امام در سخنانی که قبل از ظهر جمعه 11 اسفند 1357 در جمع نمایندگان علما و طلاب، و اقشار مختلف مردم در مدرسه فیضیه قم ایراد فرمودند، غرور را مایه و اسباب شکست دانستند و خطاب به حضار فرمودند:
«فقط یک نکته را مى خواستم عرض بکنم و آن اینکه این مُبالغات را که راجع به من فرموده اند من نمى پذیرم. ]اشاره به بیانات مدح آمیز نماینده طلاب.[ من یک خادمى از همه شماها هستم و قضیه رهبرى و غیر رهبرى در کار نیست؛ قضیه نهضت است و صف واحد، همه با هم. ایشان خوب بیان مى کنند لکن راجع به من یک قدرى باید عرض کنم تندروى فرمودند؛ و خصوصاً در حضور کسى از او این طور تمجید کنند، ممکن است که باور کند، غفلت کند و فاجعه به بار بیاورد. من امیدوارم که همه آقایان این جهت را توجه داشته باشند که در عین حال که یک نهضت مقدس عالى بوده است که نظیرش را ما سراغ نداریم و یک نهضتى بود که با ضایعات کم، عایداتِ زیاد عاید ما شد، در ظرفِ- باید گفت- چند ساعت این رژیم منحوس را از بیخ و بن کند لکن غرور نیاورد. غرور اسباب شکست است. باید ما بنده باشیم و همه چیز را از خدا بدانیم.»
ایشان در ادامه به ماجرای بازگشتشان از فرانسه به ایران وخوف دشمنان از این موضوع اشاره کردند و بیان داشتند:
«آن وقت هم که در سختى بودم و هجوم از اطراف بود، تهدیدات از اطراف، از امریکا بود، از ایران بود، و مى خواستند مانع بشوند از اینکه من بیایم به ایران، و آن نقشه ها را کشیدند- و بحمد اللَّه آن نقشه ها نقش بر آب شد- من از آن وقت ... اگر مطمئن نشدم خیلى احتمال مى دادم که مسأله، مسئله غیر عادى باشد؛ و همین طور بود. و لهذا همه این تهدیداتى که شد و توصیه هایى که شد- از قِبَل دولت ایران به وسیله دولت فرانسه، و امریکا به وسایل مختلف- اینها همه قوّت داد ذهن مرا که اینها توطئه مى خواهند ببینند. از رفتن من به ایران اینها یک خوفى در دلشان هست و رفتن من را مى خواهند تعویق بیندازند. «زودرس است حالا نروید»! به صورت اینکه مى خواهند یک- مثلًا- نوازشى از ما بکنند، یک مصلحت بینى! و من مى دیدم که دشمنها نمى خواهند مصلحت ما را ببینند؛ مصلحت خودشان این است! من این را که فهمیدم عازم شدم به اینکه نه، باید بروم. از رفقاى ما هم، از دوستان ما هم توصیه مى شد که حالا زود است؛ لکن من از اصرار آنها فهمیدم که نه زود نیست، حالا باید رفت! و اینها در صددند که همه قوا را جمع کنند و یک توطئه اى است در کار. اینجا هم که من آمدم، باز آقایان- بعضى از آقایان- مى گفتند کاش مثلًا زودتر نمى آمدند؛ باز یک مقدارى زود بود! ولى من اعتقادم این بود که زود نبود، و زود هم نبود. اگر ما اینها را مهلت داده بودیم و یک قدرى تعویق انداخته بودیم، شاید تا حال اگر تعویق انداخته بودیم اینها کارهاى خودشان را کرده بودند و نقشه هایى که باید بکشند پیاده کرده بودند، و ما را تا آخر دیگر نمى گذاشتند کارى بکنیم. شاید ما را دیگر نمى گذاشتند به این حدود بیاییم. لکن من روى همان معنا- از کارهاى اینها و از سفارشات اینها- اطمینان پیدا کردم به اینکه مسئله اى در کار است. رفقا هم که به من مى گفتند خوب است که یک قدرى تعویق بیندازید، مى گفتم نمى شود، براى اینکه اینها دشمنهاى ما هستند که مى گویند نرو. اگر چنانچه اینها همچو چیزى نمى گفتند خوب یک چیزى بود؛ اما اینها دشمنهاى ما هستند که مى گویند حالا نرو، زودرس است حالا! براى آنها زودرس بود لکن به ما مى گفتند که حالا رفتن شما زودرس است! از این جهت من آمدم.»
امام راحل در این دیدار اختلافات را منشأ شکست اسلام دانسته و خاطر نشان ساختند:
«اگر ما با هم مختلف بشویم، اسلام شکست مى خورد. اگر در قشر روحانى خداى نخواسته مردم احساس کنند که این اختلافات براى دنیاست- براى دین که اختلافى در کار نیست، همه ما، همه ما یک دین داریم، یک قرآن داریم، اگر اختلافى پیدا بشود اختلاف روى اساس دنیاست، شیطان است که اختلاف مى اندازد- اگر سایر مردم توجه کنند که ملّاها روى هواهاى نفسانى با هم مختلف هستند، طلبه ها روى هواهاى نفسانى با هم مختلف هستند، مردم از شما رو برمى گردانند. [اگر] از شما رو برگرداندند، اسباب شکست شماست؛ شکست شما شکست اسلام است. وظیفه شما سنگین است آقا! شما باید با اخلاق خودتان، با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید.
