پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : یک جامعه شناس معتقد است با شرایط فعلی وضعیت خوشایند و مثبتی برای حضور موثرتر زنان در جامعه در آینده پیش بینی نمی شود و کار فرهنگی نیاز دارد.
به گزارش انتخاب، اظهارات اخیر نادر قاضی پور درباره حضور زنان در مجلس و به کار بردن ادبیات سخیف در مورد آنان، سر زخم کهنه مخالفت با فعالیت اجتماعی زنان و شرکت داشتنشان در فعالیت های سیاسی و اجتماعی را باز کرد. حضور زنان در جامعه همچنان موافق و مخالفانی دارد که این مخالفت هر از گاهی به شکلی خودش را نشان می دهد. این بار در اتفاقی ناخوشایند، یک نماینده اصولگرای مجلس در این رابطه اظهارنظر کرد که با این که بسیار کوتاه بود، نشان از عمق فاجعه داشت. او در زمان فعالیت های تبلیغاتی اش برای انتخابات مجلس در جمعی حاضر شد و با لحن و ادبیاتی سخیف از حضور زنان در مجلس انتقاد کرد. او گفت: مجلس جای زنان نیست؛ جای مردان است. اگر زنان را بفرستید، سرشان بلا می آورند و آبرویتان میرود". او همچنین گفت: "مجلس را دست سوسولها ندهید؛ دست کسی که خودش را نمیتواند نگه دارد!"
این اظهارات البته بی واکنش نماند؛ جمعیت زنان ایران اسلامی، شاخه ارومیه، در واکنش به این سخنان بیانیهای صادر کرد و همچنین حجت الاسلام سیدمهدی قریشی، امام جمعه ارومیه در خطبههای نماز جمعه به این اظهارات واکنش نشان داد. نمایندگان زن مجلس هم برای شکایت از او امضا جمع کردند. فاطمه رهبر، یکی از نمایندگان زن مجلس در این باره گفت که قاضی پور برای عذرخواهی پیش ما آمد و گفت که منظورش نمایندگان زن اصولگرای مجالس هفتم، هشتم و نهم نبوده و مخاطبش برخی افراد در حوزه انتخابیه بوده است.
اما گذشته از این که چه شد و این اظهارات چه واکنشی داشت، بستر فرهنگی اینجور اتفاقات مورد توجه است. این که کسی که سالها نماینده مردم در مجلس بوده این گونه اظهارنظر کند، و با چنین خشونت کلامی در مورد این پدیده صحبت کند، نشان می دهد که این مشکل ریشه دار است. در همین رابطه با اصغر مهاجری، جامعه شناس به گفتگو نشستیم. متن این گفتگو در ادامه می آید:
اقای دکتر؛ اتفاقی که اخیرا افتاد و اظهاراتی که یک نماینده مجلس درباره حضور زنان در مجلس داشت، نشان می دهد این نگاه مردسالارانه بستر فرهنگی دارد. این که این نگاه عقبه دارد را تایید می کنید؟
بله. یکی از مشکلات اجتماعی ما که تبدیل به مشکل فرهنگی هم شده، وجود برخی نابرابری ها در جامعه است. یکی از مهمترین این نابرابری ها را می توان نابرابری جنسیتی دانست. این نابرابری جنسیتی و فرهنگ مردسالارانه اجازه نمی دهد که زن به اندازه شایستگی های خلقتی اش، در جامعه حضور پیدا کند. این فرهنگ مردسالارانه تبدیل به یک فرهنگ عمومی شده و مانع از حضور موثر زنان در جامعه می شود. پژوهش هایی که انجام شده نشان می دهد حتی در سیستم های اداری به صورت خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه، به صورت غیررسمی باندهای مردانه ای شکل می گیرد که امکان توسعه یافتگی در پست های مدیریتی برای زنان را سخت می کند. شرایطی فراهم می کند که زن ها چنان نشان داده شوند که در قبول مسئولیت و ایفای نقش های مدیریتی شایسته نیستند و با شکست مواجه می شوند پس بهتر است که حضور پیدا نکنند.
