به گزارش خبرگزاری مهر، یکصد و بیست و سومین شب از شبهای بخارا به مناسبت بزرگداشت زندهیاد اسماعیل فصیح و جشن تولد کتاب «زمستان ۶۲» او، عصر روز شنبه ۱۵ تیرماه با حضور چهرههایی مانند بهاءالدین خرمشاهی، مرتضی احمدی، بهمن فرمانآرا، رضا جولایی، علی دهباشی و خانواده زندهیاد فصیح و همچنین جمع زیادی از علاقهمندان آثار این نویسنده فقید کشورمان و با همکاری مشترک مؤسسه فرهنگی هنری ملت و سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران (منطقه ۳) و در محل فرهنگسرای ملل برگزار شد.
فرمانآرا: شیوه گلشیری و فصیح در نوشتن، کاملاً برعکس یکدیگر بود
در این برنامه بهمن فرمان آرا فیلمساز که از روی چند اثر داستانی اسماعیل فصیح، فیلمنامه نوشته و برخی را هم به فیلم تبدیل کرده است، در سخنانی گفت: من در نوجوانی و با دیدن فیلم «شراب خام» مرتضی علوی که از اثری به همین نام از آقای فصیح ساخته شده بود، با این نویسنده آشنا شدم. اما پس از آن سالها در خارج از ایران و در آمریکا بودم و او را دیگر ندیدم تا اینکه در سفری برای عید دیدنی به ایران برگشتم. وی افزود: در این سفر به دیدن عزتالله انتظامی رفتم و در آنجا هم به اتفاق هم به خانه علی نصیریان رفتیم و نصیریان در آنجا به من گفت بهترین چیزی که خواندهام کتاب «زمستان ۶۲» اسماعیل فصیح بوده است.
این فیلمساز سپس با اشاره به توقیف چندین ساله این کتاب و برخی دیگر از آثار اسماعیل فصیح، در عین حال به استقبال جامعه کتابخوان از آثار او پرداخت و یادآور شد: همین کتاب «زمستان ۶۲» بیش از ۶۰، ۷۰ بار به صورت زیراکسی چاپ شد و فروش رفت ولی هیچ چیزی از آن دست آقای فصیح را نگرفت.
فرمانآرا اضافه کرد: دستگاه ممیزی معمولاً چیزی به صورت کتبی به نویسنده و یا هنرمند اعلام نمیکند اما به صورت شفاهی گفته بودند صحنهای که در آن منصور فرجام (قهرمان داستان «زمستان ۶۲») تصمیم میگیرد برود و به خاطر عشقش فداکاری کند و در این راه کشته شود، باید حذف شود چرا که از نظر آنها فقط به خاطر برخی مسائل میتوان کشته شد.
وی با اشاره به همکاری نزدیک خود با هوشنگ گلشیری سر ساخت فیلم «شازده احتجاب» گفت: گلشیری به صورت جوششی مینوشت و بارها پیش میآمد که به من میگفت این داستانی که مینویسم سه چهار صفحه بیشتر نمیشود اما همان سه چهار صفحه گاه به ۴۲ صفحه هم میرسید ولی فصیح اینگونه نبود و در واقع کاملاً برعکس بود. او با توجه به تحصیلاتش در آمریکا و نوع کاری که در شرکت نفت انجام میداد یعنی گزارشنویسی، اصولاً آدم مرتبی بود و تعریفهای دقیق و مشخصی از کارهایی که انجام میداد، داشت.
خاطرات بهمن فرمانآرا از همکاری با اسماعیل فصیح در ساخت سه فیلم اقتباسی
سازنده خاک آشنا از اسماعیل فصیح به عنوان یک pop-novelist و یک نویسنده درجه یک که قدرت جذب مخاطبان عامه را هم داشت، یاد کرد و در ادامه با اشاره به نگارش سه فیلمنامه و ساخت سه فیلم از روی داستانهای «زمستان ۶۲»، «داستان جاوید» و «باده کهن» نوشته اسماعیل فصیح به بیان خاطراتی از همکاری با این نویسنده فقید پرداخت.
