سه‌شنبه ۰۷ بهمن ۱۳۹۹ | Tuesday, 26 January 2021
  • ارتباط با انتخاب
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیک
  • |
  • نظرسنجی
سه‌شنبه ۰۷ بهمن ۱۳۹۹ | Tuesday, 26 January 2021
  • صفحه نخست
  • اخبار انتخابات ۱۴۰۰
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • آی تی و فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
جستجو
ویدئو جدیدترین اخبار پربیننده ترین
لایو خبر عکس خواندنی ها اخبار ویژه
  • صفحه نخست
  • اخبار انتخابات ۱۴۰۰
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • آی تی و فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • ارتباط با انتخاب
  • پیوندها
  • آب و هوا
  • اوقات شرعی
  • مجله الکترونیک
  • نظرسنجی
  • آرشیو
ویدیو / حمله به پلیس با گلوله‌های برفی⁣ در مسکو

ویدیو / حمله به پلیس با گلوله‌های برفی⁣ در مسکو

ویدیو / زنگنه، وزیر نفت: نفتکش توقیف شده ایرانی توسط اندونزی حامل نفت بود

ویدیو / زنگنه، وزیر نفت: نفتکش توقیف شده ایرانی توسط اندونزی حامل نفت بود

ویدیوی جدید از لحظه درگیری فیزیکی علی‌اصغر عنابستانی، نماینده مجلس با سرباز راهور

ویدیوی جدید از لحظه درگیری فیزیکی علی‌اصغر عنابستانی، نماینده مجلس با سرباز راهور

ویدیو / اظهارات یک سال پیش ویلیام برنز؛ جنگ با ایران فاجعه خواهد بود + زیرنویس فارسی

ویدیو / اظهارات یک سال پیش ویلیام برنز؛ جنگ با ایران فاجعه خواهد بود + زیرنویس فارسی

ویدیو /  افتتاح بلندترین تاب جهان در دبی

ویدیو / افتتاح بلندترین تاب جهان در دبی

کد خبر: ۱۸۵۶۷۵
تاریخ انتشار: ۳۳ : ۱۰ - ۲۷ دی ۱۳۹۳
صفحه نخست >> سیاست
پ

گلی ترقی: زمان احمدی‌نژاد اسمم در لیست قرمز بود

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
 گلي ترقي، نويسنده مطرح و صاحب سبك معاصر در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنيا آمد، پدرش لطف‌الله ترقي مدير مجله ترقي بود. در محله شميران به مدرسه رفت و سپس دوره دبيرستان را در انوشيروان دادگر گذراند. در ۱۹۵۴ پس از به پايان رساندن سيكل اول دبيرستان به امريكا رفت. شش سال در امريكا زندگي كرد و در رشته فلسفه فارغ‌التحصيل شد. پس از تحصيل به ايران بازگشت. پس از بازگشت به داستان‌نويسي روي آورد. او ۹ سال در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به تدريس در رشته شناخت اساطير و نمادهاي آغازين پرداخت، سپس به فرانسه رفت.

گلي ترقي دو فرزند دارد. نخستين مجموعه داستانش به نام «من هم چه‌گوارا هستم» در ۱۳۴۸ توسط انتشارات مرواريد منتشر شد. پس از انقلاب يكي از داستان‌هايش به نام «بزرگ‌بانوي روح من» به فرانسه ترجمه شد. در ۱۹۸۵ اين داستان به عنوان بهترين قصه سال در فرانسه برگزيده شد.  در نخستين داستان‌هاي گلي ترقي شخصيت آدم‌ها نااميد، ناتوان و منزوي‌اند.

ترقي پس از سال ۱۳۵۷ داستان‌هاي تامل برانگيزي مانند «بزرگ بانوي روح من»، «اتوبوس شميران» و «خانه‌اي در آسمان» را نوشته است كه نمونه‌هاي برجسته ادبيات داستاني معاصر ايران هستند. از جمله كتاب‌هاي او مي‌توان از «خواب زمستاني»، «من هم چه‌گوارا هستم»، «خاطرات پراكنده» و... نام برد.

همه‌چيز اين گفت‌وگو، خيلي اتفاقي به وقوع پيوست. درست مثلِ شكل گرفتن رمانِ «اتفاقِ» خانم «گلي ترقي»، همان طوري كه خودشان مي‌گويند. حقيقتِ امر اين بود كه پيش از تماس با گلي ترقي، هيچ‌وقت نه از نزديك ديده بودم‌شان و نه حتي صداي‌شان را شنيده بودم، پس نخستين بارم بود كه با ايشان همكلام مي‌شدم. شما كه غريبه نيستيد، نمي‌دانم چرا، اما فكر مي‌كردم ايشان طور ديگري غير آنچه بعد تجربه كردم، بايد باشند. گمان مي‌كردم برخوردي خشك و كمي تا قسمتي عصبي خواهند داشت، اما همه‌چيز درست برعكس رقم خورد، از قضا گلي خانم ترقي، نويسنده جاسنگين و بزرگِ معاصر، با من تازه جوان به مهرباني رفتار كردند و خنده‌هاي هيجان‌آوري گهگاه چاشني كلام‌شان مي‌شد.

بحث گفت‌وگو را كه پيش كشيدم، خنده‌يي كرد و گفت لابد مي‌داني كه چندان اهل گفت‌وگو نيستم، بيشتر دوست دارم درباره كارهايم بنويسند. خلاصه از من اصرار و از ايشان امتناع. اما دست آخر، راضي شد دست‌كم چند دقيقه‌يي تلفني گفت‌وگو كنيم و شد آنچه بايد مي‌شد.
گفت‌وگو با نويسنده‌يي در حد و اندازه گلي ترقي تلفني و كوتاه هم كه باشد غنيمت است. گفت‌وگو را فرداي روز بعد از مكالمه اوليه به انجام رسانديم و ماند بازخواني نهايي متن كه قول دادم برايشان بفرستم تا خيال‌شان راحت باشد، كه اين كار را هم كردم. اما خانم ترقي، همان قدري كه وسواس در نوشتن قصه دارند، گويي سر گفت‌وگو هم حساسند، اساسا در مواجه با هر متني نمي‌توانند به راحتي از كنارش بگذرند و چه خوب.

