پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : بهاره رهنما در يك دهه گذشته، يكي از پركارترينهاي هنرهاي نمايشي و تصويري بوده: از بازيگري كه اصليترين حرفه و تخصص او است تا نويسندگي و كارگرداني و اغلب كارهايي كه در توليد آنها نقش داشته يا صرفا بازيگرشان است. لقبي دهانپركن كه بايد به آن افتخار كند اما انگشتهاي اشاره بسياري با شعار «كيفيت بهتر از كميت است» او را نشانه گرفتهاند. اين نويسنده و كارگردان كه حالا ديگر يكي از حرفهييهاي تئاتر است، مدتي است در سالن گوشه فرهنگسراي نياوران با نمايش« تو دهنتو ميبندي يا من» روي صحنه آمده است. البته اينبار نه در قامت كارگردان بلكه به عنوان نويسنده و بازيگر اين اثر.
رهنما نمايشنامه «تو دهنتو ميبندي يا من؟» كه حكايت واگويههاي دو زن از زندگي است بر اساس داستان كوتاهي از خودش نوشته، به داود بنياردلان كه از كارگردانان جوان تئاتر است سپرده تا اين اثر زنانه از نگاه يك كارگردان مرد روي صحنه بيايد. البته كارگردان نمايش «تو دهنتو ميبندي يا من» اين كار را زنانه نميداند و بارها در گفتوگوهايش گفته: «فضاي داستان اصلا فضاي زنانهيي نيست. اين نمايش مساله روابط آدمها در ابعاد مختلف را با هم مطرح ميكند كه بخشي از اين ابعاد عمر رابطههاست؛ آن چيزي كه به خيانت در اين نمايش تعبير ميشود، اما از منظر من هر رابطهيي روزي تمام ميشود و آدمها در مسيرهاي متفاوتي حركت ميكنند. اين مساله هم در زنان و هم در مردان ميتواند اتفاق بيفتد، حال چرا كاراكترهاي اين نمايش زنها هستند، دليلش جاي ديگري است، در كشور ما اين اتفاق بيشتر براي زنان ميافتد، اما اساس داستان، موضوع روابط آدمها، عمر، كيفيت آن و... . روابطشان هست كه جنسيت نميشناسد.»
داود اردلان تاكنون اجراهاي مختلفي در سالنهاي تئاترداشته است و با اجراي نمايش « تو دهنتو ميبندي يا من» نشان داده كارگردان توانمندي است و توانسته مخاطبان بسياري را فرهنگسراي نياوران بكشاند. به بهانه اجراي اين نمايش با بهاره رهنما درباره نوشتن اين اثر زنانه، پركارياش در تئاتر و دلايل هجوم منتقدان به او گفتوگويي انجام داديم كه ميخوانيد.
شما سالها در سينماي تجاري پركار بوديد اما از چند سال پيش ناگهان در سينما كمتر ديده شديد و درعوض در تئاتر پركارتر شديد. چه شد كه اين جابهجايي مديوم اتفاق افتاد؟
شايد پركاريام در تئاتر به همان پركاري در سينماي تجاري در گذشته چندان بيربط نباشد. از يك جايي به بعد، اتفاقا در اوج دوران كاريام، سينماي تجاري دلم را زد. البته همان موقعي هم كه در فيلمهاي تجاري كار ميكردم، برنامهريزي مشخصي داشتم. بين ٢٠ تا ٣٠ سالگيام، سالهايي بود كه ميتوانستم به لحاظ مالي خودم را به ثبات برسانم. اما به جايي رسيدم كه ادبيات، تئاتر و تحصيلات برايم مهمتر شد، بالاخره دانشگاه و آدمهايي كه در طول تحصيل ميبينيم در تغيير زاويه ديدمان بيتاثير نيستند. بنابراين از آنجا كه كار كردن را خيلي دوست دارم تصميم گرفتم كه به جاي سينما وقتم را با تئاتر پر كنم.
