پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : فيليپ هاموند، وزير امور خارجه انگلستان، پس از دوازده سال بلند پايهترين مقام بريتانيايي است كه از ايران ديدار ميكند. بعد از جك استراو وزير خارجه انگليس كه در سال 2003 (1383) به ايران آمد، روابط دو كشور حال و روز خوشي نداشت. بويژه پس از حمله به سفارت انگلستان در تهران (آذرماه 1390) سفارت بريتانيا تعطيل شد و مقامات سياسي اين كشور ايران را ترك كردند و ديپلماتهاي ايراني نيز از لندن به تهران برگشتند. حال به دنبال آلمان و فرانسه كه هيأتهاي سياسي و اقتصادي خود را به تهران فرستادهاند، انگلستان هم چنين هيأتي را به تهران فرستاده است تا از قافله كشورهاي غربي كه پايشان به تهران باز شده است عقب نماند. ورود هيأتهاي سياسي و اقتصادي به كشور و بازگشايي سفارتخانهها و آغاز فصل جديدي از روابط به خودي خود اتفاق نگرانكننده و مذمومي نيست. حتي اگر اين روابط با كشوري مانند انگلستان باشد كه ايرانيان همواره خاطرات خوبي از آن نداشتهاند.
انگلستان با وجودي كه هزاران كيلومتر با ايران فاصله دارد اما همواره در تاريخ سياسي اين كشور نقش بازي كرده و در سرنوشت دولتها و نيز مردم دخالت كرده است. گرچه تاريخ روابط سياسي در كشور بسيار طولاني است، عدهاي آنرا به قرن سيزده ميلادي و زمان ارغون شاه نواده مغول كه بر ايران حكومت ميكرد نسبت ميدهند و عدهاي هم آنرا به دولت صفوي و مبادله نمايندگاني در دوره شاه طهماسب و بعد شاه عباس كبير اما افتتاح سفارتخانه به سال 1800 ميلادي باز ميگردد. بريتانيا همواره در ايران سابقه استعماري داشته و نمونههاي مشخص آن قرارداد رويتر (1889) و قرارداد دارسي (1901 ميلادي) بوده است. حتي وقتي در 1906 در اوج انقلاب مشروطيت خود را طرفدار مردم قلمداد كرده و حياط سفارت را به تحصن هزاران نفر از مشروطهخواهان اختصاص ميدهدتا نوعي خوشبيني در بين مردم به وجود آورد، درست يك سال بعد در قرارداد ننگين سنپترزبورگ در 1907، يك طرف قراردادي است كه ايران را به 3 منطقه نفوذ تقسيم ميكند. شمال تحت نفوذ روسيه، مركز در اختيار دولت ايران و جنوب منطقه تحت نفوذ انگلستان، كه خوشبختانه با وقوع انقلاب در روسيه ملغي ميشود.
شايد تلخترين خاطره به سالهاي پايان جنگ اول جهاني برگردد. همان هنگام كه به خاطر اشغال ايران توسط انگلستان، قحطي و بيماري و فقر ميليونها نفر از ايرانيان را از بين برد و يكي از علل اصلي آن خريد اكثر غلات و مواد غذايي كشور توسط ارتش انگليس براي تغذيه سربازان انگليسي و محروم ماندن ايرانيان از محصولات كشاورزي و قوت لايموت خود بود كه جمعيت ايران را به قولي از 20 ميليون نفر در 1914 به 12 ميليون نفر در سال 1919 رساند، در حالي كه ميتوانست نياز سربازان خود را با كشتي وارد كند. به ماجراهاي جنگ دوم جهاني و اشغال دوباره اين سرزمين از 1941 تا 1946 اشارهاي نميكنيم، همين طور به نقش اين كشور در سرنگوني دكتر مصدق. تنها همين قدر ميتوان گفت كه نگاه ايرانيان به استعمار پير هيچگاه بخاطر اين سابقه نگاه مثبتي نبوده است. پس از انقلاب اسلامي نيز اين سياستها البته با شدت وضعفهايي استمرار داشته است. گرچه در شرايط پس از جنگ دوم جهاني، جابجايي نقش و نفوذ قدرتهاي سلطهگر اين نقش را كمي كمرنگ كرده است اما هرگز نگاه ايران و ايراني به انگلستان نگاه مثبت و همراه با حسن ظن نبوده است.
با اينهمه آيا سفر وزير خارجه اين كشور و بازگشايي سفارتخانه بريتانيا در ايران را ميتوان مثبت تلقي كرد؟ به اعتقاد حقير به همان ميزان كه حمله سال 90 به سفارتخانه انگلستان در راستاي منافع ملي كشور نبود بهبود روابط ايران با كشورهاي غربي و از جمله بريتانيا ميتواند مثبت و در راستاي منافع ملي قلمداد گردد. شايد اين سخن پس از بيان مقدمهاي سرشار از دخالتهاي استعمار بريتانيا در كشور كه اكثراً تلخ و آزار دهنده بوده كمي عجيب به نظر برسد اما در عصر و زمانهاي به سر ميبريم كه راهحل حفظ منافع ملي كشور، انسداد سياسي و يا قطع روابط ديپلماتيك با ساير كشورها نيست. بيترديد آنچه براي كشور و منافع ملي زيانآور است ارتباطات ديپلماتيك و يا داشتن مراوده حتي با كشورهايي با سوابق نسبتاً تاريك نيست، بلكه گم كردن منافع ملي و سرسپردگي و ناديده گرفتن فرصتها و ظرفيتهايي است كه با استفاده از آن ميتوان بر اقتدار و توانايي كشور افزود.
واقعيت اين است كه بخش عمدهاي از خطرهايي كه اين مداخلات براي كشور به بار آورده نه محصول صرف ارتباط سياسي بلكه به دليل ضعف و ناتواني و سلطهپذيري دولتها و حكومتهايي بوده كه در تحقق اين اهداف استعماري به ياري سلطهگر آمدهاند. قرار نيست در اين مراودات گذشتهها را از ياد ببريم و يا اختيار عمل خود را از دست بدهيم و يا دچار ضعف اعتماد به نفس شويم. بلكه بايد همه همت و هوش خود را به كار گيريم تا به همان نيت كه آنها به دنبال منافع خويش از اين رفت و آمدها هستند ما هم حتي بيش از آنان منافع خويش را دنبال كنيم و به افزايش قدرت اقتصادي و سياسي خويش همت گماريم. در اين راه البته گذشته و آنچه كه تاريخ به ما يادآوري ميكند براي هوشياري و تعقل و انتخاب بهترين مسير حفظ ارزشها و منافع ملي، كمكحال خوبي خواهد بود. اگر اين هوشياري و عقلانيت را داشته باشيم بيترديد حتي ارتقاي روابط ديپلماتيك دو كشور تا حد مبادله سفير نه تنها نگران كننده نخواهد بود بلكه كمك بيشتري صورت خواهد داد. حتي اگر بخواهيم جفا و زيان تاريخي خود را جبران كنيم و دادمان را بستانيم بازهم از اين مسير به مراتب بهتر بستر و امكان آن فراهم است. با استفاده از تمام ظرفيتهاي عصر حاضر و نه با قهر و انزوا است كه ميتوانيم منابع ملّي را تأمين كنيم. مسير بهتر همين است.
*فتحالله آملي