arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۰۱۲۷۲
تاریخ انتشار: ۴۰ : ۱۰ - ۲۴ اسفند ۱۳۹۱

ژست آمریکا ستیزی یا دلبری از رای دهندگان؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

تعرض به حاکمیت ملی افغانستان، مذاکره پنهان با طالبان، تلاش برای دور زدن دولت مرکزی،تقلا برای کسب منافع فردی و چشم طمع داشتن به منابع زیرزمینی افغانستان. این جملات زنجیره ای از اتهاماتی است که حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان در چند روز گذشته متوجه دولت ایالات متحده کرده است.

نخستین سفر پیش بینی نشده چاک هیگل وزیر دفاع تازه نفس امریکا به افغانستان با دستاوردهای دور از انتظاری نیز همراه بود.کرزی در فاصله زمانی یک سال مانده به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در کشورش شمشیر را برای متحد قدیمی از رو بسته است:

" افغانستان 2013 با سرزمینی که در سال 2001 به بهانه مبارزه با تروریست به آن حمله کردید ، متفاوت است. " تنش میان حامد کرزی و مهمان آمریکایی تا بدانجا بالا گرفت که نشست مطبوعاتی مشترکی که به عرف دیپلماتیک میان مقام های دو کشور میزبان و مهمان انجام می گیرد هم ملغی اعلام شد. هرچند بهانه لغو این کنفرانس مطبوعاتی مسائل امنیتی اعلام شد اما بر هیچ کس پوشیده نیست که سخنان تند و تیز کرزی در مقابل دوربین های خبرنگاران می توانست اختلاف میان دو طرف را بیش از پیش عیان کند.

مغز انتقادهای کرزی از سیاست های امریکا در افغانستان به جمله ای خلاصه شد که در آن امریکا را به مصالحه با طالبان در پشت پرده و تحریک حملات بیشتر در راستای توجیه حضور غرب در افغانستان متهم کرد.فرمانده نیروهای امریکایی و ناتو در افغانستان بلافاصله هرگونه ارتباط مخفی میان امریکا و غرب با طالبان دور از چشم دولت مرکزی در افغانستان را رد کرد اما بر هیچ کس پوشیده نیست که زخم این انتقادهای آقای کرزی واکنش سیاسی کاخ سفید را به دنبال خواهد داشت. شاید بتوان دلیل موضع گیری های اخیر کرزی را شمارش معکوس برای دلبری از رای دهندگان افغان خواند یا به تلاش برای فرار از مسئولیت پذیری و مقصر دانستن امریکا تعبیر کرد. ریشه های شکل گیری این تنش را شاید بتوان در توماری حجیم جا داد اما آنچه که برای امروز رابطه میان کابل و واشنگتن مطرح است تبعات تعمیق بحران در روابط دوجانبه است. دیپلماسی ایرانی در گفتگو با محمد رضا بهرامی سفیر سابق ایران در افغانستان و تحلیل گر مسائل آسیای میانه محور پرسش ها را بر تفاوت رویکرد دو دولت جمهوری خواه و دموکرات در یک دهه گذشته در قبال افغانستان، ریشه های اختلاف میان واشنگتن و کابل، دلایل تعمیق بحران در روابط دوجانبه ، علت اتهام زنی های اخیر به تهران و نقش ایران در افغانستان پس از 2014 قرار داد. متن این گفتگو را در زیر می خوانید:

اگر قصد داشته باشیم تا سیاست دولت اوباما را با دولت پیشین امریکا یعنی دوره جرج بوش در قبال مساله افغانستان مقایسه کنیم، به نظر شما چه ویژگی های شاخصی را در تفاوت دو رئیس جمهور می توان برشمرد؟ آیا سیاست های امروز دولت اوباما سبب پیشرفت و یا عقب گردی در خصوص مسائل افغانستان شده است؟

