صادق محصولی می گوید : «برای اولین بار در یک اقدام بیسابقه ریز نتایج آرای اخذشده در سراسر کشور را شعبه به شعبه در پایگاه اطلاعرسانی وزارت کشور قرار دادیم تا اگر نمایندگان نامزدهای حاضر در شعب انتخابات سراسر کشور تفاوت یا تعارضی با نتایج صورتجلسههای ثبتشده مشاهده کردند، اعلام کنند. حتی در یک مورد از بیش از 40هزار شعبه هم تفاوت یا تعارضی در کار نبود و این اقدام وزارت کشور در واقع تیر خلاصی به تهمتزنیها و شبههافکنیهای فتنهگران بود.»
از محصولی درباره احتمال مذاکره جبهه پایداری و جمنا برای انتخابات سال ۹۸ میپرسم که میگوید: «از ما که تاکنون دعوتی به عمل نیامده. ما هم باید تغییر رفتار آن آقایان را ببینیم، چون با مدلهای قبلی نتیجه مثبتی دیده نمیشود.»
او هاشمیرفسنجانی، احمدینژاد و لاریجانی را مثلثی میداند که در طول دوره مسئولیت آنها تغییرات بسیاری را در عملکردشان میتوان مشاهده کرد. در ادامه متن گفتوگوی چهار ساعته «فرهیختگان» با صادق محصولی را میخوانید.
با توجه به اغتشاشات اخیر و گذشتن از ایام 9 دی آیا شما در انتخابات ریاستجمهوری 88 بهعنوان وزیر کشور پیشبینی از فتنه 88 داشتید؟
با توجه به تحرکات و فعالیتهای جریان سکولار و اصلاحطلب در داخل و دمیدن رسانهها، افراد ضدانقلاب و سیاستمداران جریان سلطه در خارج از کشور، قبل از برگزاری انتخابات، احتمال اقدامات ناهنجار از طرف آنها داده میشد، ولی نه به این حد و در این سطح. به عبارتی شاید هیچکس انتظار این فتنه در این ابعاد وسیع با کارگردانی و نمکدانشکنی این افراد را نداشت. فتنهای که با اتحاد اصلاحطلبان، کارگزاران، اعضای سازمان منافقین، بهاییها، سلطنتطلبان، کمونیستها و دیگر ضدانقلابیون و با نقشآفرینی سفارتخانههای غربی و پولهای شیوخ مرتجع منطقه صورت گرفته بود. با وجود این، بوی رفتار غیراخلاقی و غیرقانونی از قبل به مشام میرسید.
نظر شما درباره شرایط فعلی کشور مخصوصا به لحاظ اقتصادی چیست؟
متاسفانه دولت برخلاف وعدههای اقتصادی زیادی که در ایام انتخابات داده بود، اقدامات موفقی انجام نداده است. بزرگنمایی غیرواقعی از برجام و اینکه تمام مشکلات با برجام یا به روشهای برجام حل خواهد شد، موجب سرخوردگی مردم و بروز مشکلات بیشتر اقتصادی آنها شد، زیرا آنها میبینند دولتیها در زمان انتخابات از یک طرف گفتند که این مخالفان دولت برخلاف واقع تبلیغ میکنند که دولت دنبال حذف یارانهها است و دولت یارانه کسی را قطع نخواهد کرد و از طرف دیگر امروز خود دولت اعلام میکند باید یارانهها قطع شود. این همزمان با طرح افزایش قیمت حاملهای انرژی و مواد سوختی هم اعلام میشود. بازخوانی شعارهای دوران انتخابات توسط آقای روحانی و معاون اولش مخصوصا در مناظرههای تلویزیونی و مقایسه آن با اقدامات فعلی دولت و وضعیت معیشتی فعلی مردم گویای ادامه روند بینتیجه 4 سال گذشته دولت است. متاسفانه اغلب کابینه این دولت و در رأس آن شخص آقای روحانی نگاهی مبنایی به مقوله عدالت ندارند و بهخاطر عدم محور قرار دادن مقوله عدالت در دولت فعلی، روزبهروز شکاف طبقاتی در جامعه بیشتر و عدد ضریب جینی بیشتر و بیشتر شده است. تا وقتی بهجای چشم دوختن به کدخدا، نگاه دولت به انرژی و ظرفیت جوانان کشور و تواناییهای داخلی و تقویت و استفاده از آن نباشد، مشکلات مردم در مسیر حل شدن قرار نخواهد گرفت. البته این را هم اضافه کنم که این نقد به معنی نادیده گرفتن اقدامات مثبت و سختی کار اجرایی و مشکلات داخلی و خارجی دولت نیست، ولی باید به این نکته تاکید کرد که با گفتمان التقاطی از اسلام و سکولاریسم حل مشکلات اساسی مردم مخصوصا اصلاح مشکلات معیشتی مردم امکانپذیر نیست و تنها راهحل مشکلات بازگشت به گفتمان امام راحل(ره)؛ همان گفتمان اسلام ناب محمدی (ص) و توجه به تاکیدات مقام معظم رهبری در مورد عمل به اقتصاد مقاومتی است. در عمل بارها تجربه کردیم که هر کجا به جوانان و دانشمندان کشور اعتماد کردیم، جزء کشورهای برتر در آن رشته شدیم؛ مثل فناوری هستهای، فناوری فضایی، صنایع موشکی، نانو تکنولوژی و سلولهای بنیادی؛ و هر کجا به امید خارج از کشور ماندیم، درجا زدیم؛ مثل صنایع 50 ساله خودروسازی. اگر دولت به توان داخلی به معنای واقعی توجه کند و به مولفههای اساسی که در اقتصاد مقاومتی توسط رهبری گفته شده عمل کند، با مقاومسازی وضعیت اقتصادی و راهاندازی چرخه تولید و اشتغال مشکلات مردم قابلحل است. اما متاسفانه توجه و اجرای سیاستهای کلان اقتصادی وارداتی و غربی عرصه معیشت را برای مردم تنگ کرده و امروز شاهد نوعی ابهام و بلاتکلیفی در فعالیتهای اقتصادی و پولی و مالی در کشور هستیم.
شما بهعنوان یک فعال سیاسی فرهنگی نقش مرحوم آیتا... هاشمی را در طول زمان قبل و بعد از انقلاب چگونه دیده و حیات سیاسی ایشان را چگونه تحلیل میکنید؟
مرحوم هاشمیرفسنجانی یکی از افرادی بودند که در طول حیات سیاسی خود نقش مهم و اساسی در روند نظام اسلامی ایفا کردند. قبل از پیروزی انقلاب در مبارزات و همراهی با حضرت امام (ره) حضور فعالی داشتند. بعد از پیروزی انقلاب هم همواره یکی از مسئولان بلندپایه کشور بودهاند. البته بعد از پیروزی انقلاب آقای هاشمی مقاطع مختلفی از جهت سیاسی دارند.
