مرتضی آتش زمزم پس از تجربه ساخت چندین مستند و سه سریال با نامهای «سایههای شهر»، «سایه سلطان»، «خاتون» و فیلم سینمایی«بن بست»، فیلم سینمایی «مالیخولیا» را در اصفهان جلو دوربین برد. اثری قصهگو که از چند زاویه روایت میشود و به لحاظ فرم و محتوا فیلم متفاوتی به حساب میآید. محمدرضا هدایتی نیز نقش آفرینی متفاوتی را در این فیلم تجربه میکند. با وجود این که ساخت فیلم مستند ویژگیهای خاصی دارد و دشواریهایی را متوجه فیلمساز میکند، ولی به نظر میرسد امتیازاتی را برای فیلمساز در زمینه ساخت فیلم بلند داستانی فراهم میکند!!
مستند سازی در کشور ما کار دلی است، به دلیل این که پخش کامل، صحیح و گردش اقتصادی در آن وجود ندارد و در واقع دیده نمیشود. مستندسازان فقط به دلیل عشق علاقه و دغدغههای ذهنی فیلم میسازند. لزومی ندارد که فیلم ساز پیش از آن مستند و یا فیلم کوتاه ساخته باشد و تجربه نشان داده بدون ساخت فیلم مستند و کوتاه میتوان در ساخت فیلم بلند موفق بود و مستندسازانی هم بودند که سابقه نویسندگی، دستیار کارگردانی، و یا ژورنالیستی داشته ولی فیلم ساز شدند. اما مستندساز امتیازاتی را کسب و در فیلم خود خرج میکند چون به او نگاه متفاوتتری داده و در واقع یک آپشن را برای فیلم او فراهم میکند
وضعیت سینمای مستند و برگزاری جشنوارهای موسوم به سینما حقیقت را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظرم جشنواره خوبی است و امیدوارم هر سال بهتر شود و بهطور کلی هرچه سینما اقتصادی شود، پویاتر شده و رشد بیشتری میکند. به نظرم اگر در سینمای مستند هم این اتفاق بیفتد و فیلم ساز بتواند هزینه فیلمش را تامین نماید، میتواند با آرامش فیلم دیگر را با کیفیتی بهتر تولید کند. امیدوارم مستندسازان بتوانند مکانیزمی مانند هنر و تجربه یا شبیه سازمان سینمایی طراحی کنند و حمایتهای صحیح و واقعی از سینمای مستند داشته باشند و به جای برگزاری چندین جشنواره مستند، دو شکل جشنواره مستند خوب برگزار کنیم. به نظرم باید راهکاری برای مکانیز پخش در نظر بگیرند که مردم را علاقه مند کرده و هم دسترسی مخاطب را برایشان آسان کنند تا چرخه اقتصاد سینمای مستند نیز بچرخد و قشر فرهنگی هنرمندها از این مظلومیت جدا شوند.
مستند «رودی که کشته شد» که به بحران خشکی در زایندهرود میپردازد بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت و توانست جایزه ویژه هیئت داوران در جشن مستند خانه سینما را کسب کند. به نظر شما چه عواملی باعث شد تا مستند که بالطبع مخاطبان خاص تری را با خود همراه میکند، مردم را همراه خود کند؟
این مستند حرف دل عدهای مظلوم بود که مردم دوست داشتند بشنوند و انرژی جاری در این فیلم موجب دیده شدن آن گردید. مردم موضوع خشکی زاینده رود و اخبار آن را درک و پیگیری میکردند، مانند دریاچه ارومیه که ایران با آن همذاتپنداری کرد و برای زاینده رود، رود کارون دلشان میتپید. برای مردم ما کشور، شهر، منابع طبیعی مهم است و خوش بختانه مقامات عالی کشور مستند را دیدند و دستوراتی در این خصوص گرفته شد. ۴ سال زاینده رود خشک بود و حتی یک بار باز نشد، اما وقتی صدای مظلومین به مسئولین رسید و واسطهها کنار رفتند، رودخانه به دستور مقامات عالی کشور سالی۲ بار باز شد که مقدار کمی از خسارتهای کشاورزان را جبران کرد و امیدوارم این دو بار دائمی شود که به نظرم بهترین تاثیراتی بود که از مستند گرفتیم و برایم ارزشمند است.
