پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : شرق: با
گذشت یکماه از انتخاب حسن روحانی بهعنوان رییسجمهوری از سوی مردم هنوز
هم بحث در مورد چگونگی شکلگیری کمیته ائتلاف و اجماع اصلاحطلبان وجود
دارد. «عباس آخوندی» یکی از افرادی است که با مطرحکردن ایده کمپین «من
هنوز یک رای دارم» توانست بزرگان اصلاحطلب را قانع کند تا برای رسیدن به
اجماع بر نظرسنجیها تکیه کنند. او در گفتوگو با «شرق» از 48 ساعت تلاش
بیوقفه برای تماس با بزرگان اصلاحطلب و دو کاندیدای مورد حمایت آنان برای
شکلگیری اجماع میگوید.
چه شد که اصلاحطلبان تصمیم به حضور جدی در انتخابات گرفتند؟
چند نکته در این زمینه قابل ذکر است؛ نکته اول آنکه نتیجه انتخابات سال 88
موجب گسترش شکاف اجتماعی در جامعه ایران بود. استقبال بسیار سرد از رییس
دولت در سفرها و همچنین کاهش اعتماد به وعدههای دولت در سالهای اخیر
کاملا محسوس بود. تقریبا هر بار رییس بانک مرکزی یا حتی رییس دولت مطلبی را
اعلام میکرد بازار برخلاف آن از خود عکسالعمل نشان میداد. گسترش
ناهنجاریهای اجتماعی که در قالب عدمپایبندی به قراردادهای اولیه در میان
مردم بود نیز نشان از فروریزی اخلاق و سرمایه اجتماعی بود. افزایش آمار
طلاق و بزههای مختلف، چکهای برگشتی، افزایش تعداد دعاوی در دادگاهها،
افزایش تعداد معتادان و مسایلی از این دست نشانههای بارز گسترش شکافهای
اجتماعی در درون جامعه ایران بود و هست.
چه رویکردی برای حضور در انتخابات و تعیین کاندیدای مورد اجماع دنبال شد که به خطمشی شورا تبدیل شد؟
با توجه به آنچه اشاره کردم دو رویکرد غالب در میان فعالان و کنشگران
سیاسی جریان داشت: یکی تحریم انتخابات که از عدمامید به اصلاح سرچشمه
میگرفت و دیگری پایبندی به اصلاح از طریق مراجعه به صندوقهای رای بهرغم
تمام اعتراضهایی که نسبت به نحوه برپایی صندوقهای رای وجود داشت. به
عبارت دیگر رویکرد دوم مصر بود که حتی اعتراض به نحوه برپایی صندوقهای رای
را نیز باید از مجرای مراجعه به صندوقهای رای برطرف کرد. رویکرد اول به
دلیل ساده و صریحبودن، جذابتر، دلنشینتر و بهظاهر روشنفکرانهتر به نظر
میرسید، اما چون عمیقتر مورد کاوش قرار میگرفت مبنی بر نوعی فرار از
مسوولیت بود. این رویکرد بهرغم ظاهر روشنفکرانهاش به گمان من متضمن
درجهای از فرار از تعهد روشنگری است. البته این نحوه تفکر نمرده است و
هنوز هم زنده است و احتمالا درکاستیهایی که در آینده با آن مواجه خواهیم
بود از در سرزنش به طرفداران رویکرد دوم ظهور و بروز خواهد یافت. رویکرد
دوم موضوع اصلاحات را در هدف و روش جاری میدانست. لذا معتقد بود هیچگاه
نباید از امکان اصلاح مایوس شد. مهم این بود که هدف اصلاح در این مقطع
زمانی درست انتخاب شود. چون هدفهای دور از دسترس شکستش از همان آغاز آشکار
است. افزون بر این باید روشهای رسیدن به هدف نیز اصلاحطلبانه باشد. چون
به سادگی میتوان از اهداف اصلاحطلبی سخن راند، اما در عمل با به
بنبستکشاندن کار، راه انقلابی در پیش گرفت. در کنار این دو، این نکته
بسیار مهم مورد توجه بود که در تحولات از هیچ فرصت سیاسی نباید دریغ کرد.