وی از جمله گفت: او میدانست که من میخواهم فیلم خودم را بسازم نه اینکه عیناً داستان او را فیلم کنم، سر ساخت فیلمی برگرفته از کتاب «زمستان ۶۲» او، من ناچار بودم که چیزهایی را اصلاح کنم، چیزهایی که به درد فیلم من میخورد و به همین خاطر من ناچار شدم نامهای را که منصور فرجام برای جلال آرین مینویسد، به آخر فیلم منتقل کنم و جالب اینکه اسماعیل فصیح به من گفت اتفاقاً این یک پایانبندی خوب است. در مورد رمان «باده کهن» هم فصیح آمد و خلاصهای از داستان را به من داد و گفت: میتوانی به جای کل کتاب از این چکیده برای فیلمت استفاده کنی.
وی در عین حال تاکید کرد: البته این فیلم هم ماجرای خودش را داشت. من وقتی فیلمنامه را تقدیم آقای سید محمد بهشتی کردم او گفت که این خیلی خوب است و ما این را میسازیم ولی اجازه بدهید آن را پیش وزیر هم ببرم. آن زمان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، آقای لاریجانی بود که روی درخواست آقای بهشتی نوشت «فوری ساخته شود». اما شش ماه گذشت و مجوزی صادر نشد و بعد از این مدت هم، کارمندهای وزارت ارشاد به ما گفتند این فیلم نباید ساخته شود و این دیگر جالبترین و تازهترین ورژن ممیزی آثار من بود؛ اینکه خود وزیر موافق ساخت یک فیلم باشد اما کارکنان آن وزارتخانه با ساخت آن مخالفت کنند.
این فیلمساز همچنین با اشاره به برخی ویژگیهای اخلاقی اسماعیل فصیح یادآور شد: او اهل مصاحبه و شلوغ کردن نبود، آرام آمد و آرام رفت، میگویم آرام رفت چون تشییع جنازه او را جلوی خانه هنرمندان، خوب به یاد میآورم که ۲۹-۲۸ نفر بیشتر نیامده بودند، البته زمان، زمان بدی بود و فضا، فضای بسیار ملتهبی بود، با این حال این حق فصیح نبود.
دهباشی: فصیح نخستین نویسنده ایرانی است که زندگی طبقه متوسط شهری را وارد رمان کرد
در ادامه این برنامه علی دهباشی مدیر مسئول نشریه بخارا و برگزار کننده شب بزرگداشت اسماعیل فصیح هم در سخنانی با اشاره به نخستین مصاحبه مطبوعاتی اسماعیل فصیح در ۱۹ سال پیش که با وی - که آن زمان مدیرمسئول نشریه «کلک» بوده است - انجام شده، گفت: من بعدها ابراز تمایل کردم که یک داستان فصیح را در «کلک» چاپ کنم. خوب یادم است که او از من حقالتالیف خواست، آن هم یک حقالتالیف بسیار زیاد ولی وقتی خواستم داستان را چاپ کنم از دریافت این حقالتالیف منصرف شد.
وی همچنین اسماعیل فصیح را نخستین نویسنده ایرانی که زندگی طبقه متوسط شهری و مناسبات اجتماعی و فرهنگی آنها را وارد رمان کرده است خواند.
رضا جعفری، مدیر نشر نو، یکی از سخنرانان این مراسم بود که به دلیل درگذشت یکی از نزدیکانش، امکان حضور در آن برایش فراهم نبود اما متنی نوشته بود که دهباشی آن را قرائت کرد. در این پیام آمده بود: ۱۹ ساله بودم که رمان «شراب خام» را خواندم، یکنفس خواندم و نتوانستم زمینش بگذارم. نویسنده جدید و خوشآتیهای وارد عرصه شده بود و به عنوان سرپرست جدید انتشارات «امیرکبیر» غبطه میخوردم که چرا این رمان را من منتشر نکردم. تا آنکه در سال ۱۳۵۵ به دنبال خرید سهام شرکت کتابهای جیبی (ناشر آن)، تجدید چاپ «شراب خام» در اختیار انتشارات «امیرکبیر» قرار گرفت و باب مکاتبه با آقای اسماعیل فصیح باز شد.