در اين چند سال كه پركار بوديد، پيشنهاد بازي در نمايشي داشتيد كه آن را رد كنيد؟
واقعا فكر كرديد كه من آدم آهني هستم؟ معلوم است كه پيشنهادهايي را رد كردهام، زياد هم بوده. خب پيشنهادات تئاترم اين روزها خيلي بيشتر از سينما است. در طول يك سال سه، چهار سريال به من پيشنهاد ميشود، حدود ١٠ تلهفيلم، دو، سه فيلم سينمايي و نزديك به ١٥ تئاتر از كار تجربي دانشجويي بگير تا كار جدي. اين ١٥ پيشنهاد از تئاتر شهر هست، تا وحدت و سنگلج، گاهي حتي تئاتر آزاد. اما من به دليل نزديكي خانهام به فرهنگسراي نياوران و سالن اكو اقدسيه، اين دو را ترجيح ميدهم. اما متاسفانه زياد شنيدهام كه ميگويند فرهنگسراي نياوران را به نام بهاره رهنما زدهاند، از همين قضاوتهاي خندهدار!
از آنجا كه چهار نمايشنامه ديگري كه نوشتهايد را خودتان كارگرداني كرديد، در نمايش «تو دهنتو ميبندي يا من» كارگرداني تا چه اندازه به ديدگاه شخصي شما نزديك بود؟
داوود بني اردلان دوست قديمي من است و از آن دوستهايي كه زياد با هم گپ ميزنيم. وقتي پيشنهاد نوشتن اين كار را به من داد ميدانستم، نوشتن اين متن براي كارگرداني او هم برايم لذت بخش خواهد بود هم اينكه جنبههاي مردانه و مينيمال نگاه او جنبههاي زنانه و پرحرف نگاه مرا تعديل ميكند.
اين روزها شاهد سرازير شدن موجهاي انتقادي زيادي به سمت شما بودهايم كه ظاهرا يكي از آنها با پس گرفتن شكايتتان تمام شد، اما يكي از آنها همچنان ادامه دارد. خيليها ميگويند بهاره رهنما چرا اينقدر پركار است، همزمان در دو كار حضور و حداقل يك تمرين و يك اجرا به صورت همزمان دارد. اين موجها ازكجا ميآيند؟
اخيرا نقدها از اصالت افتادهاند، حتي برخي بزرگان تئاتر و سينما به جاي اينكه با تحليل اثر به بهتر شدن آن كمك كنند، مانيفستهاي جديد ميدهند! مثلا يكي از هنرمندان كه استاد من و كارگردان تئاتر است، آمد، كار را ديد و به جاي اينكه درباره نمايش و نقات ضعف و قدرت آن بگويد، نخستين چيزي كه به كارگردان گفت، اين بود كه تو چرا خودت را فروختهيي؟ چرا كار تو آنقدر پرمخاطب است؟ مگر كميت صرفا نشانه بد بودن است؟ اگر دقيقتر بخواهم بگويم، ديگر حوصله تامل روي هيچ چيز وجود ندارد. مثلا من براي مشكلي به ادارهيي مراجعه ميكنم، كارمند مربوطه نگاهي كلي به پرونده مياندازد و ميگويد مكتوبات فلان موارد را دوباره بياوريد، من ميگويم اين موارد در پرونده جلوي روي شماست، كارمند ميگويد اينها ٣٠ صفحه پايينتر رفتهاند! در واقع حوصله خواندن تمام موارد پرونده را ندارد. پرونده ٣٠ صفحه است و صفحه سيام مطلبي است كه باعث ميشود اين مشكل حل شود.