معماری سنتی و زیبای شهر اصفهان به جلوههای بصری فیلم کمک میکند که در مالیخولیا نیزاین شاخصهها دیده میشود. چرا اغلب آثار شما در زادگاهتان اصفهان میگذرد؟
البته در شهرها و استانهای دیگر کشور مستندهایی ساختم، برای مثال مجموعهای بهنام بهشت گمشده که به باغهای ایرانی در کشور میپرداخت و در شهرهای گیلان اصفهان، شیراز، کرمان و… کار کردم، ولی آن گونه که باید دیده نشد. در خارج از کشور نیز فیلم سینمایی و سریال ساختم، ولی در اصفهان فیلمهای بیشتری ساختم، به دلیل آن که اشراف بیشتر و خاطرات بسیاری از اصفهان دارم، اما کار در اصفهان و شهرستانها حسنهایی دارد مانند این که ترافیک تهران را تجربه نمیکنید که در فیلمسازی موثر است و از لحاظ معماری، زیبایی شناسی، بعد و عمق شهری مانند اصفهان برای یک فیلمساز گزینه بهتری است، به خصوص برای فیلم ساز علاقه مند به مستند و معماری جذاب است. هم چنین شناختی که از تاریخ شهر و معماری اصفهان داشتم تاثیرگذار بوده و خانواده، دوستانم و مسئولین همیشه مرا همراهی میکنند و اگر فرصتی پیش بیاید در شهرهای دیگر فیلم بلند داستانی میسازم. از همان ابتدا فیلمنامه مالیخولیا برای اصفهان به نگارش درآمد، به دلیل این که معماری ایرانی اسلامی که در این شهر وجود دارد، روایت و بعد نگاهی را ایجاد میکند که بر تخصص بازیگران، شخصیتپردازی و نوع نگاه آنان تاثیر میگذارد. بیشک برای ساخت فیلم مالیخولیا شهر اصفهان، یکی از بندرها و یا معماری یزد گزینههای بهتر و موثرتری در قیاس با تهران هستند
مالیخولیا به بیماری انسانهایی که خود ازوجود آن ناآگاهی دارند اشاره میکند که سعی شده تا از بعد روانشناسانه و به شکل زیر متن به مخاطب ارائه شود. درباره کابرد مسائل روانشناسی در پرداخت شخصیتها بگویید؟
در دنیای مدرن و فضای جدید بحث تقابل سنت و مدرنیته و گاهی فضای مالیخولیایی دیده میشود. یک مستندساز بدون تحقیق نمیتواند پشت دوربین بایستد و باید از مرحله به مرحله کارآگاهی داشته باشد. ما هم درباره معماری، نوع فرم و فضا تحقیقاتی انجام دادیم که در زمان نگارش فیلمنامه و حتی در بحث بیماری زن حامله و دلیل سقط بچه با همسرم که روانشناس است و از دیگر دوستان مشاوره گرفتیم.
درباره بهرهگیری از فضای سوررئال در مالیخولیا توضیح دهید؟
فیلم در مرز سوررئال و واقعیت میگذرد و همیشه شک میتواند مرز بین واقعیت باشد و یا نباشد! فیلم نیز روی همین لبه راه میرود و سعی شد تا بینابین حرکت کنیم تا مخاطب با شصیتها همذاتپنداری کند و گاهی دچار شک شود که درست یا اشتباه است که این اتفاق هم نوعی رئال و سوررئال است. همیشه در زمان دورخوانی و تولید میگفتم ما ترازوی سه کفه داریم و تلاش میکنیم تا وزنها را به شکلی درست کنیم که همیشه متعادل باشد و اگر نشانهای در مالیخولیایی بودن یک کاراکتر گذاشتیم یک نشانه برای شخصیت کناری هم گذاشتیم تا هم وزن شوند و درآخر فیلم هر مخاطب بنا به گذشته، تفکر و زندگی که داشته نسبت به کاراکترها رای و نظر دارند. لبه سوررئال فقط میتواند ما را به این هدف نزدیک کند که مرزها را پیدا کنیم و تا آخر فیلم پیش رویم و مانند هیئت منصفه حق را به کاراکتری از فیلم دهد و یا کسی را تبرئه و محکوم نماید.