در ادامه این نوشته آمده بود: به دنبال آن در سال ۱۳۵۷ آقای فصیح چاپ مجموعه «عقد و داستانهای دیگر» و «داستان جاوید» را به من ارائه داد که در اوایل سال ۱۳۵۸ منتشر شدند، در دورهای که فضایی سیاستزده بر بازار نشر حاکم بود و در نتیجه این کتابها بسیار دیر جای خود را در بازار باز کردند. سال ۱۳۶۱ بود که آقای فصیح رمانی را به نام «پُر کن پیاله را» برای چاپ به من داد. در آن زمان پس از کنارهگیری از انتشارات «امیرکبیر»، انتشارات «نشر نو» را اداره میکردم.
جعفری در پیام خود ضمن اشاره به این نکته که «در این رمان، جلال آریان، در اوایل جنگ عراق علیه ایران برای آوردن خواهرزادهاش ثریا که بر اثر سانحهای به اغما رفته بود به پاریس میرود و سرانجام جنازه ثریا را به همراه خود به ایران میآورد» یادآور شده بود: من پس از خواندن این رمان به آقای فصیح پیشنهاد کردم که بد نیست در جایجای رمان مقایسهای از شرایط زندگی در ایران ایام جنگ، با زندگی خوش و بیدغدغه ایرانیان مقیم فرانسه وجود داشته باشد. پیشنهاد دیگرم این بود که چون ثریا در فرهنگ و ادبیات ما جایگاهی خاص و سمبلیک دارد، بهتر است به جای آنکه جنازهاش به ایران بیاید، تا پایان رمان در اغما بماند. پیشنهاد سومم این بود که نام رمان «ثریا در اغما» باشد.
این ناشر اضافه کرده بود: آقای فصیح با خوشرویی هر سه پیشنهاد مرا پذیرفت و به این ترتیب رمان «پُر کن پیاله را» با عنوان «ثریا در اغما» در تیراژ پنج هزار نسخه روانه بازار شد و مورد استقبال قرار گرفت. ناگفته نماند که از آقای دکتر رضا براهنی هم خواهش کردم نسخه قبل از چاپ آن را بخواند که با کمال میل پذیرفت و عنوان «ثریا در اغما» را ایشان هم تأیید کرد. پس از آن آقای فصیح پیشنهاد کرد که کتاب «من خوب هستم شما خوب هستید» را ترجمه کند که پذیرفتم و ایشان عنوان «وضعیت آخر» را برای این کتاب انتخاب کرد که در تیراژ هفت هزار نسخه روانه بازار شد و برخلاف انتظار نزدیک به سه سال طول کشید تا جای خود را باز کرد؛ اما از آن پس سیل تقاضا برای آن سرازیر شد که به خاطر نایابی کاغذ مدتی چاپ آن به تأخیر افتاد تا آنکه با موافقت چاپخانه روزنامه اطلاعات با باطلههای کاغذ روزنامه آن را در تیراژ ۱۶ هزار نسخه چاپ کردیم.
وی در نوشته خود همچنین آورده بود: در سال ۱۳۶۴ یا ۱۳۶۵ آقای فصیح مقاله «یک روز از زندگی یک نویسنده ایرانی» را به زبان انگلیسی نوشت که درباره وضع اهل قلم و ناشران ایران بود. این گزارش در یک مجله انگلیسی چاپ شد و روزنامه «کیهان لندن» نیز ترجمه آن را در یکی دو شماره چاپ کرد که باعث شد دولت جمهوری اسلامی بودجهای برای واردات کاغذ اختصاص دهد. در سال ۱۳۶۵ بود که آقای فصیح رمانی درباره خوزستان در جنگ عراق علیه ایران به «نشر نو» ارائه داد و با عنوان پیشنهادیِ من برای آن، یعنی «زمستان ۶۲» موافقت کرد و چند تغییر کوچک پیشنهادی مرا نیز پذیرفت، از جمله حذف کشته شدن منیژه همسر مصلحتی جلال آریان در راه تهران بر اثر بمباران اتومبیل. و شگفتا که چاپ دوم زمستان ۶۲ به این بهانه که «به غرور ملی لطمه میزند!!» تا سالها اجازه پخش نیافت.