سیاستورزی به مفهوم حداکثر استفاده از تمام روزنههایی است که به هر دلیل
در فضای سیاسی گشوده میشود. سیاستورز حرفهای درها را داوطلبانه بهروی
خود نمیبندد.
چطور کمیته تشکل شد و چه مشکلاتی پیشروی این کمیته مشورتی قرار داشت؟
در چارچوب فوق، من و چند نفر دیگر از دوستان بر این اعتقاد بودیم که باید
با تغییر پارادایم، با شکلدهی یک جبهه بزرگتر از منتقدان و اصلاحطلبان،
با طرح یک پارادایم جدید و چهره جدید، ابتکار صحنه انتخابات را در دست
بگیریم. اما نفس دوستان سردتر از آن بود که بتوان چنین حرکتی را سازماندهی
کرد. بحث همچنان بر مدار اشخاص میچرخید و تا آخرین روزها نیز هیچ اجماعی
صورت نگرفت و هیچ پارادایم جدیدی نیز طرح نشد و بر حضور اشخاص رده یک
انقلاب تاکید میشد. با وجود این، باید بسیاری از ناهمواریهای راه کوبیده
شود. اینکه حتما باید در انتخابات شرکت کرد و اینکه حتما باید حضور داشت
مورد اجماع قرار گرفت. نکته سوم اجماع در مورد یک نامزد خواسته عمومی بود.
این درسی بود که جامعه از انتخابات سالهای 84 و 88 گرفته بود و به یقین
اگر در سال 88 نیز جبهه اصلاحات با یک نامزد در انتخابات حضور پیدا میکرد
نتیجه متفاوت بود. بنابراین، رهبران اصلاحات همه جا با این خواسته عمومی
روبهرو بودند. نامزدها نیز در هر مجلس عمومی که شرکت میکردند با این
خواسته عمومی مواجه میشدند و نمیتوانستند آن را نادیده بگیرند. این زمینه
بسیار خوبی شد که رسیدن به وحدت نامزدها بهعنوان یک اصل در جبهه اصلاحات و
فراتر از آن منتقدان، مورد پذیرش قرار گرفت.
در چارچوبی که شما تصویر کردید عملا اصلاحطلبان و منتقدان برای پرکردن شکافهای اجتماعی دست بهکار شدند. آیا منظور شما همین است؟
دقیقا. جامعه ایران بیش از هر زمانی نیاز به سیاستورزان حرفهای و متعهد
به ایران دارد. سیاستورزانی که درک صحیحی از منافع ملی ایران داشته باشند،
شرایط تاریخی ایران را بفهمند و از فرصتها به نفع ایران بهره بگیرند.
نکته بسیار مهمی که در این تجربه اخیر به وقوع پیوست این بود که جبهه
منتقدان راه تغییر را از مسیر تعمیق شکاف در حاکمیت پی نگرفت. به دلیل
بیمهریهایی که به عموم منتقدان وضع موجود بهویژه در چهارسال اخیر شده
بود، بهظاهر آنان میبایست از توسعه و تعمیق شکاف در درون حاکمیت که منجر
به تضعیف آن میشد، استقبال میکردند. اما آنان از راهبرد مخالف آن بهرغم
تمام مخاطراتش استقبال کردند و به سهم خود بهصورت یکطرفه در ترمیم شکاف
کمک کردند. مخاطرات راهبرد اتخاذی بسیار زیاد بود. چون از یک طرف در صورت
شکست با سرزنشهای درونی و سایر مخالفان مواجه بود و از سوی دیگر امکان
سختگیریها و فشارهای جدیتر از سوی حاکمیت بر آنان کاملا متصور بود. با
این وجود، این راهبرد انتخاب شد. این یک آموزه سیاسی بسیار مهم و یک
دستاورد بزرگ ملی است که منتقدان بپذیرند راه اصلاح جامعه، توسعه شکاف
نیست، چرا که متضمن آیندهای تیره و تار و با اصل حرکت اصلاحی مغایر است.