متن گفت‌وگو تصحيح شد، البته هيچ حرفِ گفته‌يي را حذف تغيير ندادند- برخلاف بعضي از عزيزان!- بلكه شكل نوشتن را تغيير دادند و اين هم اختياري حداقلي است. گلي ترقي نيازي به معرفي ندارد، بيش از ٥٠ سال است كه قصه مي‌نويسند، از دهه ٤٠ تا امروز، اگر مجموعه داستانِ به هم پيوسته‌شان، «خواب زمستاني» را كنار بگذاريم، هرچه نوشته‌اند داستانِ كوتاه بوده و لاغير.
امسال براي نخستين بار و بعد از سال‌ها نوشتن، رمان تازه‌شان، «اتفاق» مجوز گرفت و راهي بازار شد. رماني كه تا به امروز با استقبال منتقدان و مخاطبان مواجه شده است، به بهانه اين رمان تازه و مجموعه داستاني كه اوايل سالِ جاري به عنوان «فرصت دوباره» منتشر كردند، گفت‌وگوي زير را ترتيب دادم، حرف‌ها البته بسيار گسترده‌تر از اينهاست، اگر مجال مي‌بود كه نبود و عجالتا همين مختصر را از ما بپذيريد.

نزديك به يك دهه از انتشار آخرين كتاب شما در ايران مي‌گذرد؛ مي‌دانيم كه شما در چاپ كتاب وسواس داريد و گزيده‌كار هستيد، اما چرا؟ اين مساله از كجا نشأت مي‌گيرد؟
واقعا يك دهه؟ متوجه گذر زمان نبودم. اگرهم متوجه بودم كاري از دستم ساخته نبود. به زور كه نمي‌شود قصه گفت يا نوشت. بايد اتفاقي در درون بيفتد. يك جور ولوله يا تپش. الان كه رمان اتفاق تمام شده خاموشي عجيبي جاي آن را در روحم گرفته. حرفي براي گفتن ندارم. با اين احوال آشنا هستم. مي‌دانم كه زماني است براي گفتن و زماني براي سكوت. شبيه به حال راوي قصه «درخت گلابي». منتظرم. شايد دوباره قصه‌يي در درونم بجوشد و روحم را تسخير كند. وقتي نمي‌توانم بنويسم كتاب مي‌خوانم. زياد هم كتاب مي‌خوانم. لذت خواندن جاي كيف نوشتن را مي‌گيرد.
البته دو، سه سالي گرفتار ترجمه و چاپ قصه‌هايم در امريكا بودم. از طرفي وضعيت ارشاد و مميزي كتاب‌ها دلسردم كرده بود. حاضر نبودم قصه‌يي بنويسم كه امكان چاپش نباشد، چون زمان آقاي احمدي‌نژاد اسمم در ليست قرمز بود. اگر هم چيزي مي‌نوشتم درنمي‌آمد. رمان «اتفاق» دو سال بدون جواب مانده بود تا اينكه حوصله‌ام سر رفت. يك روز شال و كلاه كردم و رفتم به ارشاد. گفتند اين رمان قابل چاپ نيست. چرا؟ پرسش بي‌جايي بود. چرا زودتر نگفتيد؟ پرسش بي‌جايي بود. من هم راستش را بخواهيد با خوشحالي آن را پس گرفتم چون مي‌توانستم قسمت‌هايي از آن را عوض كنم براي دل خودم. عوض كردن و بازنويسي مرض من است و مرض شيريني است.
كار هنري يك پديده زنده است. بازي‌هاي خودش را دارد. نفس مي‌كشد. تغيير شكل مي‌دهد. نمي‌توانيد با نوشتن كلمه پايان در آخرين صفحه زنداني‌اش كنيد. از همان كلمه پايان شروع مي‌شود، دور مي‌زند، مي‌چرخد و سر از مكان و زماني ديگر در مي‌آورد. تمامي ندارد مگر آنكه رهايش كنيد. البته رها كردنش هم آسان نيست. مثل فرستادن فرزندي عزيز به سفري دور است. نوشتن رمان ٣٠٠ صفحه‌يي «اتفاق» خودش يك اتفاق بود. غافلگيرم كرد. خود به خود پيش آمد. انگار از پيش در ذهنم نوشته شده بود. يا در روان ناآگاهم. دوقلوها كي بودند و از كجا مي‌آمدند و چه رابطه‌يي با من داشتند؟ بچه‌هاي فردا بودند؟ جوان‌هاي آينده؟

 دقيقا همين مساله جاي سوال دارد! اين نكته در مورد كارهاي شما بارز است كه در آنها به‌شدت قصـه گو هستيد؛ امري كه در ادبيات ايران مغفول مانده اما در كارهاي شما به وضوح وجود دارد. اين مساله هميشه مناسب رمان بوده، اما شما هميشه داستان كوتاه نوشته‌ايد...
خب، «خواب زمستاني» نوعي رمان است، رماني با سبكي خاص. به طور كلي من شيفته داستان كوتاه هستم. زمان و نثر فشرده‌ آن مجذوبم مي‌كند. انتخاب كلمه‌ها دقت بيشتري مي‌خواهد. مثل نقش‌هاي رنگين و در هم تنيده يك قالي. مي‌دانيد، زندگي پر از اتفاق‌هاي كوچك غيرقابل پيش بيني است.

سر راه آدم سبز مي‌شود و قطار سرنوشت را به راهي ديگر مي‌فرستد. براي من منظومه «دريا پري كاكل زري» هم اين‌گونه بود. من كجا و شعر كجا؟ اين همه قافيه! باور كنيد- باور هم نكنيد مهم نيست ــ پري دريايي از پيش در روح و روانِ نا آگاه من نوشته شده بود. يك ديگري كه در پستوي تاريك درونم پنهان بود، آن را نوشته بود. من وسيله‌يي براي نگارش آن بودم. در حال حاضر پري دريايي در ارشاد محبوس شده. طفلك نازنين. پيشنهاد كرده‌اند ابياتي از آن را عوض كنم. نمي‌توانم. بلد نيستم. حكايت پري دريايي را انگار در خواب نوشته بودم و حالا بيدار شده‌ام. رمان «اتفاق» هم همين طور بود. شروع كردم به نوشتن، از قبل هيچ تصور و ايده خاصي نداشتم كه به چه صورت خواهد بود. راحت پيش مي‌رفت. البته مساله زبان برايم اهميت خاصي داشت اما اذيتم نمي‌كرد. در اختيارم بود. دوقلوها را مي‌شناختم. نمي‌دانستم كي بودند و چه رابطه‌يي با دنياي ذهني من داشتند اما فكرهاي‌شان را مي‌خواندم. و حرف‌هاي در گوشي‌شان را مي‌شنيدم.
مي‌ديدم كه به طور اسرارآميزي عاشق هم هستند. عشقي كه بي‌پروا خودش را بيان مي‌كرد. در طول نوشتن اين رمان يك چيز برايم روشن بود و آن حقيقت عشق اين خواهر و برادر بود.
پيوند ازلي اين اين دو همزاد. خداياني حسود به اين عشق حسد مي‌ورزيدند و سرنوشت نقشه كشيده بود اين دو را از هم جدا كند. جدا هم شدند اما در خواب‌ها و در روح‌شان با هم مرتبط شدند. صداي هم را از آن سوي كوه‌ها و درياها مي‌شنيدند. جدا از يكديگر، با هم بودند و با هم بودن‌شان الزامي نجومي بود مثل پيوند زمين با ماه.

