پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : اعتماد نوشت: خبرها همیشه تنها به نتایج کاوشها و تحقیقات این کارشناسان میپردازند و فرصتی به کسانی که این خبرها را از زیر تلی از خاک بیرون کشیدهاند داده نمیشود تا از پشت صحنه این اکتشافات بگویند و قصه محوطههای باستانی و حال و هوای کاوشگران همواره در انحصار اهالی تیم کاوش باقی میماند و به گوش آنها که اخبار باستانشناسی را دنبال میکنند نمیرسد.
باستانشناسان با آن كلاههاي لبهدار و چهرههايآفتابسوخته شان، شخصيتهاي آرام و بيهياهويي هستند كه هر از گاهي با كشفي عجيب در دنياي خبر سر و صدا به پا ميكنند و تاريخ و فرضيات موجود در آن را به چالش ميكشند. محل كار آنها دل تاريخ است، آنجا كه همهمه شهر تمام ميشود و دور از تمام صداهاي صنعت زده، ميشود به نواي تاريخ و آدمهايش گوش سپرد.
فعاليت در شرايط سخت و طاقت فرساي بيابان و ارتباط با اشيا و آثار و آدمهايي كه در لايههاي زيرين زمين مخفي شدهاند و آرامشي تاريخي را تجربه كردهاند، از آنها انسانهايي آرام ساخته است كه با خواندن قصههاي چند هزارساله، حواشي قصههاي امروز برايشان چالش و دغدغه بزرگي محسوب نميشود. خبرها هميشه تنها به نتايج كاوشها و تحقيقات اين كارشناسان ميپردازند و فرصتي به كساني كه اين خبرها را از زير تلي از خاك بيرون كشيدهاند داده نميشود تا از پشت صحنه اين اكتشافات بگويند و قصه محوطههاي باستاني و حال و هواي كاوشگران همواره در انحصار اهالي تيم كاوش باقي ميماند و به گوش آنها كه اخبار باستانشناسي را دنبال ميكنند نميرسد.
در شهر سوخته سالهاست كه گروههاي مختلف باستانشناسي رفت و آمد دارند و قصهها و آدمهاي اين قصهها را از زير خاك بيرون ميآورند و پازل عظيمي به نام شهر سوخته را تكميل ميكنند. در هر فصل از كاوش آثاري به دست ميآيد كه بعضي از آنها عجيبند و بعضي ديگر حكم چراغي را دارند براي روشن كردن ادامه راه و بعضي ديگر خودشان يك حكايت مستقلند. شهر سوخته مساحتي حدود ٢٨٠ هكتار دارد.
نخستين بنايي كه در بدو ورود به آن خودنمايي ميكند «كاخ سوخته» است كه نماد اين محوطه باستاني شده و بزرگترين كشف معماري در اين محوطه است و بعد محوطهاي وسيع كه تا چشم كار ميكند مسطح است و راههايي توسط زنجير و پايههايي براي تردد بازديدكنندگان مشخص شدهاند. چشم كه بچرخاني ميتواني در عمق چند متري زمين عدهاي را ببيني كه با قلممو خاك روي سفالي را ميتكانند تا نقشش نمايان شود، يا اسكلتي را ذره ذره از خاك بيرون ميكشند و آزمايشهاي اوليه را انجام ميدهند.
شهر سوخته سالهاست نجوا كنان در گوش باستان شناساني كه پاگير خاك آن ميشوند و تمام رنج كار را به جان ميخرند، قصهگويي ميكند، گاهي قصهاش به اوج ميرسد و «نخستين پويانمايي جهان بر ظرفي سفالين» را عرضه ميكند و موجب شگفتي ميشود و فردا روز «چشم مصنوعي» را از زير خاك هزاران ساله بيرون ميكشد و پيشرفت پزشكي در شهر باستاني ايران را به رخ جهان ميكشد و روزي ديگر نوبت «خط كش ١٠ سانتيمتري با دقت نيم ميلي متر» است كه شگفتيآفرين شود و بعد هم نوبت «كهنترين تخته نرد جهان به همراه ٦٠ مهره» و روزي هم نوبت ميرسد به جمجمه كودكي مبتلا به هيدرو سفال كه با يك جراحي ساده مورد درمان قرار گرفته است. شگفتيهاي شهر سوخته تمامي ندارد و در هر فصل از كاوش تكه مهمي از پازل عجيب شهر سوخته نمايان ميشود.