برخی معتقدند آقای هاشمی در دهه 60 با آقای هاشمی دهه 80 و دهه 90 خیلی متفاوت است. یکسری تغییر نگرشهای سیاسی و اقتصادی را در دیدگاههای ایشان میتوان مشاهده کرد. نظر شما در این خصوص چیست؟
به نکته مهمی اشاره کردید. اما میشود در یک چارچوب مفهومی و کلیتر آقای هاشمی را بهعنوان نماینده یک تفکر نقد کرد و نه بهعنوان صرفا شخص هاشمی. به عبارتی ایشان جریانی نقدشونده است و در حال حاضر هم نمایندههای این جریان در هر دو جناحین راست و چپ و... موجود هستند. آقای هاشمی اول بهعنوان اصولگرای انقلابی و آقای هاشمی دوم بهعنوان اصولگرای پراگمات و عملگرا باید دیده شود. کسانی که دچار پراگماتیسم سیاسی میشوند، از هرطیفی که باشند، در عمل به محدوده نوعی از نسبیتگرایی که بخشی از اصول را هم دچار خدشه میکنند، ورود پیدا خواهند کرد. مولفههای مهمی چون عدالت، استقلال و آزادی دچار فرسایش در عمل میشوند و قرائتهای نسبی وارد گفتمان سیاسی و اجتماعی آنها میشود. مواردی همچون تئوریهای وابستگی، سازش و پرداخت هزینههای توسعه که توسط برخی عنوان شد، در این چارچوب قابلارزیابی است و در حال حاضر هم در افرادی از مسئولان سابق و فعلی، آنهایی که دچار فتنه و انحراف شدند هم نوع دیگری از این گرایش به پراگماتیسم دیده میشود. قبل از انقلاب هم این نگاه در کنار انقلابیون اصیل نمایندگانی در جریانات مختلف داشت و بحث نهضت آزادی و افرادی همچون بازرگان و پیمان مطرح بود که حضرت امام (ره) با بیانات روشنگرشان تکلیف آنها را برای مردم روشن کرد. امروز هم مقام معظم رهبری با تبیین گفتمان انقلاب در عرصههای مختلف یکی از رسالتهای خود را در همین زمینه تعریف کردند و دعوت نخبگان علمی و حوزهها به انقلابی ماندن و برگزاری کرسیهای نظری برای ترسیم جریان اصیل علوم انسانی در ابواب مختلف اجتماعی از اقدامات ایشان در آن راستا است. لذا در کل کسانی که در ارزش و اصول دچار نسبیگرایی میشوند و گزارههای عملگرایی در وجودشان با اقتضائات به اصول خدشه وارد میکنند، به نوعی در همین نگاه قابلارزیابی هستند و این خطر بسیار بزرگی است که در مبانی گفتمانی برخی افراد و مسئولان بهعنوان یکی از مصادیق نفوذ در جنگ نرم میتواند تلقی شود. تغییر نگرش برای خیلی از افراد امکانپذیر است. مخصوصا در فضای سیاسی امکان پدید آمدن تغییر مواضع بیشتر است. این تغییر ممکن است در جهت کمال باشد یا بالعکس رخ دهد. آقای هاشمی در زمان حضرت امام و در بحبوحه جنگ تحمیلی مواضعی داشتند که عموما با مواضع حضرت امام انطباق داشت. البته مواردی هم بود که آقای هاشمی نظرات دیگری داشتند که غیر از نظرات حضرت امام (ره) بود، ولی آنچه بروز و ظهور داشت، این بود که ایشان سعی داشتند مواضع خود را در جهت نظرات حضرت امام (ره) نشان دهند. بعد از اتمام جنگ که ایشان مسئولیت قوه مجریه را برعهده گرفتند، مواضع ایشان مخصوصا از جهت فرهنگی و اقتصادی تغییر کرد. از جهت اقتصادی ایشان در دوران جنگ و اواخر جنگ اشارات خیلی مفصل و خطبههای صریح در مورد عدالت اجتماعی دارند. اگر دقیق مطالعه شود، دیدگاه آقای هاشمی در آن زمان بیشتر مبتنیبر ارائه نقطهنظرات قرآن و روایات بود.
آقای هاشمی در خطبههای نمازجمعه دوران جنگ میگفتند مستکبرین در جامعه باری بر دوش محرومین هستند
گاهی در نماز جمعه میبینید که از آیات و روایات ادله میآورند و به آنها استناد میکنند و مطالب خود را محکم بیان میکنند. مثلا اذعان دارند مستکبرین در جامعه نقش مخربی را در مقابل محرومین دارند و تنها باری بر دوش محرومین در جامعه هستند که به تعبیر حضرت امام (ره) مرفهین بیدرد نام میگیرند. توجه به محرومین و برقراری عدالت اجتماعی در جامعه در آن زمان بسیار مورد تاکید آقای هاشمی بود.
از منظر آقای هاشمی تولید ثروت رکن بود
وقتی ایشان سال 68 زمام امور اجرایی کشور را برعهده گرفتند، مواضع ایشان به تدریج تغییر کرد. هاشمی معتقد بود که مشکل اصلی کشور تولید ثروت است و اگر ثروت تولید شود، به دنبال آن میتوان عدالت را ایجاد کرد. یعنی عدالت بهعنوان پایه اول در دیدگاه ایشان در نظر گرفته نمیشود و تولید ثروت رکن مهمتر قلمداد میشود، لذا سیاستهایی که با عنوان سازندگی دنبال میکنند، در این راستا است. البته اینکه در این جهت هم موفق بودند یا خیر، بحث دیگری است. بحث سر دیدگاههای هاشمی است و اینکه چقدر در مورد این مسائل حساس بود یا اینکه حساسیتهای ایشان روی چه نکاتی بود و بعد از آن دوره به چه چیزهایی تبدیل شد. برای مثال در گذر زمان مواضع ایشان بهگونهای میشود که حاضر هستند چرخ توسعه بچرخد ولو اینکه در زیر این چرخها عدهای از محرومین هم له شوند. در صورتی که این امر با آیات قرآنی و روایاتی که قبلا تحت عنوان عدالت اجتماعی مطرح میکردند، همخوانی نداشته است. عدالت به قدری اهمیت و اولویت دارد که آیات و روایات مختلفی درباره آن داریم. حتی یکی از اصلیترین اهداف بعثت انبیا برپایی عدالت و قسط بوده است. به اعتقاد ما شیعیان که منتظر ظهور امام زمان (عج) هستیم، یکی از اصلیترین اهداف قیام حضرت، این است که زمین را پر از عدل و داد کند. این تغییر مواضع و به تناسب آن تغییر تاکتیکها، تغییر در رفتار و سیاستهای آقای هاشمی را موجب شد. بعد از اینکه دوره هشت ساله دولت سازندگی تمام میشود، مواضع ایشان در انتخابات ریاستجمهوری 76 قابلتامل است و سپس انتخابات 84 برگزار میشود و شکست ایشان در این انتخابات مرحله دیگری است که آقای هاشمی را وارد فاز جدیدی میکند. در نزدیکیهای انتخابات ریاستجمهوری 88 که بحث مناظرات پیش میآید، ایشان وارد فاز دیگری میشوند که شرح هر کدام بسیار مفصل و طولانی است.
