نسرین وزیری: بازخوانی بخشی از تاریخ دو انتخابات ریاست جمهوری گذشته نیز بخش دیگری از این گفتوگو را شامل می شد كه فرزند شهید مطهری طی آن گفت: ولایتمداری خاتمی و هاشمی بیش از احمدینژاد بوده و احمدینژاد در بی توجهی به فرمان رهبری همچون موسوی و كروبی رفتار كرده است.
او كه از منتقدان همیشگی روابط منحصر به فرد احمدینژاد و مشایی است، در طول این گفتوگو دو بار از احمدینژاد به عنوان یك «پدیده» یاد كرد. نخست آنجا كه شورای نگهبان باید از این پس برای پرهیز از تنكرار این پدیده در تایید صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری مراقب «مراد»ان آنها {مراد بودن مشایی برای احمدینژاد} هم باشد و دوم آنجا كه گفت: پیدایش پدیدهای به نام احمدینژاد ناشی از نوع رفتار مجالس هفتم و هشتم بوده است.
كنایه وی به كسب تكلیف پیاپی مجلس و برخی دیگر نهادها از رهبری برای هر كاری بود كه به زعم وی، مزاحمت برای ایشان است و با فلسفه ولایت فقیه جور در نمی آید. از همین منظر است كه می گوید: اینكه احمدی نژاد برای هر كاری از رهبری كسب تكلیف نمی كند نشانه استقلال او است و آن را می پسندم البته باید در مقابل حكم حكومتی مطیع باشد.
بخش اول این گفتوگو را در ادامه بخوانید. بخش دوم آن در خصوص نحوه ورود اصلاح طلبان و اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری و توصیههای انتخاباتی مطهری به شورای نگهبان را در روزهای آینده خواهید خواند.
***
بعد از طرح سوال از رئیسجمهور،
مخالفتهایی از سوی برخ حامیان دولت مطرح شد و گفته شد كه برای باز پس گیری
امضاهای این طرح نیز تلاش هایی در دست انجام است. با شخص شما برای كان لم
یكن كردن این طرح تماسی از سوی دولتمردان گرفته شده است؟
نه، با من تماسی نداشتهاند.
شاید به خاطر اینكه مطمئناند كه تاثیری در نظر شما نخواهد داشت.
بله شاید چون نا امیدند، با من تماس نمیگیرند.
با دیگر امضا كنندگان این طرح، تماسی گرفته شده است؟
كاری كردیم كه اسامی نمایندگان امضا كننده این طرح منتشر نشود.
روز بعد از تقدیم سوال از رئیسجمهور به هیات رئیسه، یكی از اعضای این هیات
مصاحبهای كرد و گفت كه هیات رئیسه با این كار مخالف است و در شرایط كنونی
این كار را صلاح نمیدانیم. وی گفته بود كه قرار است با من صحبت كنند و
شرایط را برایم تشریح كنند تا منصرف شوم. پس از آن من نامهای محرمانه برای
آقای لاریجانی فرستادم و رونوشت آن را به دیگر اعضای هیات رئیسه دادم. چون
نامه محرمانه بود من از محتوای آن چیزی نمیگویم.
فقط همین قدر بدانید كه اسامی امضا كنندگان این طرح را فقط من در اختیار دارم و آقای باهنر كه گویا ایشان یك نسخه به آقای فرهنگی داده بودند و بعد پس گرفتند.
اما تا كنون دو نفر از امضا كنندگان
اعلام كردهاند كه امضاهایشان را پس گرفتهاند. یكی از امضا كنندگان هم
گفته بود كه از ناحیه استانداریها تحت فشارند. یكی از خبرگزاریها هم خبری
دال بر منتفی شدن سوال مخابره كرده است.
بله، این خبر را درخبرگزاری فارس كه برای منتفی كردن این موضوع
خیلی تلاش می كند دیدم و من نمیدانم كه علت آن چیست و تعجب هم كردم. البته
نمایندگان دیگری هم آماده افزایش امضاها هستند. اما بنده اعلام كردهام و
باز هم تاكید دارم كه اگر استانداران و فرمانداران بخواهند به نمایندگان
برای بازپس گیری امضاهایشان فشار بیاورند، ما وزیر كشور را استیضاح
میكنیم. باید بعد از تعطیلات مجلس، كه آقایان از حوزههای انتخابیهشان
باز می گردند و گزارش می دهند، ببینیم چه اتفاقی افتاده است.
