یکی از مهمترین حوادث سال ۱۳۵۷ که در افزایش
خشمگین عمومی و تسریع انقلاب ایران نقش موثر داشت، به آتش کشیدن سینما رکس
آبادان بود؛ فاجعهای که شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ و در فاصله چند ماه تا پیروزی
کامل انقلاب به وقوع پیوست و در آن، ۳۷۷ تماشاچی فیلم گوزنها کشته شدند
تا آخرین سانس اکران این سینما، آخرین سانس زندگی بخشی از سینمادوستان در
آن دوران باشد که فیلمی متفاوت با لحنی اعتراض گونه را میدیدند.
مضمون
فیلم «گوزنها» ساخته مسعود کیمیایی و نگاه اعتراضی که داشت باعث شده
بسیاری به این باور برسند که مسئول کشتار به جز ساواک نبوده تا زهرچشمی از
مردمی بگیرد که هوس سرنگونی شاه را کردهاند؛ اما در ادامه تلاش شد، دقیقاً
نقطه مقابل را به عنوان متهم معرفی کنند که در این تغییر پیکان، ساواک نقش
مؤثری داشت اما در این میان، نظریه سومی مبنی بر آتش کشیدن سینما توسط
اوباش نیز منتشر شد.
چند کتاب و جزوه از دکتر شریعتی تهیه کردم و با اتوبوس عازم آبادان شدم... یکی از بچهها گفت که فرج با دوچرخه دنبال تو به گاراژ آمده. رفتم خانه و بچهها آمدند و گفتند: «میخواهیم یک سینما را آتش بزنیم.»/ نیمههای فیلم بود که فرج به آرامی گفت: «برویم.» بعد بلند شدیم، رفتیم داخل سالن انتظار. از در عقب از طرف بوفه، سر آن دوراهی کمربندی در سالن سینما که آبسردکن هم همانجاست، همه با هم رفتیم و وقتی رسیدیم... هیچکس داخل سالن نبود و بوفه هم تعطیل بود. فرج شیشهاش را درآورد و گفت: «شما جلوی بوفه بریزید.» و خودش با «یدالله» رفت. بعد فلاح و یدالله در سالن روبهرو که به پلهها میخورد، مواد را ریختند و من و فلاح هم تینر را عقب طرف بوفه روی دیوارها و صندلیها ریختیم، برگشتیم برویم داخل که فرج به من گفت: «کبریت بزن بعد بیا داخل»! خودشان رفتند داخل سالن و کبریت را من زدم.