امام خمینی(ره) آمریکا را ائمه کفر میدانستند
در سالهای پایانی عمر ایشان بحثها و خاطراتی از طرف ایشان مطرح میشد که میگفتند امام مخالف گفتن مرگ بر آمریکا بودهاند. نظر شما در باره این خاطرات چیست؟
امام (ره) در این زمینه فرمایشات دقیقی دارند. امام (ره) فرمودند هر آنچه به من بعد از رحلت نسبت دادند، به سخنان و مواضع من مراجعه کنند. مواضع ایشان در صحیفه نور یا در صداوسیما از زبان و قلم خود ایشان پخش شده است. مواضع حضرت امام (ره) به قدری روشن است که با کوچکترین ملاحظه و تحقیق درباره صحبتهای حضرت امام (ره) مشخص میشود. دیدگاههای امام(ره) مبتنیبر اسلام ناب محمدی (ص) است که تاکید میکند باید جلوی ائمه کفر ایستاد و با آنها مبارزه کرد. آیات صریح درباره ائمه کفر داریم که امروزه مصداق آن همان استکبار جهانی بوده و در راس آن آمریکا است. کشورهای دیگر سلطهگر هم جزء ائمه کفر هستند. باید دقت کرد که در آیات و روایات از ائمه کفر اسم برده شده و نگفته است امام کفر! لذا با استکبار جهانی و سیستم باطلی که سلطه جهانی را ایجاد کرده است، باید مبارزه شود. بنابراین مواضع امام (ره) درباره استکبارستیزی و مبارزه با آمریکا روشن است؛ مخصوصا در وصیتنامه سیاسی الهی ایشان هم مطالب صریح در این باره وجود دارد و زحمت آنچنانی نیاز ندارد که بخواهیم آن را اثبات کنیم. حضرت امام بیش از 15 بار از آمریکا و خباثتهای آن و لزوم مقابله با آن در وصیتنامه خود یاد میکنند.
در سالهای پایانی عمر آقای هاشمی برخی جریانها و گروههایی که خودشان را به ایشان نزدیک کرده بودند، سعی کردند فاصلهای بین ایشان و مقام معظم رهبری ایجاد کنند. به نظر شما رابطه ایشان با رهبری چطور بود؟ چه افرادی سعی در اختلاف بین هاشمی و مقام معظم رهبری داشتند؟
مواضعی که آقای هاشمی داشتند، ثابت نبود. لذا متناسب با این مواضع سیاسی برخورد او با جریانها و افراد مختلف از جمله مقام معظم رهبری دارای ثبات نبود. هاشمی زمان امام (ره) هم با رهبری زمان خود یعنی حضرت امام (ره) اختلاف دیدگاههایی در برخی مسائل داشتند، ولی آن مواضع بروز و ظهور قوی به صورت رسانهای نداشت. به اقتضای اینکه بنده فرمانده لشکر در جنگ بودم و آقای هاشمی هم فرمانده جنگ بودند، جلسات بسیاری با او داشتیم و صحبتها و مواضع هاشمی را میشنیدیم. اینطور نیست که فقط نقل قول از افراد دیگر باشد. جلسات بسیاری نزد اومیرفتیم و درباره جنگ و مسائل دیگر صحبت میکردیم. زمانی که هاشمی در مجلس بود، بعضا دفتر او میرفتیم و طی جلسات مختلفی صحبت میکردیم. در دوران دانشجویی هاشمی را به دانشگاه علم و صنعت دعوت و جلسه برگزار میکردیم و او سخنرانی میکرد. چنانکه عرض شد برخی به دنبال این بودند که مواضع آقای هاشمی را تغییر دهند یا نسبت به رهبری نظر او را تغییر دهند، ولی نکته مهم و لازم به ذکر این است که اگر در خود فرد زمینه نباشد، تغییری با تلاش صرفا بیرونی صورت نمیگیرد. چه درخصوص آقای هاشمیرفسنجانی و چه درخصوص روسای جمهور و مسئولان دیگر چنین نکتهای مطرح است. اینکه بگوییم فلان گروه یا فلان کس به دنبال این امر بود، به تنهایی کفایت نمیکند. در خود آن رئیسجمهور یا آن مقام یا آن فرد باید چنین زمینهها و قابلیتهایی وجود داشته باشد که این القای تغییر از بیرون موثر واقع شود و به عبارتی دیگر به اندازهای که در آن مقام قابلیت وجود دارد، اقدامات بیرونی میتواند تاثیرگذار باشد. در مورد آقای هاشمی هم چنین است. یعنی زمینهها وجود داشت، ولی چیزی که آقای هاشمی سعی کرد در رابطه با رهبری در مقاطع مختلف آن را حفظ کند و به نظر من در این مورد موفق بود، این بود که اجازه نداد هیچگاه تمامی رشتهها پاره شود. این نکته مهمی است.
یکی از مصادیق اختلاف آقای هاشمی و رهبری به نامه سرگشاده او در سال 88 بازمیگردد که جو انتخابات هم تحت تاثیر آن نامه قرار گرفت و در واقع این نامه برای تحت تاثیر قرار دادن انتخابات نوشته شد، چراکه اگر غیر از این بود، سرگشاده نمیشد. هاشمی بارها با رهبری صحبت میکرد و نظراتش را بیان میکرد و اگر اختلافی بود، بین خود حل میکردند. کسی که ولیفقیه را قبول داشته باشد، اگر اختلافی هم وجود داشته باشد، ضمن اینکه حرفهای خود را بیان میکند، طبیعی است که وقتی نظر ولیفقیه را شنید، باید تابع آن باشد و به آن عمل کند. این ایرادها به ایشان وارد است و شکی در این نیست که ایشان در این گونه موارد خطا رفتهاند. از طرفی هم رهبری همواره ایشان را بهعنوان ولی امر مسلمین در چتر حمایت و حفظ خود نگه داشتند و برخلاف دیگرانی که دنبال عمیق کردن شکاف بودند، ایشان با بزرگواری خودشان شخصا موضوع را مدیریت کردند.
ما شاهد بودیم کسانی که در مجلس به آقای هاشمی عالیجناب سرخپوش میگفتند، در اواخر عمر او به ایشان نزدیک شده بودند و آیتا... را بهعنوان لنگرگاه قبول داشتند. در حال حاضر بحثهایی مبنیبر انتخاب جانشین برای آقای هاشمی مطرح است. بهعنوان مثال، نام آقای ناطق نوری از جمله افرادی است که در اینباره مطرح میشود. نظر شما در اینباره چیست؟
اصلاحات دنبال این بود که از آقای هاشمی استفاده کند یا به تعبیری سوءاستفاده کند که به نوع نگاه اصلاحطلبان بازمیگردد. البته منظور از اصلاحطلب فرد فرد اصلاحطلبان نیست، بلکه منظور جریان غالب اصلاحطلبی است. این موضوع برای جریان اصولگرایی هم صدق میکند. در واقع این نیست که فرد فرد اصولگراها اصول را قبول داشته و به آن عمل میکنند. جریان حاکم بر اصلاحات این گونه است که به جای اینکه روی اصول ثابت باشند و آنها را بهعنوان مبنای عمل خود قرار دهند، مبتنیبر وضعیت قدرت، چرخشهای متفاوتی را از خود نشان میدهند.
یک زمانی زمینه وجود دارد که آقای هاشمی عالیجناب سرخپوش می شوند و یک زمانی برای رسیدن به قدرت آقای هاشمی اصلیترین مهرهای میشود که از او حمایت و دفاع میکنند. چنانچه در مورد آقای روحانی هم چنان برخوردی دارند. هنوز سال 96 یعنی سال انتخابات ریاستجمهوری به اتمام نرسیده دنبال جدا کردن خود از دولت آقای روحانی هستند. این رفتار به نوع نگرش اصلاحطلبان بازمیگردد. اینکه گفتید چه کسی میتواند جایگزین آقای هاشمی باشد، به نظر من هیچکس نمیتواند. آقای هاشمی در این جهت چهره منحصربهفردی بودند که فرد دیگری آن جایگاه را نمیتواند برای ایشان پر کند. امثال آقای ناطق نوری تجارب خوبی دارند و مسئولیتهای مهمی در نظام و کشور برعهده داشتند، ولی جایگاه خود را دارند و به هیچ وجه نمیتوانند جای آقای هاشمی را برای اصلاحطلبان پر کنند.