پس از اعلام ارائه طرح سوال از
رئیسجمهور به دفتر هیات رئیسه مجلس، واكنشی از سوی دفتر مقام معظم رهبری
دیدهاید؟ یكی از كاربران ما سوال كردند كه ایشان موافق برگزاری این سوال
در مجلس هستند یا نه؟
نظر شخصی من این است كه رهبر انقلاب اگر این سوال به صورت منطقی و
اخلاقی و به دور از جنجال انجام شود، مخالفتی ندارند. قبل از اینكه طرح را
به هیات رئیسه ارائه كنم، با تصمیم شورای داوری اصولگرایان كه موافق این
سوال بودند، اعلام كردیم كه 10 روز بعد این سوال را تقدیم هیات رئیسه می
كنیم تا با احتیاط پیش رویم و اگر ندایی از دفتر رهبر انقلاب رسید، با
رعایت آن پیش رویم كه چنین نشد و سوال را تحویل هیات رئیسه دادیم.
به نظرتان نگرانی برخی از مطرح شدن
سوال از رئیسجمهور برای چیست؟ چون این 10 سوالی كه مطرح شده است به شفاف
شدن فضای سیاسی و اقتصادی كشور میانجامد. چرا برخی مخالف این شفافیت
هستند؟ شاید هم نگرانی از بابت شكستن تابوی سوال از رئیسجمهور است؟
من فكر می كنم خودشان هم نمی دانند چرا مخالف اند. شاید برای خودشیرینی
برای دولت این كار را می كنند و الا روشن است كه این كار به صلاح كشور است و
اساسا خواست ملت است. ممكن است برخی بگویند قانونی را مجلس تصویب كرده و
رئیس جمهور هم اجرا نكرده، گذشته ها گذشته، نیازی به پیگیری نیست. این منطق
غلط است و راه را برای تكرار قانون گریزی باز می كند. سوال از رئیسجمهور
تبعات منفی نخواهد داشت و نگرانی ندارد. حتی برای این سوال رای گیری هم
نمیشود تا قانع شدن یا نشدن مجلس مطرح شود.
مهمترین اثر این سوال اقتدار مجلس و شكستن غرور كاذب رئیسجمهور است كه به آسانی نتواند بگوید من فلان قانون را اجرا نمی كنم. مردم باید بدانند كه این طور نیست كه مسئولی بگوید قانون را اجرا نمی كنم و مجلس از كنار آن بگذرد. مضاف بر اینكه این كار باعث میشود كه از تخلفات بعدی جلوگیری شود و روسای جمهور آینده فكر نكنند كه وقتی از مردم رای گرفتند هر كاری می توانند بكنند. حتی اگر مثلا آقای لاریجانی كه داماد ماست اكنون رئیسجمهور بود و همین طور رفتار میكرد، من همین گونه عمل می كردم.
سوال از رئیسجمهور یك آثار وضعی مثبت دارد و لطمهای به جایگاه ریاست جمهوری نمیزند حتی مقدمهای برای استیضاح رئیسجمهور نیست.
به این ترتیب طرح سوال از رئیسجمهور
چه ضمانت اجراییای دارد؟ اینكه سوالی طرح شود و هیچ رای گیریای نشود، چه
فایدهای دارد؟ البته آقای اكرمی گفتند كه نتیجه این سوال به عنوان یك
گزارش تخلف میتواند به دستگاه قضایی ارجاع شود.
سوالات مطرح میشود و رئیسجمهور پاسخ میدهد. در نهایت قضاوت با
مردم است. اهمیت این كار این است كه بالاخره رئیسجمهوربرای پاسخگویی به
مجلس احضار میشود. بر اساس آییننامه مجلس، سوال از رئیسجمهور هیچ آثار
دیگری ندارد. به نظرم آنچه كه آقای اكرمی گفته اند مربوط به ماده 233 آیین
نامه مجلس است كه گزارش تخلف مسئول اجرایی در جلسه علنی قرائت و سپس رای
گیری می شود.
بر اساس آییننامه داخلی مجلس، سه
بار طرح سوال از وزرا در صورتی كه با پاسخهای اقناعی همراه نشود، منجر به
استیضاح آنها خواهد شد. ولی در مورد رئیس جمهور این گونه نیست، همین طور
است؟
بله شرایط سوال از رئیسجمهور متفاوت با شرایط سوال از وزراست و منجر به استیضاح نمیشود.
