پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : اعتماد: انتخاب
صدا براي انيميشن مي تواند باعث موفقيت يا شكست كامل آن شود. نگاه كنيد به
فهرست انيميشن هاي موفق تاريخ: عموم انيميشن هاي پرمخاطب يا محبوب صداپيشه
هاي مشهوري دارند. بسياري از سوپراستارها و شخصيت هاي مهم سينما بالاخره
جايي در فيلمي به جاي يك شخصيت كارتوني حرف زده اند.
از وودي آلن بزرگ كه
به جاي مورچه در فيلم «آنت زي» حرف زد تا برد پيت و اسكورسيزي و آنجلينا
جولي و خيلي هاي ديگر. در اين بين كلي صداپيشه حرفه يي هم هستند كه بدون
آنها انيميشن ها تقريبا هيچ مزه يي ندارند. در ابتداي تاريخ توليد فيلم هاي
انيميشن اينگونه نبود كه شخصيت را بر اساس صداپيشه اش طراحي كنند: امروز
اما اوضاع طور ديگري شده است، ستاره ها اعتبار خود را به شخصيت هاي كارتوني
وام مي دهند و سود خوبي هم نصيبشان مي شود.
آنها به نسبت حجم كاري كه
انجام مي دهند، صورت حساب گرانقيمتي براي كمپاني ها صادر مي كنند. به هر
حال حرف زدن در استوديوي خوش آب و هوا و مرتب و تميز بهتر است يا درگيري
چند ماهه تمرين و جلسات دشوار فيلمبرداري؟ ما هم كه تجربه فيلمبرداري طاقت
فرسا را نداريم، گزينه اول را انتخاب مي كنيم. اما آيا ليست درجه يك
صداپيشه مي تواند فيلم را به رتبه هاي بالاي جدول فروش يا فهرست بهترين
فيلم برساند؟ مسلما بي تاثير نيست: لااقل مي تواند در ميزان شهرت و محبوبيت
فيلم تاثيرگذار باشد.
آيا انتخاب نامناسب يك صداپيشه براي نقش مي تواند
انيميشن را از بين ببرد و ناكارش كند؟ اين هم تقريبا جواب دارد: بله حتي
بهترين كارتون را هم ناكار مي كند و جذابيت فيلم را از بين مي برد. «ماشين
ها2» فيلم جديد كمپاني پيكسار نقدها و ريويو هاي زيادي را به دنبال داشته
است، در خيلي از اين نقدها آن چيزي كه بيشتر مورد توجه قرار گرفته صداهاي
فيلم است. در نسخه اول «پل نيومن» بزرگ به جاي يكي از شخصيت ها حرف زده
بود. همين باعث شد فيلم كلي معروف شود. در آن فيلم «لري كيبل گاي» هم بود.
پيكسار در نسخه دوم پر و بال بيشتري به «لري كيبل گاي» داده است. او هم
حسابي خراب كرده و اين اتفاق دليل خوبي شده تا به بهترين و بدترين صداپيشه
هاي انيمشن بپردازيم.
خوب ها«رابين ويليامز» به نقش «جن» در «علاءالدين» 1992
رابين
بازي را عوض كرد: شرايط را با حضور صدايش و قدرت بازيگري منحصر به فرد خود
تغيير داد. چند نفر براي اين نقش انتخاب شده بودند، همه بازنده و تقريبا
به دردنخور براي اين نقش استثنايي و جذاب. اما رابين ويليامز داستان ديگري
بود: او بهترين انتخاب بود. نقش را جاودان كرد و توانست خودش را در فهرست
بهترين صداپيشه ها به رتبه اول برساند. اين ستاره سنگين (رابين- جن) چه
چيزي را تغيير داد؟ اگرچه جنون ويليامز هر چيزي را تغيير مي دهد و جواب هر
سوالي درباره اوست. مثلامي پرسيد چطور توانست اينگونه از پس صداپيشگي اين
فيلم بربيايد؟ خب: جنون! به همين راحتي. او توانست يك جن جيوه مذاج، تپل و
شل، دهان موتوري وراج را كه گهگاهي از سر شيطنت يا حماقت به قيافه هاي عجيب
تغيير شكل مي دهد، با لحن و صداي خود چنان نمايش دهد كه جاودانه شود.