برخی شنیدهها حکایت از آن دارد که آقای ناطق قرار است فرآیند خاصی را هدایت کنند و حزب جدیدی را تشکیل دهند. آقای باهنر نیز چنین بحثهایی را تایید کردهاند. شما چیزی در اینباره شنیدهاید؟
باید از کسانی بپرسید که این سخنان را بیان میکنند. یا باید از خود آقای ناطق نوری بپرسید یا از دوستانی همانند آقای باهنر که چنین مطلبی را بیان کردند. امروز دوره شیخوخیت در جریانهای سیاسی ما تا حد زیادی منسوخ شده و دیگر مانند سابق جواب نمیدهد. جریانات سیاسی بیشتر باید به سمت این روی آورند که با موضعگیریهای منطقی بتوانند نظر مردم را جلب کنند.
در واقع الان خیلی شیخوخیت در کشور ما چه در جریان اصولگرایی و چه در جریان اصلاحطلبی، جواب نمیدهد. اصلاحطلبان برای امثال آقای ناطق نوری و هرکس دیگری مشابه ایشان، مدتی که مواضع منطبق با مواضع آنها داشته باشند، حلوا حلوا میکنند و مرحبا میگویند و وقتی ببینند شرایط تغییر کرد، حمایت قبلی را نخواهند داشت و این امر را بارها مشاهده کردهایم.
این روزها بهنظر میرسد جبهه پایداری کمکارتر شده است یا اینکه کمتر فعالیتهای خود را رسانهای میکند. دلیل این امر چیست؟
ضعف انعکاس رسانهای فعالیتهای جبهه را میپذیریم، ولی فعالیت جبهه پایداری به تعریفی بازمیگردد که در مرامنامه و اساسنامه داشتیم. جبهه پایداری را بهعنوان حزبی در مفهوم غربی نمیشناسیم. به عبارت دیگر قصد نداریم چنین نقشی را ایفا کنیم. جبهه پایداری را بهعنوان مجموعهای از برادران و خواهرانی میدانیم که جمع شدهاند تا طبق فرمایش رهبری خطوط را برای مردم روشن کنند و برخلاف اغلب احزاب و گروههای دیگر دنبال کسب قدرت هم نیستند. جبهه پایداری نمیخواهد به هر قیمتی به قدرت برسد. اگر چنین بود، اصلا این مواضع را نداشتیم. خیلی از ایراداتی که برخی بعضا وارد میکنند، به دلیل این نگاه جبهه است. واقعا نگاه جبهه پایداری در این موارد با این افراد متفاوت است. رهبری میفرمایند حزب مطلوب دنبال کانالکشی برای هدایت صحیح مردم بهسوی حق و کمال است. آنها دنبال قدرت نیستند، ولی اگر بتوانند موفق شوند مردم را با خود همراه کنند، خودبهخود قدرت هم دست آنها خواهد آمد. بنابراین برای اینکه موفق باشیم و بتوانیم نتیجه مطلوب بگیریم، کار زیادی میطلبد. جبهه پایداری در آن بعد کارهایی که جنبه بروز بیرونی داشته باشد، کمرنگتر عمل میکند. برای مثال قبلا همایش زیاد داشتیم و حال کمتر شده است. البته دلایل مختلفی دارد و بهطور کلی فعالیتهای ما هم بیشتر معطوف به این شده که در جهت روشنگری و هدایتگری جامعه کار کنیم و سعی در بصیرتافزایی داشته باشیم. این فعالیتها خیلی ضرورت ندارد که همه به صورت رسانهای بیان شود. در اینجا نوع فعالیت منظور است. یک زمانی شما فعالیت سیاسی میکنید که برای تبلیغات انتخاباتی نامزد ریاستجمهوری است. مثلا کمپین راه میاندازید یا ستاد میزنید و همایش میگیرید. لذا پلاکاردها و تبلیغات هر چقدر بیشتر باشد، بروز و ظهور هم بهتر و بیشتر است. جبهه پایداری در جهت کادرسازی و تقویت بنیههای دینی به موضوع آموزش عقیدتی اهمیت زیادی قائل است و برای همین، دورههای آموزشی و همچنین طرح مذاکره علم را بهطور جدی دنبال میکند و اینها نمونههایی از همان تعریف فعالیتهای فرهنگی جبهه پایداری است که قبلا اشاره کردم و در راستای اینگونه اقدامات است که عرض میکنم فعالیتها بیشتر از گذشته هم شده است.
وقتی جبهه پایداری شکل گرفت، برخی کنشگران گفتند که این جبهه برای جدایی از احمدینژاد یا جدایی از جریان اصولگرایی شکل گرفته است. شما این نظر را درست میدانید؟
جبهه پایداری وقتی تشکیل شد، دولت آقای احمدینژاد برقرار بود و بیشتر از دو سال از دولت دهم باقی مانده بود. ضمنا چند ماه هم قبل از اعلام موجودیت رسمی، شروع به فعالیت کرده بودیم، هرچند اعلام رسمی آن 6 مرداد سال 90 بود.
یعنی از سال 89 سازوکار جبهه پایداری برقرار بود؟
بله. تقریبا چند ماه قبل از اعلام رسمی فعالیت شروع شد. نظر دوستان این بود که دیرتر اعلام موجودیت کنند، ولی امثال مرحوم آیتا... خوشوقت که از علمای ربانی و انقلابی و مورد مشورت ما بودند، تاکید داشتند سریعتر اعلام موجودیت کنیم. جبهه پایداری از ابتدا مواضع خود را شفاف و روشن بیان کرد. در آن مواضع به موضوع فتنه و انحراف اشاره شده و اگر سایت جبهه پایداری را مشاهده کنید، شاید تنها عبارتی که از سال 90 روی صفحه اول پایگاه خبری ما باقی مانده است، این جمله باشد که بین ما و انحراف و فتنه خطی به رنگ خون است.
متاسفانه برخی دوستان اصولگرا با تکرار و افتادن در دام تهمت اصلاحطلبان برای تخریب جبهه پایداری این فضا را ایجاد کردند و البته چهبسا بعد از چند سال از ابراز آن پشیمان شدند. آنها همزمان با شروع فعالیت جبهه پایداری گمان کردند دولت دهم مواضع جدیدی پیدا کرده و فکر کردند میتوانند جوانان طرفدار دولت را در احزاب خود جذب کنند. یکباره جبهه پایداری آمد و در عین اینکه نقد انحرافات و حاشیههای دولت را داشت، نقد جریان اصولگرایی را هم داشت. لذا برای آن دوستان اصولگرا مواضع ما و فعالیتهای ما دلچسب نبود و متاسفانه احساس رقابت کردند. در صورتی که باید احساس همافزایی میکردند.
