arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۶۹۰۴۱
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۸ - ۰۵ تير ۱۳۹۳

«اصلاح اصلاحات» يا «نو اصلاح‌طلبي»؟

حجاريان با بيان اينكه «شما تجربه يك دهه گذشته را داريد و ديديد كه چون بعضي‌ها سازماندهي قوي داشتند، توانستند معادلات را به هم بزنند» گفت اگر تجربه اصولگرايان را در نظر بگيريد آنها با وجود اينكه اكنون در مجلس اكثريت را دارند اما در بين خودشان هم توافق ندارند و تا يك كلمه حرف مي‌زنند جنگ قدرت بين آنها شروع مي‌شود. در بين اصلاح‌طلبان اما به هر صورت يك توافق حداقلي وجود دارد نظير آنچه شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات و شوراي مشورتي آقاي خاتمي شكل گرفته است و بايد از اين توان حداقلي استفاده كرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
اين روزهاي اصلاح‌طلبان مصداق روزهايي از سال 76 است كه سيدمحمد خاتمي با راي قاطع به عنوان رئيس‌جمهور هفتم انتخاب شد و گروهي كه در آن سال‌ها خود را فاتحان انتخابات مي‌ديدند، راه پرفراز و نشيبي را طي 17 سال اخير پيموده‌اند.

به گزارش انتخاب،  راهي كه طولاني و همراه با اشك‌ها و لبخندها بود. در اسكن 17 سال حضور اصلاح‌طلبان چندين تيرگي ديده مي‌شود؛ تيرگي‌هايی كه شايد بايد آنها را دست اندازهاي مسير اصلاح‌طلبي در اين سال‌ها بدانيم. دست اندازي كه نخستين آن در نخستين انتخابات شوراي شهر رقم خورد و اصلاح‌طلبان سرمست از پيروزي بر رقيب راست در انتخابات رياست‌جمهوري توانستند اكثر كرسي‌هاي شورای شهر را از آن خود كنند اما ظاهرا برخي نتوانستند دو پيروزي پياپي را هضم كنند و اختلافات آغاز شد. تا زماني كه تنور اصلاح‌طلبان گرم بود يعني تا قبل از پايان دولت خاتمي در سال 84، هر از چند گاهي اختلافاتي ميان آنها پديد مي‌آمد و گروهي بر طبل مخالفت با تصميمات ديگر مي‌زدند كه البته آنچنان تاثيرگذار نبود و به دعواي داخل خانه تعبير مي‌شد البته بنزيني هم در اين ميان وجود داشت كه هر از چند گاهي رقيب آن را برآتش  اختلافات اصلاح‌طلبان مي‌ريخت و خود گوشه‌اي به نظاره مي‌نشست.

ترور حجاريان و تفرقه اندازي در جريان اصلاح‌طلبي در سال‌هاي نخست فعاليت دولت اصلاحات را هم بايد مزيد بر علت دانست تا به تدريج نگاه برخي اصلاح‌طلبان به ماهيت اصلاح‌طلبي گروهي ديگر از خود دچار ترديد شود. اصلاح‌طلبان طي 8 سال كه سيدمحمد خاتمي بر كرسي رياست‌جمهوري تكيه زده بود، توانستند پي به قدرت سازماندهي و همراه كردن مردم با خود ببرند اما از اين نكته غافل بودند كه در كنار نقاط قوت آنها بطور طبيعي نقاط ضعفشان هم ديده مي‌شود و مردم بهترين ناظران بر اين ضعف‌ها هستند.

 اصلاح‌طلبان اما ظاهرا باور نداشتند كه خواست مردم طي سال‌هاي متوالي تغيير مي‌كند و براي آنها دعواهاي سياسي با رقيب نه آب و نه نان مي‌شود. آنها در سال‌هاي دولت اصلاحات متوجه اين مهم نشدند كه جامعه مدني، مدينه فاضله اقشاري از مردم نيست كه به نان شب خود محتاج هستند و براي آنها يك درآمد حداقلي به منزله بهشت برين است. اصلاح طلبان زماني متوجه شدند كه در مسير دچار اشتباهاتي شده‌اند كه موعد انتخابات رياست‌جمهوري نهم فرا رسيد. دو اشتباه استراتژيك اصلاح‌طلبان را دچار مشكلي كرد كه اگر در سخن مشكلات حادي نباشد اما در عمل سبب شد كه آنها تا به امروز با كرسي‌هاي قدرت اجرايي خداحافظي كنند.