جعفری در ادامه پیام خود گفته بود: آخرین رمانی که از آقای فصیح چاپ کردم «نامهای به دنیا» بود که ایشان پیشنهاد مرا برای جابهجایی فصلهای آن و به هم زدن ترتیب خطی داستان پذیرفت. ولی این رمان تا سالها موفق به اخذ اجازه نشر نشد. پس از آن آقای فصیح سه کتاب «ماندن در وضعیت آخر»، «بازیها» و «تحلیل رفتار متقابل» را برای «نشر نو» ترجمه کرد. در سال ۱۳۶۹ که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مقرر کرد همه ناشران باید پروانه نشر بگیرند، «نشر نو» از پروانه نشر محروم شد و این محرومیت تا سال ۱۳۷۹ ادامه یافت. طبیعتاً آقای فصیح در این مدت اثری برای چاپ به من ارائه نکرد و بدین ترتیب همکاری ما پایان پذیرفت. کسی چه میداند، شاید اگر این همکاری دوام میداشت، بعضی از رمانهایی که ایشان در فاصله سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۸۶ منتشر نمود سرنوشت دیگری پیدا میکرد. خاطره روی خوش آقای فصیح و بردباری او در قبول پیشنهادهای اصلاحی بجا یا نابجای من هرگز از یادم نخواهد رفت.
در ادامه این مراسم، بهاءالدین خرمشاهی حافظ پژوه و ویراستار پیشکسوت که زمانی کار ویراستاری برخی از آثار فصیح را به عهده گرفته بود، در سخنانی یادآور شد که با آنکه هرگز با اسماعیل فصیح دیدار حضوری نداشت، اما به واسطۀ کار ویرایش بر یکی دو رمان او دائماً تلفنی با او در تماس بود و فصیح همواره از پیشنهادات او برای بهتر شدن این آثار بهره میبرد.
رباعی خرمشاهی برای اسماعیل فصیح
وی گفت: یک روز کتاب «پناه بر حافظ» را برای من فرستاد و از من خواست که آن را ویرایش کنم، من آن را خواندم و از یک نظر تحت تاثیر قرار گرفتم و از یک نظر متعجب شدم؛ تحت تاثیر قرار گرفتم چرا که او روزگار قرن هشتم شیراز را در رمانش، خیلی خوب طراحی کرده بود. متعجب شدم چون فصیح شعرهایی به صورت مخمس (۲ شعر از حافظ و ۳ شعر از خودش) سروده بود که مشکلات وزنی داشت که خوشبختانه با کمک همدیگر آنها را برطرف کردیم.
خرمشاهی همچنین گفت: من کتاب «باده عشق» فصیح را هم ویرایش کرده بودم که یک داستان تقریباً بلند بود. آن هم اشکالاتی داشت، هم اشکالات املائی و هم اشکالات محتوایی. در واقع در این کتاب، قهرمان داستان با کسی ازدواج موقت کرده بود اما فصیح از ساز و کار مذهبی این ازدواج که امروزه ازدواج صیغهای نامیده میشود، اطلاعات دقیق نداشت و اینها اگر اصلاح نمیشد، به روایت داستانش لطمه میزد.
خرمشاهی با بیان اینکه «من هیچگاه اسماعیل فصیح را ندیدم و همیشه تلفنی با او حرف میزدم و مشکلات کتابها را با هم برطرف میکردیم» سخنانش را با قرائت رباعی زیر برای اسماعیل فصیح ادامه داد:
بر گنج سخن بسی بیفزود فصیح/ در قصه گره فکند و بگشود فصیح
هر چند بسی شیوه شیرین دارند/ از اهل قلم فقط یکی بود فصیح
این حافظ پژوه همچنین با قدردانی از تلاش علی دهباشی مدیرمسئول نشریه بخارا به جهت استمرار در برگزاری شبهای بخارا و بیان این نکته که «این تلاش معنادار و روحبخش، مایه قوت قلب همه ما است و اگر این شبها نباشد، آدم دلش میشکند» همچنین ابراز امیدواری کرد علی دیواندری مدیرعامل بانک ملت که اعلام کرده بنیاد فرهنگی هنری ملت را در ماه مبارک رمضان تاسیس میکند، به حمایت خود از این به گفته او «حرکت فرهنگی» (برگزاری شبهای بخارا) ادامه دهد.
