پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : پس از استعفای محمد سرافراز و صدور حکم ریاست سازمان صداوسیما برای عبدالعلی علیعسکری، تحلیلهای گوناگونی ارائه شده است.
علیرضا دباغ، آخرین مدیرکل برنامهریزی و مطالعات راهبردی این سازمان که در دی ماه 1393 از این سازمان جدا شد، گفتوگویی انجام شده تا نظر او را در این زمینه جویا شود.
متن این گفتوگو به شرح زیر است:
به نظر شما علت استعفای زودتر از زمان مقرر محمد سرافراز چه بود؟کلیدواژههای تغییر مدیریت سازمان صداوسیما را باید در چند فراز مهم بررسی کنیم؛ یکی حکم انتصاب دکتر محمد سرافراز است که در آبان 93 صادر شد، دوم فرمایشات رهبری در ملاقات با مدیران سازمان صداوسیما در سال 94 و سوم سخنرانی اخیر رهبری در روز معلم 95؛ در مورد اول و دوم به تفصیل عرایضی خواهم داشت و مورد سوم که همین چند روز قبل مطرح شد و هنوز در اذهان هست و آن اعلام نارضایتی ایشان از بیتوجهی صداوسیما به تولید برنامههای مفید برای نسل جوان است؛ از این سه فراز میتوان کلیدواژههایی که در تغییر مدیریت رسانه ملی حائز اهمیت هستند را پیدا کرد.قبل از اینکه به اینها بپردازیم باید به دو نکته کم یا بیسابقه درباره رییس سابق صداوسیما اشاره کنیم؛ نکته اول حمایت صریح، بیپرده و همه جانبه رهبری از آقای سرافراز بهویژه در آبان ماه 94 در دیدار با مدیران صداوسیماست که تقریباً در هیچ دورهای به این شکل سابقه نداشت که رهبری تا این اندازه از خصوصیات فردی و اخلاقی رییس سازمان تعریف و تا این اندازه از او حمایت کنند. نکته دوم موافقت ایشان با استعفای آقای سرافراز است؛ در حالی که کمتر از نصفی از زمان مقرر شده گذشته بود، رهبری شخص دیگری را جایگزین کردند. این اتفاق هم بیسابقه یا کم سابقه بود.امام علی(ع) میگویند فرصتها را غنیمت بشمرید، چون فرصتها مثل ابرهای آسمان درگذرند؛ فکر میکنم فرصتهای بزرگی از اعتماد تا حمایتهای رهبری برای آقای سرافراز در یک زمان 18 ماهه خیلی سریع گذشت؛ اگرچه آقای سرافراز هم زحماتی کشیدند و برخی از کارهای مهم را انجام دادند، ولی این فرصت آنچنان که شایسته بود، قدر دانسته نشد و باعث شد تا این تصمیم را بگیرند و با استعفای ایشان موافقت و شخص دیگری را جایگزین کنند.حکمی که رهبر انقلاب برای علیعسکری صادر کردند کوتاه، مفید و مختصر بود؛ معتقدم این حکم میتواند کلیه مشکلات حال حاضر صداوسیما را حل کند و چراغ راه آینده باشد. رهبری در این حکم یک مطلب کلی را توصیه کردند و 4 نکته را مورد تأکید قرار دادند. کلی گفتند که آنچه که باید توصیه شود، در حکم آقای سرافراز به تفصیل بیان شده و بعد فرمودند که چند مورد مشخص را موکداً تأکید میکنم که عبارتند از برنامهریزی، رعایت راهبردهای کلان، جذب و حفظ و تربیت نیروهای کارآمد و حضور موثر در فضای مجازی.شما گفتید که محمد سرافراز نتوانست از این فرصت 18 ماهه استفاده کند، به نظر شما علت این موضوع چه بود؟چند عامل وجود داشت؛ اولین و مهمترین آنها عدم اعتقاد یا التزام عملی به برنامهریزی در حوزه فرهنگ و هنر بود که متأسفانه در کارنامه آقای سرافراز دیده میشود؛ تقریباً مشابه آن چیزی که آقای احمدینژاد در طول دوران ریاست جمهوریشان در حوزه نگاه به برنامهریزی داشتند، متأسفانه در صداوسیما در زمان مدیریت آقای سرافراز تکرار شد؛ یکی از اولین و مهمترین کارهایی که آقای احمدینژاد زمان روی کارآمدن دولتش انجام داد، این بود که سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور را منحل کرد؛ این اتفاق در صداوسیما هم به همین ترتیب تکرار شد و نهاد مهمی مثل مرکز طرح و برنامهریزی صداوسیما را در این مدت کنار گذاشتند که البته اگر هم بود، کارآمدی لازم را نداشت.