به کارگیری مفاهیمی هم چون شک و خیانت دستمایه بسیاری از فیلمهای سینمایی به ویژه در ژانر اجتماعی است. درباره تکرار این نوع قصهها در سینما بگویید!
بزرگان عقیده دارند قصههای دنیا به ۱۰ گروه تقسیم میشود که از ترکیب تضادها و شاخههای مختلف، قصههای دیگر به وجود میآید و قصه شک، ترس، خیانت و توهم از آدم و حوا تا امروز بوده است و رنگها و شکلهای مختلفی به خود گرفته است. ما هم از نگاه خود آن را در مالیخولیا طراحی کردیم و امیدوارم بیننده آن را بپسندد. برای مثال قصه عشق را در هزار شکل میتوان دید به دلیل این که مغز و شاکله داستان در همه جا یکی بوده، اما زاویه دید فیلم ساز و نویسندهها با هم متفاوت است
درباره شکل و فرم سینمای کلاسیک و قصهگو در فیلم مالیخولیا بگویید!
فیلمنامه مالیخولیا قصه گو است، اما از چند زاویه مختلف روایت میشود و هرکسی با سلیقه خود تصمیم میگیرد که کدام قصه را بیشتر دوست دارد و کدام حقیقی است.شاخصه مالیخولیا در این است که مخاطب قاضی میشود و این به معنی پایان باز نیست، بلکه به معنای تصمیم گیرندگی اوست. بعضی فیلمها پایان باز را برمی گزینند و به عهده مخاطب میگذارند که فکر کند در ادامه چه اتفاقی میافتد. اما ما یک قصه را از چند زاویه بیان میکنیم که بیننده خود متوجه شود کدام قصه، کاراکتر و شخصیت به خودش نزدیکتر است و کدام را تجربه کرده و یا در زندگی خود و اطرافیان دیده است. ما برای وزن کشی سه قصه به شکل موازی تلاش کردیم و قصه آخر میتواند قصهای دیگر و حتی چهار قصه تلقی شود که مخاطب مختار به انتخاب یکی از آنها است.
معماری و نقاشی زیبای شهر اصفهان نشان از تلفیق هنر هفتم با هنرهای دیگر مانند نقاشی و معماری دارد!
تلاش شد تا در نگارش فیلمنامه از معماری به شکل صحیح استفاده شود، ولی معماری فقط برای زیبایی در فیلم استفاده نشده و از المانها، فضا، وهم و حتی افسانهای که پشت آن وجود دارد و زنانگی و مردانگی در المانها استفاده کنیم. مثل شیخ لطف الله که مسجد زنانهای است و مناره ندارد. توپک شیرین لاله اسکندری که در فیلم میبینیم. مسجد جامع عباسی که نماد زن و مرد است و مناره و گنبد داشته و کنار هم قرار دارند. حسام و لیلا را کنار هم میبینیم و گاهی بینابین بین دو زن دیده میشود که به توهم و فضای مالیخولیایی فیلم کمک کرد. شخصیت شیرین نیز مرمت کار و نقاش است که به فضای هنری کار کمک کرده است و حتی نقاشیها نیز وهم خاصی دارد. من دوستان نقاش بسیاری دارم اما در مالیخولیا از نقاشیهای دوست خوبم محسن کیایی هنرمند مقیم انگلستان استفاده کردم که سابقه دوستی من با او پیش از نگارش فیلمنامه است و به نظرم فضای و متریال کار او کمک میکرد تا داستان برای مخاطب فرهنگی خاص ما با المانهای بیشتر و درست تری تعریف شود که خوش بختانه این اتفاق افتاد. معمولا نقاشی شرقی در اروپا فروش خوبی دارد اما مردم کشورمان سبک غربی را برای خانههایشان ترجیح میدهند و گالریها و خانوادهها هنرمند را به نقاشی غربی سوق میدهند که تناقض در بازار فرهنگی ما به وجود میآورد.