در پانزدهمين فصل كاوش شهر سوخته از روي پرچينهاي نامريي يكي از شگفتي سازترين محوطههاي باستاني جهان سرك كشيديم و احوال كاوشگران پر انگيزه و پر تلاش آن را پرسيديم تا ببينيم زير پوست شهر سوخته چه خبر است، تا روايتگر بخشي از اتفاقاتي كه در بزرگترين شهر باستاني ايران ميافتد، باشيم.
«داشتم كار ميكردم، با ابزار ميزدم كه خاكهاي روي اسكلت بره، يهو ديدم يك چيزي از داخل جمجمه افتاد زمين، به آقاي ضروري گفتم، آقاي ضروري هم به دكتر سجادي گفت، اينجوري شد كه چشم مصنوعي كشف شد» اين را آقا رسول ميگويد، يكي از اهالي زابل كه از سال ٤٦ در محوطه باستاني «شهر سوخته» در كنار هياتهاي مختلف باستانشناسي فعاليت ميكند وقتي با كارشناسان هيات باستانشناسي صحبت ميكنيم، آقا رسول را نشانمان ميدهند و او را كاشف چشم مصنوعي در شهر سوخته معرفي ميكنند، كشفي جنجالي كه مهر تاييد ديگري بود بر پيشرفته بودن دانش پزشكي در شهر سوخته سيستان. شهري پر از شگفتي، پر از حرف تازه، پر از قصههايي كه هر كدام از گوشهاي سر بلند ميكنند .
اينجا شهر سوخته است. جايي حوالي زابل، زميني وسيع كه همسطح جادهاي است كه چندان هم پر تردد نيست. اينجا شهر سوخته است، بزرگترين شهر باستاني ايران كه سال گذشته نامش در كنار نقش جهان و چغازنبيل و تخت جمشيد و بم و بسياري آثار شاخص ديگر ايران، در فهرست جهاني يونسكو قرار گرفت.
پدور تا دور فضا را كه عمقي حدود دو متر دارد با نواري زرد محصور كردهاند و داخل ترانشه (محل كاوش باستانشناسي) عدهاي در حال كارند، چهرههايي آفتاب سوخته، كه صورتشان و جلوي بينيشان را با چفيه پوشاندهاند، كارگراني هستند كه حفاري مقدماتي را انجام ميدهند و به آثار كه ميرسند كنار ميايستند تا كارشناسان خاك را با دقت بيشتري كنار بزنند و آثار را بيرون بكشند. كارشناسان باستانشناسي با كلاه آفتاب گير و روپوشهاي سفيد، «اشل» ( ابزار مربوط به واحد اندازهگيري) و دفترچه به دست كوچكترين مشاهداتشان را ثبت ميكنند. اينجا بخش گورستان شهر سوخته است و به تازگي گوري سردابهاي متعلق به يك زن كشف شده و آثار مربوط به آن در حال بررسي است تا سن اسكلت تخمين زده شود و خانم رمضاني در محل كاوش، تحقيقاتي را انجام ميدهد و ميگويد: « اسكلت كشف شده متعلق به زني حدودا ۳۸ تا ۴۰ ساله با ۱۵۵ سانتيمتر قد بوده است كه دندان آسيايش را نيز از دست داده و دچار سايش زيادي در دندانهايش بوده است.» سفالهايي كه در گور به همراه زن چند هزار ساله قرار دارد، بعد از ثبت دقيق تصوير و شمارهگذاري آنها در يخدانهاي يونوليتي قرار ميگيرند تا به پايگاه منتقل شود و مطالعات بيشتر رويش انجام شود.