آرام آرام این فرهنگ، تبدیل به یک فرهنگ عمومی شده و در برخی مواقع از توجیهات مختلف از جمله توجیهات مذهبی برخوردار است. این موجب شده که زن می شود یک شهروند درجه دوم. این شهروند درجه دوم کارها و مسئولیت هایش باید توسط مردها که شهروند درجه اول هستند تایید شود و اگر بناست که پست های مدیریتی داشته باشد، این حوزه ها را باید مردان تهیه کنند. هر جا مدیریت ها خیلی پوئن های مادی و معنوی ندارد، حضور زنان در این مشاغل بیشتر می شود. و زمانی که پست وجاهت بیشتری پیدا می کند، مردها زنان را پس می زنند و این پست ها را به خود اختصاص می دهند. این وضعیت گاهی بر اساس فرهنگ جلوی صحنه و پشت صحنه ایرانی ها شاید در تریبون های عمومی مطرح نشود ولی برخی از موارد افراد این جسارت را پیدا می کنند که این را بیان کنند و نگرانی از بیان آن ندارند.
رواج فرهنگ مردسالارانه آسیبی هم دارد؟ می توانیم برای آن پیامدهایی را قائل باشیم که الان هم در جامعه مان وجود داشته باشد و از آن بی اطلاع باشیم؟
قطعا رواج فرهنگ مردسالارانه، آسیب زاست. عمومیت پیدا کردن این فرهنگ، باعث آسیب های زیادی می شود. باعث می شود که زن دیده نشود. روی آوری زنان ایرانی بیش از استانداردهای جهانی به آرایش و مطرح شدن ها و استفاده از ظواهرات، یکی از آسیب هاییست که این جریان دارد. زن می خواهد به روش های غیر طبیعی خودش را مطرح کند. اگر در راستای شایستگی های خودش و اثرگذاری های موثرش که کارکردهای مثبت اجتماعی دارد دیده شود شاید دست به انحرافات خاصی نزند. افسردگی بیش از اندازه زنان نسبت به مردان و میانگین جهانی، یکی دیگر از پیامدهای منفی چنین فرهنگی است. که البته این دو تنها آسیب های دیده نشدن زنان نیست.
این نگاه از کجا شروع شده؟ زمینه اش کجاست و چرا هنوز در بین ایرانی ها این فرهنگ مردسالارانه رواج دارد؟
بعد از انقلاب اسلامی بر اساس مبانی نظری حضرت امام بستر و شرایط فراهم می شود که زنان شهروند درجه دوم و محبوس شده، از حصار خانه ها بیرون بیایند و نقش اول را بازی کنند. به همین دلیل در بسیاری از راهپیمایی ها در بسیاری از شهرها می بینیم که زنان حتی صف اول را تشکیل می دهند. در دوره هشت سال دفاع مقدس هم زنان این نقش ها را ایفا می کنند. زن از حصار چهاردیواری بیرون می آید، در جامعه حضور دارد، نقش آفرینی می کند و از یک مبانی دینی سیاسی که طراح آن حضرت امام (ره) بود پشتیبانی می شود. این حرکت اما حرکت روبه جلو و فزاینده ای نیست و دچار چالش های جدی می شود و در فراز و فرودها گرفتار می شود. بررسی این سابقه نشان می دهد با آن شدت و حدتی که در شروع انقلاب اسلامی حضور زنان را می بینیم، زنان باید امروز شایستگی های خود را در حضور در عرصه های عمومی، مدیریت، پذیرش مسئولیت ها نشان بدهند که این اتفاق نیفتاده است.
هر چند در برخی از حوزه ها زنان زیرساخت های لازم را ایجاد کرده اند و شایستگی های حضور در عرصه عمومی و مسئولیت پذیری را به دست آورده اند( مثل افزایش سطح تحصیلات آن هم در مقاطع تکمیلی) اما ارزشیابی ها نشان می دهد که ورود زنان به عرصه های مدیریتی، سیاسی، موفقیت های چشمگیری که پس از انقلاب اسلامی نوید آن می رفت را نداشته است. البته ریشه های این فرهنگ مردسالارانه بیشتر ایرانی است تا مذهبی و دینی، ولی گاها از مذهب بهره برداری می شود برای تبیین این موضوع .