راهکار اتخاذی خالینکردن میدان، آگاهیبخشی به شهروندان و تلاش در جهت
کنشگری مثبت سیاسی تمام آحاد جامعه بود. رویکرد غلبه منافع ملی بر هر منفعت
دیگر و نگاه به صحنه سیاسی از پایین؛ از منظر شهروندان فعال، خلاق و متشکل
تجربه کمسابقهای در ایران است. به گمان من در اینباره باید در رسانهها
گفتوگوهای مفصلی صورت گیرد تا تبدیل به یک آموزه اجتماعی و یک سنت سیاسی
شود.
مذاکرات و اقدامات عملی برای اجماع دو کاندیدا از چه زمانی آغاز شد و به چه ترتیبی پیش رفت؟
هستههای مختلفی حرکتهای همراستا در این ارتباط انجام میدادند. اما
اقدامی که شخصا در آن درگیر بودم را برایتان بازگو میکنم. روز اول خرداد
که عدماحراز صلاحیت آقای هاشمی اعلام شد، به ناگاه جامعه با یک شوک عمیق
روبهرو شد. سستی، ناامیدی و انفعال ناشی از این اتفاق در میان سیاستورزان
کاملا مشهود بود. بسیاری از فعالان سیاسی صحنه را ترک کردند و ناامیدانه
ناظر تحولات بودند. مردم عادی نیز بسیار عصبی بهنظر میرسیدند. در مجامع
خانوادگی و دوستان همهجا نوعی فضای یأس همراه با عصبانیت حاکم بود. روز
دوشنبه ششم خرداد بود که با یکی از اعضای موثر ستاد آقای عارف صحبت
میکردم، ایشان از فضای بسیار سرد انتخابات مینالید و اینکه امکان بسیج
نیروها وجود ندارد. من به ایشان عرض کردم که از نظر من دلیل آن کاملا روشن
است. جامعه با ردصلاحیتی مواجه شده است که اساسا تصور آن را نمیکرده است.
اینک نیز راه خروج از وضعیت، همنوایی با مردم درباره همان مطلبی است که از
آن لطمه خوردهاند. بهنظر میرسد که نامزدها به ویژه آقایان روحانی و عارف
به قدر کافی و وافی با مردم در اعتراض به این ردصلاحیت همنوایی نکردهاند.
ایشان از من توضیح بیشتری خواست و من گفتم که درک من از مسایل اجتماعی در
چنین شرایطی این است که عدمتحرک جدی در ستادهای این دو بزرگوار در اعتراض
به ردصلاحیت صورتگرفته، احیانا حمل بر فرصتطلبی میشود و مردم نسبت به
حضور در انتخابات جبهه میگیرند.
به ایشان تاکید کردم که در وضعیت موجود گوشها اساسا بسته است و شما هر
چه حرف خوب بزنید کسی نمیشنود. شما قبل از آنکه بخواهید یک برنامه تبلیغی
برای نامزد خود در این فرصت زمان محدود تهیه کنید باید سیاست اقناع مردم
برای حضور آنان در انتخابات را فراهم آورید. به ایشان گفتم که احتمال آنکه
هر یک نفر مشارکت بیشتر در انتخابات به سبد رای آقایان عارف یا روحانی
ریخته شود، بسیار زیاد است، مشروط بر آنکه آنان برای حضور بر سر صندوقهای
رای قانع شوند. در ادامه مذاکرات، پیشنهاد من این بود که باید نظریه مشارکت
اعتراضی را در جامعه طرح کنیم، به این مفهوم که برای اعتراض به ردصلاحیت
صورت گرفته حتما در انتخابات شرکت میکنیم و به بهترین گزینهمان در مقایسه
با آقای هاشمی رای میدهیم و راه را بر پیروزی رقیب سد میکنیم.
نظر من این بود که در این مرحله این دو ستاد به جای رقابت با هم، مشارکت
داشته باشند. پس از کسب اطمینان از حضور مردم، نوبت رقابت خواهد رسید.