جالب اينجاست كه شما در رمان اتفاق با زمان آن طوري كه در كارهاي قبلي درگير بوديد، مواجه نشديد؛ هرچند اينجا هم شخصيت‌ها در طول زمان ديده مي‌شوند، اما نگاه تازه‌يي به مقوله زمان را طرح مي‌كنيد...
مگر مي‌شود گذشته و آينده را ازهم جدا كرد؟ مگر مي‌شود شخصيتي آفريد بي‌آنكه صاحب گذشته باشد؟ كودكي، دوران بلوغ، ميانسالي بافتي حياتي از وجود ما هستند. چطور مي‌توانستم از شادي و نادر در رمان اتفاق حرف بزنم بي‌آنكه نگاه به گذشته‌شان بكنم؟ صحبت از دلتنگي يا ستايش گذشته نيست، صحبت از واقعيتي حياتي است، از تلاقي گذشته‌يي كه مثل صليب سرنوشت به دوش مي‌كشيم با اكنون و آينده، آينده‌يي كه به سوي آن در حركتيم و با هر نفس كه مي‌كشيم به زنجيره گذشته مي‌پيوندد. همه اين تقسيم‌بندي‌ها در درون شكل مي‌گيرد و خط‌كش قياس و تقويم نجومي و سال تولد نوشته در شناسنامه قراردادي است. مثلا شادي در ٦٠ سالگي خودش را زني ٤٠ ساله مي‌بيند و ٤٠ ساله حس مي‌كند و وقتي به نادر مي‌رسد دوباره همان كودك بازيگوش مي‌شود كه موهاي برادرش را زير آب مي‌كشيد و با چشم‌هاي باز به او خيره مي‌شد. درست مثل آن وقت‌ها.

درباره نگاه شما به گذشته خوب است كه اين مساله را مطرح كنيم كه اتفاقا نگاه‌تان منفعل نيست، گذشته را صرفا به خاطر گذشته بودن ستايش نمي‌كنيد و آن را با زمان حال پيوند مي‌دهيد، يك نوعي پويايي در اين كار وجود دارد. نظر خودتان چيست؟
فكر مي‌كنم جواب به اين پرسش را دادم.

نكته ديگري هم در كارهاي تان وجود دارد كه البته با خواندن آثارتان دست خواننده مي‌آيد، و آن هم اين است كه شما ايران نيستيد ولي انگار مردم ايران را خوب مي‌شناسيد!
من در ايران نيستم، ولي در ايران هستم، هم در واقعيت، هم در خيال. مرتب مي‌آيم، مي‌مانم، نگاه مي‌كنم، گوش مي‌دهم، چهره‌ها و حرف‌ها و شكل‌ها و صدا‌ها، حتي بوها و رنگ‌ها در خاطرم مي‌ماند. يك ضبط صوت در مغزم دارم كه خوب كار مي‌كند. اغلب جمله‌يي كه سال پيش شنيده بودم به يادم مي‌آيد و وارد داستانم مي‌شود.

در كتاب «فرصت دوباره» داستاني دارم به اسم انتخاب. ٣٠ سال پيش، در ابتداي انقلاب، در روزنامه خواندم كه پسري مادر پيرش را جلوي خانه‌يي در حوالي فرودگاه گذاشته و خودش به امريكا رفته است. پيرزن در انتظار آمدن پسرش و رفتن با او به امريكاست.

اين اتفاق برايم تكان‌دهنده بود. صدها پرسش برايم مطرح كرد. سرنوشت اين پيرزن چه مي‌شود؟ چرا اين پسر دست به چنين كار دردناكي زد؟ جواب به اين پرسش‌ها تبديل شد به يك داستان تراژيك عاشقانه. ايران پر از اتفاق‌هاي عجيب و داستان‌هاي باور نــكردني است.

مثل داستان گذشته در «فرصت دوباره». چشمم به تابلويي افتاد كه جلوي در خانه‌يي بزرگ به درخت كوبيده بودند. رويش نوشته بودند «در گذرگاه تاريخ». اينجا موزه عتيقه‌جات قديمي بود كه از خانه افراد طاغوتي به نفع دولت مصادره شده بود. تا چندين روز از فكر اين موزه خلاصي نداشتم. خانه كي بود؟ صاحبش كجاست؟ صاحبان عتيقه‌جات چه كساني هستند؟  هر روز افرادي خيالي دورم را مي‌گرفتند و مي‌گفتند كه سال‌ها در اين خانه زندگي كرده‌اند. خودم هم به جمع اين افراد پيوستم و ادعا كردم كه تمام دوران كودكي و جواني‌ام در اين خانه گذشته است. داستاني كه در ذهنم شكل گرفته بود من را به دنبال خودش مي‌كشاند. خودم را در اين خانه مي‌ديدم و شاهد حوادث دردناك آن بودم. واقعيت و خيال در ذهنم به هم پيوسته بود.

در صحبت‌مان، اشاره كرديد به تدريس در موسسه كارنامه. حالا كه بيشتر مي‌مانيد و با جوان‌ترها هم مراوده داريد، فضاي داستان‌نويسي اين روزهاي ايران را چگونه مي‌بينيد؟
چه بگويم؟ من فقط گروه خاصي را مي‌بينم كه عطش ياد گرفتن دارند و عطش خواندن و نوشتن. كنجكاوند و بي‌قرار. اما نظم فكري ندارند. همين طور صبر و حوصله. به اين معني كه بارها به آنها گفته‌ام بيشتر از هر چيزي مهم‌تر، يادگيري زبان است، شما اگر يك زبان، مثلا زبان انگليسي را خوب ياد بگيريد و بتوانيد ادبيات جهان را دقيق بخوانيد، خيلي به شما كمك مي‌كند، در ديد، نگاه و شناخت. از اين نظر محدودند، ولي از نظر شوق و ذوق فوق‌العاده‌اند، وقتي من مي‌بينم شاگرادنم كلاس‌هايم را دوست دارند و به خودم محبت مي‌كنند واقعا انرژي مي‌گيرم، اصلا براي همين است كه در اين سه سال مي‌آيم و چند ماه مي‌مانم. رابطه با شاگردان جوانم را خيلي دوست دارم. ولي اينها يك طيف خاصي هستند، نمي‌توانم بگويم من كل جوان‌هاي ايراني را خوب مي‌شناسم...

 كـــارهاي منـتـشر شده داستان‌نويسان جوان را هم مي‌خوانيد؟
كمتر مي‌خوانم. من به زبان حساسيت خاصي دارم. ادبيات برايم يعني زبان و جزييات. بي‌دقتي و بي‌سليقگي دردناكي در اغلب كارهاي جوان‌ها ديده مي‌شود كه آزارم مي‌دهد. حتي وقتي به من ايميل مي‌زنند، از نوع زباني كه مي‌نويسند، وحشت مي‌كنم، فارسي محاوره، فارسي ادبي نثري قاطي پاتي. استثنا هم در اين ميان هست اما به راستي استثنا.