اگر غرض خدمت است و هدف کسب قدرت نیست، اگر یک عده هم به زبان دیگری به انقلاب کمک میکنند، باید باعث خوشحالی دوستان شود و چون نگاه برخی دوستان اصولگرا حزبی و جناحی شد، چنین رفتاری روی داد، ولی این امر دوام نیاورد و علت آن این بود که در بدنه مردم و حزبا... از مواضع و فعالیتهای جبهه پایداری استقبال گستردهای شد. بدنه حزبا... را که میبینید، مخصوصا جوانان اغلب طرفدار مشی جبهه پایداری هستند.
آقای موحدی کرمانی میگفتند چه کردهاید که هر جای کشور میرویم، جوانان متدین انقلابی طرفدار جبهه پایداری هستند
جلسهای خدمت آیتا... موحدی کرمانی بودیم. سوال اصلی ایشان از ما این بود که شما چه کردهاید که هر جای کشور میرویم جوانان متدین انقلابی طرفدار جبهه پایداری هستند و به این جبهه ابراز علاقه صورت میگیرد. البته ما توضیحات لازم و نسبتا مفصلی را خدمت ایشان دادیم، ولی اگر در یک جمله بخواهم خلاصه توضیحات را بیان کنم این است که: «سعی کردیم آنچه را میگوییم و ادعایش را داریم، خود عمل کنیم تا مردم و مخصوصا جوانان اعتماد کنند.»
آن جلسه چه زمانی برگزار شده بود؟
جلسه درباره مقدمات انتخابات مجلس سال 94 بود.
وقتی مواضع جریانات منتقد اصولگرایی را مشاهده میکنیم، به سه مدل، روش و گونه انتقاد میرسیم. یک مدل انتقادی مدل آقای احمدینژاد است که میگوید جریان اصولگرایی از مردم دور شده است و مردم حرف آن را خریدار نیستند و باید از جریان اصولگرایی خارج شویم. مدل دیگر جریان اصلاحطلبی است که دوران جریان اصولگرایی را تمامشده میداند. مدل سوم را بعد از انتخابات 96 دیدیم که آقای قالیباف مطرح کردند و بحث نواصولگرایی را پیش کشیده و گفتند که اگر در زمان فعلی کسی منتقد جریان اصولگرایی باشد، نمیتواند حرف خود را ابراز کند و به جوانان اجازه بروز و ظهور داده نمیشود. آیا میتوان گفت جبهه پایداری دسته چهارم این مدل است که به اصولگرایی انتقاد دارد؟ انتقاد جبهه پایداری به اصولگرایی چیست؟
ما به اصولگرایی هیچ انتقادی نداریم، بلکه به برخی اصولگراها انتقاد داریم. آن چه روشن است اصولگرایی یعنی اینکه مبتنیبر اصول محکم اسلام ناب عمل شود. این جای انتقاد دارد؟ مگر رهبری چیزی غیر از این از ما میخواهند؟ اینکه بحثی ندارد. تمام انتقاد ما به آنهایی است که در گفتار ادعای اصولگرایی دارند ولی در رفتار خلاف آن عمل میکنند. هر چقدر از اصول دورتر باشند بهطور طبیعی انتقادات هم بیشتر است. البته اینکه ما ادعا داشته باشیم خودمان هیچ خطایی نداریم؟ خیر. ما هم معصوم نیستیم. در این گونه موارد آنها هم از ما انتقاد کنند و بگویند مثلا مبتنیبر اصول نیست نه اینکه بگویند مبتنیبر سلیقه آنها نیستیم. یعنی در واقع افراد را با ارزشها باید سنجید. ما باید افراد و جریانها را با اصول محک بزنیم، نه اینکه اصول را با افراد بسنجیم. این که برادری میگوید به جوانان اهمیت داده نشد، باید پرسید شما خودتان چه حرکتی برای جوانان ایجاد کردید؟ این موضوع به عملکرد این برادران در طول مدت فعالیت سیاسیشان بازمیگردد.
این ادعا صرفا با یک نامه و یک گفتار و با دادن یک بیانیه تثبیت نمیشود. بهطور مثال محصولی را با تمام رفتار و گفتار در طول فعالیت سیاسیاش میشناسند نه صرفا با یک موضعگیری و یک نامه که بخواهند از آن نتیجهگیری کنند. ممکن است در مقطعی صحبت فردی تاثیرگذار باشد البته برای استمرار اثر باید پایبندی خودش را در عمل به آن مواضع نشان دهد. هر کسی میتواند در حد خود اثرگذار باشد ولی تغییر رفتار درخواستی را باید اول در عمل خود نشان دهد. ما معتقدیم در بحث اصولگرایی برای اینکه بعضیها به قدرت برسند برخی به اصطلاح اصولگرایان دنبال مماشات هستند. در برخی جاها مثل تاکتیکها میتوان کوتاه آمد و خلاف اصول اسلامی هم نیست ولی بحث اصول جداست. بحث در جایی است که خطوط قرمز را زیرپا میگذارید. مثلا چطور بعضی از اصولگرایان میتوانند به بهانه وحدت بیشتر، آنهایی را که معتقدتر به ولایت، اصولگرایی و ارزشها هستند در مقابل اینکه دیگرانی را که سیاسی کار هم هستند میخواهند جذب کنند، کنار بگذارند؟ آیا جز این نیست که اضافهشدگان را به آنهایی که حذف کردهاند ترجیح میدهند و خود را به آنها نزدیکتر میبینند؟
در مدل انتخاباتی جبهه به رایآوری هم اهمیت داده میشود؟
ما اصل را بر این پایه نمیگذاریم که باید حتما و از هر طریقی کسب قدرت کنیم. اگر سوال شما این است که وقتی یکی اصلح است ولی رایآور نیست، او را انتخاب میکنیم؟ باید بگویم نه چنین چیزی نیست. این تهمتی است که ممکن است بعضا به ما بزنند ولی ما هیچگاه معتقد نبودیم کسی را که یقین داریم رای نمیآورد بهعنوان نامزد اصلح معرفی کنیم، ما این کار را عبث میدانیم.
چرا آقای جلیلی کنار رفتند و در انتخابات سال 96 شرکت نکردند؟
باید با خود ایشان صحبت کنید؛ ولی استنباط من این است که آقای جلیلی احساس کرد آقای رئیسی در حدی که باید از اصول و ارزشها دفاع کند، دفاع میکند و به لحاظ حمایت عمومی و موقعیت رای در شرایط بهتری قرار دارد. بنابراین به جای اینکه رای آقای رئیسی را بشکند ترجیح داد از او حمایت کند.
شما موافق حضور آقای رئیسی بودید؟
بله حتما. ما از نامزدی ایشان حمایت کردیم و اگر موافق نبودیم حمایت نمیکردیم.
پس از ابتدا جبهه پایداری از آقای رئیسی حمایت کرده بود؟
بله. از ابتدا جبهه پایداری اعلام کرد در حال بررسی هستیم و به نتیجه برسیم اعلام میکنیم و وقتی به نتیجه رسید اعلام کرد.
البته این را بیان کنم که در اعلام نتیجه صبر کردیم. شنیدیم جامعه مدرسین حوزه علمیه دنبال این است که جلسهای برای معرفی نامزد اصلح داشته باشد و برای اینکه انتخاب آنها را تحت تاثیر قرار ندهیم و ملاحظه احترام آنها را بکنیم، با اینکه تصمیم گرفته بودیم صبر کردیم تا آنها اعلام حمایت کردند و بعد ما بیانیه حمایت از آقای رئیسی را دادیم.