نهایتا قرار شد ایشان موضوع را با آقای عارف طرح کنند. روز بعد ایشان با من
تماس گرفتند و گفتند خوب است که شما این مطالب را مستقیما به آقای عارف
بگویید. قرار شد چهارشنبه هشتمخرداد صبح زود با ایشان ملاقات کنم. در این
ملاقات از فضای سرد انتخابات بسیار گله داشتند و اینکه تشکیل ستادهای
استانی با مشکلات جدی مواجه است و اینکه کسانی که تمایل به فعالیت دارند از
سوی عدهای دیگر مورد سرزنش قرار میگیرند، مانع جدی برای فعالیت شده است.
تحلیل فوق را با ایشان در میان گذاشتم و از ایشان درخواست کردم که به
ستادهایشان بگویند که در کمپین «من هنوز یک رای دارم» بهطور مشترک با ستاد
آقای روحانی همکاری داشته باشند.
آیا کمپین «من هنوز یک رای دارم» فعال شد؟ یا از طریق دیگری بحث اجماع را دنبال کردید؟
من به جز این کمپین بر یک راهحل کمی برای رسیدن به اجماع با ایشان صحبت
کردم. و ایشان مانند همیشه تاکید کردند که نسبت به هر اجماعی بر اساس نظر
آقای خاتمی احترام خواهند گذاشت. بلافاصله من به دفتر دوست بسیار عزیزم
آقای مهندس زنگنه رفتم و ماحصل گفتوگوهای سه روز گذشته را با ایشان در
میان گذاشتم و یک برنامه سه مرحلهای را طرح کردم. پیشنهاد من این بود که
در مرحله اول که از روز 11 خرداد تا روز 18 خرداد خواهد بود، کمپین من هنوز
یک رای دارم با تِم اعتراضی مثبت و با همکاری مشترک دو ستاد در کشور فعال
شود. در مرحله دوم در روز 18 خرداد که پایان سه دور مناظرات تلویزیونی
نامزدهاست یک نظرسنجی مستقل درباره موقعیت نامزدها در میان مردم صورت گیرد و
در مرحله سوم بزرگان کشور از روز دوشنبه 20خرداد از نامزدی که موفق به جلب
آرای بیشتر مردم شده است، حمایت بیدریغ کنند. البته که باید نامزد دوم به
نفع نامزد اول کنار رود. مبنای این روش این بود که رای نخبگان تا مرحله
معرفی نامزدها به جامعه مدخلیت دارد. اینک که در این وضعیت قرار گرفتهایم
که عملا دو نامزد بیشتر در صحنه نداریم، بحث پیرامون آنها از سوی نخبگان
بیمعنی است بنابراین باید به آرای عمومی مراجعه کرد. هرچند نظام انتخاباتی
ایران مانند تعداد دیگری از کشورها به گونهای نیست که ما مرحله
پیشانتخاباتی داشته باشیم، اما گروهها خودشان میتوانند به آرای عمومی
مراجعه کنند. حسن این روش این است که کمی است و دیگر قابل چانهزنی نیست
وگرنه بحث پیرامون صلاحیت و منفعت ابقای هر یک از نامزدها در کمپین خودشان
همواره غیرقابل خدشه است، بنابراین هیچگاه امکان دسترسی به اجماع وجود
ندارد.
این پروسه چقدر طول کشید و آیا بزرگان اصلاحطلب هم در شکلگیری این کمیته اجماع نقشی داشتند؟
بله. پس از چکشکاری بحث، فوری با دفتر آقای خاتمی تماس گرفتیم قرار شد
ظهر همان روز هشتم خرداد در دفتر ایشان حضور یابیم و طرح را به اطلاع ایشان
برسانیم. در این میان دو ساعت وقت داشتیم و من فورا به ستاد آقای روحانی
رفتم و موضوع را با آقای یونسی در میان گذاشتم. ایشان نظریه را پسندید و
گفت همان روز عصر با آقای روحانی درباره آن گفتوگو خواهد کرد و نتیجه را
به اطلاع ما خواهد رساند. حدود ساعت دو بعدازظهر بود که با آقای خاتمی به
اتفاق آقای زنگنه گفتوگو کردیم.