ناگفتههاي شهر سوخته از زبان فعالان هيات كاوش
سميرا، كارشناس ارشد باستانشناسي است و در حال طراحي مقبرهاي است كه به تازگي كشف شده، در مورد تجربه
باستانشناسانهشان در شهر سوخته ميگويد: « قراردادهاي باستانشناسي معمولا مدتشان محدود است، اينجا ما يك پايگاه داريم، تا ساعت دو در سايت هستيم و كاوش انجام ميدهيم و بعد از آن به پايگاه بر ميگرديم و تا ساعت پنج استراحت ميكنيم، بعد از آن هم در كارگاه روي يافتهها، تحقيق و مطالعه انجام ميدهيم و نتايج را براي گزارش نهايي آماده ميكنيم.» انتخاب افراد براي فعاليت در هر سايت باستانشناسي بستگي به تخصص هر فرد دارد و تجربه هم در انتخاب كارشناسان بيتاثير نيست. افراد رزومه كاريشان را براي سرپرست هيات باستانشناسي منطقهاي كه مايل به فعاليت در آن هستند ارسال ميكنند و سرپرست هيات بر اساس آن رزومه تيم هر فصل از باستانشناسي را انتخاب ميكند. بعضي از اعضاي هيات هم ثابت هستند، مثل معاون هيات باستانشناسي يا اعضايي كه سالهاست در شهر سوخته يا محوطههاي باستاني ديگر فعاليت ميكنند. اهالي يك سايت باستانشناسي دو ماه با هم زندگي ميكنند و در شادي و غم و حال خوب و بد هم شريكند. سميرا ميگويد: «معمولا همه بچهها با هم انس ميگيرند وقتي فصل كاوش تمام ميشود، دلمان ميگيرد، برايمان سخت است، هم جدايي از محوطهاي كه ساعتها در روز روي بخشهاي مختلف آن كار كردهايم و هم جدا شدن از دوستاني كه دو ماه كنارمان بودند.» از سميرا در مورد اتفاقات هيجانانگيز در سايت باستانشناسي كه ميپرسيم جوابمان را با خنده بلندي ميدهد و ميگويد: «معمولا اين اتفاقات در سايت ميافتد، اما اتفاقات هيجانانگيز يا كشفياتي كه اطلاعات جديد و عجيبي به ما بدهند، بسته به محل و محوطه كاوش متفاوتند. اما معمولا در هر فصل كشفيات جديد و جالب وجود دارد. مثلا خاطرم هست زماني كه محراب مسجد شهر دقيانوس جيرفت به دست آمد همه گروه كاوش كه در آن منطقه بودند خوشحال شدند، چون در سايتهاي كاوش معماري، بر اساس كشفيات فقط حدس و گمان ميزنيم، اما وقتي در معماري جايي مثل مسجد، به محراب ميرسيم، خيلي اتفاق مهمي محسوب ميشود. چون شواهد را تكميل ميكند و گمانها به يقين ميرسد.»
الهام، كارشناس ارشد باستانشناسي است و مشغول ليست كردن اشيا و اطلاعات داخل مقبره كشف شده است وقتي وارد بحث ميشود درمورد نخستين حفاري آموزشياش كه مربوط به دوران دانشجويياش در قوچان است ميگويد، ماجرا را با هيجان روايت ميكند: «من بهطور كلي آدم آرامي هستم، اما در حين حفاري يك سكه طلا از زير خاك بيرون آمد، كه وقتي ديدمش فرياد زدم و كشفم را به دوستانم و استاد نشان دادم، البته اصولا نبايد كشفهاي اينچنيني را علني كنيم تا مطالعات دقيق رويشان انجام شود و به همين دليل هم از استادم تذكر گرفتم. در اين فصل از كاوش شهر سوخته هم يك پيكرك كشف شده
كه شكسته شده بود وقتي توانستيم در كارگاه بخشهاي مختلف پيكرك را به هم وصل كنيم و شكل اصلي آن را مجددا بازسازي كنيم اتفاق لذت بخشي براي تيم بود.» الهام در مورد تجربه تيمي در فصل كاوش ميگويد: «ما اينجا مثل خانوادهايم، همين كار را با تمام سختيهايش لذت بخش ميكند. به هر حال اينجا شهر ما نيست و بحث دوري و ساعات كاري زياد و فشار كاري همه فقط در صورتي كه تيم با هم همدل باشند، قابل تحمل ميشود. كساني كه در تيم كاوش فعاليت ميكنند همه عشق دارند به كاري كه انجام ميدهند، چون اين كار درآمد چنداني ندارد، اگر اين عشق و علاقه نباشد كار خيلي سخت و طاقت فرسا ميشود، كما اينكه كساني كه از بيرون ما را ميبينند باورشان نميشود كه ما دو ماه كيلومترها دور از شهر اينقدر با اشتياق و علاقه كار كنيم و روحيه مان هم شاد و سرزنده باشد.»