اما شرایط دیگری در آییننامه هست
مبنی بر اینكه سه تخلف مصوب رئیسجمهور در مجلس منجر به استیضاح میشود. تا
كنون هم به خاطر تصویب تخلف دولت در مورد عدم معرفی سرپرست وزارت نفت و
هزینه كرد درآمد ناشی از فروش فولاد هرمزگان برای هدفمندسازی یارانهها، دو
تخلف دولت به تصویب مجلس رسیده است. چرا در مورد تخلف وزارت ورزش رای گیری
نشد؟
چون میخواستند تعداد تخلفات مصوب به سه مورد نرسد. برای همین هم
گزارش تخلف دولت در تاسیس وزارت ورزش را به جای ماده 233 در قالب ماده 116
آییننامه داخلی مجلس بررسی كردند تا نیازی به رای گیری نباشد. البته ارائه
گزارش از تخلفات بر اساس ماده 233 راه ساده تر و شدیدتری كه منتهی به
استیضاح هم میشود. در سوال از رئیسجمهور، ایشان باید به مجلس بیاید و به
سوال پاسخ دهد. ولی در گزارش از تخلفات، نیازی به حضور رئیسجمهور در مجلس
نیست و پاسخهای او شنیده نمیشود.
حضور رئیسجمهور و پاسخگوییاش به مجلس از آن جهت حائز اهمیت است كه اگر رئیس جمهوری دچار غرور شده و در برج عاج نشسته باشد، ناگزیر است كه از برجش پایین و به مجلس بیاید و به نمایندگان پاسخ بدهد. این امر اقتدار مجلس را نشان میدهد.
فكر نمیكنید كه رئیسجمهور به این
ترتیب فرصتی مییابد كه بار دیگر بر مواضع قبلی خود از تریبون مجلس تاكید
كند. به عبارت دیگر تریبون مجلس ابزاری برای ایشان نخواهد شد؟
ما چنین نگاه سیاسیای به سوال از رئیس جمهور نداریم و می خواهیم
كه حقایق روشن شود. ما سوالات و ابهاماتی داریم كه میخواهیم پاسخ آن را
بشنویم. البته ممكن است كه ایشان در پاسخ گویی، مغالطههایی هم بكند ولی ما
معتقدیم كه هم نمایندگان متوجه این مغالطهها میشوند و هم بسیاری از مردم
متوجه خواهند شد.
هدف این است كه اگر در جایی قانون شكنی شد، این امر با سكوت برگزار نشود و رئیسجمهور دلایلش را بگوید. ما صرفا میخواهیم به وظیفه قانونیمان عمل كنیم. اصلا چه بسا كه ما هم از پاسخهای رئیسجمهور قانع شویم. این گونه نیست كه ما هدف از پیش تعیین شدهای برای تحقیر رئیسجمهور داشته باشیم. ما به دنبال كشف حقیقت هستیم و از ابزار قانونی آن كه سوال است استفاده میكنیم.
برخی مخالفان رئیسجمهور هم نگران همین مساله هستند و می گویند كه نباید به ایشان تریبون و فرصت داد تا به تشریح مواضعش بپردازد و از تریبون مجلس بهرهبرداری كند. اما ما معتقدیم كه ایشان در اكثر موارد پاسخ قانع كنندهای نخواهد داشت. چون ایشان به برخی قوانین اعتقاد نداشته، آنها را اجرا نكرده است و هر دلیلی هم بیاورد، قانع كننده نخواهد بود. هدف ما این است كه به واسطه این سوالها رئیسجمهور را به ریل قانون بازگردانیم. رهبر انقلاب هم فرمودهاند كه كار مجلس ریل گذاری است و كار دولت، حركت در این ریل است. اما الان این گونه نیست و دولت هر قانونی را نپسندد، از اجرای آن سرباز میزند.
سوال از رئیسجمهور به كدام كمیسیون سپرده شده است؟
هنوز از سوی هیات رئیسه به هیچ كمیسیونی ارجاع نشده است. اگرچه بر
اساس آییننامه داخلی مجلس، بلافاصله باید به كمیسیون مربوط ارجاع می شد،
اما در این زمینه نمیخواهیم به هیات رئیسه فشار بیاوریم تا با توجه به
محذوراتی كه دارند، این كار را پیش ببرند و سازوكار لازم را طراحی كنند.