موافق کنارهگیری آقای قالیباف به نفع آقای رئیسی بودید؟
در آن مقطعی که انجام شد موافق نبودیم ولی اگر از ابتدا کنارهگیری صورت گرفته بود خوب و لازم میدانستیم.
این موضع را اعلام کرده بودید یا از طرف افرادی سعی کردید به ایشان منتقل کنید؟
خیر. کسی با ما مشورت نکرده بود ولی به گفته خودشان همان دوستان دیگر برای ایشان تصمیم گرفتند. این روشها را نمیپسندیم. آن زمانی که آقای قالیباف باید به نفع آقای رئیسی موضع میگرفت و اعلام حمایت میکرد و راه میافتاد نگرفت. البته نهفقط ایشان بلکه همه دوستان جمنا این کار را نکردند و الا انتخابات به دور دوم میرفت و آقای رئیسی در دور دوم رای میآورد. شاید در مرحله اول هم رای میآورد ولی این کار را نکردند و فرصت را سوزاندند و تبدیل به جریانی شد که در نظرسنجی دیدند رأی آقای قالیباف افت کرد. بعد از اینکه دیدند افت کرد گفتند چون رای ندارد برای بعد نگه داریم و چهره ایشان بیشتر خراب نشود. این رفتارها را هم مردم فهیم خیلی نمیپسندند. هر چقدر با صداقت با مردم برخورد کنید مردم درک میکنند و حمایت خواهند کرد.
برخی معتقدند که اگر آقای رئیسی را در این دوره از انتخابات خرج نمیکردیم بهتر بود. نظر شما در این باره چیست؟ آیا شما هم همین اعتقاد را دارید؟
این بحثها مفصل است برخیها خیلی نظرات دارند ولی آقای رئیسی کارنامه بسیار خوبی در انتخابات داشت و نتایج خوبی هم کسب کرد و تاکنون رقیبی مثل آقای رئیسی در دوره دوم یک رئیسجمهور مستقر، با این حد آرا در کشور سابقه نداشته است.
این بسیار بیسابقه بود. آقای رئیسی که تاکنون رئیس مجلس و رئیسجمهور نبوده و مسئولیت ریاست قوه قضائیه را هم نداشته است. حتی بهعنوان وزیر هم در تلویزیون و استانها حضور مداومی نداشته است ولی علیرغم تخریبهای سازمان یافتهای که علیه آقای رئیسی انجام شد، ایشان موفق عمل کرد و بنده علت موفقیت آقای رئیسی را در ثبات قدم و ثبات موضعگیریهای ایشان آن هم در چارچوب اصول و ارزشها میدانم.
برای انتخابات 98 و 1400 از ظرفیت آقای رئیسی استفاده خواهد شد؟
آقای رئیسی از چهرههای اثرگذار و خوشنام نظام بوده و مواضع خوبی داشته و میتوانند مفید باشند. البته تا انتخابات 1400 زمان زیادی مانده و باید دید تا آن زمان چه اتفاقاتی رخ خواهد داد.
شرایط کشور و فضای سیاسی کشور باید ارزیابی شود. خیلی نمیتوان از امروز برای آن زمان نسخه پیچید. این که از تمامی ظرفیتهای نیروهای انقلاب برای انتخاب نماینده جریان اصولگرا و انقلابی باید استفاده کرد، امری لازم و ضروری است.
چقدر این احتمال وجود دارد که جبهه پایداری در انتخابات مجلس سال 98 لیست جداگانهای دهد؟
امروز اصلا نمیتوان بهطور دقیق در این باره صحبت کرد. باید دید دوستان اصولگرایی که در گذشته اشتباهاتی را در رابطه با انتخابات کردند چقدر از اتفاقاتی که در گذشته رخ داده درس میگیرند. چقدر زمینه فراهم میشود که لیست مشترکی بین اصولگرایان داده شود و این لیست رای آورد.
شما یا دوستان اصولگرا بررسی کردید که چرا لیست 94 رای نیاورد؟ ما از یک سو داد میزنیم اصولگرایان مخالف برجام هستند و از سوی دیگر لیستی را به نام اصولگرایان معرفی میکنیم که مخالف صددرصد برجام در آن حضور دارند. آقایان آقاتهرانی، زاکانی و نبویان که از مخالفان سر سخت برجام هستند در آن لیست حضور دارند و در مقابل آنها آقایان مصباحیمقدم، آلاسحاق و ابوترابی هم حضور دارند که از موافقان برجام هستند.
برای مردم ابهام ایجاد میشود. سوال ایجاد میشود که اینها در ادعای خود صادق هستند یا دنبال این بودهاند که سر ما کلاه بگذارند؟ این تناقضها را مردم میفهمند. در 94 بهرغم اینکه ما لیست را قبول نداشتیم دم نزدیم و مصاحبهای نکردیم که این لیست ما نیست و گفتیم همه به لیست رای دهند ولی لیست رای نیاورد.
متاسفانه تخریب جبهه پایداری منبعث از تبلیغات جریان اصلاحات و تکرار آن توسط برخی اصولگرایان و دوستان است که نمیخواهند واقعیتها را بپذیرند. علیه جبهه پایداری تبلیغ میکنند تا با اثر منفی که روی مردم و دوستان میگذارد جبهه پایداری را عامل شکستهای اخیر خود معرفی کنند. همانطور که گفتم در انتخابات مجلس سال 94 چه شد که لیست اصولگرایان رای نیاورد؟ ما که یک مصاحبه منفی هم علیه لیست نکردیم! علت این است که لیست ارائه شده لیستی نبود که مردم را قانع کند.
آیا بهتر نبود لیستی ارائه میدادیم که اگر قرار بود ببازیم حداقل در اصول نمیباختیم. عرض من این است. اینجا عرض من این نیست که برجام خوب یا بد است. بحث برجام در جای خود محفوظ، اینجا بحث اصول و صداقت است که صداقت یکی از اصلیترین اصول جریان اصولگرایی است. نباید اینگونه باشد که به خاطر رفتار متناقض اصولگرایان، مردم متوجه نشوند که بالاخره اصولگرایان موافق برجام هستند یا مخالف.
بله، نمیتوان با سهمخواهی لیست را ارائه داد. بعد میگویند جبهه پایداری سهمخواهی کرد و مصاحبه کنند و بگویند جبهه پایداری چون سهم زیاد خواست رای نیاورد. اسامی دوستانی را که برای ایثارگران و رهپویان و... بوده به نام ما اعلام کنند و بگویند پایداریها در لیست سهم زیادی داشتند! آن زمان چون ضرورت نداشت این مطالب را بیان نکردیم و پاسخ ندادیم ما به دنبال اختلاف و ناراحتی در بین دوستان نیستیم. ما دنبال این هستیم که فضا به سمت صمیمیت بیشتر و صداقت پیش برود تا زمینههای همکاری مشترک فراهم شود.
قطعا معتقدیم اگر بتوانیم همکاریهای بهتر و مشترک و با وحدت بیشتر انجام شود، نتایج بهتری را شاهد خواهیم بود. هیچ عقل سلیمی نمیتواند این را رد کند مگر اینکه در تعقل فرد شک کنیم. این موضوع امر کاملا روشنی است ولی نباید به اسم وحدت از اصول کوتاه بیایم. نباید وحدت را چماقی کنیم علیه دوستانی که میدانیم از جریانهای اصلی پای کار انقلاب هستند.