الهام در ميان حرفهايش اشارهاي هم به ارتباطي كه با فضاي كارشان دارد، ميكند و ميگويد: «اين فضايي كه ما كاوش ميكنيم، گورستان شهر سوخته است، الان كه روزهاي آخر اين فصل از كاوش است، انگار اين آدمهاي چندهزارساله مدام خودشان را نشان ميدهند، انگار صدايمان ميزنند.» جمله آخرش حكايت از اين دارد كه نگاهش به ترانشه فقط كشف
يك سري آثار و رسيدن به اطلاعات نيست، انگار دچار قصه آدمهاي شهر سوخته شده، انگار با قصههاي مدفون در آن درگير شده.
الهام آقا رسول را نشانمان ميدهد و ميگويد: «كاشف چشم مصنوعي هم اينجا هستند» آقا رسول كاشف اصلي چشم مصنوعي جنجالي شهر سوخته است، ميگويد ساكن حوالي «دهانه غلامان» است و روزهاي ٦٤ سالگياش را ميگذراند. در مورد اتفاقي كه او را راهي «شهر سوخته» كرد ميگويد:
« من كارگر بودم، يك روز كه مهندسين ايتاليايي كه در زاهدان دنبال كارگر بودند، چون من قبلا هم با گروهشان در دهانه غلامان كار كرده بودم، من را براي كار آوردند اينجا، از همان زمان من با هياتهاي مختلف كه اينجا كار كردند، همكاري كردم. دو فصل هم در سبزه ميدان اصفهان با همان هيات ايتاليايي كار كردم. « سر درد دل آقا رسول كه باز ميشود از رنج كارگري در شهر سوخته ميگويد و اينكه آلودگي محيطي در شهر سوخته و فعاليت مدام در محيط پر از خاك اينجا مشكلات تنفسي برايش به وجود آورده: « من با اينكه عمل قلب باز انجام دادم، سالي يك فصل يا دو فصل اينجا كار ميكنم، حالا هم كه پير شدم توان چنداني ندارم، حقوق چنداني هم نميدهند، براي هر روز كار به ما ٣٠ هزار تومان ميدهند. جوان بودم وقتي كاوش تمام ميشد ميرفتم سر زمين كشاورزي كار ميكردم، اما الان زابل آب خشكي شده، كشاورزي نيست كه بخواهيم كار كنيم، شهر سوخته من را فلج كرده، كاوش كه تمام ميشود در خانه ميخوابم تا باز به من زنگ بزنند كه بيايم شهر سوخته. من از سال ٤٣ دارم اينجا كار ميكنم، ميشد حداقل براي من بيمهاي در نظر بگيرند، اما نكردند.» آقا رسول براي خودش يك پا باستانشناس تجربي است وقتي در مورد علاقهاش به باستانشناسي و كاوش ميپرسيم، ميگويد: «فكر ميكنيد اين اشيا را كي از خاك بيرون ميكشد، كارگرها اينها را پيدا ميكنند، بعد كارشناسان ميآيند با دقت اشيا را از خاك بيرون ميآورند و عكس ميگيرند وقتي هم كشف جديد ميشود همه خوشحال ميشويم.»