چون سوال متعدد است، هیات رئیسه باید تصمیم بگیرد كه آن را به كمیسیون
مشتركی ارجاع دهد یا بین كمیسیونها تقسیم كند. پس از آن نماینده
رئیسجمهور باید ظرف یك هفته در كمیسیون حضور یافته و پاسخگو باشد. اگر
همچنان 72 نفر از نمایندگان در این زمینه قانع نشوند، رئیسجمهور باید ظرف
یك ماه در جلسه علنی مجلس حضور یافته و به سوالات پاسخ دهد. در این جلسه
نمایندگان سوال كننده 15 دقیقه و رئیسجمهور یك ساعت فرصت دارند تا
مطالبشان را بیان كنند.
آقای افروغ چند روز پیش مهمان
خبرآنلاین بودند و گفتند كه حمایت مقام معظم رهبری از آقای احمدینژاد نوعی
حمایت از سر مصلحت است و نه از روی حقیقت. نظر شما در این خصوص چیست؟
حمایتهای رهبری از دولتها به طور كلی بیشتر به خاطر حفظ نظام
است. در واقع بیشتر، از شخصیت حقوقی روسای جمهور حمایت می كنند تا شخص
خودشان. در مواردی هم از یك ویژگی شخص یك رئیس جمهور تقدیر كرده اند. البته
دولت آقای احمدینژاد در دوره اول برجستگیهایی همچون پركاری، توجه به
شعارهای اولیه انقلاب و توجه به قشر محروم داشت كه سبب شد مورد حمایتهای
مكرر رهبری قرار بگیرد ولی معتقدم كه دولت به تدریج از آرمانهای اولیه
خودش فاصله گرفت. به ویژه پس از انتخابات سال 88 و تشكیل دولت دهم، آقای
احمدینژاد از آرمانگرایی فاصله گرفت و به كارهای سیاسی رو آورد و به
تعبیری در خیلی موارد حقیقت را فدای مصلحت كرد.
منظورتان این است كه خود دولت مصلحتگرا شده به جای حقیقتگرا؟
بله. امروز دیگر كمتر نشانهای از چهره دولت نهم در دولت فعلی
وجود دارد. شخصاً فكر میكنم كه این دولت چندان مورد رضایت رهبری نیست و به
دلیل مصالح كشور فعلاً همه ما موظف به حمایت از این دولت هستیم.
مقام معظم رهبری در مورد برخی
تفكرات انحرافی مثل دوستی با ملت اسرائیل موضعگیری شفافی داشتند اما
سكوتشان در مقابل دیگر موارد، این شائبه را ایجاد كرده كه شاید ایشان موافق
برخورد با بخشی از بدنه دولت نیستند.
با توجه به حمایت بیشائبه و متعصبانه آقای احمدینژاد از آقای
مشایی، فكر میكنم رهبری احساس میكنند كه مخالفت ایشان با مكتب ایران و
دیگر افكار آقای مشایی مفید فایده نیست و ممكن است به جایگاه رهبری صدمه
وارد كند. البته دیگران آزاد هستند كه نظراتشان را بیان كنند.
اصرار آقای احمدینژاد به حفظ مشایی با وجود این همه انتقاد چیست؟
به نظر میرسد كه احمدینژاد به مشایی اعتقاد و ارادت دارد و یك
رابطه اعتقادی و ایمانی بین آنهاست. قاعدتاً مشایی كراماتی نشان داده و
پیشگوییهایی كرده است كه محقق شده. روابط این دو نفر، مرید و مرادی است.
چه كسی مراد و كدام یك مریدند؟
آقای مشایی مراد و آقای احمدینژاد مرید ایشان هستند. در مسلك
درویشی و مرید و مرادی «عشق» «عقل» را زایل میكند و دیگر جایی برای عقل
نیست. كما اینكه اگر مراد به مرید بگوید خودت را در چاه بینداز او این كار
را میكند بدون اینكه فكر كند. فكر می كنم چنین رابطهای با نصیحت، بحث و
گفتوگو قابل اصلاح نیست. فقط باید به فكر رؤسای جمهور آینده باشیم و
ببینیم كه آنها مراد و مرشدی نداشته باشند. شورای نگهبان هم باید به این
جنبه موضوع توجه كند چون پس از این دولت دریافتیم كه به این موضوع هم باید
توجه شود. مردم در انتخابات به كسی رأی میدهند اما آن فرد مرید كسی دیگر
است و هر چه او بگوید انجام میدهد. چنین رویكردی با قانون اساسی و قانون
انتخابات و اصل دموكراسی سازگار نیست. این یك پدیده نو است كه باید بررسی
شود.