كارمند اداره به جاي اينكه ٣٠ صفحه را بخواند ميگويد، ميشود بروي صفحه ٣٠ام را پرينت بگيري براي من بگذاري اين رو؟ بسياري از افراد وقتي با پركاري يك آدم مواجه ميشوند، مثل حضور يك نفر در شبكههاي اجتماعي، مثل كسي كه در سال با پنج پروژه كار ميكند، شش قطعه موسيقي ميسازد، چند نمايشگاه برگزار ميكند و... اول از همه نيش توهين، تحقير و انتقاد جامعه هنري كميت اثرش را نشانه ميرود. اگر حملههايي را كه به آدمهاي پركار در عرصههاي هنري ميشود، بررسي كنيد، ميبينيد هيچ كدامشان اصلا و ابدا نقد كيفي نيستند. سوال اول اين است كه مگر يكي از رويكردهاي كار هنري ديده شدن آن توسط مخاطب نيست؟ مگر ما كار هنري نميكنيم كه بخشي از آن ديده شود؟ تلاش نميكنيم كه سالنهاي نمايشمان از مردم پر شود؟ متاسفانه بخشي از جامعه تئاتري ما كه تعدادي از اساتيد اين حوزه را هم شامل ميشود معتقدند تئاتر شريف تئاتري است كه صندليهاي آن بيشتر از يكي دو رديف پر نشود!
يعني فكر ميكنيد اين تفكر به وجود آمده كه نمايشهاي پرفروش مخاطب عام را جذب كرده كه به اين رقم فروش رسيده و از آنجا كه مخاطب عام به بدسليقگي شهرت دارد و شايد سواد درستي در سينما و تئاتر ندارد، بنابراين آن نمايش هم نمايش سخيفي است؟
بله اما چه بايد كرد؟ بايد يك سيستم آريستوكراسي داشته باشيم و نمايشهايمان را مثل اشرافزادگان زمان يونان قديم برپا كنيم و بگوييم سواد و فرهنگ براي اين قشر است و قشر ديگر بايد در سطح بماند؟ بايد مرز بين مخاطب عام و خاص آرامآرام حتي از طريق اجراي تئاترهاي عامهپسند از بين برود، تا آن آدمي كه تا به حال تئاتر نرفته بيايد دو تئاتر عامه پسند ببيند، بعد دفعه سوم برود كار آقاي آتيلا پسياني را هم ببيند. شايد آن آدمي كه تا به حال به تماشاي تئاتر نرفته و ميآيد كار من را ببيند، اصلا علاقهمند شود بداند تئاتر چيست.
اين بازخوردهاي منفي را كه به آن اشاره كرديد بيشتر از سمت جامعه سينمايي بوده، ادبي يا تئاتري؟ چراكه شما در هر سه حوزه كار كردهايد.
هجوم نقدها بيشتر از سمت جامعهيي است كه به اصطلاح امروز جامعه روشنفكري ناميده ميشود. پيمان قاسم خاني سالها پيش به من ميگفت در سينما آدمها بيشتر چشم ديدن همديگر را دارند. ميگفت سينما جاي بزرگي است و آدمها در آن خيلي راحتتر همديگر را تحمل ميكنند. من چون عاشق تئاتر و ادبيات بودم هميشه با اين طرز تفكر پيمان به عنوان يك همكار مشكل داشتم. ولي همينجا اعتراف ميكنم كه سينماييها در تحمل همديگر آدمهاي دست و دلبازتري هستند.