آقا رسول سه پسر دارد، يكي از پسرانش گوشه ترانشه ايستاده و چشمانش را در آفتاب ريز كرده و به پدرش كه حالا مركز توجه گروه خبري اعزامي به شهر سوخته شده است، نگاه ميكند. حميد ٢٠ ساله است و نخستين فصل كاوش است كه با پدرش همراه است و با اهالي شهر سوخته دمخور شده. ميگويد از سر بيكاري راهش به ترانشههاي شهر سوخته افتاده، در مورد نحوه كارشان ميگويد: « هر جايي كه برايمان تعيين كنند را با بيل و كلنگ تا حدود دو و نيم تا سه متر حفر ميكنيم تا به اشياء يا اسكلت برسيم. هيچوقت فكر نميكردم قديمها آدمها را اينطور با اين همه كاسه و كوزه دفن ميكردند» حميد و كارگرهاي ساده ديگر گروه حفاري روزانه ٢٥ هزار تومان دستمزد ميگيرند و سركارگرها روزي ٣٠ هزار تومان، پسر آقا رسول ميگويد: «وقتي پدرم چشم مصنوعي را كشف كرد هيچ كس هيچ كاري برايش نكرد، قدر ندانستند كارش را، با اينكه كار بزرگي كرده بود.»
منصور سيد سجادي، سرپرست هيات كاوش شهر سوخته ميگويد: «كارگرهاي اينجا انسانهاي شريفياند و خوب ميدانند كه اين محوطه از چه اهميتي برخوردار است، تا پاي جانشان پاي حفاظت از اينجا ميايستند، حتي يك بار كه يك فردي با قلدري قصد داشت با ماشين وارد محوطه شهر سوخته شود، يكي از كارگرها جلوي ماشين ايستاد تا مانع ورودش شود و متاسفانه فرد خاطي با ماشين به ايشان زد تا حرف خودش را به كرسي بنشاند، البته خوشبختانه آسيب جدي به اين كارگر وارد نشد.»
شرلوك هولمزها مشغول كارند
حسين مرادي، اهل بروجن است و دانشجوي دكتراي باستانشناسي دانشگاه تهران و معاون هيات باستانشناسي شهر سوخته، مشغول كاوش در منطقه مسكوني شهر سوخته است. در فصل پانزدهم كاوش در شهر سوخته دالاني را در اين محوطه كشف كردهاند كه احتمال ميرود مربوط به بازاري مربوط به هزاره سوم باشد. كار كاوش در اين منطقه از سال ٩٣ آغاز شده است و حالا بعد از يك سال دالاني منحصر به فرد سر از خاك برآورده، مرادي ميگويد: «در شهر سوخته تا به حال هيچ بنايي شبيه اين كاوش نشده بود، اين دالان هم از لحاظ پلان معماري و هم از لحاظ ساختار و شكل ساخت و ساز بسيار منحصر به فرد است.»
مرادي نخستينبار در سال ٧٨ كه دانشجوي كارداني باستانشناسي دانشگاه هنر زابل بود، براي كارآموزي و كاوش به شهر سوخته آمده و ماندگار شده ميگويد: «خاك اينجا گلوگير شد از همان زمان و آنقدر به باستانشناسي علاقهمند شدم كه تا مقطع دكترا همين رشته را ادامه دادم.»
جذابيت باستانشناسي براي كسي كه در مقطع دكترا در رشتهاي تحصيل ميكند كه نه بازار كار چنداني دارد و نه جامعه شناخت درستي از آن دارد اين است كه: «محدود نبودن فضاي كار براي من خيلي جذاب است و اينكه هركس به فراخور علاقهاش ميتواند خودش را در آن پيدا كند. مثلا اگر كسي علاقهمند به مطالعه روي نقوش و بررسي نقشها و گرافيك باشد، ميتواند روي نقوش سفال مطالعه كنيد. اگر مطالعات آزمايشگاهي جزو علاقهمنديهايش باشد، يا به گياهشناسي علاقه داشته باشد ميتواند روي گياهان باستاني كار كند. به نظر من باستانشناسي يك كار شرلوك هولمزي است. شما سوال طرح ميكنيد و بعد به دنبال پاسخ ميرويد و ممكن است به نتايج زيبايي برسيد. اينها همه جزو مهمترين جذابيتهاي باستانشناسي براي شخص من هستند. مثلا در كارهاي روتين كارمندي هيچوقت ذهن آدم درگير نميشود. جسم با فعاليت و كار درگير است، اما ذهن تبديل به يك ماشين ميشود كه بايد يك كار روتين را تكرار كند.»
