این
متن بخشهایی از سخنرانى امام موسى صدر، در سال ۱۳۴۹ در شهر کاشان است که
در این روزهای متعلق به مولا علی ابن ابیطالب تقدیم خوانندگان محترم
میشود:
ای
علی دوست، ای کسی که برای خاطر علی بر سر میزنی، به سوگ مینشینی، ای
کسی که برای علی جمع میشوی و چراغ روشن میکنی، ای کسی که برای علی اشک
میریزی، ای کسی که با شنیدن منقبت علی دلات شاد میشود، بشنو و بترس و
بلرز از این حرف. علی را اگر امروز دنیا بخواهد بشناسد چطور میشناسد؟ دو
راه دارد که دنیای امروز علی را بشناسد. یک راه از تاریخ میرود و کتابها
را میبیند و علی را از راه تاریخ میشناسد. یک راه دیگر هم امروز برای
شناختن علی هست. اگر آمدند و گفتند علی را چطور میشود شناخت، میگویند
میرویم از پیرواناش میشناسیم. فرض کنیم یک نفر میخواهد علی را بشناسد.
میخواهد پیروان علی، مأمومین علی، دنبالهروهای علی، شیعیان علی را
بشناسد، تا علی را بشناسد. چه میبیند؟ آیا علم را میبیند؟ آیا تقوا
میبیند؟ آیا علاقه به یتیمی که در علی بود میبیند؟ آیا خدمت به مردم
میبیند که در علی میدید؟ آیا شجاعت و صراحتی میبیند که در علی میدید؟
بهوش باش، چگونه میخواهی علی را بشناسی…؟ … چرا سفیه باشیم؟ چرا بی سواد
باشیم؟ درست است ما ننگ علی باشیم؟…
حضرت صادق مىگوید. شخصى از حضرت صادق (ع) مى پرسد که ما نام شما را بر
اولاد خود مىگذاریم، آیا این به کمک ما مى آید. حضرت مى فرماید: بله و
هَل الدّین الَّا الحُبُّ آیا دین جز دوستى چیزى هست؟ بعد براى اینکه
اشتباه نشود مى گوید: قُل اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللّه فَاتّبِعُونى
یُحبِبکُمُ اللّه. ۳۱: ۳) کسى که خدا را دوست دارد پیر و پیغمبر خداست.
بنابراین، ایمان على و کمال ایمانش موجب مى شود که جزو دین شود و پیامبرص
بفرماید: لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً اِلَّا المَوَدَةَ فِى القُربى.
(۲۳: ۴۲) آن ایمانش است. على چون ایمان کامل است، واکنشهاى متفاوتى در
مقابل دنیا دارد. گاه به نظر مى رسد که براى دنیا حرص مى زند و دنبال
خلافت مى رود. گاهى هم مى گوید اى دنیا غُرّى غَیرى. برو دور شو، من
طلاقت دادم. براى چه؟ براى اینکه على (ع) دنیا را فقط براى اقامه حق و
ابطال باطل مى خواهد. اگر در دنیا حقى اجرا نشود یا از باطلى جلوگیرى
نشود، به درد علىع نمى خورد. پس دنیا را براى خدا مىخواهد.
علی شجاعتاش براى خداست و به امر خداست و به اتکاى خداست و ترسش در مقابل خداست. از فقر نمى ترسد. اعتماد به خدا دارد. کریم است. امساکش هم براى این است که نمى خواهد مال مسلمان را بگیرد و به برادرش بدهد. طلب دنیایش براى اقامه حق و ابطال باطل است. وقتى هم که این هدف حاصل نشود، همه چیز دنیا را رها مى کند. در این راه به ابوذر مى گوید: یا اَباذَرَ لا یُؤنِسَنَّکَ الَّا الحَقّ وَ لا یُوحِشَنَّکَ اِلَّا الباطِلُ. به همین دلیل در تمام زندگى على (ع) یک هماهنگى کامل دیده مى شود: وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّه لَوَجَدُوا فیهِ اِختِلافاً کَثیراً (۸۲: ۴) على (ع) با ایمانش بازى نمى کرد. در بازارش همانى بود که در خانه، در خانهاش همانى بود که در جنگ و در جنگ اش همانى بود که در مسجد مشاهده مىشد. یک ذات بود. اینجا و آنجا نمىشناخت. در تمام دنیاى خدا، على (ع) ولىّ خدا بود. در همه جا در مقابل خویش و بیگانه یکنواخت بود. قضیهی عقیل را خواندیم. ملاحظه فرمودید که برایاش برادر و خویش و بیگانه فرقى نمىکند. آنجا که رضاى خداست، همه چیز هست؛ و آنجا که نیست، هیچ چیز نیست. در روز مرگ اش و روز خلافت اش، حرفهایش یکى است.
خطبهی على در روز خلافتاش، آن روز که دنیا با تمام زیباییهایاش به على رو مى کند، مانند روزى است که مى خواهد بمیرد. براى اینکه دنیا براى او رسالت است، امانت است، دنیا براى على (ع) وسیله کار است. در حال غضب و آرامش هم یکنواخت است.