به باور من نگاه اوباما و تیم او در خصوص افغانستان با نگاه دولت جرج بوش متفاوت بوده است. این تفاوت را از چند منظر می توان مورد بررسی قرار داد:
• نوع استراتژی که دو دولت در قبال مساله افغانستان اتخاذ کردند: به نظر می رسد جرج بوش استراتژی ضد شورش را در این کشور دنبال می کرد و به معنای دیگر به دنبال سرکوب نیروهای شورشی و القاعده در افغانستان بوده است. در حالی که اوباما در دوره اول ریاست جمهوری خود و همچنین در این دوره کاملا مشخص کرده است که مبارزه با شورش ها را در دستور کار خود ندارد و ترجیح می دهد که شورش را به عنوان یک بحران ملی و داخلی در چارچوب افغانستان مورد توجه قرار داده و تمرکز خود را بر مقابله با تروریسم قرار دهد. این نخستین اختلافی بود که میان دو دولت وجود داشته و خود را به تدریج در نوع سیاست هایی که هر دو دولت در قبال افغانستان داشتند، نشان می دهد. شاید بتوان بارزترین سیاست آن را تاکید دولت اوباما برای خروج از افغانستان تا انتهای سال 2014 از این کشور و کاهش بار موجود برای امریکا در ارتباط با افغانستان دانست.
• نگاه دو دولت در خصوص حاکمیت فعلی کابل با یکدیگر متفاوت است. در حالیکه در دولت بوش نگاه به افغانستان بسیار متفاوت بوده و کاملا سعی شده که از حاکمیت موجود در افغانستان حمایت شود و حتی مشکلات و نقاط ضعفی هم که وجود داشته را با دیده اغماض نگاه کنند. اما اوباما نشان داده که تا حدودی از این نگاه فاصله دارد و به نوعی به حاکمیت فعلی در افغانستان انتقاد دارد و ناکارامدی و فساد در دولت و یا عدم همگرایی که در لایه های متفاوت افغانستان وجود دارد را مورد انتقاد قرار می دهد. بنابراین در دو دوره اختلاف ها و تفاوت ها را میان روسای جمهور امریکا در قبال افغانستان می توان به خوبی درک کرد.

پیش بینی شما از استراتژی باراک اوباما برای خروج از افغانستان چیست؟ آیا دولت اوباما پیش نیازهایی را همچون تامین امنیت و ثبات سیاسی برای سال 2014 و پیش از سقوط  افغانستان تعریف کرده است؟

آنچه که در سیاست های اوباما بارز است، این بوده که امریکا بنا دارد تا به طور حتم در انتهای سال 2014 از افغانستان خارج شود. البته بر اساس مواضعی که اعلام کردند آنها بنا دارند تعدادی از نیروهای نظامی خود را در افغانستان برای حمایت از دولت و یا کمک به ایجاد امنیت نگه دارند. اما بر سر چگونگی حضور این نیروها نیز اختلافاتی میان دولت امریکا وافغانستان وجود دارد.به نظر می رسد برای امریکا مساله مهم این است که در سال ۲۰۱۴ که وعده خروج از کشور افغانستان را داده است، چهره دولتی شکست خورده را نداشته باشد.  از این منظر دولت اوباما و امریکایی ها بر این باور هستند که لازمه عدم ارائه چهره شکست خورده دستیابی به توافقی حتی به صورت حداقلی با نیروهای شورشی و ایجاد امنیت ولو امنیت نسبی است. بنابراین هیچ رژه ای ناشی از پیروزی نظامی ها را نباید در انتهای ۲۰۱۴ انتظار داشته باشیم، بلکه مهم ترین دستورکار امریکا این است که تصویر دولتی شکست خورده پس از ۱۲ یا ۱۳ سال حضور در افغانستان را هم به مردم خود و همچنین در جامعه بین المللی ارائه نکند.
در نتیجه اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم، طبیعی بوده است که امریکایی ها در طول دو سال اخیر تلاش کردند تا به شکل دقیق تری وارد مسائل افغانستان شوند و امکان دستیابی به یک توافق را در دستورکارخود در خصوص نیروهای شورشی قرار دهند. بر همین اساس بود که مذاکرات قطر از همان ابتدا توسط امریکا شکل گرفت و همانطور که می دانید یکی از مهم ترین ایراداتی که رئیس جمهور افغانستان در خصوص این مذاکرات اتخاذ کرد به همین خط مشی امریکا بود که بدون توجه به مواضع و یا موجودیت دولت تلاش دارد تا با گروه های شورشی در این کشور در چارچوب مستقلی به توافق برسد.