 فاتحان انتخابات 76 به مغلوبان انتخابات 84 تبديل شدند و دليل اصلي آن هم پيش بيني اشتباه از ذائقه مردم بود. آنها تصور مي‌كردند مردم هنوز به كانديدايي كه با برند اصلاح‌طلبي وارد ميدان شود اقبال نشان خواهند داد و راي خود را هزينه اين جريان خواهند كرد البته اين، يك موضوع بود اما مشكل اصلي به موضوعي مربوط مي‌شود كه ناشي از غرور آنهاست يعني بر خلاف انتخابات سال 76 با چند كانديدا در انتخابات سال 84 حضور يافتند كه برخي اختلافات اصلاح‌طلبان را در اين موضوع دخيل مي‌دانند.

مهرعليزاده، مصطفی معين و مهدي كروبي از طيف اصلاح‌طلبان خود را كانديدا معرفي كردند و البته در آن زمان آيت‌ا... هاشمي‌رفسنجاني هم كانديدا بود اما طيف اصلاح‌طلب به اشتباه او را كانديداي جريان اصولگرا ناميد و رقيب دانست.

 در پي اين تشتت كانديداها نتيجه ای كه عايد اصلاح‌طلبان شد يك نام داشت و آن هم شكست بود. پس از اين شكست بود كه اصلاح‌طلبان نتوانستند به موضع و جايگاه نخست خود دست پيدا كنند؛ در اين مدت نقشي كه آنها براي خود تعريف كردند اصلاح امور بود كه خود به خوبي مي‌دانستند این اصلاح در خارج از قدرت كمي مشكل و با موانعي روبرو خواهد‌بود. در انتخابات سال 88 هم اصلاح‌طلبان بار ديگر با دو كانديدا حضور داشتند كه نيازي به بازخواني اتفاقات آن سال نيست.

 از سال 88 تا 92 بيشتر اصلاح‌طلبان سكوت را بر هر فعاليتي ترجيح دادند و مشخص نبود چه برنامه‌اي براي آينده دارند تا اينكه موعد انتخابات رياست‌جمهوري يازدهم فرا رسيد و آن زمان بود كه مشخص شد بازسازي درون جناحي دليل سكوت 4‌ساله اصلاح‌طلبان بوده است. در اين سال آنها با اطلاع از كانديداتوري حسن روحاني از كانديداي خود يعني محمدرضا عارف خواستند تا كنار برود چون اطميناني به پيروزي او نداشتند و مي‌دانستند با پشتيباني و حمايت از كانديداي اصولگرا البته بسيار ميانه رو كه شايد او را تبديل به چهره فراجناحي كرده بود مي‌توانند اقبال بيشتري كسب كنند. 3 چهره روشنفكر اصلاح‌طلب در گفت‌وگوهايي به بررسي وضعيت موجود اصلاح‌طلبان، خطاهايي كه داشتند و آنچه بايد انجام دهند پرداختند.