مگر در ادوار گذشته ریاست جمهوری چنین چیزی وجود نداشته؟ شاید روسای جمهور گذشته هم چنین رفقای نزدیكی داشتهاند
اما تا این حد به آنها اجازه دخالت در امور دولت را نداده و حداكثر در
جایگاه یك مشاور از آنها بهره گرفتهاند و هرگز كار به جایی نرسیده بود كه
مقام معظم رهبری خواستار عزل یكی از نزدیكان رئیس جمهور شود. این رویكرد
آقای احمدینژاد چقدر با شعار ولایت پذیری ایشان تطابق دارد؟
به هر حال این یك پدیده جدید است كه به ذهن كسی هم خطور نمی كرد
اما اتفاق افتاده است. این رویكرد آقای احمدی نژاد به هیچ وجه با اعتقاد به
ولایت فقیه جور در نمیآید. برای همین هم بارها گفتهام كه آقای
احمدینژاد باید بین ولایت فقیه جامعالشرایط و ولایت آقای مشایی و به
عبارت دیگر بین آرمانهای انقلاب اسلامی و آرمانهای آقای مشایی یكی را
انتخاب كند. در ادوار گذشته چنین پدیدهای وجود نداشته و اگر كسی هم مرید
بوده، مرید رهبری نظام بوده است، نه یك شخص ثالث.
پس از انتخابات 88 برخی چهرهها به
دلیل اینكه ولایت پذیر نبودند، از عرصه سیاسی كشور كنار گذاشته شدند. برخی
"سران فتنه" خوانده شده و به برخی هم نسبت «خواص بیبصیرت» داده شد. واقعا
پس از گذشت این دو سال، به نظر شما بین آقایان هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد
به عنوان سه رئیسجمهور اخیر، كدام یك ولایت پذیرتر بودند؟
به نظرم روسای جمهور قبلی یعنی آقایان خاتمی و هاشمی، ممكن است كه
در موارد بیشتری با رهبری اختلاف نظر داشتند ولی همیشه در نهایت تابع
بودند و هیچ گاه حاضر نبودند كه جایگاه رهبری تنزل یابد. اما دیدیم كه آقای
احمدی نژاد دو جا به صراحت در مقابل حكم حكومتی رهبری ایستاد. به این
معنی، ولایت پذیری آن آقایان بیشتر از آقای احمدینژاد بود.
آقایان موسوی و كروبی هم به اتهام
اینكه نظر نهایی رهبری در خصوص انتخابات را نپذیرفته بودند در چنین شرایطی
به سر میبرند. واقعا چه فرقی بین ولایت پذیری آنها كه سران فتنه خوانده
شدند با آقای احمدینژاد وجود دارد؟
از این نظر فرقی بین آنها نیست و كار اخیر آقای احمدی شبیه كاری
بود كه آقای موسوی كرد. آقای موسوی به جای اینكه بگوید «بنده نسبت به
چگونگی برگزاری انتخابات قانع نشدم وهمچنان معتقدم كه در انتخابات تقلب
شده، اما چون مرجع قانونی میگوید تقلب نشده و رهبر انقلاب نتیجه انتخابات
را تایید كردند، بنده هم قبول میكنم و مخالفتی نمیكنم»؛ در مقابل نتیجه
انتخابات مقاومت كرد و مردم را به خیابانها آورد و آن مسائل پیش آمد.
احمدینژاد هم میتوانست بگوید كه «من قانع نشدم و نمیتوانم با مصلحی كار كنم اما چون حكم حكومتی است، میپذیرم». به جای این كار او 11 روز رفت منزل و با قهر خانه نشین شد. این شبیه كاری بود كه موسوی كرد.
به نظرتان ممكن است به دلیل تخلف از اجرای فرمان رهبری، پس از پایان دوره ریاست جمهوری علیه ایشان اعلام جرم شود؟
بعید است كه این رفتار منجر به صدور كیفرخواست و اعلام جرم شود. بیشترین مجازات همین است كه جایگاه ایشان نزد مردم تنزل پیدا كرد.
البته این اقدام ایشان مورد پسند برخی افراد هم قرار گرفت كه معتقد بودند ایشان به این ترتیب از جایگاه ریاست جمهوری صیانت كردند.