شما هادى مردم هستید. شما باید چراغ باشید. شما باید نور باشید. تهذیب کنید نفوس خودتان را. حب دنیا را از نَفْسِتان بیرون کنید، رأس کل خطیئه است. همه خطاها از حب دنیاست، از حب شهرت است. این حب را از دل خودتان بیرون کنید، بمیرانید این حب را؛ زنده بشوید به زندگانى اسلام: زندگانى الهى. شما الهى بشوید. وحدت پیدا بکنید. صفتان را واحد کنید.»
ایشان در بخشی دیگر از بیاناتشان با تاکید بر ضرورت اتحاد روحانیون با یکدیگر خاطر نشان کردند:
«روحانیون با هم باید باشند؛ اینها همه لشکر امام زمان هستند: همه با هم. اگر خداى نخواسته در صفوف شما یک خللى پیدا بشود، این خللْ خللِ شیطانى است، براى هواهاى نفس است؛ و اگر این خلل پیدا بشود، در ملت خلل واقع مى شود. در ملت اگر خلل واقع شد، آنهایى که در کمین هستند حمله خواهند کرد و شما را از بُن خواهند کنْد. این دفعه اگر خداى نخواسته اینها غلبه بکنند، نه از روحانى چیزى باقى مى گذارند و نه از متنور الفکر، منور الفکر؛ نه از قشر جدید چیزى باقى مى گذارند و نه از قشر قدیم. اینها فهمیدند که با این وحدت ما قدم برداشتیم استعمار را شکست دادیم؛ اما شکستى که اولش است. اگر چنانچه خداى نخواسته یک خللى واقع بشود، خداى تبارک و تعالى از شما ناراضى است، از قشر روحانى ناراضى است. روحانى مبدأ امور است. اگر خللى واقع بشود: اذا فَسَدَ الْعالِمُ فَسَدَ الْعالَم «؛ عالِم فاسد عالَم را متعفن مى کند؛ تعفن عالِم، عالَم را متعفن مى کند. در جهنم از تعفن عالِم پناه مى برند به آتش! و این تعفنْ تعفنِ توجه به دنیاست، توجه به مقام است، توجه به ریاست است. از این چیزها اجتناب کنید.»
در پایان امام خمینی خطاب به جوانان فرمودند:
«شمایى که الآن جوان هستید مى توانید خودتان را تهذیب کنید؛ اگر پیر شدید، ضعیف مى شوید نمى توانید. الآن قواى شما قوى است و شیطان در شما ضعیف. وقتى سن شما زیاد شد، قواى شما ضعیف مى شود و شیطان در شما قوى. آن وقت دیگر نمى توانید، شکست مى خورید. الآن باید خودتان را تهذیب کنید. حوزه هاى علمیه باید خودشان را تهذیب کنند. در خلال تهذیب، هر کارى که هست تعقیب کنند از عِلمیات. ما فقاهت لازم داریم. اگر فقیهى از بین برود، اسلام از بین مى رود. ما فقیه لازم داریم، باید دنبال فقه باشیم. در عین حالى که دنبال فقه هستید، همان طورى که ائمه- علیهم السلام- بودند، حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- بود، در عین حالى که نمازش آن طورى بود، در عین حالى که عبادتش آن طور بود، شمشیرش هم آن طور بود؛ در عین حالى که بسط علم و توحید مى کرد و مثلِ نهج البلاغه را گذاشت براى ما، در عین حال جنگ مى کرد، در عین حال شمشیر مى کشید؛ در عین حال که زاهد بود، در عین حال قوى و قدرتمند بود؛ جنگجو بود. اینها با هم باید باشند.
این طور نباشد که حالا بگویید که حالا که وقت نهضت است دیگر درس هیچى! این غلط است. علم همه چیز است؛ علم همه جهات است. حضرت امیر براى علم شمشیر مى زد، براى توحید شمشیر مى زد، براى بسط فقه شمشیر مى زد. خیال نکنید که حالا که ما وارد شدیم در مسائل سیاسى، دیگر نباید وارد به مسائل علمى بشویم. شما که جوانید باید فقاهت ایجاد کنید، فقاهت در خودتان ایجاد کنید؛ باید فقیه بشوید، فقیه، از او کار مى آید اما فقیه مهذب، طلبه مهذب، انسان مهذب، ملت مهذب. همه باید اخلاق خودشان را تهذیب کنند، همه باید جهاد با نفس بکنند لکن شماها اوْلى هستید. شمایى که جند اللَّه هستید باید به امر خدا [عمل کنید]؛ «جند اللَّه» معنایش این است که به امر خدا باید عمل بکنند، به فرمان او. همان طور که جندى به فرمان سرلشکرش، به فرمان سپهبدش عمل مى کند، شما جند اللَّه هستید به فرمان او باید عمل کنید. اگر چنانچه از فرمان او تخطى بکنید، جند اللَّه نیستید؛ هر مقدارى که نازل شد: یا جند اللَّه یا جُندِ شیطان. اگر دنیا مَطمَح نظر شماست جند الشیطان، اگر حق تعالى مطمح نظر شماست جند اللَّه.»
(صحیفه امام، ج 6، ص: 281-289 / با تلخیص)