 و سوال آخر، خسته‌تان نكنم، رُمان «عادت‏هاي غريب آقاي الف در غربت» به كجا رسيد؟
آقاي الف را گم كرده‌ام. از توي كامپيوتر ناپديد شده، در رفته، نيست، شايد پير شده يا مُرده. ٣٠ سال گذشته. اما راستش را بخواهيد، الف عزيز، هنوز و همچنان در كوچه پس كوچه‌هاي درون جانم نفس مي‌كشد. هشت- نُه فصلش را نوشته‌ام. به زودي مي‌روم سراغش. نه او وقت زيادي در پيش دارد و نه من.

منبع: روزنامه اعتماد
لینک کوتاه
ارسال به تلگرام
بازید از صفحه اول ارسال به دوستان نسخه چاپی
گزارش خطا
0
وب گردی
 تصاویر حیرت‌انگیز ناسا از «مریخ»

تصاویر حیرت‌انگیز ناسا از «مریخ»

برندگان جوایز میلیاردی همراه اول معرفی شدند!

برندگان جوایز میلیاردی همراه اول معرفی شدند!

 نکات جالبی که درباره مغز نمی‌دانید

نکات جالبی که درباره مغز نمی‌دانید

 گریم جالب طناز طباطبایی در فیلمی که هشت سال توقیف بود

گریم جالب طناز طباطبایی در فیلمی که هشت سال توقیف بود

 قدیمی‌ترین عکس هوایی تهران!

قدیمی‌ترین عکس هوایی تهران!

 ۸ عادت سمی که شما را از شادی محروم می کنند

۸ عادت سمی که شما را از شادی محروم می کنند

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر:
تصاویر
۱/۴
۱/۴
تصاویر: پرواز بر فراز بام ایران

تصاویر: پرواز بر فراز بام ایران

۲/۴
تصاویر: ویدئو مپینگ آثار خوشنویسی یونسکو بر برج آزادی

تصاویر: ویدئو مپینگ آثار خوشنویسی یونسکو بر برج آزادی

۳/۴
تصاویر: درگیری پلیس هلند و معترضان به محدودیت‌های کرونایی

تصاویر: درگیری پلیس هلند و معترضان به محدودیت‌های کرونایی

۴/۴
تصاویر: دیدار خانواده دانشمند شهید محسن فخری‌زاده با مقام معظم رهبری

تصاویر: دیدار خانواده دانشمند شهید محسن فخری‌زاده با مقام معظم رهبری

ببینید!

ویدیو / ظاهر شدن ترامپ با پلیس مخفی در زمین گلف

تماشا کنید: منشأ «سیلی» کجاست؟ / سوابق نماینده ای که به صورت یک سرباز سیلی زد؛ از ریاست ستاد احمدی نژاد تا جبهه پایداری

تماشا کنید: کارت زرد اقلیت / مجلس یازدهم چگونه در یک روز دو کارت زرد به ظریف داد؟

ویدیو / روایت لعیا زنگنه از حذفیات «در پناه تو»: ۹۹ درصد بازی پارسا پیروزفر حذف شد / گفتند دختر و خواستگار در یک اتاق نباشند تلفنی صحبت کنند

ویدیو / از جهش‌های جدید کرونا چه می‌دانید؟ + زیرنویس فارسی

ویدیو / عذرخواهی رسمی سیدجواد هاشمی از مردم

ویدیو / بانوی اول آمریکا برای نیروهای گارد ملی کلوچه برد

آرشیو
پربازدیدها
روز هفته ماه سال

جدول خاموشی مناطق مختلف تهران منتشر شد + فایل

توکلی: غسال آیت الله مصباح یزدی ابَربدهکار بانکی است / او پیکر روحانیون سرشناس را به خانه می برد و غسل می دهد! / ۴۰ میلیارد تومان خمس را از کجا آورده است؟

ویدیوی جدید از لحظه درگیری فیزیکی علی‌اصغر عنابستانی، نماینده مجلس با سرباز راهور

نخستین واکنش عنابستانی بعد از ماجرای سیلی به سرباز راهوار

سهام عدالت، امروز ۶ بهمن ۹۹

قیمت طلا و سکه، امروز ۶ بهمن ۹۹

عنابستانی: توهین شنیدم و عصبانی شدم / از مردم عذرخواهی می‌کنم، از سرباز تشکر

ادعای عنابستانی، نماینده مجلس: سرباز با باتوم به شکم من کوبید / سیلی زدن در کار نبود / دستم را روی شانه‌اش گذاشتم و هلش دادم / مردم را تحریک کردند و شیشه عقب ماشین روی سر من خرد شد / معاون عملیات راهور از من عذرخواهی مختصری کرد؛ قول داد که با سرباز و افسر خاطی برخورد کند / سردار اشتری قول داده بود مساله حل و با متخلفین برخورد شود اما سه روز بعد فیلم حادثه پخش شد / اگر از حیثیت من دفاع نکنید، بعد از این نمایندگی مجلس جز اسباب تمسخر نخواهد بود

قیمت هر شانه تخم مرغ ۳۰ هزار تومان کاهش یافت

فرمان اجرایی بایدن: لغو ممنوعیت مسافرتی و مهاجرتی ایرانیان

قیمت دلار، امروز ۱ بهمن ۹۹

مصوبه کمیسیون تلفیق مجلس: دولت، موظف به استخدام رسمی فرزندان ایثارگران بدون الزام به داشتن شرط سنی، تحصیل و آزمون شد

قیمت طلا و سکه، امروز ۱ بهمن ۹۹

قیمت گوشی های سامسونگ امروز 30 دی ماه

قیمت دلار، امروز ۳۰ دی ۹۹ / نرخ خرید دلار وارد کانال ۲۰ هزار تومان شد

قیمت پراید به کمتر از ۱۰۰ میلیون تومان رسید

ویدیو/ کتک زدن یک زن افغانستانی توسط مامور نیروی انتظامی

خداحافظی تلفن‌های هوشمند قدیمی با واتس اپ از ۱۲ دی ماه

سحنگوی قوه قضاییه: شیرین نجفی دستگیر شده است

قیمت هر شانه تخم مرغ ۳۰ هزار تومان کاهش یافت

فرمان اجرایی بایدن: لغو ممنوعیت مسافرتی و مهاجرتی ایرانیان

قیمت دلار، امروز ۱ بهمن ۹۹

۶ پیام فرستاده نخست وزیر عراق برای ایران

چرا ترامپ همچنان ممکن است در آخرین لحظات ریاست جمهوری اش، جنگی با ایران به راه اندازد؟

بازار خودرو سکته کرد / پژو ۲۰۶ تا ۵۲ میلیون، سمند ۱۴ میلیون، پژو ۴۰۵ تا ۱۵ میلیون و تیبا ۲۶ میلیون ارزان شد / پراید ۹۰ میلیونی هم خریدار ندارد

جو بایدن پیروز انتخابات معرفی شد / فاکس نیوز، آسوشیتدپرس، سی ان ان و ان بی سی این خبر را اعلام کرده اند / بیانیه ترامپ: نتیجه انتخابات هنوز قطعی نشده / پیشنهاد داماد ترامپ به او برای پذیرش شکست

استفتاء مهم ایت الله سیستانی در باره مراسم عزاداری امام حسین (ع)

ترامپ: ایران اگر کرم بریزد بلایی سرش می آوریم که تا حالا سابقه نداشته!