می شود برای به وجود آمدن این فرهنگ مقصری پیدا کرد؟
تا الان اگر تبعیض جنسیتی ادامه پیدا کرده، زنان خودشان پاپیش نگذاشته اند و مقصر بوده اند. بسیاری از زنان ما که در عرصه های سیاسی ورود پیدا می کنند، مردانه تر از مردان ما فکر می کنند و باور دارند. معلوم می شود باورداشته های جامعه چنان خوب جامعه پذیر شده که زنان ما هم مردانه تربیت شده اند. هر جا قدمی برای زنان برداشته شده از سوی زنان ما نبوده است. در این جا بحث های روانشناسی اجتماعی هم مطرح می شود و نشان می دهد اعتماد زنان به زنان کمتر است از اعتماد زنان به مردان. حتی در حوزه های پزشکی و تدریس ...
زمانی که پژوهش می کنیم می بینیم که زنان به زنان کمتر اعتماد دارند و سرمایه اجتماعی در نزد زنان دچار فرسایش است و رو به فزونی و بالندگی نیست. شاید در همین نقش اول که برای برنامه ریزی فرهنگی و اجتماعی قائل بودم، پرچمداران این تغییرات باید خود زنان باشند ولی این نقش را زنان قادر به بازی کردن نیستند و همچنان باز چشم امید به مردانی است که به توسعه و عدالت اجتماعی علاقه مند هستند و نخبگانی هستند که ضمن اعتقاد به مبانی دینی و ارزش های اصیل ایرانی، قادر هستند برا اساس مبانی ایجاد شده در انقلاب اسلامی ، حضور زن را در جامعه فراهم کنند. اگر شمعی هم روشن شود، پیش بینی من این است که از سوی این گونه مردان خواهد بود.
تبیین ورود زنان به عرصه های مدیریتی به عهده کیست؟ احتیاج به برنامه ریزی سیاسی دارد یا بحث کاملا تربیتی و فرهنگی است و البته زمانبر؟
این مشکل قبل از این که مشکل مدیریت سیاسی و حکومت باشد، مشکل فرهنگی است و اجتماعی. شاید نقش کسانی که درحوزه جامعه پذیری و فرهنگسازی سهم بیشتری دارند اولویت بیشتری داشته باشد. باید پذیرفت که ساختار مدیریت سیاسی کشور ما را مردانی تشکیل داده اند که سابقه های فرهنگی آن ها قابل تامل است و هر چه شما تحت فشار قرار دهید مدیریت سیاسی را، سکان داران اجرایی را، موفقیتتان کمتر خواهد بود چرا که آن ها باورهایی دارند که حضور عادلانه اجتماعی زنان در جامعه را برنمی تابند. پس باید کار فرهنگی انجام شود. اما اگر متوجه دولت و مدیریت برنامه ریزی شویم، باید متوجه سکانداران و برنامه ریزان فرهنگی کشور شویم. هر چه این سپهر روانی جامعه فضایش مطبوع برای حضور زن باشد، هر چقدر وجدان جمعی جامعه رضایت بدهد به نظام ارزشی و هنجاری حضور زنان در جامعه، آن وقت مدیریت سیاسی به تبعیت از آن این مدیریت را قبول خواهد کرد. در این نقش آفرینی تاریخی، زنان خودشان بسیار موثرترند.
برای آینده کشور چه پیش بینی می کنید؟ این که حضور زنان در عرصه های مدیریتی بیشتر از سال های قبل شده، نوید بهتر شدن اوضاع را می دهد؟
به عقیده من، وضعیت خوشایند و مثبتی پیش بینی نمی شود. شاید در عرصه انتخابات دیدیم که تعداد زنان زیادی به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کردند ولی روزهای خوبی را عدالت جنسیتی در کشور ما به خصوص برای ورود زنان به عرصه های مدیریتی سیاسی اجتماعی و عمومی تجربه نمی کند. در این شرایط نیازمند هوشمندی و برنامه ریزی و مدیریت است که این دوره گذار را به خوبی بگذرانیم. به این دلیل که این تنش جنسیتی و این فقدان عدالت اجتماعی در حوزه جنسیتی ضررش و پیامدهای منفی اش شامل حال کل جامعه می شود و بعد متوجه زنان. مردان در تصور باطل فکر می کنند که زمانی که پس می زنند حضور زنان در عرصه های عمومی جامعه را ، موفق تر می شوند و این موفقیت به نفع آنهاست ولی این برداشت توهم آمیز است چرا که در کل جامعه ابتدا مردان از این تبعیض ضرر می کنند و بعد زنان. باید بسترهای حضور عادلانه بر اساس مبانی اصیل ارزش های دینی و ملی و سیاسی برای حضور فعال زنان فراهم شود.