پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : جماران نوشت:یکی از روضه خوانان قدیمی که صدای او در هنگام روضه خوانی در محضر امام خمینی در خاطره ملت ایران ماندگار شده است،گفت: امام خمینی (س) بعد از شهادت فرزندشان گریه نکردند اما وقتی روضه حاضر شدن امام حسین (ع) بر بالین حضرت علی اکبر (ع) را خواندم چنان گریه کردند که شانه هایشان میلرزید.
حجت الاسلام سید محمد کوثری در یکی از سخنرانی های خود به بیان خاطره ای از آیت الله شهید سید مصطفی خمینی پرداخت و گفت: «این حقیر حدود چهل سال خدمت امام مشرف میشدم. ایشان هم نسبت به من محبت و عنایت داشتند. سابقاً ایشان در سه روز فاطمیه دوم برای حضرت زهرا (س) مجلس میگرفتند.
بنده و پدرم و آقا شیخ قوام اِشنوی و آقا سید عباس حسینی، سه - چهار نفری، در آن مجلس حاضر میشدیم. ایشان به حاج آقا مصطفی فرموده بودند: لازم نیست هر سال دعوت انجام شود. خودشان این سه روز روضه ماه را یادداشت می کنند و می آیند.
امام به ذکر مصیبت بیبی حساسیتی خاص داشتند و هنگامی که از بیبی حضرت زهرا (س) و سیدالشهدا (ع) نام برده میشد، بیش از همه گریان میشدند.
چندین سال بدین منوال، هر سال در فاطمیه دوم در مجلسشان حاضر میشدیم، تا ایشان به عراق رفتند و شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی- رضوان اله علیه- پیش آمد.
ما آن موقع در قم بودیم و برای مشرف شدن به عتبات عالیات مهیا میشدیم. هنوز چهلم حاج آقا مصطفی نرسیده بود که حاج آقا شهاب اشراقی- رحمة الله علیه- داماد امام دنبال من فرستادند.
وقتی به آنجا رفتم، حاج آقا اشراقی گفتند: «بعد از فوت مرحوم حاج آقا مصطفی، امام اصلاً گریه نکردهاند. این حالت از نظر روانی درست نیست. چنین پدری چنین پسری را از دست داده است و انسان عزادار باید گریه کند تا عقده دلش باز شود.
خلاصه، امام با آهنگ صدای تو آشنا هستند. سال ها برایشان روضه خواندهای، کاری کن که امام گریه کنند.»
بعد از آن داستان مشرف شدن ما به کربلا هم مفصل است. در نجف به محضر امام رسیدیم. من بودم، پدرم و آقای چهل اخترانی و حاج آقا علی چهل اخترانی هم بودند.
وارد بیت امام شدیم. وقتی به خدمتشان رسیدیم، در نظرم بود که ذکر مصیبت امام حسین (ع) را بخوانم در آخر تسلیت عرض کنم.
من روضه را با آیه شریفه «من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله...» شروع کردم و بعد تسلیت گفتم.
همه حاضران شروع به گریه کردند؛ من خودم هم گریه میکردم. در آن چند سالی که امام (س) در نجف بودند، ما هر سال به خدمتشان مشرف میشدیم.
همیشه مرحوم حاج آقا مصطفی هم بودند و به من خلیلی محبت میکردند. ولی آن روز جای ایشان خالی بود.
من جای خالی ایشان را یادآوری کردم و به هر نحوی که میدانستم سعی کردم امام را وارد به گریه کنم، ولی امام گریه نکردند.
روضه را ادامه دادم و گفتم:« آه صاحب درد را باشد اثر. اماما! شما حالا به سوز دل امام حسین (ع) خوب واقف شدید که بر بالین حضرت علی اکبر (ع) فرمودند: علی الدنیا و عدک العفا» تا به اسم امام حسین (ع) رسیدم، امام گریه کردند و آن چنان شدید گریه میکردند که شانههایشان بالا و پایین میرفت.
من اشعار فارسی و عربی مصیبت حضرت علیاکبر را میخواندم. وقتی حال امام را دیدم، فکر کردم شاید ادامه بیشتر مصیبت درست نباشد و زود ختمش کردم.
هنگامی که امام دستمال را از روی چشمهایشان برداشتند، چشمهایشان از شدت گریه قرمز شده بود.»