به روایت نخستین ایرانیای که بر سر جسد صادق هدایت رسید؛
سکوت بود، تمام گورستان بزرگ پرلاشز در یک سکوت سنگین فرو رفته بود، آدمها همه رفته بودند، هوا به تدریج سیاه میشد، من تنها شده بودم. جلوی من در چند قدمی من گور تازه پرشدهای قرار داشت؛ این گور مال صادق هدایت بود، نویسنده «بوف کور»، «سگ ولگرد»، «حاجی آقا» و... این گور مال کسی بود که اگر میتوانست خودش را قاطی آدمهای عادی بکند و داخل مردابهایی که او را به طرف خود میکشیدند، هرگز تنها نمیماند و هرگز به این زودی چنین جایی نمییافت. این گور مال کسی بود که در یک دیار غربت، در یک آپارتمان محقر با گاز خودش را کشته بود.
کد خبر: ۶۱۷۳۸۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۱
از جمله درد دلهای هدایت... یکی آن بود که در زمان حیات رزمآرا... دوستان زیادی دورش را میگرفتند و در ابتدای ورودش به فرانسه تنهایش نمیگذاشتند ولیکن: «از وقتی که رزمآرا را کشتهاند دیگر کسی محل سگ به من نمیگذارد و حتی بر و بچههای سفارت که به وسیله آنها برایم کاغذ میرسد به سراغم نمیآیند.» ... هفت روز پیش از خودکشیاش خودش مدعی بود که دوران جوانی نویسندگیاش به سر آمده و تازه موقع چیز نوشتنش شده است.
کد خبر: ۶۱۷۱۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۲۰