واقعيت اين است كه تعداد كمي از اجناس پاپ-كالچر رابين ويليامز داراي تاريخ
مصرف هستند و در خاطره ها نمانده اند. تقريبا 20 سال بعد، كار نبوغ آميز
او، به شكل معجزه آسايي هنوز هم خوب به نظر مي رسد. اين نشان دهنده قدرت
همكاري بين بازيگر و نقش است كه در انيميشن يا هر رسانه ديگري موفق عمل مي
كند.
«جورج ساندرز» به نقش «شر خان» در «كتاب جنگل» 1967
نسخه
نهايي فيلم «كتاب جنگل» تحت نظارت والت ديزني بود: آخرين كار او هم پيش از
مرگ بود. او صداپيشه ها را خودش انتخاب كرد: فيل هريس كه رهبر يك گروه
موسيقي بود، لوئيس پريما جزمن معروف و برنده اسكار براي فيلم «همه چيز
درباره ايو» جرج ساندرز. ساندرز به روال عادي به عنوان خسيس بالفطره و
ضدقهرمان خوش طبع شناخته مي شد. پس مرحوم ديزني هم خيلي كار سختي نداشت تا
انتخاب اول و آخرش براي «شر خان» ببر خون ريز و ساديستي فيلم «كتاب جنگل»
ساندرز باشد. او با شوخ طبعي تمام ناخن هايش را تيز و براق مي كند تا از
آنها به عنوان چنگال براي خوردن غذايش استفاده كند. او يك خون آشام جذاب
است: ساندرز چنان جذاب و زيبا به جاي ببر حرف مي زند كه به اين شخصيت ابعاد
ويژه يي مي دهد. ساندرز مي تواند بين ضد قهرمان و موگلي، بالو و جينكز كه
در فيلم جوشان و شيطان ظاهر مي شوند تعادل برقرار كند. طبيعتا جذاب كردن ضد
قهرمان هميشه كار سختي است و ساندرز به بهترين نحو از پس اين كار برآمده
است. شما كه «شر خان» را يادتان هست؟ من عنوان «كمال» را براي اين صداپيشگي
به هر صفت ديگري ترجيح مي دهم.
«پيتر بن» به نقش «تامبر جوان» در فيلم «بامبي» 1942
«پيتر
بن» پسر چهارساله «هري بن» فيلمنامه نويس بود. او به واسطه پدرش به مجموعه
توليد انيميشن «بامبي» معرفي شد و ديزني هم فورا نقش «تامبر جوان» را به
اين پسربچه بامزه داد. پيتر ديگر نقشي در سينما نداشت، راهش را جدا كرد و
فقط در مستندي براي همان فيلم حاضر شد. خرگوش كوچولوي پر سر و صدا هيچ
سنخيتي با «بامبي» گوزن شاهزاده نداشت، اما او بهترين دوستش بود. صداي بچه
سال چيتر شادابي و جذابيت ويژه يي به نقش و به كل فيلم داد. آشفته حرف زدن و
اداي غلط كلمات نكته قوت نقش شد. امروز ديگر خيلي عادي به نظر مي رسد كه
براي نقش هاي مشابه، سراغ بچه هاي آموزش ديده بروند، اما آن سال ها
معمولااز هنرپيشه هاي بزرگسال كه صداي بچه درمي آوردند استفاده مي شد. پيتر
بن ناخواسته توانست سنت جديدي را پايه گذاري كند، اگرچه او نه مي دانست
سنت چيست يا حتي حرف زدن روي شخصيت هاي كارتوني چه جور كاري است!
