‌پوشان. عمارت همان عمارتیست که پیش دیده بودیم، مرتبه‌ای بالایی دارد و پایینی دارد و دور تا دور عمارت آب است و پُلی روی آب به عمارت بسته شده. از پله بالا رفتیم، راه‌پله تنگی پیچ‌پیچی داشت. همین که بالا رفتیم سرم گیج خورد و افتادم غش کردم.
کد خبر: ۵۴۶۷۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۵

ده «تیکمه‌داش» طرف دست چپ خیلی دور از جعده [جاده]در دامنه کوه نرمانی واقع شده است. ده معتبر بزرگی است، ملکی مجتهد تبریز است. بالای کوه نزدیک ده برف داشت. از دور که نگاه کردم، درخت‌های تبریزی تیکمه‌داش سفید بود هیچ برگ نداشت، هنوز بوی بهار نشنیده است. در حقیقت بالای کوه است، خیلی مرتفع است. زمین این‌جا هم خیلی ارتفاع دارد بلند است. یک شب باید در تیکمه‌داش می‌ماندیم خوب شد که منزل شکستیم نماندیم و الا آدم از سرما می‌میرد.
کد خبر: ۵۴۶۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳

ده ترکمن واقع شده است محاذی [مقابل] کوه «بز‌گوش»، که باید از کوه‌های بزگوش این کوه‌هایی که برفش زودتر آب می‌شود راه هست که راست بیاید بزگوش. ده ترکمن چهار دانگش دست باباخان آقا مکری است، دختر نصرت‌الدوله مرحوم که زن ساعدالملک پسر میرزا تقی‌خان امیرنظام مرحوم بود. بعد از ساعدالملک که مرده است این ده به دختر نصرت‌الدوله رسیده است، دختر زن باباخان آقا شده است، حالا دست باباخان آقا است. دو دانگش هم مال رعیت است.
کد خبر: ۵۴۵۹۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱

وارد دره شدیم که رودخانه «قزل‌اوزن» از میانش می‌گذرد، از جنوب می‌آید به طرف شمال می‌رود. داخل رودخانه میانج می‌شود. وسط دره یک طاق‌نصرت ساخته بودند، جمعیت زیادی هم سر راه ایستاده بودند، چهار عراده توپ ته‌پر کوهستانی هم حاضر کرده بودند. ما را که دیدند شیپور کشیدند و دَرق دَرق بنا کردند به شلیک کردن.
کد خبر: ۵۴۵۸۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۱

از پیچ و خم راه که گذشتیم باز سوار کالسکه شدیم. از توی ده «سرچم» راندیم، کوچه کثیف طولانی داشت. این ده مثل این است که از زیر قتل و غارت چنگیزخان درآمده است و بقیه‌السیف پس‌مانده لشکر چنگیزخان است! دو سه دکان بسیار بسیار کثیف مثل سوراخ مغار [غار]داشت. دکان‌دار‌های ریش‌سفید کثیف، توی دکان‌شان قدری کره و روغن داشتند؛ یعنی بازار بود، خیلی کثیف بود. خلاصه از توی ده سرچم گذشتیم، افتادیم به صحرا.
کد خبر: ۵۴۵۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۹

عزیزالسلطان [ملیجک دوم] آمد، بلدرچین، یلبه، غازالاق، پارت، ماشاءالله همه چیز شکار کرده بود. آورد ریخت. عزیزالسلطان ماشاءالله امروز همه این کوه‌ها را به هم زده بود.
کد خبر: ۵۴۵۲۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۸

entekhab | وب سایت انتخاب

آخرین اخبار پربحث ترین