گاهی حضور فیلمی در فستیوال خارجی زودتر از جشنواره داخلی و یا اکران آن صورت میگیرد که عدهای معتقدند فیلمساز فیلم را فقط برای حضور در جشنواره خارجی ساخته است!
ذات بیشتر جشنوارهها این است که فیلم برای نخستین بار نمایش داده شود، اما قانون بعضی ازجشنوارهها مثل اسکار این است که فیلمهای اکران شده را نمایش میدهد که اشکال هم ندارد. اگر فیلم خوب و جشنوارهای باشد، معضلات اجتماعی را بگوید و جهان بینی درست نسبت به کشورمان و پیام صحیح داشته باشد چه اشکال دارد؟ و حتی اگر نقد درصحیح نسبت به فیلم داشته باشد اشکالی ندارد. وظیفه هنرمند طرح مشکلات اجتماعی است ولی سیاه نمایی را قبول ندارم و نمیپسندم.
چرا مالیخولیا پس از دو سال اکران شد؟
ما به دنبال اکران سر گروه بودیم که این اتفاق نیفتاد و در گروه آزاد یا بهتر است بگویم گروه اسیر اکران کردیم.
نام فیلم شما برای تماشاگر تداعی کننده فیلم مالیخولیا اثر لارس فون تریه است و ذهن مخاطب را معطوف به فیلمی تخیلی و حتی در ژانر وحشت میکند. چرا این نام را انتخاب کردید؟
عدهای از دوستان هم گفتندکه از نام فیلم مالیخولیا از لارس فون تریه سال ۲۰۱۱ استفاده کردید که باید بگویم خوش بختانه بانک فیلمنامه خانه سینما قابل دسترس است و دو سال پیش از آن فیلم، فیلمنامه مالیخولیا با این نام ثبت شد که متاسفانه در دولت قبلی پروانه ساخت داده نشد و در دولت جدید موفق به دریافت پروانه ساخت شدیم که پس از چند سال کار تولید شد و دو سال نیز در اکران فاصله افتاد. این گونه نیست که از نام آن فیلم بهره گرفته باشم، البته هیچ منعی برای کپی رایت نام وجود ندارد و انحصاری نبوده و هم چنین اشکال فنی و هنری ندارد. به نظرم محتوا و مغز داستان اهمیت دارد، چون بسیاری از داستانهای مشابه و فیلمهای هم نام وجود داشته که مشکلی ندارد. اگر برای فیلم ۴ نام را کنار هم قرار دهیم و مخاطب فیلم را ببیند مطمئن هستم نام مالیخولیا را انتخاب میکند، چون فیلم فضای مالیخولیایی دارد و وقتی بیننده حرفهای و عام از سینما بیرون میآید میپرسند کدام شخصیت مالیخولیا داشت و یا نظر میدهند که این شخصیت مالیخولیا دارد. اگر میخواستم دوباره فیلم را اکران نمایم، با این نام اکران نمیکردم چون بسیاری تصور میکنند و با فیلم وحشتناکی مواجه هستند و آن را پس میزدند. شاید نام تجاری خوبی برای اکران نبود ولی از لحاظ محتوایی کاملا منطبق است. مردم نشان دادند که فیلمهای طنز را بیشتر دوست دارند و نمیخواهند فیلمی نفسگیر و پر استرس ببینند که به آنها حق میدهم. از روز اول میدانستم برای مخاطب خاص فیلم میسازم و نه مخاطب عام.
چرا تهیه کنندگی فیلم را خودتان به عهده گرفتید؟
به نظرم هیچ کارگردانی دوست ندارد که کار خود را تهیه کند و من هم جزء همان افراد هستم و کار تهیه کنندگی را به شکل مستقل دوست دارم. وقتی قصد ساخت فیلمی مستقل داشته باشید، باید زیر بار تهیه کنندگی هم بروید و چند کار را با هم انجام دهید تا طبق برآوردی که دارید کار را پیش برده و هزینهها را کنترل کنید. از نام سینمای مستقل مشخص است که هیچ حمایتی از سوی دولت نمیشود و اسپانسری ندارد و در این شرایط باید چند کار را با هم مدیریت کرد.