مرادي در مورد جذابترين كشفي كه در طول اين سالها در كسوت باستان شناس يا مسوول بررسي محوطههاي باستاني و حالا به عنوان معاون هيات كاوش يكي از بزرگترين سايتهاي باستانشناسي ايران، تجربه كرده ميگويد: «ما در بخش مسكوني شهر سوخته كاوش انجام ميدهيم، به همين خاطر يك مجموعه شي و معماري را با هم ميبينيم. جذابترين كشف ما در شهر سوخته، همين دالاني است كه در فصل اخير كشف كرديم و احتمال ميدهيم كه مربوط به يك بازار باشد. در اين كاوش اطلاعاتي به دست آورديم كه ميتواند بسياري از ديدگاههاي ما را در مورد دوره چهار در آينده اصلاح كند. شايد محتملترين نظر با توجه به تعداد بسيار كم اشيايي كه در اين فضا به دست آمده، نظر دكتر سجادي است كه معتقدند اينجا ميتواند يك بازار به مفهوم هزاره سوم باشد نه به مفهوم اسلامي يا معاصر آن. يا ميتواند يك معبر باشد كه مرتبط با يك مساله آييني مثل آب بوده، چون در نزديكي اين بنا در زمان وجود حيات در شهر سوخته يك چاله آب وجود داشته. از آنجا كه شيء چنداني در اينجا كشف نشده نميتوانيم نظري درمورد كاربري ساختمان بدهيم. اما در بخشي كه فكر ميكنيم انبار بوده آثاري مثل مهر، پارچه، اشياي مفرغي و سوزني استخواني براي خياطي هم كشف كرديم كه كاملا سالم بود، مقدار بسيار زيادي پارچه در اينجا كشف شده كه به دليل نمكدار بودن خاك سالم مانده بودند. كار كاوش در كارگاه شماره ٢٨ هنوز هم ادامه دارد.»
سختيهاي كار باستانشناسي بر كسي پوشيده نيست، اما در كنار تمام اينها شيرينيهايي هم وجود دارد كه تنها كساني كه تجربه حضور در كاوش را داشته باشند ميتوانند در مورد آن صحبت كنند: «حفاريهاي سالهاي اول و دوم دانشگاه خيلي جذاب بودند، اينكه وقتي در حال كاوش هستي زير كلنگي كه به زمين زدي يك پيكرك بيرون بيايد جذاب بود. اما كمكم نگاهمان به باستانشناسي حرفهاي و علمي شد، از حالت هيجاني به يك نگاه حرفهاي رسيدهايم. اما در عين حال اگر هيجان كشف اطلاعات و يافتههاي جديد در اين كار نباشد، به تدريج از اين كار زده و درگير تكرار ميشود. شرايط كاري باستانشناسان شرايط بسيار سختي است. ما از پنج صبح كارمان در يك بيابان شروع ميشود. آفتاب، گرما، سرما، خاك همه اينها مشكل است، ضمن اينكه كار شهر سوخته كار فوقالعاده فشردهاي است و ما از پنج عصر تا ١٢ شب در كارگاه درگير كار هستيم، اما در عين حال جذاب است. البته موانع اقتصادي هميشه در رشته باستانشناسي وجود دارد، چون اين رشته بهشدت رشته محرومي از نظر امكانات دولتي است، چون تنها جايي كه امكان فعاليت داريم پژوهشگاه باستانشناسي ميراث فرهنگي است و اعتبار بسيار كم و رقابت بسيار زياد است. با اينحال عشق و علاقه هنوز حرف اول را ميزند. ما اينجا با كارمان زندگي ميكنيم. بچههايي كه به خصوص در گورستان كار ميكنند يك ارتباط خاصي با كشفياتشان برقرار ميكنند، چون بخشي از كشفيات انسان است. يكي از دوستانمان اينجا بود كه اصلا به ما اجازه نميداد حتي پايمان را روي يونوليتي كه اسكلتها در آن قرار دارند بگذاريم. براي آن اسكلت احترام قايل بود.» و در پايان صحبتهايش چشمش را در چشمانداز وسيع شهر سوخته ميچرخاند و ميگويد: «خار مغيلانه ديگه، سرزنشها ميكند اما غم نميخوريم.»