«كاتلين ترنر» به نقش «جسيكا» در فيلم «راجر رابيت» 1988
وقتي
چشم باب هاسكينز، كارگردان «راجر رابيت» به شخصيت كارتوني فيلمش «جسيكا»
افتاد، در ذهنش به شخصيتي جذاب فكر كرد كه مي تواند هر كسي را اغوا كند. او
به ياد «فم فتل»هاي شاخص سينما افتاد: «لورن باكال». او مي خواست لورن
باكالي كارتوني داشته باشد، البته ظريف تر و كاري تر. «كاتلين ترنر» انتخاب
مناسبي بود، اما به قدرت باكال نبود. باكال يك سر و گردن از ترنر درشت تر
بود. اما ترنر توانايي ايفاي نقش هاي كمدي را هم داشت و همين نكته باعث شد
هاسكينز انتخابي بدون ترديد داشته باشد. هاسكينز از ترنر خواست تا نقش زني
اغواگر را ايفا كند كه در عين حال تماشاگر را هم بخنداند. ترنر هم پذيرفت و
از پس هر دو كار برآمد. واقعيت اين است كه شخصيت انيميشن مي تواند بخنداند
اما برانگيزاننده چطور؟ ترنر توانست شخصيت نوآر منحصر به فردي باشد.
«برد بيرد» به نقش «ادنا اي مود» در فيلم «شگفت انگيزان» 2004
برد
بيرد يك مجموعه از «سيمسون ها» را ساخته، چند انيميشن مهم براي پيكسار
ساخته و در چندتايي از اين انيميشن ها به جاي بعضي از شخصيت ها هم حرف زده
است. يكي از اين نقش ها «ادنا اي مود» در انيميشن «شگفت انگيزان» به
كارگرداني خودش است. «ادنا اي مود» نقشي فرعي و نفرت انگيز در فيلم است و
برد توانسته كاملانفرت انگيز باشد. البته با شلپ شلپ حرف زدن و پرتاب كردن
آب دهان در حال حرف زدن خيلي مدل بامزه يي براي حرف زدن نيست، اما پيش تر
استفاده شده و باز هم استفاده مي شود. مثل انرو استنتون در «جست وجوي نمو»:
در بسياري از انيميشن ها اينطوري حرف زده اند. اما «برد» توانست مدل خاص
خودش را در فيلم پيدا كند، او نخواست با مزه باشد، او نفرت انگيز است و به
همين خاطر در ياد مي ماند.
«آنتونيو باندراس» به نقش «گربه چكمه پوش» در فيلم هاي «شرك» 2 و 4 (2004 و 2010) و فيلم «گربه چكمه پوش» 2011
در
«شرك» كار براي صداپيشه ها خيلي سخت بود: «مايك ميرز» و «ادي مورفي» دو
كمدين مشهور و موفق توانسته بودند نقش هاي خود را به بهترين شكل ايفا كنند و
محبوبيت داشته باشند. با اين حساب كار براي بقيه و آنهايي كه مي خواستند
وارد قسمت هاي بعدي شوند خيلي مشكل بود. قسمت دوم شخصيت مهمي داشت: «گربه
چكمه پوش». يك شمشير زن قهار كه بموقع خودش را به موش مردگي مي زند و مظلوم
مي شود. گربه با آن چشم هاي درشت و صورت جذابش و كلاه بويژه كه روي سرش
بود بايد گوينده ويژه يي مي داشت. پيكسار براي اين نقش سراغ «زورو» رفت.
آنتونيو باندراس، اسپانيايي جذاب كه در عين دلربايي مي تواند درنده و خشن
هم باشد. پس تا اينجاي كار همه چيز درست است. باندارس صداي خوبي هم دارد:
توانايي خواندن هم دارد. پس بهترين انتخاب خواهد بود. باندراس توانست
شخصيتي نيمه زورو نيمه په په لوپيو بيافريند. او با سيماي لاتيني عاشق پيشه
خود در فيلم همچون موشي كه هر لحظه در حال شيردوشي است به نظر مي رسد (چه
تعبير پيچيده يي) .
