arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۹۸۸۱۶
تاریخ انتشار: ۳۳ : ۱۱ - ۲۷ مهر ۱۳۹۵

عطریانفر: لاریجانی رئیس نمی‌شد محور پایداری‌ می‌شد

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزان سازندگی، در دومین بخش از مصاحبه تفصیلی خود با خبرگزاری مهر، به انتخابات مجلس دهم و انتخاب رئیس آن، حزب ندا و همچنین دیدگاه کارگزاران درخصوص دیدار فائزه هاشمی با بهاییان، پرداخته است. این مصاحبه را محمدمهدی رحیمی و سینا سنجری انجام داده‌اند که خلاصه آن در ادامه می‌آید:

ما واقعیتی از فضای سیاسی ایران می‌شناسیم که این واقعیت تا اطلاع ثانوی، سوءتفاهم بزرگی را بین اصلاح‌طلبان و حاکمیت به‌ وجود آورده است و تا این مسائل رفع نشود، همچنان باید به صورت اقتضایی در مقوله حضور سیاسی خود تصمیم بگیریم.

در موضوع انتخابات ریاست مجلس، جمع‌بندی کلی این بود که اولا، احتمال رأی پیروز آقای عارف بالا نیست و پیروز نمی‌شود، دوم اینکه، اگر چنانچه در این موقعیت قرار بگیرد آیا می‌تواند آن نقش بین‌حاکمیتی و میان‌بخشی را به خوبی ایفا کند؟ این مسائل محل گفت‌وگو بود، بعد گفتیم اگر از این مرحله عبور کردیم، آیا آقای عارف می‌تواند برخی اصلاح‌طلبانی را که به اسم اصلاح‌طلب وارد مجلس شدند و از ابتدا جزء نیروهای اصلی اصلاحات نبودند، مدیریت کند؟

اشتباهی که برخی از دوستان ما در حوزه اصلاحات کردند، این‌بود‌که گفتند چون آقای عارف در قضیه سال ۹۲ فداکاری کرد، که من گفتم نگویید فداکاری بگویید کار عاقلانه چون رفتار عقلانی از گذشت خیلی ارزشمندتر است، حالا نوبت ایشان است که رئیس مجلس شود؛ خیر! این‌گونه نیست. بنابراین ما این مسئله را باید در مکانت مجلس مقایسه کنیم نه در منزلت ریاست‌جمهوری.


عطریانفر:لاریجانی رئیس مجلس نمی‌شد ناخواسته محور پایداری‌ها می‌شد


در طرح موضوع سیاست نقد و نسیه هم، قصد توهین و جسارت به آقای عارف نبود. سخن از حضور نقد لاریجانی در تجربه پارلمانی و فاصله و فقدان تجربه جناب عارف در کار مجلس بود. 

الان سال نهم است که آقای لاریجانی در مجلس حضور دارد. آقای عارف هم شخصیتی است که محیط دانشگاهی را خوب می‌فهمد و وزیر و معاون اول دولت اصلاحات بوده است. ما این نقد را با آن نسیه مقایسه می‌کردیم و این سخن ربطی به شخصیت آقای عارف نداشت. لاریجانی هم، به‌خصوص در مقطعی که چالش‌هایی با آقای حدادعادل داشت و بعد از وی رئیس مجلس شد، عموما مدیر بی‌طرفی بوده و نظریات گروهی خود را هم در جای خود ابراز کرده؛ ولی پارلمان را که متعلق به ملت است، به صورت منصفانه اداره کرده است.

در پاسخ به این سؤال که حزب کارگزاران درباره سرلیستی با عارف بد برخورد نکرد:این نسبت‌ها به حزب کارگزاران نمی‌چسبد. در‌این‌رابطه جز بنده و آقای مرعشی و احتمالا آقای کرباسچی، شخص دیگری نظریه‌‌پردازی نکرد. حزب کارگزاران تکالیف حزبی خود را درون جبهه و در شورای عالی سیاست‌گذاری اصلاحات اِعمال کرده و به جمع‌بندی هم رسیده است. در فعالیت‌های سیاسی هم هیچ‌کس از اظهارنظر شخصی منع نمی‌شود.

آقایان لاریجانی و ناطق‌نوری، برادرانی هستند که در زمان حال عموما دیدگاه، رفتار و رویکردهای اصلاح‌طلبانه دارند. وقتی آقای ناطق‌نوری از موضع اصولگرایی رفتارهای منطقی و عقلانی و منصفانه بروز داده است، ما نباید نظریات اصلاح‌طلبی خود را در قالب‌های صلب، تحمیل کنیم. افرادی هستند که عنوان اصلاح‌طلبی را یدک می‌کشند، شاید هم معروف باشند؛ اما حیف از عنوان اصلاح‌طلبی برای آنها.

مسمای اصلاح‌طلبی، ذهن ما را معطوف به عملکردها می‌کند. اگر یک روز سخن از سرلیستی ناطق‌نوری شده، به‌همین‌دلیل است. نه فقط بنده، بلکه دیگر دوستان بزرگ‌تر ما همین نظریه را داشتند. نمی‌خواهم نام ببرم؛ اما این نکته حرف بدی نیست.