گردشگري در شهر سوخته
دولتشهر پنج هزارساله ايران ميتواند يكي از مقاصد مهم گردشگران باشد، اما قرار گرفتن در محدوده خط قرمز (ناامن) مهجوريتي دوچندان را سهم اين شهر عظيم باستاني كرده است. با اين حال گاهي كنجكاوي و ماجراجويي گردشگراني از زابل يا كشورهاي ديگر را به شهر سوخته ميكشاند. در كنار بناي يادماني شهر سوخته، گروهي بازديدكننده سرگردان و پرسوال پرسه ميزنند. نه تابلويي وجود دارد و نه راهنمايي تا بگويد اينجا كجاست و اين سازه چه كاربري داشته. بحث گردشگري شهر سوخته بيشتر از آنچه كه تصور شود مورد غفلت واقع شده است. با وجود اينكه اين اثر در فهرست آثار جهاني ثبت شده است، چندان مورد اقبال قرار نگرفته و راهنمايان گردشگري هم تبليغ چنداني براي جذب توريستها به اين منطقه دورافتاده اما جالب نميكنند.
از گروهي كه درظهر آفتابي زابل راهي شهر سوخته شدهاند در مورد دليلشان براي بازديد از اين محوطه كه ميپرسيم ميگويند: «ما در اينترنت براي جذب گردشگر به شهرمان تبليغ ميكنيم. چند وقت پيش يك توريست كه از روسيه به ايران ميآمد به ما پيام داد كه ميخواهد به زابل سفر كند و هماهنگيها را انجام داديم، امروز هم تمايل داشت شهر سوخته را ببيند كه همراه هم آمديم تا اينجا را ببينيم، اما هيچ چيزي در مورد اينجا نميدانيم، هيچ كس هم برايمان توضيح نداد، بروشور هم به ما ندادند، يك تابلو هم نيست كه توضيحي رويش باشد، همين طور داريم ميگرديم.»
سالار نخستين بار است كه شهر سوخته را ميبيند، اما برادرش چند سال پيش بعد از اينكه تعريف شهر سوخته را شنيده، به اينجا آمد و فقط كاخ سوخته را ديد و فكر كرد چون «بقيهاش بيابان» است جايي براي ديدن ندارد. چارلي از روسيه به ايران آمده و در مورد شهر سوخته اطلاعات چنداني ندارد، ميگويد: «وقتي كه در مورد زابل در اينترنت سرچ كردم به نام شهر سوخته برخوردم و اطلاعات جالبي از اين شهر در اينترنت بود كه به محض اينكه به زابل رسيدم تصميم گرفتم اينجا را ببينم.» چارلي تعريف مهماننوازي ايرانيها را شنيده و فرهنگ غني ايران او را راهي كشوري كرده كه پر از عجايب و جذابيت است. يزد، اصفهان و تبريز را ديده، اما اصفهان را بيشتر از باقي شهرها دوست داشته. ميگويد بيشتر از هر چيز مردم ايران برايش جذاب بودهاند. سالار از فعالان گردشگري زابل است، ميگويد: «توريستها را معمولا شهر سوخته نميآوريم، البته بستگي به علايقشان دارد، اما چارلي به ديدن اماكن تاريخي علاقه داشت، من دو ماه پيش يك مهمان از فرانسه داشتم خيلي مايل به ديدن شهر سوخته يا اماكن تاريخي نبود، چاه نيمه و كوه خواجه و مراكز تفريحي را ترجيح ميداد.»