بله. روش ایشان در تعامل با رهبری از یك نظر مورد تمجید است و من
هم آن را می پسندم چون این گونه نیست كه او برای هر كاری از رهبری اجازه
بگیرد. او كارش را انجام میدهد، یا رهبری در برابر آن مخالفت می كند و یا
نمی كند و او به كارش ادامه میدهد. اما اشكال كارش این است كه وقتی حكم
حكومتی صادر می شود او باید تبعیت كند، ولی گاهی نمیكند.
اصل روش او را نسبت به مجلس و دیگران بیشتر میپسندم كه دائما برای هر كاری از دفتر رهبری سوال میكنند و به صورت شاخهای از دفتر رهبری درآمدهاند. ما باید بر اساس اختیارات و وظایفمان و بر اساس تشخیصی كه داریم كارمان را انجام دهیم، اگر رهبری مخالفت كردند اطاعت كنیم. سوال پیاپی از دفتر رهبری برای انجام هر كاری، با فلسفه ولایت فقیه جور در نمیآید و حتی مزاحمت برای رهبری است. مگر ایشان چقدر وقت دارند كه مسئولان دائما بخواهند از ایشان سوال كنند كه این كار را بكنیم یا نكنیم. من استقلال آقای احمدینژاد را در این زمینه میپسندم. ولی این استقلال طلبی نباید در مورد حكم حكومتی هم ادامه یابد و منجر به مقاومت شود.
به خاطر همین روحیه ایشان است كه
جایگاه ریاست جمهوری از «تداركاتچی» كه آقای خاتمی میگفت، به جایی ارتقا
یافته كه حتی مقابل حكم حكومتی هم ایستادگی میشود.
بله آقای خاتمی لوایح دو قلو از جمله لایحه تبیین اختیارات
رئیسجمهور را نوشت و به دنبال راهكار قانونی برای این كار بود ولی آقای
احمدینژاد بدون ارائه لایحه كار خودش را كرد و هر قانونی را كه نمیخواهد
اجرا نمیكند.
این رویكرد آقای احمدینژاد را برای جایگاه ریاست جمهوری مفید میدانید یا اینكه صرفا یك نوع حاشیه سازی سیاسی است؟
آنجا كه او در حوزه اختیاراتش مستقل عمل میكند من مثبت میدانم.
اما آنجا كه قانون شكنی میكند و از مرز استقلال وارد حیطه استبداد میشود،
مثبت نیست. معتقدم كه مجلس هم باید همین روش را داشته باشد و برای هر طرح و
لایحهای كه در دست دارد، دائما نظر رهبری پرسیده نشود و دائما در جلسات
كمیسیونها از ایشان نقل قول نشود تا به این ترتیب برخی افراد از اظهار نظر
خودداری كنند.
من این روش را نمیپسندم. باید ببینیم كه قانون اساسی و آییننامه داخلی مجلس چه اختیارات و وظایفی را برای مجلس در نظر گرفته است، طبق آن پیش رویم و هرجا رهبری مخالفتی داشته باشند، آن را اعلام میكنند و بعد ما میپذیریم و مقاومت نمیكنیم. اگر این روش از ابتدای مجلس هفتم به بعد، اجرا میشد، هرگز شاهد پدیدهای به نام احمدینژاد در كشور نبودیم.
یعنی این در نتیجه كم كاری مجلس است كه دولت چنین رفتاری دارد؟
بله به دلیل مسئولیت ناپذیری مجلس است كه از دوره هفتم آغاز شد.
البته در مجلس هشتم، شرایط بهتر شد. این رویكرد مجالس هفتم و هشتم تا حدودی
به روحیه روسای آنها برمیگردد. روحیه آقای حداد این گونه است كه میخواهد
به هر نحوی از هر تنشی جلوگیری كند.در دوره آقای لاریجانی هم اگرچه وضعیت
تا حد زیادی بهتر شد اما باز هم به شكل ایدهآل نبوده است.
نمایندگان معمولا افراد آگاهی هستند و مسائل را خوب درك می كنند ولی نیازمند روحیه هستند و وقتی احساس میكنند كه دست هیات رئیسه در موضوعی میلرزد ، تصور میكنند كه نكند ندایی از سوی رهبری آمده است كه هیات رئیسه سست شده است. به این ترتیب نمایندگان هم سست میشوند. استقلال مجلس تا حد زیادی بستگی به رفتار هیات رئیسه دارد و اگر هیات رئیسه به وظایفش به درستی عمل كند، نمایندگان هم به وظایفشان عمل میكنند.
