«مسافرت در داخله تهران»، در ۸۸ سال پیش؛
حاجی شب آمد خانه روی دست و پایش افتاده گفتم: «حاجی جان ما داغ دیدهایم از سرگذشت مهری عبرت نگرفتهای؟ ما همین یک دختر را داریم، او را هم تو داری دقکش میکنی، چه کنیم بچههای ما سودایی هستند، همه مرض عشق دارند؟ این محیط کثیف جز فساد اخلاق چیزی را ترویج نمیکند تا بوده چنین بوده و باز همین است که هست. آثار مسموم این محیط هم مثل خود او کثیف است چه باید کرد؟ از حبس و شکنجه کردن دختر چه نتیجه؟ فکر اساسی باید کرد.»... حاجی گفت: «چه کنم؟ کار از کار گذشته، جگرم هنوز برای مهری میسوزد اما کار رسوایی این دختره از خواهرش گذشته است. میترسم انگشتنمای خاص و عام شوم. کاش این دخترهای من در گهواره مرده بودند و به ثمر نمیرسیدند که برای پدر و مادر رسوایی بار آورند...»
کد خبر: ۶۱۳۵۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۳۰