حال و هواي اين روزهاي اصلاح‌طلبان

محمد رضا تاجيك از چهره‌هاي شناخته شده است كه نقدي بر بسياري از تحليل‌هايش وارد نيست. او تحليلگر سياسي است و به خوبي به نقاط ضعف و قوت جريانهاي سياسي آگاه است. تاجيك به «نو اصلاح‌گرايي» تاكيد دارد و به هفته‌نامه‌نون مي‌گويد: من اين روزها سخت دل مشغول تئوريزه كردن نوعي «نو اصلاح گرايي» هستم. اين روزها بسياری از خود مي‌پرسند نيروهاي اصلاح‌طلبان اكنون در كدام مرحله سياسي قرار دارند؟ اقتضاي نظري و عملي اين مرحله چيست؟ در اين شرايط كدامين گفتمان از استعداد و امكان استعاري و هژمونيك شدن برخوردار است؟ در مسير يافتن پاسخي براي اين پرسش‌ها عجالتا به اين نتيجه رسيده‌ام كه صرفا پس از ارائه تصويري مشخص از مرحله عمل سياسي كنوني مي‌توان در پرتو «تحليل مشخص از شرايط مشخص ذهني و عيني، داخلي و خارجي» به پيرايش و آرايش گفتمان خود همت گمارد و گامي به پيش در جهت تحقق اهداف و آرمانهاي اصلاحي برداشت. اين استاد دانشگاه ادامه داد: در اثر همين تامل همچنين به اين نتيجه رسيده‌ام كه عبور از سر بي‌مهري و بي‌اعتنايي از توجه به مرحله عمل سياسي و اقتضائات و استلزامات آن اولا ريشه در اين انگاره دارد كه سياست و كنش‌هاي سياسي بر يك الگوی از پيش حاضر و آماده تحويل بنا شده‌اند و تبع پيروي از مشي و منش مشخص و ثابت سياسي حزبي و جناحي، رمز موفقيت يك جريان است. ثانيا بر نوعي فقدان تحليل مشخص از شرايط مشخص استوار است و ثالثا نشان از نوعي عمل زدگي و روتين زدگي دارد. وي درباره مولفه چهارم گفت: چهارمين دليل، دلالت بر نوعي قدرت زدگي (قدرت به مثابه هدف) دارد اما چنان كه به مثابه بازيگران آگاه و مسئول عرصه سياست كنوني جامعه خود بپذيريم «اين موقعيت است و نه فقط يك هسته كوچك كه در لحظه‌اي معين قيام مي‌كند و وضع موجود را با چالش مواجه مي‌كند» بايد به اين «بي مهري»، «بي اعتنايي» شود و تاملي ره‌گشا بر تاريخ اكنون خود داشته باشيم.

نو اصلاح‌طلبي يا اصلاح‌طلبي نو؟

سعيد حجاريان اما ديدگاهي مخالف تاجيك دارد چنانكه در ابتدا بحث اصلاح‌طلبي نو را مطرح مي‌كند اما در نهايت نتيجه مي‌گيرد كه اصلاح‌طلبي براي اصلاح جا دارد نه براي نو شدن. این تئوریسین سياسي به هفته‌نامه نون گفت كه معتقدم اصلاح‌طلبي ادامه مشروطه خواهي است. ببينيد مشروطه خواهي چه مي‌خواست، مشروطه‌خواهان دنبال عدالتخانه بودند، دنبال اصلاحات اساسي و رفع تبعيض بودند. اينها شعارهاي مشروطه بود. به نوعي مي‌توان گفت اصلاح‌طلبي نو، مشروطه‌خواهي است پس اينطور نيست بگوييم نو اصلاح‌طلبي بلكه بايد بگوييم اصلاح‌طلبي نو به نحوي مشروطه خواهي است.

 ببينيد شايد بتوانيم بگوييم نوافلاطوني يا نوارسطويي اما نمي‌گوييم نو نو ارسطويي يا نو نو افلاطوني اما اصلاح‌طلبي به چه خاطر نو بود؟به نظر مي‌رسد به خاطر اينكه شعارهاي مشروطه خواهي اليتيسي بود و اصلا جنبش مشروطه خواهي اليتيسي بود. حجاريان ادامه داد: عدل مظفر يا همان عدالت شاهي، عدل شاهانه و مبتني بر حكم شاهي بود. اصلاح‌طلبي تفاوتهايي با مشروطه خواهي داشت كه شامل اين موارد است: 1- اينكه توده‌اي شد و از اليگارشي در آمد و جنبشي توده‌اي شد پس دوم خرداد جنبشي توده‌اي بود. 2- شعارهاي جديدتري را مطرح كرد مثل شعار جامعه مدني 3- نوسازي سياسي را مطرح كرد. توسعه سياسي را مطرح كرد چرا كه بستر جامعه فرق مي‌كرد و قشر متوسط رشد كرده بود كه به همين دليل مطالباتشان هم فرق كرده بود به نحوي كه مطالبات آنها با اقشار بالا فرق داشت. در دوم خرداد هم طبقات بالا و هم طبقات متوسط با هم همراه بودند و شعارها به مراتب راديكال‌تر بود پس مي‌توان گفت اصلاحات هنوز جا دارد براي اصلاح نه براي نو شدن چون نو شدن ديگر معنا ندارد.