چاک هگل وزیر دفاع تازه نفس آمریکا در قالب سفری از پیش اعلام نشده به افغانستان رفت. در جریان این سفر بود که وی به عنوان عالی رتبه ترین مقام نظامی امریکا میزبان سخنان تند و تیز حامد کرزی در خصوص افزایش حملات تروریستی همزمان با حضور خود در افغانستان بود. دلیل این موضع گیری های کرزی را با توجه به نزدیک شدن به زمان انتخابات در افغانستان در چه می دانید؟

ریشه این اختلاف ها را در سه مساله می توان جستجو کرد: 1. ماهیت تعامل های  افغانستان با امریکا .2 . نگاه دولت امریکا به حاکمیت موجود در افغانستان و تعارض و تفاوتی  که میان دو دولت در خصوص چگونگی تعامل با نیروهای شورشی وجود دارد. البته این تعارض جدید نیست و در طول یک یا دو سال اخیر نمونه های بارزی از تعارض میان دو دولت را شاهد بودیم. اما به نظر می رسد که پس از سفر رئیس جمهور افغانستان، کرزای، به امریکا این تعارض ها به شکل جدی تری خود را نشان داده است. به عنوان نمونه تقاضایی که دولت افغانستان برای خروج نیروهای وابسته به امریکا از استان وردک به عمل آوردند که این مساله حدود یک ماه گذشته اتفاق افتاده است. البته باید اضافه کرد که استان وردک استان کاملا استراتژیکی به دلیل اشرافی است که بر کابل دارد و همانطور که اطلاع دارید هنوز امریکایی ها این موضوع را نپذیرفته اند و در حال بررسی موضوع هستند.
مساله دیگر این بوده است که دولت افغانستان از نیروهای ملی خود درخواست کرد در مبارزاتی که علیه نیروهای شورشی دارند تقاضای حمایت هوایی از نیروهای امریکایی و ناتو را نکنند و عمده ترین دلیل آن را عدم دقت نیروهای ناتو و کشته شدن غیرنظامیان مطرح کردند.
اگر قصد  داشته باشیم تا به چالش های دیگری میان دو دولت اشاره کنیم، باید گفت این تعارضات و بحث جدی ماجرا ماهیت سیاسی دارد و به مساله مذاکراتی که دولت امریکا با نیروهای شورشی آغاز کردند، مربوط است. به نظر می رسد که افغان ها دلیل کاملا روشنی برای این انتقاد خود داشته اند، چراکه افغان ها بر این باور بوده و هستند که هر توافقی میان نیروهای امریکایی و شورشی بدون حضور و ملاحظات دولت افغانستان می تواند نتایج نامطلوبی را برای دولت داشته باشد که به نظر می رسد چنین انتقادی کاملا منطقی بوده و به طور طبیعی موجب تضعیف راهکارها و ساختارهایی شده که دولت در پیش گرفته بود . این پروسه می تواند به   تضعیف نقش دولت  و مشروعیت بخشی به  نقش طالبان و دیگر گروه های شورشی منتهی شود.
مساله کشتار غیرنظامیان نکته دیگری بود که همواره مورد اختلاف دولت افغانستان و امریکا بوده است، به طور طبیعی این رفتار نیروهای امریکایی موجب کاهش محبوبیت دولت می شد و مردم را به جهت آنکه دولت نمی تواند به خوبی از آنها حمایت کند، نسبت به دولت منتقد می کرد.
موضوع دیگر تیم های بازسازی استانی بود که توسط کشورهای عضو ناتو سازماندهی شده و هر چند سابقه این موضوع به دهه گذشته و دولت جرج بوش بازمی گردد، اما واقعیت این بود که این گروه ها به نوعی در نحوه و چگونگی تصمیم گیری مقامات محلی افغانستان خود را درگیر می کردند و حتی بحث دولت در استان ها مطرح شده بود.
واگذاری زندان ها موضوع مهم دیگری بود که مورد توجه دولت افغانستان بوده است. دولت افغانستان از امریکا درخواست کرده بود که این زندان ها واگذار شود و دوره اول ریاست جمهوری اوباما توافقی میان مقام های امریکایی و افغانی نیز بر سر این مساله صورت گرفت که مشخصا بنا بر این شد که زندان بگرام را در اختیار افغان ها قرار دهند، اما تا به امروز چنین اتفاقی نیفتاده است.بنابراین مجموعه این مسائل سبب شد تا اختلافات میان دولت امریکا و دولت فعلی افغانستان ایجاد شود.