به اکران فیلم در گروه هنر و تجربه فکر کردید؟
به اکران فیلم در این گروه فکر کردم، اما به نظرم رسیدکه در گروه آزاد میتوانم موفقتر باشم و با این که ممکن است فروشی نداشته باشد ولی بیشتر به رسمیت شناخته میشود. هنر و تجربه گروه خوبی است و میتواند به سینمای مستقل مهجور کمک کند. در حال حاضر از سوی تعدادی از دوستان فشار بر این گروه مبنی بر کمرنگ شدن یا حذف آن وارد میشود که از فیلمسازانی که فیلمهایشان را در این گروه اکران کردند میخواهم منصفانهتر و محکمتر پشت گروه بایستند. اگر این گروه نبود بسیاری از فیلمها و حتی مستندها رنگ اکران و افتتاحیه خصوصی عوامل را نمیدید و معلوم نبود سرنوشت اکران فیلمها به کجا میکشد و فقط در چند جشنواره موازی فیلم دیده میشد که مخاطبان خاص خود را داشت و به نظرم کم لطفی به این گروه است. حتما در گروه هنر و تجربه هم ضعف و اشکالاتی وجود دارد، اما باید نقد صحیح کرد. مطمئنا مسئولین هم نقد پذیر و متوجه ضعفها و کاستیها بوده و در حال اصلاح آن هستند. امیدوارم سطح فیلمها پایین نیاید که مانند لیگ سوم و چهارم فوتبال به آن نگاه شود و سطح فیلمهای گروه بالا برود.
یک فیلم چه شرایط و معیارهایی باید داشته باشد تا در گروه هنر و تجربه نمایش داده شود؟
می تواند فیلم هنری، آوانگارد، مستند علمی، فرهنگی، اجتماعی و حتی داستانگو باشد. هنر و تجربهای به معنای بیکیفیت بودن نیست و به این معنی است که المانهای سینمای تجاری را نداشته باشد، ولی از نظر تکنیکال، فنی، فکر و داستان پرمغز باشد و بیننده را با این اندیشه از سالن بیرون ببرد که تا به حال این فرم و فضا را تجربه نکرده و از این زاویه ندیده بودم.
در حال حاضر استقبال از فیلم مالیخویا در تهران و شهرستانها چگونه است؟
فیلم پرمخاطبی نداشتم، ولی آنها که فیلم را دیدند از فیلم راضی بودند. مالیخولیا برای قشر فرهنگی ساخته شد و از ابتدا میدانستیم فیلم تجاری نمیسازیم. اصولا چهار مدل فیلم در کشور میتواند به فروش خوبی برسد. یکی آن که فیلمساز خود برند باشد که معمولا دوستان به خوب و بد آن کاری ندارند و فیلم پرفروش میشود دوم فیلمهایی که سوپر استار دارد. سوم فیلمهای طنز و کمدی که در هر صورت به فروش خوبی میرسد، حتی سطحیترین فیلم طنز از بهترین فیلمهای فرهنگی فروش بیشتری دارد که به نظرم اشکالی هم ندارد و به بدنه سینما کمک کرده و چرخه سینما را میچرخاند تا مردم به سینماها بیایند. البته امیدوارم سطح کمدی ما بالاتر رود و آبرومندتر شود. چهارم فیلمهای سفارشی که همیشه جزء فیلمهای پرفروش است، چون پول ساخت، تبلیغ و فروش را میدهند و ارگانی از فیلم حمایت میکنند. من با حمایت حتی برای فیلم سفارشی موافقم، اما هزینه حمایت تیزری فیلمهای سفارشی گاهی از بودجه ۲ سال سینمای ایران بالاتر میرود. اگهی سازمان صدا و سیما مثلا روزی ۱۰۰ تیزر دارد و برای مثال اگر به من ۱۵۰ تیزر بدهند و با همان قیمت در تایمهای درست تری پخش کنند، تیزر معادل کل بودجه سینمای ایران و حتی بیشتر میشود، بنابراین فیلم سفارشی میفروشد و باید در گروه چهارم بود تا به فروش برسد. خوشحالم که مخاطبان فیلم مالیخولیا را میبینند و راضی بودن آنها برایم خوشایند است.