شكاف سياسي در جامعه ايران

يك استاد دانشگاه نظري ميان آنچه حجاريان و تاجيك گفت، دارد و مي‌گويد: كساني كه در انقلاب بودند، انقلاب را به پيروزي رساندند و در ساختار جديد نقش آفريني مي‌كردند، به درستي متوجه تغیيرات شدند و دانستند كه جامعه عوض شده است. نسل جواني با انديشه نو كه طبيعتا‍ً با درك الگوي گفتماني انقلاب و جمهوري اسلامي در پي انقلاب دوباره نبودند بلكه در پي ايجاد اصلاحات و تغييرات مطلوب در همين ساختار سياسي بودند که نياز به انقلاب دوباره و مجدد نباشد. احمد نقيب‌زاده ادامه داد: در اينجا نه رهبران حاكميت بلكه كساني كه بيشتر ايدئولوژيك بودند، كمتر با فضاي بيرون ارتباط داشتند و كمتر اهل انديشه بودند، در مقابل اين جريان قرار مي‌گرفتند؛ چون بدنه جامعه مدني هم كه بايستي شكل مي‌گرفت، شكل نگرفته بود، در جامعه توده واري كه از نظر علمي هميشه مناسب ايدئولوژي‌هاي راديكال و تندروي‌ها هستند كساني كه مايل به پذيرش تغييرات نبودند، به سراغ اين جامعه توده وار رفتند. وي با اعتقاد به شكاف سياسي در جامعه اظهار داشت: در آن مقطع به يك معنا شايد بتوان گفت كه جامعه ايران از وسط نصف شد يعني بخشي از جامعه ايران طرفدار اصلاحات شدند و بخشي از جامعه هم مخالف اصلاحات لقب گرفتند. اين شكاف خطرناكي است و يك نشانه خوبي نيست. اگر يك نظام سياسي بخواهد صرفا به گذشته نگاه بكند، طبيعتا بازنده است و كساني برنده هستند كه به آينده نظر دارند و چون اين ضرورت پاسخ داده نشده است بايد براي سرنوشت جامعه نگران بود.

آفت‌های یک جریان 17 ساله

 البته براي پي بردن به نياز براي نواصلاح گرايي كه مدنظر تاجيك بود با اصلاح سياسي كه حجاريان مطرح كرد بايستي به آفتهاي جريان اصلاحات پرداخت كه اكنون نظريه پردازان جريان اصلاحات را وادار به نظريه‌پردازي‌هاي جديد براي بقاي آن كرده است. حجاريان در اين باره مي‌گويد: در دوم خرداد و در اصلاحات به شعار عدالت كمتر پرداخته شد. به چند دليل؛ يكي اينكه ما شعار عدالت را نخستین شعار بیان نکردیم و در واقع شعار اصلي ما آزادي، استقلال و جمهوري اسلامي بود.

 يكي هم به خاطر اينكه واژه منيپوليستي به نظر مي‌رسيد يعني منظور از عدالت، عدالت توزيعي تعبير مي‌شد كه با آزادي منافات داشت. وي گفت: مي‌خواهم بگويم به عدالت هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ عملی جفا شده است. از لحاظ نظري ديدگاه ما نسبت به عدالت همان حرفهاي سابق است اما عدالت معناهاي جديدي در دنيا پيدا كرده است كه ما بي‌خبريم. به لحاظ عملی هم صدقه‌پردازي را گفته‌ايم يعني گفتيم عدالت يعني از خورده بگير و به نخورده بده كه معناي خيلي ابتدایی از عدالت است و اينگونه هم در نظر و عمل جفا به عدالت شده است. حجاريان ادامه داد: يك مساله ديگر كه از آن غفلت كرده‌‌ايم، سازماندهي اجتماعي و همان بحث جامعه مدني است.