وحدت بین متدینین و انقلابیون لازم است و از وسیلههای مهم برای رسیدن به هدف است. هدف نهایی و نتیجه کار رضایت خداوند متعال است که با تلاش و مجاهدت خالصانه جهت حاکمیت اصول و ارزشها حاصل میشود. پس کار اصلی ما بهعنوان اصولگرایان این است که اصول را حاکم کنیم. نتیجه کار این است که رضای خداوند را جلب میکنیم. اگر در تشخیص تکلیف اشتباه صورت نگیرد نتیجه با تکلیف تعارض ندارد، نتیجه روشن بوده و رضایت خدا اصل است نه صرفا برنده شدن ظاهری در انتخابات، آن هم از هر طریقی.
آقای سید محمد حسینی بهعنوان سخنگو و عضو شورای مرکزی جمنا بیان کردند که یک سری بحثها و مذاکرات با جبهه پایداری را شروع کردیم و دعوتنامه فرستادیم که در شورای مشورتی حضور داشته باشند. این روند به کجا رسیده است؟
چنین چیزی نیست.
از جمنا برای شما دعوتنامه نفرستادند؟
خیر.
اگر دعوت کنند جبهه پایداری میرود؟
در این زمینه الان وارد جزئیات نمیشویم بهطور کلی بستگی به این دارد که دوستان چقدر نسبت به این درسهایی که از انتخابات گذشته آموختند روشها را اصلاح میکنند؟
ما نیت و دلسوزی دوستان جمنا را زیر سوال نمیبریم و فکر میکنیم عموما دلسوزند و دنبال خدمت هستند منتها مسیری را که انتخاب میکنند مورد بحث و نقد قرار میدهیم و میگوییم آن روشها اصولگرایان را به هدف نمیرساند.
باید روشها را تغییر دهیم، باید همچنان که هدف مشروع است راه رسیدن به هدف هم مشروع باشد. برخلاف دیگرانی که هدف وسیله را برای آنها توجیه میکند برای ما هدف وسیله را توجیه نمیکند. هدف ما حاکمیت ارزشهاست اگر رئیسجمهور ارزشی سرکار بیاید قطعا در جهت حاکمیت ارزشها تحولات بزرگی رخ میدهد چنانکه در مقطعی در دولت نهم این امر را دیدیم.
اصل این است که راه رسیدن به اهداف را درست انتخاب کنیم و بتوانیم اعتماد مردم را برحسب صداقتی که با آنها داریم جلب کنیم.
برخی در جمنا میگویند چون از حجاب برتر و سپاه حمایت میکنیم مردم از ما روی بر میگردانند
مثالی در این زمینه بزنم؛ اخیرا میبینید بعضی از اصولگرایان سنتی که از سران جمنا هم هستند مصاحبه کردند و گفتند اصولگرایان باید پارادوکسهایی را حل کنند و گرنه نمیتوانند قدرت را به دست بگیرند؛ از جمله این پارادوکسها، ابهام در حمایت از حجاب برتر و ابهام در حمایت از سپاه است.
ولی به نظر ما این دوستان باید اول پارادوکس مهم و دیگری را حل کنند و تا آن را حل نکنند مردم به آنها اعتماد نخواهند کرد و آن این است که بالاخره آیا اسلام ناب با تعریف و تشریح حضرت امام(ره) و رهبری عزیز جوابگوی حل مشکلات و ارائهدهنده بهترین روش برای حکومتداری هست یا نه؟ و اگر هست آیا ما میتوانیم در گفتار این موضوع را بپذیریم ولی در عمل یکی به نعل و یکی به میخ بزنیم.
مردم به خاطر حمایت اصولگرایان از حجاب یا سپاه و بهطور کلی پایبندی به اصول و ارزشها نیست که به این دوستان رأی نمیدهند، بلکه دقیقا به خاطر عدم تطابق ادعای آنها مبنیبر اصولگرایی و حاکمیت ارزشها با عملکرد آنهاست.
هر کجا که مردم صداقت دیدند حمایت کردند ولی اگر به جای عمل، بنا بر شعار دادن صرف باشد جریان رقیب میتواند به مراتب بهتر عمل کند و از دید خودشان بهتر هم نتیجه بگیرد. اصولگرایان تا این پارادوکسهای اصلی را در عمل حل نکنند نتیجه حاصل نخواهد شد.
بهعنوان مثال عینی و نمونه اخیر حمایت مردم از رزمندگان مدافع حرم و پیروزی بزرگ و غرورآفرین مقاومت در برابر تکفیریهای داعشی است. چرا همه اقشار مردم شخصیتی مثل برادر بزرگوارم سردار حاج قاسم سلیمانی را دوست میدارند و ایشان را تکریم میکنند. بهنظر بنده جز این نیست که عمل حاج قاسم سلیمانی را منطبق بر گفتهها و مواضع اعلامی ایشان میبینند.
مطمئنا هر کسی ادعا و به دنبال آن عملکردش مبتنیبر اصول و ارزشها شد مورد حمایت مردم قرار میگیرد و اگر کسی بهعنوان یک نخبه خودش در حمایت از ارزشها تردید و ابهام داشته باشد طبعا همین تردید و ابهام را در حمایت از خود و جریانش به مردم منتقل میکند، فلذا مردم هم به دیده شک و تردید به او نگاه میکنند.
پایداری برای حضور اجتماعی دینی مدل داشته و دارد و در انتخابات اخیر هم اساسا آنچه به لحاظ واقعی در جامعه اتفاق افتاد ظرفیت جریانی نیروهای اصیل انقلاب بود که اگر سازماندهی و برنامهریزی بهتری میشد نتایج بهتری هم حاصل میشد. باید با تاکید بر اصولگرایی واقعی، کارآمدی در مدیریت و اداره کشور را که در عرصههای مختلف نمونههای واقعی هم داشته برای مردم تبیین کنیم. مردم همواره به جریان اصیل و کارآمد انقلاب امید دارند.
یکسری مطالب را از آقای احمدینژاد میبینیم. به نظر شما وی امروز با آقای احمدینژاد سال 84 چه تفاوتهایی داشته است؟
ابتدای صحبتها درباره آقای هاشمی سوال کردید و گفتم خیلی از سیاستمداران ممکن است تغییر داشته باشند. به نظرم آقای احمدینژاد هم تغییر داشتهاند. این تغییرات را شما میتوانید در مقایسه صحبتهایی که سالها قبل داشتهاند و صحبتهایی که امروز دارند مشاهده کنید. اینکه چه عواملی باعث این تغییرات شده در جای خود قابل توجه است. یکی از عوامل میتواند اطرافیانی باشند که اسم برده میشوند ولی بحث دوم همان حرفی که بیان کردم، یعنی قابلیت در خود فرد هم باید باشد تا آن اثر بگذارد. بحث سوم هم این است که برخی دوستان اصولگرا از جمله در مجلس با موضعگیریهای غلط خود حتی در دولت نهم باعث تشدید رفتار ایشان شدند. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، برخی دوستان اصولگرا در مجالس هفتم و هشتم مواضع و اقداماتی داشتند که باعث تشدید این تغییر رفتارها شد و البته طرح این موضوع به معنی صحیح بودن این تغییر رفتارها نیست.