دانش‌آموز ممتاز تهرانی بعد از کنکور خودکشی کرد

جدول غیررسمی افزایش حقوق بازنشستگان کشوری و لشکری / افزایش ۳۰ تا ۷۰ درصدی حقوق ها

مدیرعامل سایپا: خیال همه را از پراید راحت کردیم

ویدیو/ کتک زدن یک زن افغانستانی توسط مامور نیروی انتظامی

خواندنی ها
ویژگی‌های دستبند هوشمند «می باند ۶» افشا شد

ویژگی‌های دستبند هوشمند «می باند ۶» افشا شد

5 هشدار مهم  بدن درباره کمبود ویتامین

5 هشدار مهم بدن درباره کمبود ویتامین

اشتراک جالب نسل بعدی ساعت‌های هوشمند اپل و سامسونگ

اشتراک جالب نسل بعدی ساعت‌های هوشمند اپل و سامسونگ

عادات غذایی سالم برای مبارزه با کرونا

عادات غذایی سالم برای مبارزه با کرونا

آخرین اخبار مهمترین عناوین روز

نخست‌وزیر ایتالیا استعفا داد

قیمت انواع آیفون امروز ۷ بهمن

قیمت گوشی های هواوی امروز ۷ بهمن

معاون وزیر اقتصاد، رئیس سازمان بورس شد

قیمت گوشی های سامسونگ امروز ۷ بهمن

جان کری و وندی شرمن برای تعامل با ایران خیلی عجولند / تغییر سیاست خارجی بایدن در قبال تهران یعنی افول واشنگتن در خاورمیانه

لاوروف: مسکو امیدوار است آمریکا به برجام بازگردد؛ این مساله باعث بازگشت ایران به تعهداتش می‌شود / ظریف: با حرفهای لاوروف درباره برجام موافقم

اولین واکسن کرونا وارداتی احتمالا از سبد کوواکس خواهد بود

تولید سینمایی «هیس پسر‌ها فریاد نمی‌زنند؟» به کجا رسید؟

لاوروف: مسکو امیدوار است آمریکا به برجام بازگردد؛ این مساله باعث بازگشت ایران به تعهداتش می‌شود / ظریف: با حرفهای لاوروف درباره برجام موافقم

ظریف: آماده همکاری با روسیه در مورد قفقاز و خلیج فارس هستیم/ روابط تهران و مسکو وابسته به کسی نیست

پاسخ احمد توکلی به اظهارات ابطحی: پارکینسون روی عقل تاثیر نمی گذارد

عباس آخوندی: روحانی شخصاً تضعیف برجام را کلید زد؛ او می‌دانست که برجام بدون «FATF» بی‌مفهوم است

گزارش‌های تاییدنشده از حمله موشکی به ریاض

۱۶ فیلم راه‌یافته به جشنواره فجر ۳۹ مشخص شدند

ارزش سهام عدالت، امروز ۷ بهمن ۹۹

شاخص کل بورس، امروز ۷ بهمن ۹۹

قیمت دلار و یورو در بازار آزاد، امروز ۷ بهمن ۹۹

قیمت طلا و سکه، امروز ۷ بهمن ۹۹

گردش مالی ۳۲۴ میلیاردی یک سایت شرط بندی

توضیح سخنگوی قوه قضاییه درباره بازداشت یک فرد ایرانی آمریکایی: این فرد اتهاماتی در حوزه جاسوسی داشت / پرونده ای هم از قبل هم داشت و با وثیقه آزاد بود / او قبل از خروج از کشور مجددا بازداشت شد

بلومبرگ: صادرات نفت ایران رو به افزایش است

فیلم‌هایی که در جشنواره‌ فیلم فجر توقیف شدند / دو فیلم به فهرست توقیفی‌ها اضافه شد

سخنگوی قوه قضاییه: در مورد توهین به رئیس جمهور، هیچ شکایتی از سوی دولت به دست ما نرسیده

سخنگوی دولت: نقش سه قوه در صداوسیما باید افزایش یابد

عقب نشینی نمایندگان اصولگرا از طرح شفافیت آرا / نادران: این کار، کار خیلی ساده‌ای نیست

سخنگوی دولت: در حال حاضر هیچ گفت‌و‌گویی با دولت جدید آمریکا صورت نگرفته؛ منتظر موضع رسمی واشنگتن درباره برجام هستیم

واکنش سخنگوی قوه قضائیه به ماجرای عنابستانی: مجریان قانون نباید در مواجهه با افراد مرتکب توهین شوند؛ سمت ها هم مجوزی برای نقض قوانین نیست

وضعیت آب و هوا، امروز ۷ بهمن ۹۹ / ورود سامانه بارشی جدید به کشور / احتمال وقوع بهمن در برخی نقاط

جواد امام: خاتمی در ماه های اخیر دیدار یا جلسه ای با اصحاب رسانه و روزنامه نگاران چه اصلاح طلب و چه غیراصلاح طلب نداشته

حبیب رحیم پور مجری و سردبیر «زاویه»: من اخراج شده‌ام / در مورد میهمان همه‌چیز هماهنگ می‌شود؛ مدیر گروه، مدیر شبکه و حراست سازمان می‌دانند که چه کسی می‌آید

وضعیت جاده‌ها و راه ها، امروز ۷ بهمن ۹۹

نخستین مورد ابتلا به ویروس برزیلی کرونا در آمریکا گزارش ‌شد

قیمت دلار، امروز ۷ بهمن ۹۹

مدیر شبکه چهار تکذیب کرد؛ مجری برنامه ای که مهمانش به روحانی توهین کرد، اخراج نشده

وزارت کشور: ثبت نام انتخابات شورا‌ها اسفند و انتخابات ریاست جمهوری، اردیبهشت انجام می‌شود

بایدن: از رفتارهای روسیه بسیار نگرانیم اما آماده تمدید پیمان «استارت‌ نو» هستیم

آرشیو
وبگردی

مرگ سه جوینده گنج در غار بابااحمد

نمایش ندادن «قاتل و وحشی» بخاطر گوش لیلا حاتمی!