شرایط کار در تلویزیون برای فیلمسازان چگونه است؟
هر بار موجی میآید و در دوره چند ماهه در خلائی از فضای مدیریت تلویزیون، شبکههای ماهوارهای رشد میکنند که مخاطبان تلویزیون را به خود جذب کرده و کیفیت کار همکاران در تلویزیون نیز پایین میآید. امیدوارم با مدیریت جدید تلویزیون، فرصتی ایجاد شود تا شبکههای که در نقطه افول هستند بتوانند مخاطب را برگردانند، چون این انگیزه در سازمان و تولیدکنندگان وجود دارد. خبرهای خوبی از تلویزیون شنیده میشود که قرار است با استفاده از پیشکسوتان و فرصت دادن به جوانان جایگاه خود را پیدا کند. به تازگی نگارش سریالی را با گروهی حرفهای به پایان رساندیم که امیدوارم با انرژی کاری خوب به مردم ارائه دهیم.
در حال حاضر فیلمسازان جوان نیز به مثابه پیشکسوتان حضور پر رونقی در سینما دارند و به خوبی میدرخشدند!!
این دو گروه کنار هم جذاب هستند.پیشکسوتان نیز زمانی جزء فیلمسازان جوان بودند و در کنارپیشکسوتان دیگر کار کردند و امروز پیشکسوت هستند. هر کدام از جوانان و پیشکسوتان در سینما و تلویزیون سلیقه و مخاطب خاص خود را دارند که امیدوارم در رقابت سالم و حمایت مساوی، این فضا و فرم به رشد تلویزیون، سینما و رشد فرهنگی مخاطب کمک کند. به مثابه بزرگ شدن جامعه، سلیقهها متنوع شده و ایدهها و فرمهای و سینمای جدید برای کشور پیش میآید
به نظر میرسد در زمینه اکران فیلمهای بلند سینمایی مظلوم واقع شدید و سینمای شما در مقایسه با آثار مستندتان مخاطبان چندانی نداشت. نظرتان چیست؟
تلاشم این بوده تا فیلم خوب بسازم و همه فیلم سازان مخاطب و گیشه را دوست دارند و تمایل به گیشهای پر رونق دارند. دوست داشتم فیلم خوب بسازم و امیدوار بودم در گیشه بتوان هزینههای فیلم را به شکل معقول برگرداند. گاهی ایده و طرح فیلمنامهای شما را برای ساخت فیلم درگیر میکند که تلاش میکنید تا با حمایت دولتی و اسپانسر آن را بسازید که تلاشها نتیجه ندارد و دل را به دریا میزنید تا آن را بسازید. ما هم از ساخت فیلم پشیمان نیستیم و خوشحالم فیلمی را ساختم که میتوانم پشت آن بایستم و رضایت بیننده برایم مهم بود. در مثال جای مناقشه نیست اما دو فیلم اول اصغرفرهادی به تهیهکنندگی آقای تقیپور که یکی از دوستان من است در گیشه بسیار ناموفق بود، اما جزء بهترین فیلمهای اصغر فرهادی است و این مقدار دیده شدن فیلمها، به دلیل مشهور بودن اصغر فرهادی و کسب جایزه در سطح جهانی بود که مردم و رسانهها به دنبال فیلمهای قدیمی او رفتند. اگراصغر فرهادی میخواست مسیرش را عوض کند شاید اینجا نبود ولی هدفش ساخت فیلم خوب بود که خوش بختانه کم کم مخاطب و گیشه را به دست آورد.
معتضد گفت: در حال حاضر سینمای ایران به شدت دچار ابتذال شده است. فیلم هایی مانند "پنجاه کیلو البالو"، "آس وپاس" و "من سالوادور نیستم" .