حدود یک ساعت به طول انجامید و جزییات طرح را به ایشان گزارش کردیم. ایشان
از ایده مراجعه به آرای عمومی بسیار استقبال کردند. چون هم احترام به مردم
بود، هم احتمال موفقیت را افزایش میداد و هم سنگینی بار حکمیت بین این دو
بزرگوار را از دوش ایشان برمیداشت و به مرجع اصلی خودش که انتخابگران
باشد میسپرد. ایشان رو کردند و گفتند آیا برگزاری یک نظرسنجی مستقل ممکن
است؟ من با قاطعیت گفتم بله. ایشان گفتند شما مسوولیت آن را میپذیرید و ما
بدون هيچ تردیدی گفتیم آری.
ایشان گفتند که هم رسیدن به نامزد واحد و هم روش مراجعه به آرای عمومی
نشان از یک عقلانیت جدی در جبهه اصلاحات دارد و سنت حسنهای است که در صورت
موفقیت در صحنه سیاسی ایران گذاشته خواهد شد. نهایتا قرار شد که
رایزنیهای لازم را انجام دهند و نتیجه را به ما اطلاع دهند. قرار شد موضوع
را با آقای ناطق نیز در میان بگذاریم. همان شب با ایشان جلسهای داشتم و
ایشان نیز حمایت خودشان را از این روش اعلام کردند. روز جمعه 10 خرداد طی
دو جلسه تفصیلی که با ستادهای آقایان روحانی و عارف داشتم بحث کمپین «من
هنوز یک رای دارم» را به تفصیل توضیح دادم و خواستم که فعال شوند. شخصا نیز
تحت همین عنوان روز شنبه 11 خرداد یادداشتی را در روزنامه «شرق» و سپس
سایت خبرآنلاین انتشار دادم. البته ادارهکردن یک کمپین بدون کاندیدا کار
بسیار سختی بود و موفقیت آن نیز بسیار محدود بود. اما به هر روی نشان از
صداقت جبهه اصلاحات داشت.
چطور به موضوع نظرسنجیها رسیدید و چه کسانی در تایید این ایده و عملیکردن آن نقش داشتند؟
روز یکشنبه 12 خرداد از دفتر آقای خاتمی از ما خواستند که خدمت ایشان
برسیم. آقایان زنگنه، مسجدجامعی، خانیکی، مبلغ و من حضور داشتیم. ایشان
گفتند که موضوع را روز قبل در شورای مشاوران طرح کردهاند و مورد قبول
همگان قرار گرفته است. جمع مذکور در فوق مامور شدهاند که نظرسنجی را
برگزار کنند و یک جمع هفتنفره نیز جهت انتقال خبر این تصمیم به سایر
بزرگان و از جمله آقایان روحانی و عارف ماموریت یافتهاند. در همان جلسه
راجع به نحوه برگزاری نظرسنجی قدری صحبت شد. بلافاصله جلسهای را روز
دوشنبه در دفتر آقای مسجدجامعی تدارک دیدیم. از موسسهای که برای انجام
نظرسنجی در نظر گرفته بودیم درخواست کردیم که پرسشنامه پیشنهادی خود را
ارایه کند. نماینده فنی موسسه در جلسه حاضر شد و متن پیشنویس سوالها را
در اختیار جمع قرار داد. دوستان نظرات خودشان را اعلام کردند. نهایتا مقرر
شد نظر تخصصی و فنی آقای دکتر سعید معیدفر را نیز درباره پرسشنامه دریافت
کنیم. با ایشان تماس گرفتم. ایشان خوشبختانه قبول کردند که بلافاصله خودشان
را به جمع برسانند. آقای معیدفر برخی تغییرات را پیشنهاد کردند که به
موسسه ذیربط ابلاغ شد و قرار شد، نظرسنجی در 10 مرکز استان از شرق و غرب و
شمال و جنوب و مرکز ایران در روز شنبه 18 خرداد برگزار شود و نتیجه برای
روز یکشنبه 19خرداد در اختیار ما قرار گیرد.