حامد کرزای سخنانی را در خصوص مذاکرات امریکایی ها با طالبان مطرح کرده است که البته از سوی امریکایی ها رد شده است. دلیل این موضع گیری ها را در چه می دانید؟

همانطور که می دانید تقریبا تندترین موضعی که کرزای در طول ماه های اخیر در خصوص نیروهای خارجی و به طور مشخص امریکایی ها داشته را دو روز گذشته در سخنان خود اتخاذ کرده است. بخشی از دلایل اتخاذ این موضع توسط رئیس جمهور افغانستان کاملا مشخص است که در پاسخ سوال های ابتدایی به آن اشاره شد. اگر قصد داشته باشیم تا به شکل دقیق تری به موضوع بپردازیم باید چند نکته دیگر را نیز مورد توجه قرار داد:
امریکایی ها در دوره جدید و به ویژه در دوره ریاست جمهوری اوباما تعریف جدیدی از امنیت کرده اند و طبیعتا منابع تهدید امنیت را نیز مشخص کرده اند. با توجه به اینکه می توان شاخصه های آن را در بازخورد دفاعی امریکا که در قرن ۲۱ اعلام کردند به خوبی مشاهد کرد. همچنین در کارگروهی که تحت نظر مادلین آلبرایت تشکیل شده  این شاخصه های جدید به خوبی رخ نموده است. با توجه به سیاست های امریکا و تعاریف جدید از امنیت و منابع تهدیدکننده آن، اینگونه به نظر می رسد که شاید دیگر افغانستان از آن اهمیت حیاتی که در دهه گذشته در سیاست خارجی امریکا برخوردار بود، بهره مند نباشد. به همین دلیل است که امریکایی ها بنا دارند تا از افغانستان خارج شده و حضور خود را به حداقل برسانند.
با توجه به ارزیابی مجموعه تحولات منطقه و افغانستان اینگونه به نظر می رسد که نگاه امریکایی ها نسبت به نقش پاکستان در افغانستان متفاوت با گذشته شده است. اگر در ماه های گذشته پس از ترور ربانی دقت کنیم، میزان انتقاد امریکایی ها از رفتارهای پاکستان هم در موضوع ترور ربانی و همچنین در ترور اسدالله خالد به میزان گذشته نبوده و کاهش پیدا کرده است. این کاهش انتقاد از پاکستان می تواند علامت نگران کننده ای برای افغانستان باشد که نگاه امریکایی ها نسبت به پاکستان که همواره در اتهام افغان ها قرار داشته نیز تغییر کرده و این امر می تواند در کنار کاهش اهمیت حیاتی افغانستان نگرانی را برای افغان ها ایجاد کند.
مساله دیگر روند مذاکره امریکایی ها با گروه های شورشی و مشخصا طالبان فارغ از نتیجه ای که قرار است داشته باشد، است که با باور من این مذاکرات نتیجه مشخصی هم نخواهد داشت، به دلیل آنکه از نظر طالبان میان صفر و صد هیچ عددی وجود ندارد، بنابراین حاضر به مشارکت در قدرت نخواهد شد. نتیجه ای که این روند مذاکره خواهد داشت افزایش مشروعیت بخشی به طالبان است و این امر می تواند در نوع نگاه و تصمیم جامعه بین الملل نسبت به آینده افغانستان تاثیرگذار باشد. به طور طبیعی ملاحظات دولت افغانستان به صورت کامل دیده نمی شود زمانی که بخشی از این فرایند نباشد و همین امر می تواند عامل نگران کننده برای مقامات افغانی باشد.
نکته مهم دیگر بحث مصونیت قضایی است که قرار است در امضای توافقنامه امنیتی میان دو طرف به آن تعداد از سربازان امریکایی که در افغانستان باقی خواهند ماند، داده شود. نوع رفتارها و سیاست های دولت افغانستان در ارتباط با این مساله متفاوت بوده و می تواند اینگونه برداشت شود که شاید افغان ها  علاقه مندند که از این موضوع به عنوان یک اهرم برای دستیابی به برخی از خواسته های دیگر خود استفاده کنند.
زمانی که تمامی این مسائل را در کنار هم نگاه کنیم، شاید لزوما ریشه اختلاف ها این مواردی نباشد که به آن اشاره شد و ممکن است بخشی از اختلاف ها به انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ بازگردد و نوع تمایز دیدگاهی است که می تواند میان کشورهای فرا منطقه ای و دولت افغانستان در ارتباط با چگونگی برگزاری این انتخابات و خروجی این انتخابات داشته باشد. بنابراین این موضوع نیز قابل توجه است. اگر از این زاویه به مساله نگاه کنیم در حقیقت متن گفته های مقامات افغانی شاید به میزان پیامی که قصد داشتند با این نوع موضع گیری منتقل کنند، مهم نباشد. بنابراین می توان گفت شدیدترین مواضع نسبت به حضور نیروهای خارجی از سوی مقامات افغانستان اتخاذ شده، به ویژه آنکه در آستانه اولین سفر وزیر دفاع امریکا به این کشور بود که قصد امریکا هم این بوده تا نشان دهد افغانستان برای آنها مهم است، اما با این موضع گیری مقامات افغانستان مواجه شد.