برای آقای عارف حتما لیاقت و ظرفیت ریاست پارلمان را قائل بودیم. شرایط عمومی این فرصت را برای ایشان به وجود نیاورد؛ چون خیلی هم شکننده بود. حداقل تعریف سلبی این بود که لاریجانی که از جریان افراطی اصولگرایان، از جنس پایداری، فاصله گرفته است، اگر در کرسی ریاست قرار نمی‌گرفت و می‌آمد پایین، ناخواسته محور پایداری‌ها هم می‌شد و این به مصلحت پارلمان نبود. هدف‌گیری اصلاح‌طلبان در پارلمان دهم، این ‌بود که جلوی رادیکالیسم را برای نفوذ در مجلس بگیرند و در این قضیه هم موفق شدند.

کارگزاران در درون جبهه به آرمان‌های اصلاحات وفادار بوده و به تصمیمات مشترک هم به نحو احسن عمل کرده است. یادتان هم نرود به تجربه ثابت شده، همواره موتور محرکه و توسعه جریان اصلاح‌طلب با کارگزاران است؛ سوخت را کارگزاران می‌رساند، البته نه فقط پول که سازماندهی و ساختار را آنها برعهده دارند. سال ۷۴ در مجلس پنجم تجربه خوبی به دست آمد و در اختیار جریان نوخاسته قرار گرفت؛ این تجربه بزرگ ناشی از این است که چون کارگزاران ذهن تکنیکی دارند و تکنوکرات هستند، این مقوله را راحت‌تر می‌فهمند و می‌توانند نقشه راه را روی زمین ترسیم کنند؛ اما برخی دوستان ما در هوا فارغ از قید و بندها، نقشه راه می‌کشند که البته راهگشا نیست.

آقای لاریجانی از چهره‌های معتدلی بود که در برابر رادیکالیسم موضع داشت. ما هم به همین دلیل از او حمایت کردیم

در پاسخ به این سؤال که چرا چند ماه قبل از انتخابات مجلس و بررسی صلاحیت‌ها، از ریاست لاریجانی حمایت کردید: آن‌زمان هم، ما آینده را پیش‌بینی می‌کردیم. براساس این پیش‌بینی بود که چنین اظهارنظری شد. بحمدالله با این شورای نگهبان، ۳۰ بار است با ۳۰ انتخابات داریم محک می‌خوریم. مگر اشکال دارد آدم پیش‌بینی کند!؟

اینکه می‌گویند اصلاح‌طلبانی که به لاریجانی رأی دادند، به رأی مردم و آرمان اصلاحات خیانت کردند، حرف درستی نیست.

در پاسخ به این سؤال که اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس دهم دنبال اکثریت نبودند: خیر، وقتی از سه ‌هزار کاندیدای آنها دو‌هزار و ٩٧٠ نفر رد صلاحیت می‌شوند، چطور می‌توانند دنبال اکثریت باشند؟

ما حضور در انتخابات را نفی نکردیم، تحریم هم نکردیم و مشارکت را هم باوجود اینکه نامزدهای اصلی نیامدند، سعی کردیم حداکثری تعریف کنیم، مردمی که در تهران رأی می‌دادند می‌گفتند لیست ۱۶+۳۰ که که بزرگان اصلاحات آن را تأیید کرده‌اند کجاست؟ کاغذش را بدهید تا بنویسیم. از کجا می‌دانستند افراد لیست چه کسانی هستند؟ به دلیل منعی که شورای محترم نگهبان ایجاد کرد، نیروهای اصلی اصلاح‌‌طلبان نتوانستند به عرصه بیایند اما توفیق و شانس اصلاح‌طلبان این‌قدر جواب داد که توانستند در تهران با همین لیستِ لایه دوم در برابر آقایان اصلی اصولگرایان پیروز شوند.

جریان اصلاحات در روند انتخابات درون مجلس دخالت نداشت
زمانی که نتوانید چنین حزبی راه‌اندازی کنید و آن را به لایه‌های زیرین جامعه تعمیم دهید، موفق نمی‌شوید. مگر جز این بود که نگاه مردم در انتخابات مجلس به «تکرار می‌کنم» رئیس دولت اصلاحات معطوف شد؟ چرا این اتفاق باید بیفتد؟ ممکن است این اتفاق برای منِ اصلاح‌طلب مفید و ارزشمند باشد و لذتش را هم ببرم ولی واقعیت این است که اگر جامعه بخواهد به پایداری سیاسی برسد، با این‌گونه تحت‌تأثیربودن‌ها به نتیجه نخواهد رسید. اینکه یک طرف احمدی‌نژاد و طرف دیگر نظریه دیگری باشد، دوقطبی‌شدن جامعه مخاطره‌آمیز است. باید نظام اجازه دهد احزاب به‌درستی شکل گیرند و تمرین دموکراسی از کف خیابان‌ها برچیده شود و افراد به جای شعاردادن، برنامه دستشان باشد تا نمایندگان‌شان حرف بی‌مقدار از تریبون مجلس نزنند. 