شاهد هستيد كه در دولت‌هاي نهم و دهم سازمان زدايي شد درست مثل آنكه مي‌گوييم منابع گياهي وقتي از بين مي‌رود، خاك هم از بين مي‌رود و فاجعه به وجود مي‌آيد. هر جا منابع گياهي از بين رفته، سيل آمده است. اين ضعف سازماندهي يكي از مشكلات اصلي است. حجاريان براي فهماندن بهتر آفات اصلاح‌طلبي به گذشته و مقاله‌اي كه نگاشته بود، بازگشت و گفت: من قبلا يك مقاله نوشتم به نام «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» و در آنجا گفتم يك رويكرد اصلاح‌طلبي كه هميشه نگاهش به بالاست، و نگاهش توام با تاييد است يا در اصطلاح مي‌گويند كانفرميست است. اين نگاه مي‌خوهد با لابي‌ها كارش را در دولت به پيش ببرد پس اين اصلاحات چون كارش تمام شده، مرده است. اين مقاله در آستانه مجلس هفتم منتشر شد كه يك عده‌اي تاييد كردند و عده ديگر گفتند حجاريان گفته است كه اصلاحات مرد. حجاريان البته نافي لابي‌گري نمي‌شود و مي‌گويد: البته لابي‌گري در هر جايي چه عرصه داخلي و چه عرصه خارجي عيبي ندارد. در عرصه جهاني هم مي‌شود لابي‌گري كرد و اصلا لابي‌گري كاري جدي است و فني براي خودش است اما لابي‌گري وقتي مطرح است كه شما پشتوانه‌اي داشته باشيد. اگر اين پشتوانه نباشد اين لابي‌گري راه به جايي نخواهد برد. وي افزود: براي همين گفتم اصلاحات مرد. يك عده گفتند حجاريان گفته كه اصلاحات مرد كه آنها بخش اول را گرفتند و بخش دوم را نفهميدند.


اعتدال شعار اصلاح‌طلبي نبود

حجاريان اما در همين مسير به شرايط كنوني هم پرداخت و گفت: اعتدال شعار اصلاح‌طلبي نبود اما اصلاح‌طلبان از اين شعار استفاده كردند چرا كه جامعه از حالت اعتدال خارج شده بود. اصلا اعتدال يعني شروع كردن از نقطه صفر يعني هر چه كه تا الان شده بود از بين رفته و ما بايد دوباره برگرديم به اعتدال تا ببينيم چه كاري مي‌شود كرد.

 به قبل سال 76 يا حتي قبل از مجلس پنجم بايد توجه داشت البته ديگر جناح راست افراطي نمي‌تواند در عرصه خيابانها و... جولان دهد. الان روش‌ها تغيير كرده است. احمد نقيب‌زاده هم معتقد است: براي پي بردن به آسيبها بايد ابتدا مراجعه كنيم به درون جنبش اصلاح‌طلبي و اينكه چه كساني آن را رهبري مي‌كنند. ما شاهد تندروي‌هايي در دوره اصلاحات بوديم كه نشان مي‌داد نوعي لج و لجبازي و سياست زدگي در كار است كه با سياست مداري متفاوت است.

 يعني اگر آنها مي‌خواستند به هر وسيله به اهداف اصلاحات برسند، مي‌بايست خيلي بهتر عمل مي‌كردند. وي گفت: نخستين كاري كه بايد صورت مي‌گرفت، اين است كه شما نيروهايي كه داريد را صرف تحقق هدف كنيد نه صرف مقابله با حريف و اين اشتباهي است كه در روند اصلاحات اتفاق افتاد. نقيب‌زاده اظهار داشت: من بارها اين مساله را به آنها متذكر شدم كه نيروهاي سنتي را تحريك و تهييج نكنيد چرا كه آنها هم بالاخره بخشي از اين جامعه هستند و روش صحيح اين است كه آنها رابا خود همراه ‌سازيد. ژاپن چرا به اين سطح از توسعه يافتگي رسيده است؟ دقيقاً به اين علت است كه در اصلاحات به مقابله با نيروهاي سنتي و با جامعه فئودال نرفتند بلكه فئودالها را مامور سازندگي كشور كردند و نيروهاي آنها را صرف سازندگي نمودند. اگر ما همين سياق را در ايران عمل مي‌كرديم، ببينيد چه اتفاقي مي‌افتاد. وي گفت: متاسفانه در ايران اين نيروها تحريك شدند و بعد نيروهاي اندكي هم كه براي سازندگي در كشور وجود داشت صرف مقابله با اين مقاومت‌ها شدند. شما وقتي وارد تقابل شويد، اگر مغلوب شديد ديگر حق گله‌گزاري نداريد.