نکته دیگری که در عدم موفقیت سرافراز نقش داشت، به عدم نقدپذیری برمیگشت؛ مشابه این مورد را هم در دولت آقای احمدینژاد دیده بودیم؛ نوع برخوردی که با منتقدان دلسوزی مثل خانم دستجردی وزیر بهداشت یا وزیر اطلاعات شد، نشان از نبود نقدپذیری بود که متأسفانه در این جریان نیز شبیه شدید شد؛ این در حالی است که بهترین عنصری که میتواند به فرآیند تغییرات در سازمانهای فرهنگی کمک کند، توجه به نقدها و بخصوص نقدهای درونسازمانی است. اتکا به دوستان سابق و بیتوجهی در جذب دوستان جدید از بین بدنه پرتوان و بااستعداد کارکنان و مدیران کارآزموده درون واحدهای مختلف صداوسیما برای سپردن مسوولیت به آنها و همچنین درنظر نگرفتن وضعیت زندگی افراد در هنگام اجرای برنامه تعدیل و تعطیلی واحدها و شبکههای مختلف هم عامل دیگری بود که عملاً فرصت را به تهدید و مشکل را به بحران تبدیل کرد.کوچکسازی و چابکسازی را هم میتوانیم یکی از دلایل این موضوع ذکر کنیم؟به طور مستقیم نه ولی غیرمستقیم بله؛ رهبری گفتند کوچکسازی و چابکسازی کنید و الان هم هنوز در دستور کار رییس جدید این سازمان قرار خواهد داشت؛ اما لازمه همین کار هم آن بود که با یک برنامهریزی درست و اصولی وارد کار شد؛ نمیشود در یک سازمان مهم فرهنگی چابکسازی و کوچکسازی را بدون برنامهریزی انجام دهیم. انقلابی عمل کردن درست و شایسته تقدیر است، اما باید برنامهریزی هم وجود داشته باشد؛ من خودم به جهت مسوولیتی که داشتم تقریباً جزو اولین کسانی بودم که پیوست حکم رهبری را برای انتصاب آقای سرافراز دریافت کردم و ما همان زمان بلافاصله جلساتی را در اداره کل برنامهریزی و مطالعات راهبردی صداوسیما برگزار کردیم، تقسیم مسئولیت انجام دادیم و از معاونتها درخواست کردیم تا ظرف یک ماه، پیشنویس برنامههای اجرایی خودشان را در راستای راهبردهای کلان اعلام شده در حکم انتصاب محمد سرافراز به معاونت برنامهریزی اطلاع دهند و کارگروههایی هم برای این کار تشکیل دادیم؛ اما هیچ پاسخی از طرف هیچکدام از معاونتها دریافت نکردیم.زمانی که این موضوع را از طریق سلسله مراتب به ریاست سازمان اعلام کردیم، باز هم از آن ناحیه انعکاسی حاصل نشد؛ اینقدر در فرایند، ساختار، تشکیلات و کوچکسازی وقت صرف شد که اصلاً به راهبردهای کلان پیوست حکم انتصاب توجهی نشد. کسانی هم که برای کوچکسازی انتخاب شده بودند، محیطی کاملاً ایزوله شده درست کردند و هیچ صدایی را نشنیدند یا بهتر است بگویم نخواستند که بشنوند.نقش نهادهای نظارتی در راستای تحقق راهبردهای کلان چه بود؟واحدهای نظارتی کلان مثل شورای نظارت بر سازمان صداوسیما که متشکل از نمایندگان سه قوه است، باید اشرافشان دقیقتر و نظارتشان کلانتر باشد و با استفاده از قدرتی که قوه مجریه، مقننه و قضاییه دارد به جای سهم خواهی از صداوسیما، باید نظارتی برنامه ریزی شده داشته باشند.نظارت باید پیوستگی زیادی با برنامهریزی کلان فرهنگی کشور و پیوستگی کامل به افق 1404 داشته باشد؛ هیچ کدام از ما، بویژه نهادهای نظارتی متأسفانه تاکنون به این افق توجه نکردیم. سند چشمانداز کجای برنامه صداوسیما و برنامهریزیهای نهادهای نظارتی بالادستی صداوسیما قرار دارد؟ این ایراد باید از یک جایی برطرف شود و باید تلاش کنیم تا نگاههای بازتر و کلانتری نسبت به این موضوع داشته باشیم. کسانی که باید نظارت میکردند، نظارتشان نه در زمان آقای ضرغامی و نه در زمان آقای سرافراز صحیح نبود.در زمان آقای ضرغامی نظارتهایی که انجام میشد، حکم تشویق و ترغیب به کاری که در حال انجام بود را داشت و نه حکم نظارتی؛ مثلاً اگر شبکههای جدید در حال تولید بود، من میدیدم که در مراسمها، نمایندگان قوای سهگانه و رئیس شورای نظارت در صداوسیما کنار آقای ضرغامی مینشستند و همراه دیگران کف میزدند و ایشان را تشویق میکردند؛ بعد هم در زمان آقای سرافراز هنگام کوچکسازی هم با سکوتشان روند کار را تأیید میکردند ودر عوض به مسائل دیگر میپرداختند.حال این سوال مطرح است که بالاخره کدام یک از این کارها درست است؟! گسترش شبکهها در زمان مهندس ضرغامی یا تعطیلی آن در دوران آقای سرافراز؟ جایی باید اعتدالی بین گسترش و کوچکسازی بوجود میآمد و این کار واحدهای نظارتی و بالا دستی بود که متأسفانه انجام نشد.درزمان آقای ضرغامی اغلب گزارشهای نظارت به مسئله حجاب و موسیقی برنامهها برمیگشت و در زمان آقای سرافراز به موضوع برجام و نظایر آن؛ من هیچ زمانی ندیدم شورای نظارت یا هر نهاد بالا دستی دیگری نسبت اقدامات رسانه ملی را برای دستیابی به راهبردهای کلانی برای رسیدن به آرمانهای والای سند چشمانداز 20 ساله نظام ارزیابی کرده باشند؛ البته در بقیه حوزههای فرهنگی هم همین اعوجاج مشاهده می شود.با توجه به روی کارآمدن رییس جدید صداوسیما، به نظر شما کدام بخش به توجه بیشتری نیاز دارد؟ به نظر من آقای علیعسکری چهره شاخصی هستند و تجربه مفید و خوبی دارند – کما اینکه آقای سرافراز هم تجربههای خوبی داشتند – اما اگر میخواهند موفق شوند، باید مسیری که رهبر انقلاب به صورت واضح مشخص کردند را مورد توجه قرار دهند. قبل از شروع هرکاری باید برنامه ریزی را احیا و تقویت کنند. در عین حال فرصت را غنیمت بشمارند؛ فرصتها اینقدر راحت به دست نمیآیند که راحت از بین بروند. یکی از راهکارهایی که بتوانیم قدر فرصتها را بدانیم، توجه به گذشته و برنامهریزی برای آینده است.نکته دیگر این است که باید رایزنی با اهالی فرهنگ و رسانه صورت بگیرد؛ این موضوع را نیز رهبری به نوعی در بند جذب، حفظ و تربیت نیروهای انقلابی اشاره کردهاند؛ دراین سالها بخش مهمی از توقعات کارکنان نجیب صداوسیما در وضعیت معیشتی و رفاهی نادیده گرفته شده؛ سازمان در نگهداری و جذب نیروهای کارآمد نتوانسته است موفق عمل کند و باعث یک گسست دردناک میان گذشته پرافتخار سازمان و آینده قاعدتاً پرامید آن به وجودآمده و در سطح کلان مدیریتی و در سطح برنامهسازی این افراد از سازمان جدا شدهاند، دانشکده صداوسیما هم مدتهاست وضعیت مناسبی ندارد. اینها مواردی است که اگر مورد توجه قرار نگیرند مشکلساز خواهند شد.نکته دیگرحضور موثر در فضای مجازی است که در حکم انتصاب آقای علیعسکری به آن اشاره شده است؛ متأسفانه هنوز درک درستی از فضای مجازی توسط مدیران ارشد کشور صورت نگرفته است. وقتی رهبر انقلاب میگویند نهضت نرمافزاری، متأسفانه جنبهای در نظر گرفته میشود که به اعتقاد من کمتر مورد نظر ایشان است. وقتی میگوییم در فضای جنگ نرم باید کاری صورت بگیرد و مثلاً شبکههای اجتماعی و فضای مجازی در این کار نقش دارند، متأسفانه نگاهمان اغلب نگاه مهندسی است و این نگاه بر ضرورتها و نگاههای فرهنگی که باید بر فضای مجازی حاکم باشد، سنگینی میکند. بودجههایی که برای کارهای فنی در موضوع اینترنت هزینه میشود چندین برابر بودجههایی است که باید برای محتوای آن هزینه شود.