جریان اصلاحات و از جمله کارگزاران در روند انتخابات درون مجلس هیچ دخالت و نقشی نداشت. اگر بخواهیم منطق نقد را اینجا بیان کنیم این است که اصلاحات موفق شد اقلیت نیرومندی بین صد تا ۱۴۵ نفر در مجلس داشته باشد. این تعداد با ظرفیت گفتمانی اصلاحات وارد پارلمان شدند ولی اصلاحات بعد از تشکیل، نسبتی با این تیم برقرار نکرد و تمام فعالیت‌های بعد از انتخابات مجلس، به عهده خود نمایندگان بود. از انتخاب کمیسیون‌ها، تصویب اعتبارنامه‌ها، رؤسای کمیسیون‌ها تا هیأت رئیسه، همه و همه در اختیار خودشان بود.

‌ این از ایرادات ماست که وقتی از کسانی حمایت می‌کنیم تا وارد پارلمان شوند، باید برای بعد از آن هم برنامه‌ریزی می‌کردیم. ‌ای کاش اصلاح‌طلبان ولو احتمال پیروزی قطعی هم نمی‌دادند، قبل از ورود این نیروها به مجلس یک‌سری آموزش‌های پارلمانی به آنها می‌دادند.

‌واقعیت این است که عرصه رقابت‌های انتخاباتی در ایران «علیل» است، پاشکسته و سرشکسته است. ما هر چقدر جلو می‌رویم باید این ظرفیت ارزشمند کاریزماتیک و حامی نظام را به ساختار منتقل کنیم تا ساختار اعتبار واقعی خود را داشته باشد و این‌قدر دچار آسیب نشود؛ والا نه احمدی‌نژاد پسر پیغمبر است و نه شورای نگهبان سلسله جلیله انبیاست! اما این غلط است که قدسیت شورا از سوی افرادی در همراهی صریح از احمدی‌نژاد شکسته شود. کمااینکه در مورد دیگران هم نباید این اشکال وجود داشته باشد. نهادهای بی‌طرف باید مستقل باشند.

نمی‌شود بار سنگین اصلاحات را یک‌تنه به عهده گرفت
‌من برای حزب ندا احترام قائلم. اما عدم توفیق کافی آنها در تأسیس، دلالت بر این داشت که شناخت اولیه و تلقی نخستین آنها صائب نبود. مگر می‌شود انتظار داشت جوانی که دو سال به دلایلی در موجی افتاده است بگوید من سعید حجاریان زمان هستم؟ ممکن است ما در مقام واقع زبان ترمیم، مصالحه و حامی داشته باشیم اما امر واقع را که به‌سادگی نمی‌توان تغییر داد. بچه‌های ندا ممکن بود به لحاظ احساسی نیازمند تیمارداری و غمخواری بودند و حمایت و استمالت نیاز داشتند ولی مگر می‌توانستند بار سنگین اصلاحات را یک‌تنه عهده‌دار شوند؟ آیا می‌توان حزب مشارکت را چه بپسندیم چه نپسندیم یکدفعه به دست این بچه‌ها داد؟

‌من نمی‌خواهم حرف‌های مقابل را بگویم که می‌گفتند ندا را ذیل چهره شخصیت محترمی برای زدن مشارکت ساخته‌اند. من این فرضیه را قبول ندارم. نیروهای ندا حق داشتند که باشند اما اینکه تصور کنند تا دیروز مأموریت به دوش کسانی چون حجاریان و علوی‌تبار و... بوده ولی امروز به دوش آنهاست، غلط است.

‌حتما باید سیاست‌ورزی، روزی واگذار شود اما این داستان طیف منقطع نیست که آن را قطع کنید. کاری که احمدی‌نژاد انجام داد همین بود، آقای احمدی‌نژاد شخصا که آدم بدی نیست، او هم یک انسان مانند من و شماست ولی این آقا دچار توهم شده بود و یکدفعه ۲۴ سال گذشته انقلاب را قطع کرد و گفت انقلاب یعنی من! آیینه تمام‌نمای امام خمینی یعنی من! خب دچار توهم شد و خود و خانه و کاشانه و تیم و گروهش را گرفتار کرد.

‌اینکه ندا شکل گرفت و امروز شما آن را به رخ می‌کشید و می‌گویید چرا این‌چنین شد، ناشی از تعطیلی مشارکت است. یعنی اگر حادثه سال ۸۸ را نداشتیم ندایی هم وجود نداشت. وقتی مشارکت وجود ندارد، حزب ندا شکل گرفت. نباید آقای خرازی دوست عزیز ما آن تعابیر را به رخ می‌کشاند و برخی را علیه خودش می‌شوراند، اصلا ضرورتی نداشت چنین کاری بکند. می‌توانستند کار دیگری انجام دهند کمااینکه بعدا انجام شد و یک حزبی بعد از مشارکت به نام حزب اتحاد ملت راه افتاد که ورژن دیگری از مشارکت بود کمااینکه انکار هم نمی‌کنند. این جریان باید گذشته خودش را اصلاح و توجه بیشتری به جوانان می‌کرد.
نظرات بینندگان