ما
مى گوییم على (ع) امام ماست. امام یعنى چه؟ امام یعنى پیشوا. نماز جماعت
خوانده اید. نماز جماعت که مى خوانند، امام وقتى که مى گوید: اللّه
اکبر، مأموم هم مى گوید: اللّه اکبر. رکوع که مى کند، مأمومین رکوع مى
کنند. یعنى پیروى کردن. ولایت ما از على (ع) هم به همین معناست.
خوب، على امام ماست. على (ع) چگونه بود؟ اینکه گفتیم قطرهاى از مظهر
شخصیت على (ع) بود که به زبان بنده در این مکان مقدس جارى شد. آیا تاکنون
امام را دیدهاید که در قیام باشد و مأمومین او در حال سجود؟ و یا امام در
سجود باشد و مأمومین ایستاده باشند؟ آیا مى گویى این آقا امام اینها ست،
مى گویى یا نمى گویى؟ البته نمى گویى. این مسخره است. باید بررسى کنیم
که ما چگونه مأمومین این امام ایم؟ على (ع) شجاع؛ ما ترسو! على (ع) کریم؛
ما بخیل! على (ع) خوش اخلاق؛ ما بد اخلاق! على توانا؛ ما ترسو و طماع!
على (ع) صادق و الى آخر.
معناى امامت چیست؟ على (ع)، همان طور که گفتیم، سرّ کمالاش ایمان اش است. راهى است که براى ما هم باز است. این راهى است که على رفت. بفرمایید شما هم بروید. على صد درجهاش را رفت و آن شد، تو یک درجهاش را برو و یک صدم على بشو. راه باز است. براى همه. باز نیست؟ ما کمال على را در ایماناش مى دانیم. با ایمان به خدا و ازدیاد این ایمان، مى توانیم راه على را برویم. اما ما چه کرده ایم؟ ما که شیعه على هستیم و باید از او پیروى کنیم، چه کردهایم؟ بعضیهایمان، نمىگویم همهی مان، صادقانه پیروى نکرده ایم. خوب، حالا که نکردیم چه از دستمان رفته است؟ عزت و شرافت و هدایت و نجابتى که باید براى شیعهی على (ع) باشد، مهجور مانده است. حرفى ندارم؛ ولى مصیبت کجاست؟ اى على دوست! اى کسى که براى خاطر على (ع) بر سر مى زنى! به سوگ مى نشینى! اى کسى که براى على جمع مى شوى و چراغ روشن مى کنى! اى کسى که براى على اشک مى ریزى! اى کسى که با شنیدن منقبت على (ع) دلات شاد مىشود! بشنو و بترس و بلرز از این حرف!
على (ع) را اگر امروز دنیا بخواهد بشناسد چطور مى شناسد؟ دو راه دارد که دنیاى امروز على (ع) را بشناسد. یک راه از تاریخ مى رود و کتابها را مىبیند و على (ع) را از راه تاریخ مىشناسد. یک راه دیگر هم امروز براى شناختن على (ع) هست. اگر آمدند و گفتند على (ع) را چطور مىشود شناخت، مىگویند مىرویم از پیرواناش مىشناسیم. فرض کنیم یک نفر مىخواهد على (ع) را بشناسد. مى خواهد پیروان على (ع)، مأمومین على (ع)، دنباله روهاى على (ع)، شیعیان على (ع) را بشناسد؛ تا على را بشناسد. چه مىبیند؟ آیا علم مى بیند؟ آیا تقوا مىبیند؟ آیا علاقه به یتیمى که در على (ع) بود مىبیند؟ آیا خدمت به مردم مى بیند که در على (ع) مىدید؟ آیا شجاعت و صراحتى مىبیند که در على (ع) مىدید؟ بهوش باش، چگونه مىخواهى على را بشناسانى!
یکی
از دوستان ما میگفت: علی سه تا مصیبت داشت؛ مصیبت اول مصیبتاش در شخص
خود اش؛ کسانی حق او را غصب کردند، او را اذیت کردند؛ کشتند او را. این
مصیبت چند سال طول کشید؟ ۳۰ سال؛ ۴۰ سال؛ ۵۰ سال . مصیبت دوم: مصیبت اش در
اولاد اش؛ امت با اولاد علی بد رفتار کردند؛ کشتند؛ فراراندند؛ اسیر کردند؛
هر کار خواستند، کردند؛ اما این هم چند سال طول کشید؟
ولی…
درست است ما ننگ دامن علی شویم امروز؟
درست است ما بیسواد باشیم؟
درست است ما کثیف باشیم؟
درست است ما بداخلاق باشیم؟
درست است ما در معامله غش داشته باشیم؟
درست است ما در معامله باطل بگوییم؟
درست است جامعهی ما از همهی جامعههای دنیا عقبتر باشد؟