arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۶۵۸۲۵
تاریخ انتشار: ۲۹ : ۱۰ - ۱۹ خرداد ۱۳۹۳
نویسنده و منتقد برجسته سینما مدعی شد:

کیمیایی دچار بیماری روانی شده است/ کیمیایی می گوید پدر مرحومش شب‌ها می‌آید و به او خیره می شود!

اگر مفسران حرف‌های کیمیایی، از یک فکت پزشکی اطلاع داشتند نیازی به این همه آسمان‌ریسمان بافتن نبود. (این اتفاقی است که برای اغلب پدیده‌های تاریخی می‌افتد مثلا اگر نوار مکالمات فلانی و فلانی در فلان مقطع مهم تاریخی در دست بود نیازی به تأویل جان‌فرسا در باب فلان اتفاق پشت درهای بسته و… نداشتیم!).
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
رضا کاظمی، نویسنده و منتقد سینمایی در وبسایت شخصی خود مدعی شد ادعاهای اخیر کیمیایی راجع به غسل فروغ فرخزاد ناشی از بیماری روانی اوست. رضا کاظمی نوشته است: «اگر مفسران حرف‌های کیمیایی، از یک فکت پزشکی اطلاع داشتند نیازی به این همه آسمان‌ریسمان بافتن نبود»، وی افزوده است: «کیمیایی در چند سال گذشته بجز افسردگی، دچار آشفتگی‌های نگران‌کننده‌ای بوده. چند بار از ترس این‌که کسی در خانه‌اش حضور دارد و او را می‌پاید به دوستان و مریدانش زنگ زده و از آن‌ها کمک خواسته و وحشت‌زده از خانه خارج شده. چند بار تأکید کرده که پدر مرحومش شب‌ها می‌آید کنج خانه چمباتمه می‌زند و به او خیره می‌شود و… . این‌ها از نزدیک‌ترین دوستان دل‌سوز خودش در جمع‌های خودمانی نقل شده که از قضا من هم در بعضی از آن‌ها حضور داشته‌ام».

متن کامل پست کاظمی در پی می‌آید:

حرف‌های کیمیایی درباره‌ غسل فروغ فرخزاد، به شکل شوخ‌طبعانه‌ای جنبشی دو سه روزه به جان کرخت روشنفکری نیمه‌بازنشسته‌ی ایران انداخت. بلافاصله جوابیه‌ها رو و تحلیل‌ها و تفسیرهای پرشماری بر خاطره‌ی کم‌وبیش فانتزیک او نوشته شد. تفسیر یا تأویل حرف‌های کیمیایی بدون در نظر گرفتن وضعیت جسمانی/عقلانی او، کار جذابی است که البته جز به مبهم‌تر شدن وضعیت نمی‌انجامد.

اگر مفسران حرف‌های کیمیایی، از یک فکت پزشکی اطلاع داشتند نیازی به این همه آسمان‌ریسمان بافتن نبود. (این اتفاقی است که برای اغلب پدیده‌های تاریخی می‌افتد مثلا اگر نوار مکالمات فلانی و فلانی در فلان مقطع مهم تاریخی در دست بود نیازی به تأویل جان‌فرسا در باب فلان اتفاق پشت درهای بسته و… نداشتیم!).

کیمیایی در چند سال گذشته بجز افسردگی، دچار آشفتگی‌های نگران‌کننده‌ای بوده. چند بار از ترس این‌که کسی در خانه‌اش حضور دارد و او را می‌پاید به دوستان و مریدانش زنگ زده و از آن‌ها کمک خواسته و وحشت‌زده از خانه خارج شده. چند بار تأکید کرده که پدر مرحومش شب‌ها می‌آید کنج خانه چمباتمه می‌زند و به او خیره می‌شود و… . این‌ها از نزدیک‌ترین دوستان دل‌سوز خودش در جمع‌های خودمانی نقل شده که از قضا من هم در بعضی از آن‌ها حضور داشته‌ام. حالا ممکن است به مصلحتی همان دوستان این حرف‌ها را تکذیب کنند اما واقعیت همین است که کیمیایی دیگر ذهن منسجم و سر‌به‌راهی ندارد و هیچ راز دیگری در کار نیست. او برای بزرگ شدن نیازی به پیوند زدن خودش با فروغ فرخزاد یا هر کس دیگر ندارد چون خودش به‌راستی محبوب و بزرگ و کاریزماتیک است حتی اگر بی‌رحمانه فیلم بد بسازد. کیمیایی از همه‌ی کسانی که در خاطره‌اش اسم برده محبوب‌تر، موفق‌تر و در جهت‌گیری کلی فرهنگ معاصر تعیین‌کننده‌تر بوده. اشکال کار در پردازش مغزی اوست که با توجه به سن و سالش و زندگی نه چندان پاستوریزه‌اش چیز عجیبی هم نیست.



همین دو سه سال پیش کیمیایی پس از مرگ بیژن الهی خودش را مهم‌ترین و نزدیک‌ترین دوست او معرفی کرد (و خیلی‌ها را در حیرت فرو برد که چرا این دوستی بسیار ژرف تا حالا حتی به اشاره مطرح نشده بود و همه به‌‌اشتباه فکر می‌کردند احمدرضا احمدی مهم‌ترین و نزدیک‌ترین دوست شاعر کیمیایی بوده!). شاید اگر الهی می‌توانست از دنیای مردگان برگردد و حرف بزند، بخشی از حرف‌های استاد را تکذیب می‌کرد.

درد بزرگ تاریخ‌نگاری این است که بیش‌ترش قصه‌پردازی‌ و گمانه‌زنی‌ موهوم است تا تکیه بر اسناد واقعی و موجود. تاریخ‌نگاری همواره به شکل ویرانگری با هنر یا ادبیات اشتباه گرفته شده است. رهایی از این وضعیت چندان آسان نیست. تردید ندارم بسیارانی با فکت فرامتنی مطرح‌شده در همین پست وبلاگی مخالف‌اند و تفسیرهای معطوف و محدود به متن را ترجیح می‌دهند. اما به گمانم نکته‌ی رهایی‌‌بخش این است: تاریخ‌نگاری را باید بی‌رحمانه از قصه‌نویسی تفکیک کرد. تاریخ‌نگاری ناب، فقط و فقط استناد خشک و احساسات‌گریز است. هر قصه یک متن خودبسنده است که می‌شود بدون توجه به فرامتن هم تحلیلش کرد. اما تاریخ (به معنای یک دانش نه هنر یا ادبیات) یک‌سره فرامتن است.


منبع: پیام نو

نظرات بینندگان