آرایش زیبای نسرین مقانلو / جوانتر شد! + عکس

دستگیری زن جوان دارابی که یک شبه پولدار شده بود / به جرم خود اعتراف کرد

پشت پرده خودکشی مهران غفوریان بعد از لاغری

واکنش نقی معمولی «پایتخت» به ماجرای نماینده مجلس و سرباز

انتقادهای تند پروانه معصومی به اوضاع فعلی بازیگری/ بروند دنبال همان چشم‌سبزها و موبورها!

محاکمه دوباره زنی که شوهرش را قربانی عشق به پسرخاله کرد

عکس معروف مارادونا و مادرش

اعترافات زورگیری که به 80 زن تهرانی حمله کرده بود

بازگشت صبا راد از ترکیه به تهران + اولین عکس

بخاری نفتی زن مهابادی را سوزاند و کشت

  • صفحه نخست
  • اخبار انتخابات ۱۴۰۰
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • آی تی و فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"
کد خبر: ۱۸۵۶۷۵
تاریخ انتشار: ۳۳ : ۱۰ - ۲۷ دی ۱۳۹۳
صفحه نخست >> سیاست
پ

گلی ترقی: زمان احمدی‌نژاد اسمم در لیست قرمز بود

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
 گلي ترقي، نويسنده مطرح و صاحب سبك معاصر در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنيا آمد، پدرش لطف‌الله ترقي مدير مجله ترقي بود. در محله شميران به مدرسه رفت و سپس دوره دبيرستان را در انوشيروان دادگر گذراند. در ۱۹۵۴ پس از به پايان رساندن سيكل اول دبيرستان به امريكا رفت. شش سال در امريكا زندگي كرد و در رشته فلسفه فارغ‌التحصيل شد. پس از تحصيل به ايران بازگشت. پس از بازگشت به داستان‌نويسي روي آورد. او ۹ سال در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران به تدريس در رشته شناخت اساطير و نمادهاي آغازين پرداخت، سپس به فرانسه رفت.

گلي ترقي دو فرزند دارد. نخستين مجموعه داستانش به نام «من هم چه‌گوارا هستم» در ۱۳۴۸ توسط انتشارات مرواريد منتشر شد. پس از انقلاب يكي از داستان‌هايش به نام «بزرگ‌بانوي روح من» به فرانسه ترجمه شد. در ۱۹۸۵ اين داستان به عنوان بهترين قصه سال در فرانسه برگزيده شد.  در نخستين داستان‌هاي گلي ترقي شخصيت آدم‌ها نااميد، ناتوان و منزوي‌اند.

ترقي پس از سال ۱۳۵۷ داستان‌هاي تامل برانگيزي مانند «بزرگ بانوي روح من»، «اتوبوس شميران» و «خانه‌اي در آسمان» را نوشته است كه نمونه‌هاي برجسته ادبيات داستاني معاصر ايران هستند. از جمله كتاب‌هاي او مي‌توان از «خواب زمستاني»، «من هم چه‌گوارا هستم»، «خاطرات پراكنده» و... نام برد.

همه‌چيز اين گفت‌وگو، خيلي اتفاقي به وقوع پيوست. درست مثلِ شكل گرفتن رمانِ «اتفاقِ» خانم «گلي ترقي»، همان طوري كه خودشان مي‌گويند. حقيقتِ امر اين بود كه پيش از تماس با گلي ترقي، هيچ‌وقت نه از نزديك ديده بودم‌شان و نه حتي صداي‌شان را شنيده بودم، پس نخستين بارم بود كه با ايشان همكلام مي‌شدم. شما كه غريبه نيستيد، نمي‌دانم چرا، اما فكر مي‌كردم ايشان طور ديگري غير آنچه بعد تجربه كردم، بايد باشند. گمان مي‌كردم برخوردي خشك و كمي تا قسمتي عصبي خواهند داشت، اما همه‌چيز درست برعكس رقم خورد، از قضا گلي خانم ترقي، نويسنده جاسنگين و بزرگِ معاصر، با من تازه جوان به مهرباني رفتار كردند و خنده‌هاي هيجان‌آوري گهگاه چاشني كلام‌شان مي‌شد.

بحث گفت‌وگو را كه پيش كشيدم، خنده‌يي كرد و گفت لابد مي‌داني كه چندان اهل گفت‌وگو نيستم، بيشتر دوست دارم درباره كارهايم بنويسند. خلاصه از من اصرار و از ايشان امتناع. اما دست آخر، راضي شد دست‌كم چند دقيقه‌يي تلفني گفت‌وگو كنيم و شد آنچه بايد مي‌شد.
گفت‌وگو با نويسنده‌يي در حد و اندازه گلي ترقي تلفني و كوتاه هم كه باشد غنيمت است. گفت‌وگو را فرداي روز بعد از مكالمه اوليه به انجام رسانديم و ماند بازخواني نهايي متن كه قول دادم برايشان بفرستم تا خيال‌شان راحت باشد، كه اين كار را هم كردم. اما خانم ترقي، همان قدري كه وسواس در نوشتن قصه دارند، گويي سر گفت‌وگو هم حساسند، اساسا در مواجه با هر متني نمي‌توانند به راحتي از كنارش بگذرند و چه خوب.

متن گفت‌وگو تصحيح شد، البته هيچ حرفِ گفته‌يي را حذف تغيير ندادند- برخلاف بعضي از عزيزان!- بلكه شكل نوشتن را تغيير دادند و اين هم اختياري حداقلي است. گلي ترقي نيازي به معرفي ندارد، بيش از ٥٠ سال است كه قصه مي‌نويسند، از دهه ٤٠ تا امروز، اگر مجموعه داستانِ به هم پيوسته‌شان، «خواب زمستاني» را كنار بگذاريم، هرچه نوشته‌اند داستانِ كوتاه بوده و لاغير.
امسال براي نخستين بار و بعد از سال‌ها نوشتن، رمان تازه‌شان، «اتفاق» مجوز گرفت و راهي بازار شد. رماني كه تا به امروز با استقبال منتقدان و مخاطبان مواجه شده است، به بهانه اين رمان تازه و مجموعه داستاني كه اوايل سالِ جاري به عنوان «فرصت دوباره» منتشر كردند، گفت‌وگوي زير را ترتيب دادم، حرف‌ها البته بسيار گسترده‌تر از اينهاست، اگر مجال مي‌بود كه نبود و عجالتا همين مختصر را از ما بپذيريد.