جولایی: جنگ تأثیری ژرف بر روح فصیح گذاشت
رضا جولایی داستاننویس یکی دیگر از سخنرانان بود که در سخنانی به اسماعیل فصیح و آثارش پرداخت و از این نویسنده فقید به عنوان «مرد سفر» یاد کرد و گفت: در آثارش شاهد سفرهایی زیبا و شتابزده هستیم که احتمالاً به قصد کاوش در احوال دنیا یا پیدا کردن شخصیتی گمشده صورت گرفته است.
وی اضافه کرد: حضور فصیح در میان ما آشکار است زیرا آثارش زنده ماندهاند و همچنان خوانندگانی دارند و در آینده نیز چنین خواهد بود زیرا هر کس بخواهد تصویری از اوضاع و احوال روزگار ما به دست آورد، به یقین آثار فصیح از جمله آثار معدودی است که تصاویری از انقلاب، جنگ و زندگی انسان ایرانی را به دست او خواهد داد.
نویسنده «سوءقصد به ذات همایونی» به آنچه خاطرات زنده فصیح از شروع جنگ، خواند، اشاره کرد و گفت: فصیح روزهای اول جنگ در آبادان بود. صحنههای زنده و تکاندهندهای را از نزدیک میبیند که دستمایه نوشتن رمانهای بعدی او میشود. او خشونت و ویرانیهای جنگ را با دقت اما بیطرفانه در آثار خود ثبت میکند. واقعیت این است که جنگ تأثیری ژرف بر روح فصیح میگذارد و از آن پس امواج جنگ در تمام آثار فصیح به خوبی احساس میشد.
جولایی همچنین با تاکید بر اهمیت زندگی شخصی نویسندگان و شعرا در درک معنای اصلی آثارشان تاکید کرد: برای من آوازهخوان هم به اندازه آواز اهمیت دارد. اسماعیل فصیح همواره نگرشی امیدوارانه به زندگی داشته است و در مقابل مرگ و بر خلاف نویسنده بزرگی مانند صادق هدایت، زندگی را برگزید. در هر حال در تاریخ ادبیات ما یک خلاء بزرگ به چشم میخورد؛ ما نمیدانیم مثلاً حافظ چگونه میزیسته و به جز چند خطی که در خاطرات تذکرهنویسان است، چیزهای زیادی از زندگی شخصی او نمیدانیم در حالی که در فرهنگ غرب، شرح حالنویسی یک امر عادی است و حتی مردم عادی هم گاه این کار را انجام میدهند.
وی ادامه داد: از طریق این شرح حالها است که ما به این نکته پی میبریم که مثلاً فلان شخصیت مهم ادبی که بوده و چطور زیسته است اما در این گوشه دنیا چنین رسمی وجود ندارد و انسان شرقی بایدها و نبایدهای زیادی را تحمل میکند. اسماعیل فصیح این رسم را شکست و شرح احوال مبسوطی از خود به جای گذاشت و ما از طریق آن با شخصیت خود فصیح و شخصیت قهرمانهایش بهتر آشنا میشویم. امیدوارم این راهی که او پایه گذاشت، ادامه یابد.
نویسنده «سوءقصد به ذات همایونی» همچنین از مرتضی احمدی به جهت جمعآوری ترانههای قدیمی تهران که به گفته جولایی کاری شبیه کار فصیح انجام داده، قدردانی کرد و یادآور شد: این تنها خود اثر نیست که باید مهم شمرده شود. عوامل پیدایش اثر هم به همان اندازه مهم هستند و اتفاقاً همین مساله بود که آثار فصیح را برای من جالب توجه کرد. آثار فصیح به صورت ساده و عریان به زمانه خودشان اشاره دارند. او یک نویسنده رئالیست است و به جز چند داستان فراواقعی از جمله «عقد» و «باده کهن»، تقریباً بقیه داستانهای او زمینی است.
جولایی همچنین گفت: در حالی که اسماعیل فصیح یکی از سیاسیترین نویسندههای زمان ما است، در زندگی خود از سیاست گریزان بود. او البته علاوه بر نویسندگی شاعر هم بود و در خلوت خودش شعر هم میگفت اما دوست نداشت چاپشان کند.
در پایان این مراسم و پس از قرائت شعری توسط نازنین رحیمی درباره جلال آریان، قهرمان یکی از داستانهای اسماعیل فصیح، از کیک تولد کتاب «زمستان ۶۲» او رونمایی و به حاضران تقدیم شد.