اشتباهی که در صداوسیما در زمان آقایان ضرغامی و سرافراز بر آن تأکید داشتند، غلبه دید مهندسی بر فضای مجازی بود. کاری که صداوسیما در حوزه جنگ نرم باید انجام دهد، به حوزه مهندسی و تکنیکال ربطی ندارد. فضای مجازی هم مثل استودیوی تلویزیونی و رادیویی یک بستر فنی دارد؛ اما چه محتوایی میخواهد وارد این حوزه شود؟! این نگاه باید هنرمندانه، محتوایی و فرهنگی باشد که متأسفانه آقای سرافراز نیز بر همان روند گذشته که مبتنی بر نگاه مهندسی وفنی نسبت به فضای مجازی بود، تأکید کرد.به کارگیری یک یا چند نخبه مهندسی در حوزه مخابرات یا الکترونیک و یا حتی IT و انعقاد قراردادهای کلان وتشکیل کنسرسیومهایی با شرکتهایی که همین نخبگان بانفوذ سهامداران آن هستند و اعطای امتیازات مختلف به ایشان در مدیرت فرهنگی فضای مجازی نمی تواند در حوزه جنگ نرم راه به جایی ببرد؛ این قبیل افراد ممکن است بتوانند ابزار را درست کنند و بستر را مهیا کنند، اما نمیتوانند محتوا را درست کنند؛ امیدوار هستیم که با حضور آقای علیعسکری از آنجایی که به این نکته اشراف دارند، بیشتر مراقب باشند و تا فرصت از دست نرفته این بار به فضای مجازی با دید فرهنگی نگاه کنند و نه با نگاه مهندسی و فنی.به عنوان سوال آخر به نظر شما با توجه به این که صداوسیما به عنوان رسانهملی شناخته میشود، تعاملاش با رسانههای موازی دیگر باید به چه صورت باشد؟من قضاوت نمیکنم که این تعامل موفق بود یا نبود؛ این را افرادی که در رسانههای موازی فعالیت میکنند باید قضاوت کنند؛ اما اعتقاد دارم که همه ما که در زیر سایه نام جمهوری اسلامی ایران فعالیت رسانهای می کنیم، از خارج از ایران در یک جبهه واحد در مقابل دشمنان ایران اسلامی دیده میشویم؛ شاید خودمان ندانیم ولی بیشک در فضای جنگ نرم همه رسانههای ایران سرباز یا سرداران جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی هستند. «شرق» و «کیهان» هم ندارد، دشمن همه ما را به یک چشم میبیند؛ گاهی از اختلافهای ما برای ضربه زدن به فرهنگ ایرانی واسلامی استفاده میکنند. اینها ظرایفی است که درجنگ نرم وجود دارد و از طرف ما درست احساس و درک نمی شود.به همین خاطر است که صداوسیما از بین همین رسانهها نیز گاهی یکی را خودی وبقیه را غیرخودی فرض میکند یا بالعکس همین روزنامه یا سایتهای خودی به صداوسیما انگ رسانه میلی میزنند و بیامان به همدیگر میتازند که در واقع همان چیزی است که در جنگ نرم خواسته جبهه دشمن است. باید ارتباط بین نهادهای فرهنگی بیشتر ومستحکمتر شود و رابطه صداوسیما با مطبوعات و اصحاب رسانه بهبود یابد؛ مطمئن هستم با روحیهای که از آقای علیعسکری سراغ دارم، ایشان تعامل بهتر و مناسبتری را با رسانههای دیگر خواهند داشت.چاره این موارد چیست؟بله من معتقدم صداوسیما بیشتر از آنکه به بودجه نیاز داشته باشد، به برنامهریزی و اخلاق نیازمنداست؛ هم اخلاق اسلامی و هم اخلاق حرفهای و رسانهای. شما اگر بهترین بودجهها را داشته باشید، اما برنامهریزی نداشته باشید، بودجهها را هدر میدهید و ما اگر اخلاق اسلامی وحرفهای نداشته باشیم، نمی توانیم با اطرافیانمان و حتی مخاطبانمان به خوبی ارتباط برقرار کنیم؛ تفصیل این موضوع فرصت دیگری میخواهد که ان شاء الله حاصل شود.