نزديك به يك دهه از انتشار آخرين كتاب شما در ايران مي‌گذرد؛ مي‌دانيم كه شما در چاپ كتاب وسواس داريد و گزيده‌كار هستيد، اما چرا؟ اين مساله از كجا نشأت مي‌گيرد؟
واقعا يك دهه؟ متوجه گذر زمان نبودم. اگرهم متوجه بودم كاري از دستم ساخته نبود. به زور كه نمي‌شود قصه گفت يا نوشت. بايد اتفاقي در درون بيفتد. يك جور ولوله يا تپش. الان كه رمان اتفاق تمام شده خاموشي عجيبي جاي آن را در روحم گرفته. حرفي براي گفتن ندارم. با اين احوال آشنا هستم. مي‌دانم كه زماني است براي گفتن و زماني براي سكوت. شبيه به حال راوي قصه «درخت گلابي». منتظرم. شايد دوباره قصه‌يي در درونم بجوشد و روحم را تسخير كند. وقتي نمي‌توانم بنويسم كتاب مي‌خوانم. زياد هم كتاب مي‌خوانم. لذت خواندن جاي كيف نوشتن را مي‌گيرد.
البته دو، سه سالي گرفتار ترجمه و چاپ قصه‌هايم در امريكا بودم. از طرفي وضعيت ارشاد و مميزي كتاب‌ها دلسردم كرده بود. حاضر نبودم قصه‌يي بنويسم كه امكان چاپش نباشد، چون زمان آقاي احمدي‌نژاد اسمم در ليست قرمز بود. اگر هم چيزي مي‌نوشتم درنمي‌آمد. رمان «اتفاق» دو سال بدون جواب مانده بود تا اينكه حوصله‌ام سر رفت. يك روز شال و كلاه كردم و رفتم به ارشاد. گفتند اين رمان قابل چاپ نيست. چرا؟ پرسش بي‌جايي بود. چرا زودتر نگفتيد؟ پرسش بي‌جايي بود. من هم راستش را بخواهيد با خوشحالي آن را پس گرفتم چون مي‌توانستم قسمت‌هايي از آن را عوض كنم براي دل خودم. عوض كردن و بازنويسي مرض من است و مرض شيريني است.
كار هنري يك پديده زنده است. بازي‌هاي خودش را دارد. نفس مي‌كشد. تغيير شكل مي‌دهد. نمي‌توانيد با نوشتن كلمه پايان در آخرين صفحه زنداني‌اش كنيد. از همان كلمه پايان شروع مي‌شود، دور مي‌زند، مي‌چرخد و سر از مكان و زماني ديگر در مي‌آورد. تمامي ندارد مگر آنكه رهايش كنيد. البته رها كردنش هم آسان نيست. مثل فرستادن فرزندي عزيز به سفري دور است. نوشتن رمان ٣٠٠ صفحه‌يي «اتفاق» خودش يك اتفاق بود. غافلگيرم كرد. خود به خود پيش آمد. انگار از پيش در ذهنم نوشته شده بود. يا در روان ناآگاهم. دوقلوها كي بودند و از كجا مي‌آمدند و چه رابطه‌يي با من داشتند؟ بچه‌هاي فردا بودند؟ جوان‌هاي آينده؟

 دقيقا همين مساله جاي سوال دارد! اين نكته در مورد كارهاي شما بارز است كه در آنها به‌شدت قصـه گو هستيد؛ امري كه در ادبيات ايران مغفول مانده اما در كارهاي شما به وضوح وجود دارد. اين مساله هميشه مناسب رمان بوده، اما شما هميشه داستان كوتاه نوشته‌ايد...
خب، «خواب زمستاني» نوعي رمان است، رماني با سبكي خاص. به طور كلي من شيفته داستان كوتاه هستم. زمان و نثر فشرده‌ آن مجذوبم مي‌كند. انتخاب كلمه‌ها دقت بيشتري مي‌خواهد. مثل نقش‌هاي رنگين و در هم تنيده يك قالي. مي‌دانيد، زندگي پر از اتفاق‌هاي كوچك غيرقابل پيش بيني است.

سر راه آدم سبز مي‌شود و قطار سرنوشت را به راهي ديگر مي‌فرستد. براي من منظومه «دريا پري كاكل زري» هم اين‌گونه بود. من كجا و شعر كجا؟ اين همه قافيه! باور كنيد- باور هم نكنيد مهم نيست ــ پري دريايي از پيش در روح و روانِ نا آگاه من نوشته شده بود. يك ديگري كه در پستوي تاريك درونم پنهان بود، آن را نوشته بود. من وسيله‌يي براي نگارش آن بودم. در حال حاضر پري دريايي در ارشاد محبوس شده. طفلك نازنين. پيشنهاد كرده‌اند ابياتي از آن را عوض كنم. نمي‌توانم. بلد نيستم. حكايت پري دريايي را انگار در خواب نوشته بودم و حالا بيدار شده‌ام. رمان «اتفاق» هم همين طور بود. شروع كردم به نوشتن، از قبل هيچ تصور و ايده خاصي نداشتم كه به چه صورت خواهد بود. راحت پيش مي‌رفت. البته مساله زبان برايم اهميت خاصي داشت اما اذيتم نمي‌كرد. در اختيارم بود. دوقلوها را مي‌شناختم. نمي‌دانستم كي بودند و چه رابطه‌يي با دنياي ذهني من داشتند اما فكرهاي‌شان را مي‌خواندم. و حرف‌هاي در گوشي‌شان را مي‌شنيدم.
مي‌ديدم كه به طور اسرارآميزي عاشق هم هستند. عشقي كه بي‌پروا خودش را بيان مي‌كرد. در طول نوشتن اين رمان يك چيز برايم روشن بود و آن حقيقت عشق اين خواهر و برادر بود.
پيوند ازلي اين اين دو همزاد. خداياني حسود به اين عشق حسد مي‌ورزيدند و سرنوشت نقشه كشيده بود اين دو را از هم جدا كند. جدا هم شدند اما در خواب‌ها و در روح‌شان با هم مرتبط شدند. صداي هم را از آن سوي كوه‌ها و درياها مي‌شنيدند. جدا از يكديگر، با هم بودند و با هم بودن‌شان الزامي نجومي بود مثل پيوند زمين با ماه.

جالب اينجاست كه شما در رمان اتفاق با زمان آن طوري كه در كارهاي قبلي درگير بوديد، مواجه نشديد؛ هرچند اينجا هم شخصيت‌ها در طول زمان ديده مي‌شوند، اما نگاه تازه‌يي به مقوله زمان را طرح مي‌كنيد...
مگر مي‌شود گذشته و آينده را ازهم جدا كرد؟ مگر مي‌شود شخصيتي آفريد بي‌آنكه صاحب گذشته باشد؟ كودكي، دوران بلوغ، ميانسالي بافتي حياتي از وجود ما هستند. چطور مي‌توانستم از شادي و نادر در رمان اتفاق حرف بزنم بي‌آنكه نگاه به گذشته‌شان بكنم؟ صحبت از دلتنگي يا ستايش گذشته نيست، صحبت از واقعيتي حياتي است، از تلاقي گذشته‌يي كه مثل صليب سرنوشت به دوش مي‌كشيم با اكنون و آينده، آينده‌يي كه به سوي آن در حركتيم و با هر نفس كه مي‌كشيم به زنجيره گذشته مي‌پيوندد. همه اين تقسيم‌بندي‌ها در درون شكل مي‌گيرد و خط‌كش قياس و تقويم نجومي و سال تولد نوشته در شناسنامه قراردادي است. مثلا شادي در ٦٠ سالگي خودش را زني ٤٠ ساله مي‌بيند و ٤٠ ساله حس مي‌كند و وقتي به نادر مي‌رسد دوباره همان كودك بازيگوش مي‌شود كه موهاي برادرش را زير آب مي‌كشيد و با چشم‌هاي باز به او خيره مي‌شد. درست مثل آن وقت‌ها.