باز هم تاكید دارم كه پیدایش پدیدهای به نام احمدی نژاد ناشی از نوع رفتار مجالس هفتم و هشتم بوده است كه اگر مستقل عمل كرده و رفتار درستی در مقابل دولت داشتند، چنین نمیشد.
آقای احمدینژاد قبل از اینكه به
عنوان رئیسجمهور انتخاب شوند، چهره چندان شناخته شدهای نبود. اغلب
اطرافیان وی از جمله آقای مشایی نیز همین طور بودند. آیا ممكن است این
چهرهسازیها در دولت ایشان برای شناسنامه دار كردن آنها و جریان منتسب به
آنها در عرصه سیاسی كشور باشد؟
به صورت احتمال قابل قبول است اما آنچه كه قطعی است این است كه می
خواهند جریان جدیدی را در كشور پایه گذاری كرده و یك فكر نویی را مطرح
كنند. مسئله مكتب ایران و نگاه خاص فرهنگی اینها حاكی از این واقعیت است.
به عبارت دیگر قصد دارند مسیر انقلاب اسلامی را عوض كنند اما ما اجازه نمی
دهیم. بارها در مصاحبههایم گفته ام كه آقای احمدی نژاد و یارانش نزدیكش،
نه اصولگرایند و نه اصلاح طلب بلكه یك جریان سوماند. خیلیها به من انتقاد
میكردند كه چرا این حرف را میزنم اما الان خودشان هم به این حرف
رسیدهاند.
به نظرم آقای احمدینژاد باید با صداقت بیشتری افكار خودش را در سال 84 و 88 مطرح میكرد و به جای مناظرههای كذایی كه زمینه فتنه را در كشور پدید آورد، افكار خودش را میگفت. مثلا ایشان باید به مردم حزب اللهی می گفت كه من آنچه شما فكر می كنید نیستم و روی مساله حجاب و عدم اختلاط در دانشگاهها حساسیت ندارم! و نگاه فرهنگی مشتركی با جامعه حزب الهی ندارم.
اتخاذ چنین موضع شفافی از سوی وی، باعث افزایش آرایش در انتخابات میشد یا كاهش آن؟
ممكن بود به این ترتیب بخشی از آرای جامعه حزب الهی را از دست
بدهد اما بخشی از آرای طبقه لیبرال را به دست آورد. شاید تفاوتی هم در جمع
جبری آرائش به وجود نمیآمد. اما كسی كه میخواهد رئیسجمهور شود باید با
مردم صادق باشد و نگاه اجتماعی، سیاسی،اقتصادی و فرهنگیاش را روشن بگوید،
چه رای بیاورد چه رای نیاورد.
برخی نگران ادامه حیات این جریان در آینده هستند. نظر شما در این خصوص چیست؟ آیا ممكن است به مجلس بعد هم راه یابند؟
ادامه حیات آنها بستگی به میزان نفوذ آنها در نهادهای موثر نظام
دارد كه مثلا در مجلس بعدتعداد قابل توجهی از كرسی ها را از آن خود خواهند
كرد یا نه؟
البته شخصا بعید می دانم كه به طور طبیعی و بدون سوء استفاده از قدرت بتوانند چنین كاری بكنند. ممكن است تعداد محدودی از آنها به مجلس راه یابند اما قطعا تعداد قابل توجهی نخواهند بود. چون دستشان خیلی زود رو شد و حقایق آشكار شد. حقایقی كه امثال بنده طی سه چهار سال اخیر میگفتیم و بسیاری از اصولگرایان نمیپذیرفتند، الان مورد تایید همه شده است.
چه پیشبینیای از رفتارهای سیاسی
این جریان در یك دهه آینده دارید؟ به نظرتان این جریان همچنان در فضای
سیاسی كشور حضور خواهد داشت یا اینكه با پایان یافتن دولت آقای احمدینژاد
از بین میرود؟
بعید میدانم كه این جریان به حیاتش ادامه دهد. الان هم به اتكای
آقای احمدینژاد حضور دارند و بعد از او نمیتوانند حیات مستمری داشته
باشند. این جریان در نهایت یك گروه لیبرال فرهنگی است كما اینكه در حرفهای
آقای مشایی این موضوع نمودار است.
در دورهای كه در شورای نظارت بر صدا و سیما بودم گاهی دو هفته یكبار یا ماهی یك بار آقای مشایی را می دیدم و با او صحبت می كردم. متوجه شدم كه نگاه او به مسائل فرهنگی خیلی باز است و با تعالیم اسلام جور در نمیآید. لیبرالیسم فرهنگی هم در نهایت منجر به لیبرالیسم سیاسی میشود. نمی توان گفت كه كسی معتقد به لیبرالیسم فرهنگی است اما در مسائل سیاسی، یك فرد آرمانگرا و اصولگرا است.