شنبهشب من به محل نظرسنجی رفتم و نتایج مقدماتی تهران را جویا شدم.
نتایج، حاکی از پیشبودن آقای روحانی بود. روز یکشنبه به تدریج نتایج بقیه
شهرستانها استخراج میشد و ما مطلع میشدیم. به اتفاق هیات خدمت آقای
خاتمی رسیدیم و نتیجه را به اطلاع ایشان رساندیم. ایشان نظرشان این بود که
باید بر اساس نتایج نظرسنجی عمل شود، بنابراین درباره نحوه اطلاعرسانی بحث
شد. نتیجه این شد که موضوع به اطلاع آقای عارف برسد تا ایشان شخصا بر اساس
نتایج اقدام کنند. به همین نحو عمل شد و مابقی داستان که مردم در جریان
هستند.
برخی دغدغهها درخصوص فشارهایی که بر آقای روحانی برای انتخاب
کابینه وارد میشود وجود دارد. آیا اعضای شورا با توجه به کارکردشان در
نتیجه انتخابات دنبال ایفای نقش در بدنه دولت هستند؟
مواضع رسمی همان است که آقای خاتمی اعلام کردهاند مبنی بر اینکه گفتمان
اصلاحی بر درگیری اجرایی افراد در دولت تقدم دارد. بنابراین، این شورا هیچ
فشاری برای حضور در دولت ندارد. البته روند امور با دقت رصد میشود و
چنانچه مواردی باشد به اطلاع آقای روحانی رسانده خواهد شد. در هر صورت،
مساله اصلی این است که باید ارتباطی بین خواستههای مردم، اندیشههای
اصلاحی و ترکیب کابینه باشد.
در عین حال مساله کارآمدی و خدمترسانی به مردم نیز از اهمیت فراوانی
برخوردار است. چون در پایان باید مردم از عملکرد دولت اظهار خشنودی کنند.
در حال حاضر عملکرد دولت در حوزههای مختلف بهشدت مورد نقد مردم بوده است
بهنحوی که در جریان انتخابات هیچیک از نامزدها، حاضر به دفاع بیپرده و
صریح از دولت نشد. مسایل اقتصادی و معیشتی مردم، مساله حقوق ملت و همچنین
حوزه فرهنگ از موارد مورد تاکید حرکت اصلاحی است که باید در چیدمان کابینه
انعکاس داشته باشد. البته نظر شخص من این است که آقای روحانی باید یک
ارتباط ساختاریافته و منظم برای طول دوره چهارساله ریاستجمهوری خودشان با
جبهه اصلاحات و سایر پشتیبانانشان داشته باشند تا این رایزنیها از حالت
تصادفی و مقطعی خارج شود و حالت مستمر و سازمانیافته پیدا کند. افزون بر
این، نکته بسیار مهم در اینجا این است که ضرورتی ندارد که تمامی فعالان
سیاسی و اجرایی در دولت مشغول بهکار شوند. حتما باید تعدادی در بیرون دولت
باقی بمانند و نقش نقد و نظارت اجتماعی را ایفا کنند. این نقطهضعفی است
که هم در دوره آقای هاشمی و هم در دوره آقای خاتمی با آن مواجه بودیم.
بنابراین میدان به تندروان سپرده شد و شد آنچه نباید میشد. قطعا چنانچه
چنین تدبیری در دوره آقای خاتمی اتخاذ شده بود، انتخابات شوراها در سال
1381 با آن عدم اقبال روبهرو نمیشد و نتیجه آن نیز نبود که شد. به هر رو،
در این دوره بسیاری از دوستان تمایل به حضور در دولت را ندارند و بیشتر
ترجیح میدهند که در حوزه اجتماعی و در ارتباط با نهادهای اجتماعی
داوطلبانه و حرفهای در فعالیتهای اجتماعی مشارکت داشته باشند.
احمدی نژاد هم ازهمین راه منحرف شد
منیت ها و افراد خودپسند را کنار بگذارید