اخیرا اخباری منشتر شده مبنی بر اینکه داماد بن لادن و دیگر اعضای القاعده ای در ایران و حتی در منطقه چالوس سکنی داشته اند. به نظر شما دلیل این اتهام زنی ها چیست؟

 این موضوع با توجه به سیاست هایی که ایران در قبال مبارزه با تروریسم داشته و همیشه در گذشته و حال یکی از وجوه مشترک ایران و جامعه بین المللی موضوع مساله مقابله با تروریسم و افراط گرایی بوده است، غیرقابل باور است و همچنین باید تاکید کرد که ایران یکی از قربانیان موضوع تروریسم است، بنابراین ماهیتا چنین موضوعی را بیش از آنکه ناشی از واقعیت ها بدانیم باید ناشی از خبرسازی ها دانست. نمی توان باور کرد ایرانی که در گذشته آسیب های زیادی را از ناحیه تروریسم دیده است ، حامی آن باشد. به طور مثال تروریسم داخلی در ایران که مورد حمایت نیروهای خارجی بودند که می توان به گروه جندالله و عبدالمالک ریکی اشاره کرد که به طور مشخص مورد حمایت نیروهای فرامنطقه ای قرار داشتند و آسیب های مقطعی وارد کردند. آنچه که در مورد حضور القاعده مطرح شده نیز بیشتر ناشی از فشارهای تبلیغی و روانی است ، چراکه به لحاظ سیاست های کلی ایران در منطقه، رسانه های خارجی و منطقه ای نیز با استفاده از این اهرم سعی در تحت فشار قرار دادن ایران می کنند.

نقش ایران در افغانستان امروز و پس از سال 2014 را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا قدرت های جهانی حاضر در افغانستان با توجه به تطویل حضور در این کشور از ایران به عنوان همسایه ای استراتژیک استفاده خواهند کرد؟

در خصوص نقش ایران در افغانستان است که باید گفت سیاست جمهوری اسلامی ایران به صورت کامل و قطعی فارغ از آنکه چه دولتی در ایران بر سر کار بوده، حمایت از صلح و امنیت در افغانستان بوده است. در سال های گذشته و به ویژه در ابتدای سال ۲۰۰۱ و پس از آن ایران نشان داد که به این سیاست پایبند است و این مساله را جزو استراتژی های غیرقابل تغییر خود در خصوص افغانستان و دیگر کشورهای منطقه می دانیم. یعنی همانطور که توسعه را منطقه ای می دانیم، امنیت را نیز در چهارچوبی منطقه ای ارزیابی کرده  و تصور بر این است که نمی توان امنیت را برای ایران ایجاد کرد در حالیکه نا امنی در منطقه وجود داشته باشد.
اما اگر به مساله افغانستان بازگردیم این مساله بستگی به نگاه و دید کشورهای فرا منطقه ای دارد که چگونه قصد دارند از توان و قدرت تاثیرگذاری ایران در ایجاد ثبات و امنیت در افغانستان استفاده کنند. بنابراین سیاست ایران غیرقابل تغییر نیست و این دولت های دیگر هستند که باید خود را با این استراتژی و متناسب با شرایط موجود در افغانستان هماهنگ کنند. اما به نظر می رسد که با توجه به نوع سیاست هایی که از سوی کشورهای فرامنطقه ای در افغانستان شاهد بودیم تا به امروز هیچ نشانه مشخصی در خصوص اینکه گرایشی در میان کشورهای فرامنطقه ای به ایران وجود دارد، مشاهده نمی شود و مشخصه آن نیز این است که آنها علاقه مندند تا در افغانستان ادامه حضور داشته باشند، اما ایران بر این باور است که ادامه این حضور موجب افزایش ناامنی در این کشور خواهد شد و طبیعتا این ناامنی محدود به افغانستان نخواهد بود.

دیپلماسی ایرانی
نظرات بینندگان