«الن دگه نرس» به نقش «دوري» در فيلم «جست وجوي نمو» 2003
پيكسار
ديگر متخصص پيدا كردن صداپيشه هاي انگ فيلم شده است. چند نكته را در
اولويت قرار مي دهد و تقريبا هميشه انتخاب هايش درست است. «جست وجوي نمو»
انيميشن مهم سال توليدش بود: پس پيكسار بايد با دقت فراوان صداپيشه را
انتخاب مي كرد، كساني كه از شهرت قابل توجهي برخوردار باشند و بتوانند به
خوبي از پس نقش بربيايند. آنها براي «دوري» سراغ «الن دگه نرس» بازيگر
تلويزيوني و مجري برنده جايزه «امي» رفتند. پيكسار شخصيت را بر اساس
رفتارها و شخصيت خود الن طراحي كرد و همين باعث شد كه كار برايش راحت تر
باشد. به هر حال او توانست به بهترين شكل كارش را انجام دهد و به ليست ما
راه پيدا كند.
بدها«برد پيت» به نقش «سندباد» در فيلم «سندباد: افسانه هفت دريا» 2003
برد
پيت نماد انتخاب بد براي صداپيشگي انيميشن است. درست كه برد پيت بازيگر
خوب، خوش تيپ و محبوبي است، اما او نتوانست صداپيشه خوبي براي نقش سندباد
باشد. او آنقدر در اين فيلم بد حرف زده كه مخاطب هميشه شك دارد كه سندباد
قهرمان است يا ضد قهرمان. (چه كسي بد است؟ سندباد) خب پس او بدترين ايفاي
نقش را داشته است. برد پيت مي تواند سيماي اسطوره يي يك قهرمان تاريخي را
به تصوير بكشد، اما صدايش به هيچ وجه به تنهايي از پس اين كار برنمي آيد.
برد پيت بهتر است در همان تروي قهرمان باشد تا سندباد عراقي.
«رابرت دنيرو» و «مارتين اسكورسيزي» به نقش هاي «دون لينو» و «آقاي سايكس» در فيلم «داستان كوسه» 2004
حواستان
هست درباره چه چيزي مي خواهيد حرف بزنيد؟ مارتين اسكورسيزي و رابرت دنيرو!
آنها بعد از كازينو در سال 1995 در هيچ فيلمي با هم همكاري نكرده اند.
حالابعد از 9 سال هر دو به عنوان صداپيشه در فيلمي انيميشن در كنار هم حاضر
شده اند و بدترين همكاري تاريخ زندگي شان را رقم زدند. كمپاني «دريم وركس»
هم آنها را از جهان خودشان به دنياي گنگسترهاي زير آب برد. همانجا كار را
خراب كرد. چه كسي و كدام مي گويد كه شخصيت دنيرو و اسكورسيزي كليشه
گانگستره است حتي وقتي زير آب باشند. خب آنها «راننده تاكسي» را هم دارند،
«خيابان پايين شهر» هم هست. آنها هم كه به درد شخصيت انيميشن شدن نمي
خورند. پس بي خيال اين دو تا مي شدند بهتر بود. خلاصه كه اين دو تا پيرمرد
طعمه كوسه ها در آب هاي كم عمق شدند.
«لري كيبل گاي» به نقش «ماتر» در فيلم «ماشين ها 2» 2011
حتي
پيكسار هم اشتباه هاي بزرگ مي كند. ديگر آن فرمول جادويي پيكسار كه در
«راتاتويي»، «كمپاني هيولاها» و «داستان اسباب بازي» در هر سه نسخه اش جواب
داده بود، اين بار در «ماشين ها 2» جواب نداد. خب اصلا«لري كيبل گاي» به
درد اين فيلم نمي خورد، تكرار صداي او و محوري كردن شخصيت او بزرگ ترين
اشتباه پيكسار بود. اعصاب همه را هم خرد كرده، اينقدر كه ما هم مجبور شديم
يك فهرست بلند بالااز بهترين و بدترين صداها درست كنيم كه بگوييم او
اصلاانتخاب خوبي براي «ماشين ها 2» نبوده است.