فكر ميكنيد اگر وارد حوزه ادبيات نميشديد و داستان و نمايشنامه نمينوشتيد؛ اين جبههگيريها به وجود نميآمد؟
نميدانم، من خيلي ادبياتيها را دوست داشتم. واقعا عاشق نويسندههاي ايران بودم و آثارشان را دنبال ميكردم. اما بخشي از اين انتقادها از زماني شروع شد كه نخستين كتاب من «چهار چهارشنبه و يك كلاه گيس» منتشر شد. در مقابل كتاب اول من خيليها جبهه گرفتند. كتاب دوم، مجموعه داستانهايم به نام «ماليخولياي محبوب من» اگر چه با حمله كمتري مواجه شد اما آن كتاب هم با اينكه به عنوان پرمخاطبترين مجموعه داستان كوتاه شناخته شد و جايزه ادبي «نقد حال» را گرفت و در كمتر از يك سال به هفت چاپ رسيد، آنقدر كه بايد مورد توجه منتقدان ادبي، قرار نگرفت. من به راحتي ميتوانستم از اعتبار بازيگري و شهرتم استفاده كنم و چهار، پنج مراسم رونمايي براي كتابم بگذارم و همه را دعوت كنم. اما همهچيز را رها كردم تا ببينم چه اتفاقي ميافتد، درست مثل يك نويسنده تازه كار. اما از اين به بعد ميخواهم سر كتابهايم بايستم و از حقشان دفاع كنم. چون به هر حال يك نويسنده اگر بازيگر هم هست و تمام موج حملات تند منفي به شغل دوم را به خاطر شغل اولش متحمل ميشود، چرا نبايد از وجوه مثبتش هم استفاده كند؟
پس بازيگري را شغل دوم خودتان ميدانيد؟
چه اشاره ظريفي! شايد از سن ٣٠-٣٥ سالگي به بعد آنقدر فضاي نمايشنامهنويسي و ادبيات برايم دلخواهتر و آرامتر است كه با صداقت ميتوانم بگويم اگر روزي مجبور شوم بين اين دو يكي را انتخاب كنم، قطعا قلمم را برميدارم و ميروم پي كارم.
از وقتي كه پركار شديد بيشتر نمايشهايي كه روي صحنه برديد، نوشته خودتان بوده. فكر نميكنيد شايد اين مساله باعث اعتراض ادبياتيها شده؟
اتفاقا متنهايي كه خودم روي صحنه بردم كمتر مورد اعتراض جامعه روشنفكري قرار گرفته. خب بعضيها بازي من را دوست دارند. بعضي ديگر بازيهاي من را كمتر دوست دارند و ميگويند گزيدهتر كار كن تا بازيهايي كه ما دوست داريم بيشتر ديده شود. قطعا بخشي از انتقاداتي كه به من به عنوان يك آدم پركار ميشود ممكن است درست باشد ولي بخش اعظمش انتقادات واقعا بيانصافانه است. ولي هيچوقت به من نگفتند كدام كار تو خوب و كدام بد است، سوال آدمها اين است كه چرا اينقدر هستي؟!
دقيقا با همين ادبيات ميگويند؟
بله، ميگويند چرا اينقدر كار ميكني؟ چرا اينقدر ميبينيمت؟ چرا اينقدر ديده ميشوي؟ و من هم در جواب خيلي خونسرد لبخند ميزنم و ميگويم اين مدل من است، شما هم مدل خودتان را پيدا كنيد.
جالب است كه با اين حجم انتقادات و با وجود اينكه از اين نقدها ناراحت ميشويد و گاهي حتي در مقابل آنها واكنش نشان ميدهيد، اما همچنان بيوقفه كار ميكنيد و استراحت هم نداريد.