چه بايد كرد؟

حجاريان كه آسيب‌هاي جريان اصلاحات را عنوان كرده، اكنون بايد براي اصلاح آن هم پيشنهاد دهد كه در اين راستا اينچنين گفت: ما بايد به تداوم فرصت‌ها فكر كنيم و همين طور به فرصت‌سازي براي مردم. از منظر سياسي هم براي مجلس بعدي به نظرم شوراي مشورتي و پذيرش آن توسط گروه‌هاي 16 گانه راهكار درستي است كه بسياري از اصلاح‌طلبان مي‌توانند در قالب آنها فعاليت كنند. وي گفت: امروز شوراي مشورتي تلاش دارد تا امكان فعاليت‌ها و نقش آفريني اصلاح‌طلبان را رصد و بر همان مبنا تصميم‌گيري كند اما موانع هم هست. آنها بايد تلاش كنند كه سازماندهي را گسترش دهند و اساس كنش سياسي اصلاح‌طلبان هم در گرو همين سازماندهي است.

 حجاريان با بيان اينكه «شما تجربه يك دهه گذشته را داريد و ديديد كه چون بعضي‌ها سازماندهي قوي داشتند، توانستند معادلات را به هم بزنند» گفت اگر تجربه اصولگرايان را در نظر بگيريد آنها با وجود اينكه اكنون در مجلس اكثريت را دارند اما در بين خودشان هم توافق ندارند و تا يك كلمه حرف مي‌زنند جنگ قدرت بين آنها شروع مي‌شود. در بين اصلاح‌طلبان اما به هر صورت يك توافق حداقلي وجود دارد نظير آنچه شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات و شوراي مشورتي آقاي خاتمي شكل گرفته است و بايد از اين توان حداقلي استفاده كرد.

محمدرضا تاجيك هم نظر خود براي اصلاح را اينچنين شرح داد: در يك تدوين اوليه و كلي من مفصل‌بندي گفتماني مي‌انديشم كه: 1- از استعداد و امكان هژمونيك و استعاري شدن برخوردار باشد. 2- چهره پرومته‌اي داشته باشد يعني توام گفتمان /پادگفتمان، قدرت /  نخبه‌اي، سنتي/ مدرن، ايراني/ جهاني و... باشد. 3- فراقانوني نباشد 4- رهروان و همراهانش ، انسانهاي آزاد و آزادانديشي باشند كه به حكم شأن انساني خود مايلند رهرو راه باشند و هدفشان بيش از آنكه تسخير قدرت باشد، تلطيف و تصحيح آن باشد. 5- حامل و عامل سياست راستين و مبتني بر سوژه‌شدگي سياسي آحاد جامعه باشد 6- گستره «خودي»‌هايش بسيار فراختر از گستره «دگر»هايش باشد. 7- روكش‌ و آستري اخلاقي و انساني داشته باشد 8- و دقايقش ناظر بر ساحتهاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، هنري و... و توام معطوف به تقاضاها و نيازهاي جامعه مردمان و جامعه نخبگان باشد. احمد نقيب‌زاده نيز گفت: به نظرم مسائل و اولويت‌هايي نظير جامعه مدني كه جزو مباني اوليه گفتمان اصلاحات بوده‌اند بايد همچنان جز اولويت‌هاي ما باشد اما شايد اشكال اساسي اين است كه اصلاح‌طلبان مفاهيمي را كه طرح مي‌كردند تعريف نكردند. براي مثال امروز و شانزده سال بعد از دوم خرداد از هر كسي مي‌پرسيم مردم سالاري ديني يعني چه متاسفانه نمي‌توانند پاسخ روشني بدهند.

منبع: آرمان
نظرات بینندگان