درباره نگاه شما به گذشته خوب است كه اين مساله را مطرح كنيم كه اتفاقا نگاه‌تان منفعل نيست، گذشته را صرفا به خاطر گذشته بودن ستايش نمي‌كنيد و آن را با زمان حال پيوند مي‌دهيد، يك نوعي پويايي در اين كار وجود دارد. نظر خودتان چيست؟
فكر مي‌كنم جواب به اين پرسش را دادم.

نكته ديگري هم در كارهاي تان وجود دارد كه البته با خواندن آثارتان دست خواننده مي‌آيد، و آن هم اين است كه شما ايران نيستيد ولي انگار مردم ايران را خوب مي‌شناسيد!
من در ايران نيستم، ولي در ايران هستم، هم در واقعيت، هم در خيال. مرتب مي‌آيم، مي‌مانم، نگاه مي‌كنم، گوش مي‌دهم، چهره‌ها و حرف‌ها و شكل‌ها و صدا‌ها، حتي بوها و رنگ‌ها در خاطرم مي‌ماند. يك ضبط صوت در مغزم دارم كه خوب كار مي‌كند. اغلب جمله‌يي كه سال پيش شنيده بودم به يادم مي‌آيد و وارد داستانم مي‌شود.

در كتاب «فرصت دوباره» داستاني دارم به اسم انتخاب. ٣٠ سال پيش، در ابتداي انقلاب، در روزنامه خواندم كه پسري مادر پيرش را جلوي خانه‌يي در حوالي فرودگاه گذاشته و خودش به امريكا رفته است. پيرزن در انتظار آمدن پسرش و رفتن با او به امريكاست.

اين اتفاق برايم تكان‌دهنده بود. صدها پرسش برايم مطرح كرد. سرنوشت اين پيرزن چه مي‌شود؟ چرا اين پسر دست به چنين كار دردناكي زد؟ جواب به اين پرسش‌ها تبديل شد به يك داستان تراژيك عاشقانه. ايران پر از اتفاق‌هاي عجيب و داستان‌هاي باور نــكردني است.

مثل داستان گذشته در «فرصت دوباره». چشمم به تابلويي افتاد كه جلوي در خانه‌يي بزرگ به درخت كوبيده بودند. رويش نوشته بودند «در گذرگاه تاريخ». اينجا موزه عتيقه‌جات قديمي بود كه از خانه افراد طاغوتي به نفع دولت مصادره شده بود. تا چندين روز از فكر اين موزه خلاصي نداشتم. خانه كي بود؟ صاحبش كجاست؟ صاحبان عتيقه‌جات چه كساني هستند؟  هر روز افرادي خيالي دورم را مي‌گرفتند و مي‌گفتند كه سال‌ها در اين خانه زندگي كرده‌اند. خودم هم به جمع اين افراد پيوستم و ادعا كردم كه تمام دوران كودكي و جواني‌ام در اين خانه گذشته است. داستاني كه در ذهنم شكل گرفته بود من را به دنبال خودش مي‌كشاند. خودم را در اين خانه مي‌ديدم و شاهد حوادث دردناك آن بودم. واقعيت و خيال در ذهنم به هم پيوسته بود.

در صحبت‌مان، اشاره كرديد به تدريس در موسسه كارنامه. حالا كه بيشتر مي‌مانيد و با جوان‌ترها هم مراوده داريد، فضاي داستان‌نويسي اين روزهاي ايران را چگونه مي‌بينيد؟
چه بگويم؟ من فقط گروه خاصي را مي‌بينم كه عطش ياد گرفتن دارند و عطش خواندن و نوشتن. كنجكاوند و بي‌قرار. اما نظم فكري ندارند. همين طور صبر و حوصله. به اين معني كه بارها به آنها گفته‌ام بيشتر از هر چيزي مهم‌تر، يادگيري زبان است، شما اگر يك زبان، مثلا زبان انگليسي را خوب ياد بگيريد و بتوانيد ادبيات جهان را دقيق بخوانيد، خيلي به شما كمك مي‌كند، در ديد، نگاه و شناخت. از اين نظر محدودند، ولي از نظر شوق و ذوق فوق‌العاده‌اند، وقتي من مي‌بينم شاگرادنم كلاس‌هايم را دوست دارند و به خودم محبت مي‌كنند واقعا انرژي مي‌گيرم، اصلا براي همين است كه در اين سه سال مي‌آيم و چند ماه مي‌مانم. رابطه با شاگردان جوانم را خيلي دوست دارم. ولي اينها يك طيف خاصي هستند، نمي‌توانم بگويم من كل جوان‌هاي ايراني را خوب مي‌شناسم...

 كـــارهاي منـتـشر شده داستان‌نويسان جوان را هم مي‌خوانيد؟
كمتر مي‌خوانم. من به زبان حساسيت خاصي دارم. ادبيات برايم يعني زبان و جزييات. بي‌دقتي و بي‌سليقگي دردناكي در اغلب كارهاي جوان‌ها ديده مي‌شود كه آزارم مي‌دهد. حتي وقتي به من ايميل مي‌زنند، از نوع زباني كه مي‌نويسند، وحشت مي‌كنم، فارسي محاوره، فارسي ادبي نثري قاطي پاتي. استثنا هم در اين ميان هست اما به راستي استثنا.

 و سوال آخر، خسته‌تان نكنم، رُمان «عادت‏هاي غريب آقاي الف در غربت» به كجا رسيد؟
آقاي الف را گم كرده‌ام. از توي كامپيوتر ناپديد شده، در رفته، نيست، شايد پير شده يا مُرده. ٣٠ سال گذشته. اما راستش را بخواهيد، الف عزيز، هنوز و همچنان در كوچه پس كوچه‌هاي درون جانم نفس مي‌كشد. هشت- نُه فصلش را نوشته‌ام. به زودي مي‌روم سراغش. نه او وقت زيادي در پيش دارد و نه من.

منبع: روزنامه اعتماد
قران
ارسال به تلگرام
قران
قران
قران
قران
قران
قران
  • صفحه نخست
  • اخبار انتخابات ۱۴۰۰
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • آی تی و فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"