راستش از اين ماجراهايي كه پيش آمده خوشحالم، حتي بايد از مسببانش تشكر كنم. امسال به شكلهاي مختلفي مورد حملهها و نقدهاي متفاوت قرار گرفتم و اين اتفاق من را با واقعيت جامعه هنري اطرافم و آدمهاي بزرگ و كوچكي كه در جامعه هستند آشنا كرد. چند روز پيش به پيمان گفتم مثل تو كه بيشتر در تلويزيون كار ميكني و بيشتر مخاطبهاي تو تهيهكننده و كارگردانهاي تلويزيوني هستند، من هم به عنوان يك نمايشنامهنويس و داستان نويس، متاسفانه يا خوشبختانه يكي از مخاطبان اصليام همين جامعه روشنفكري اطرافم هستند. شكل حضور من در اين جامعه خيلي شخصي است و البته بيآزار. ممكن است ذات يك آدم، مشكلات شخصيتي، تواناييها يا عدم تواناييهايش او را به سمتي سوق بدهد كه بخش زيادي از زمان روزمرهاش را با كار پر كند. اين يك انتخاب كاملا شخصي است و تا زماني كه شما به سمت تحليل كيفي آثار آدمها نروي نميتواني بگويي چرا دارند كار ميكنند؟
ولي هيچ كس نيامد به من بگويد كه تو در ميان زنهاي بازيگر ايران كسي هستي كه بيشترين سالهاي زندگيات را در دانشگاهها گذراندي. من ليسانس ادبيات فارسيام را گرفتم. بعد رفتم سراغ رشته حقوق قضايي آن هم به خاطر اينكه دوست دارم در حوزه حقوق زنان و كودكان فعاليت اجتماعي داشته باشم. بعد فوق ليسانس ادبيات نمايشي گرفتم و يك معادل فوق ليسانس فيلمنامهنويسي از مركز آموزش فيلمسازي. اين دو ليسانس و فوق ليسانس به هر حال سالهاي زيادي از زندگي من را گرفت... قطعا آدمهايي هستند كه از من باسوادتر و تحصيلكردهترند اما حرف من اين است: در عرصه بازيگري اگر قرار است اينقدر پيكان حملات همين جامعه، خصوصيات منفي يا كميت كاري من را نشانه برود، گاهي هم نگاهي به تلاشها و نقاط مثبت كارنامهام داشته باشد. كدام بازيگر زني اين همه سالهاي عمرش را به قول برخي دوستان به اين در آن در زده كه درس بخواند، در دانشگاه زمان و وقتش را صرف كند، مدركي بگيرد كه به دردش بخورد يا جايي استفاده كند. اينها ديده نميشود. عجيب است براي من كه كسي نميپرسد بهاره رهنما از ١٨ تا ٤٠ سالگي كجاها بوده؟ قطعا اين مدارك دانشگاهي از سالنهاي آرايش، سولاريوم، لب دريا، ميهمانيها و استخرهاي عمومي به دست نيامده است.
حالا جدا از آن فضاي انتقادي، واقعا چطور ميتوانيد اينقدر پركار باشيد؟!
(ميخندد) من براي زندگيام زمانبندي دارم، ساعت خوابم را با كارم تنظيم ميكنم، پيمان به عنوان شريكي كه ساليان سال است اين تلاش را ميبيند بارها گفته بهار من لذت ميبرم از اين سختكوشي، هميشه ميگويد من دوست داشتم يك زن خانهدار داشتم كه صبح تا شب كنارم بود. ولي واقعا كار من برايش قابل احترام است و حتي گاهي اعتراف ميكند كه برايش زمانبندي كار و زندگي من عجيب است. من در دانشكده ادبيات فارسي نفر هشتم كنكور بودم، براي كنكور فوق ليسانس ادبيات نمايشي چهار ماه وقت داشتم، كتابهايم را طبق تعداد روزهايي كه داشتم زمانبندي كردم. باقي زندگي و درسهايي كه خواندم و كارهايي كه كردم هم همينطور بوده. همين الان هم وسط اين همه هياهو و مشكلاتي كه امسال گذراندم هم موسسه آموزشي-فرهنگي خودم را تاسيس كردم و هم مقدمات ادامه تحصيلم براي مقطع دكترا را به انجام رساندم.
نگران نيستيد همين زياد ديده شدن براي هواداران و مخاطبهايتان خوشايند نباشد؟ نگران اينكه خيليها ديگر براي ديدن بهاره رهنما روزشماري نكنند؟
اين نگراني را بايد بازيگري داشته باشد كه در سريالهاي تلويزيوني يا شبكه خانگي مرتب از اين شبكه به آن شبكه نقل مكان ميكند نه بازيگر تئاتر. بايد فرهنگ تئاتر ديدن به جايي برسد كه مردم براي تماشاي يك برند تئاتري و اثر هنري و يك مجموعه شامل كارگرداني، بازي، طراحي دكور، لباس و... به سالن نمايش بيايند نه فقط براي ديدن يك بازيگر.
منبع: اعتماد