مردم در شرایط كنونی ممكن است انتقاداتی به وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی داشته باشند ولی در نهایت از افراد آرمانگرا استقبال میكنند. آقای احمدی نژاد در عمل نشان داد كه به آرمانهایی كه مدعی آن بود پایبند نیست. او به نام احیای آرمانهای اولیه انقلاب وارد میدان شد ولی به مرور، از این آرمانها دور شد. شاید فقط در حوزه سیاست خارجی، آرمانهای اول انقلاب را زنده كرد. اما در دیگر زمینهها موفق نبود. كما اینكه برای اجرای شعار عدالت، بیشتر به توزیع پول پرداخت تا كارهای بنیادین، و رویكرد فرهنگی وی نیز مورد اعتراض مردم وروحانیون و علما است.
فكر نمیكنید كه همین توزیع پولها و باز كردن فضای اجتماعی، منجر به ماندگاری این جریان فكری در كشور شود؟
نه، فكر نمیكنم. در نهایت، مردم همان افرادی را كه اصول ثابتی
دارند و روی آن پافشاری میكنند بهتر میپسندند تا افرادی كه برای كسب
قدرت، به هر دستگیرهای چنگ میزنند. مردم اینها را خوب میفهمند. رای
بالای مردم به آقای احمدی نژاد به خاطر این بود كه او را فردی ثابت قدم و
اصولگرا به معنی واقعی میدانستند. حتی همان افرادی كه در مسائل فرهنگی
مقداری سهلانگارند، اینها هم با ابتذال فرهنگی موافق نیستند. مثلا اكثر
خانمهایی كه حجاب كاملی ندارند موافق ابتذال نیستند كه اگر دخترشان به
خیابان رفت، امنیت نداشته باشد. این افراد ممكن است با سخت گیریها مخالف
باشند ولی نهایتا به كسی رای می دهند كه روی مسائل دینی حساس است.
نمیشود كه فردی با مطرح كردن یك تز، رای بگیرد و بعد با پیاده كردن تز دیگری، دیگران را به خود جلب كند. این گونه افراد معمولا شكست میخورند. به یاد دارم كه دو سه روز مانده به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال 84، با آقای احمدینژاد تماس گرفتم چون نگران بودم كه نهایتا چه كسی رای میآورد. به او گفتم بهتر است كه شما و آقای مثلا «الف» توافق كنید كه یك نفرتان در عرصه حضور یابد وگرنه هیچ یك از نامزدهای اصولگرا رای نمیآورد و ممكن است كه آقای «ب» رای بیاورد.
ایشان گفت فلانی و فلانی رفتند سراغ قرتیها، مطمئن باشید كه آنها رای نمیآورند، مگر چند نفر قرتی در كشور داریم؟! و رای من هم بیشتر از رای آقای «الف» است، بهتر است به فلانی بگویید كه كنار برود و درست می گفت.
پس ایشان آن زمان معتقد بود كه قشری كه دنبال رفاه و احیانا سهل انگاری در امور دینی هستند، چندان رای آور نیستند. این قشر نمود زیادی دارند ولی تعداد قابل توجهی را شامل نمیشوند. مثل زمان شاه كه ظاهر خیابانها نشان می داد اثری از دین و ایمان نیست. وجود مشروب فروشیها و سینماها، كاباره ها وكلوپهای شبانه و زنانی با پوشش ركابی و مینی ژوپ در خیابانها چهره شمال تهران و برخی مناطق دیگر را مثل اروپا كرده بود. اما یكباره امام ظهور كرد و گفت كه زنها بدون اجازه شوهرانشان هم میتوانند تظاهرات كنند. یكباره خیابانها پر شد از زنان چادر مشكی. این زنان در خانهها بودند و یكباره نمایان شدند. هنوز هم این قشر است كه متن جامعه را می سازد و این گونه نیست كه به دلیل برخی ظواهر اجتماعی دین و ایمان مردم بر باد رفته باشد. متن جامعه همچنان دین دار است و افراد نمی توانند با بازیهای سیاسی به پیروزی برسند.
یعنی تو مجلس از رییس جمهور بپرسن تو خونه با زن و بچه هات چطوری رفتار میکنی؟!!