خاطرات ماشاءالله خان کاشی؛ یاغی معروف از زبان خودش؛
[گفتند] اکبر پلنگ نوکر تو یک نفر رعیت را در صحرا تیر زده و کشته. [گفتم] من که او را نکشتهام، شماها خودتان میگویید اکبر پلنگ کشته، من او را گرفته به شما میسپارم چنانچه بر حکام شرع ثابت شد او را قصاص نمایند... [گفتم] دوستی من برای اهل وطن خیلی نافع است. گذشتهها گذشته بیایید... برای آزمایش و امتحان خدمت بزرگی به من رجوع کنید و نتیجه و ثمر او را ببیند... از شدت غضب رگهای گردنشان پرباد و چشمها پرخون و رنگها تیره شد شرارهوار از جا برخاسته صداها را ضخیم کرده و فریاد زدند ما گول این توهمات تو را نمیخوریم و فریفته این مزخرفات تو نمیشویم...
کد خبر: ۶۳۰۱۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۶
خاطرات ماشاءالله خان کاشی؛ یاغی معروف از زبان خودش؛
خبر رسید که ناصرالدینشاه کشته شده... حساملشکر حکمران کاشان... از این خبر نهایت متوحش، و محرمانه موضوع را به من گفت... اطمینان دادم که اگر آنچه من میگویم موافقت بکند من عهدهدار نظم و آرامش شهر میشوم و نمیگذارم سر سوزنی از کسی به غارت برود... به مسئولیت من واگذار نمود. من هم به وسیلهی جارچی در بازار به اطلاع مردم رساندم که شاه از دنیا رفته و حفظ و انتظام شهر و بازار به عهدهی من است و اگر دیناری ضرر به کسی وارد بیاید من چندین برابر جبران و حتی برای مزید اطمینان باید تمام دکاکین بازار شب به حالت روز باز باشد... خلاصه سه شب پیدرپی دکاکین بازار باز بود... در این سه شب دیناری از مال کسی کم نشد.
کد خبر: ۶۳۰۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۰۵
چرچیل [دبیر اول سفارت بریتانیا در تهران - انتخاب] هم آمد و با ما ناهار خورد... خلاصه در بین صحبت معلوم شد نایب حسین کاشی گرفتار شده و در طهران او را به دار زدهاند. ماشاءاللهخان هم گرفتار است خوب است اقلا اشرار برطرف شدند و امید است که امنیتی در مملکت برقرار شود. نیز صحبت از کمیته مجازات شد. از قتل اسمعیلخان اظهار تاسف کرد و صریحا گفت این واقعه صدمهای به شخص من بود.
کد خبر: ۵۷۷۰۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۸