رشتهای را که گفتید آقای هاشمی حفظ کرد و پاره نکرد، آقای احمدینژاد هم تاکنون حفظ کردهاند؟
در ظاهر چیزی نمیبینیم که نشان دهد ایشان تمام رشتهها را با رهبری بریده باشد. دقت شود که تاکید روی تمام رشتههاست و به نظر میرسد نباید هم به این سمت سوق داده شود ولی اینکه مواضع ایشان عوض شد بحث درستی است.
بحث 11 روزه خانهنشینی و حضور در انتخابات 96 دو نمونه برای نقد ایشان است.
در بحث خانهنشینی آقای احمدینژاد، همان موقع ما مفصل با ایشان صحبت و بسیار جدی و محکم برخورد کردیم. در انتخابات 96 هم جبهه پایداری بیانیه داد و به حضور ایشان انتقاد کرده و ضرورت عمل به توصیههای رهبری را بهطور قاطع تذکر داد. اینها امور جدیدی نیست که بخواهیم پرهیز کنیم. ما بیانیه رسمی دادیم. شما میتوانید به بیانیه جبهه پایداری مراجعه کنید. این تغییر رفتار وجود دارد. نسبت به 84 تغییرات در جنبههای مختلف بود. یکی درخصوص مباحث مربوط به فرهنگی بود، دیگری مباحث سیاسی و حتی سیاست خارجی. اینها چیزهایی بود که ما دیدیم و تغییراتی در این زمینهها شاهد بودیم. در مسائل اعتقادی هم طبیعتا آن اعتقاد قبل از 84 که از ایشان دیده بودیم که بهطور مثال در موضوع تبعیت از ولایت فقیه بود در مقاطعی به چالش کشیده شد و زیر سوال رفت. مواضع ایشان قبل از سال 84 نسبت به تبعیت از ولایت فقیه مشخص بود. بهطور مشخص حضور وی در جبهههای دفاع مقدس بهعنوان رزمنده بود حتی تا نزدیکی شهادت رفتند و اینها چیزهایی است که دیدهایم نه اینکه صرفا برای ما تعریف کنند. برخی میگویند از ابتدا مثل الان بود، گمان میکنند بشر از ابتدا اگر طوری آفریده شد تا انتها هم همانطور است و هیچگاه تغییر نمیکند، ولی چنین نیست؛ بشر میتواند در هر جهتی حتی در جهت کمال تغییر کند و فلسفه وجود انبیا و ائمه معصومین (ع) این است که بشر را در جهت کمال تغییر دهند. اگر امکان تغییر نبود پس نعوذبالله اینها کار عبث انجام میدادند. تغییر امکان دارد.ایشان از این جهت تغییراتی داشت. بهطور مثال بعضا در امور مدیریتی از افرادی استفاده کردند که به اصول پایبند نبودند و این امر در نیمه دوم دوره دوم ریاستجمهوری ایشان بیشتر مشهود بود. اینها نشاندهنده تغییراتی است که در ایشان به وجود آمد. موضعگیریهایی که درخصوص مباحث مختلف سیاسی داشتند نیز نمونه دیگری از تغییرات هستند.
بهعنوان همکار آقای احمدینژاد در دولتهای نهم و دهم اگر انتقاداتی که به وی داشتند، شما داشتید الگوی بستنشینی را پیاده میکردید؟
اینطور نیست که بنده انتقاد نداشته باشم. بنده به خیلی از بخشهای کشور انتقاد دارم. به عملکرد قوای قضائیه، مجریه، مقننه و نسبت به عملکرد برخی نهادهای انقلابی هم انتقاد دارم. شاید بتوانیم بگوییم کسی را نمیشناسیم که هیچ انتقاد نداشته باشد ولی اینکه طرح انتقادها به چه صورتی باشد مهم است.
وقتی اصل مهمی را پذیرفتهایم و آن حفظ نظام است طبق گفته امام (ره) و تاکید مجدد رهبری همه چیز را باید درباره مباحث نظام با این امر بسنجیم. یعنی باید از خود بپرسیم من چه کاری بکنم به نفع نظام باشد و به ضرر نظام نباشد! اینکه همه اقدامات قوه مجریه درست است؟ یا قوه قضائیه همه احکامی که صادر میکند بر اساس عدالت است یا خیر یا در مجلس تمامی قوانین تصویب شده درست است یا خیر! جواب منفی است. ولی نقد و درخواست اصلاح باید از راه منطقی و مشروع و دلسوزانه باشد.
خاطرهای از مجلس بیان کنم. بنده وقتی وزیر رفاه بودم یکی از نمایندگان مجلس گفت برای استان ما دستور دهید یک دستگاه امآرآی بیاورند. منظور ایشان برای تامین اجتماعی بود. گفتم بررسی میکنیم و اگر طبق نرم کشوری نیاز داشت دستور میدهیم. اقدام به بررسی موضوع کردیم ولی ایشان شروع به تندی کردند که همکاری نمیکنید و اگر چنین پیش برود من سوال میکنم. من گفتم سوال کنید.
سوال کرد و سوال به کمیسیون بهداشت رفت. کمیسیون آقایی را که نماینده دماوند بود فکر میکنم آقای رامین بود، وی را مامور کردند که بررسی کند نسبت به نرمی که در کشور داریم آیا استان مورد نظر کم دارد یا زیاد. ایشان بررسی کردند و نتیجه این شد که یک دستگاه اضافهتر هم از نرم کشور دارد.
بعد از اینکه در کمیسیون هم به نتیجه نرسید، آن نماینده گفت کاری میکنم که در صحن بیان شود. به جای اینکه این سوال را بیان کند که خود کمیسیون مجلس هم از نظر بنده دفاع کند، سوال را عوض کرد و گفت چرا سازمان تامین اجتماعی مرتبط با وزارت رفاه شرکتهای ورشکسته شستا را میفروشد؟ این سوال وارد صحن شد. من جواب دادم که این افتخار وزارت رفاه است که شرکتهای ورشکسته را میفروشد. نهتنها کتمان نمیکنیم، بلکه این را بهعنوان افتخار خود بیان میکنیم. شرکتهای سودده را که نباید فروخت، بلکه شرکتهای ورشکسته را باید فروخت. برای این سوال و پاسخ منطقی بنده، مجلس به من کارت زرد داد که یکی از اعضای هیاترئیسه وقت گفت این ننگی برای تاریخ مجلس شد چراکه پاسخ منطقی و دقیق را شنید و کارت زرد داد. البته آییننامه مجلس در این باره اشکال دارد و وقتی از وزیر سوال میکنند به جای اینکه سوال را به رای بگذارند، پاسخ وزیر را به رای میگذارند، در حالی که نماینده مدعی است. او باید ادعای خود را ثابت کند. تفاوت در مثبت و منفی و احتساب رایهای ممتنع است؛ یعنی ممتنع را به نفع سوالکننده حساب کردند و الا آرای مثبت به نفع من بیشتر از منفی بود. میخواهم عرض کنم که مشخص است آن روز در مجلس این اشتباه رخ داد و روز قیامت چطور میخواهند جواب خدا را بدهند، خود میدانند! حالا باید چه کرد که اصلاح شود؟ آیا راهش این است که برخوردی با این موضوع بکنیم که دشمنان ملت و کشور عزیزمان خوشحال شوند. ما حق نداریم پایه را بزنیم، میخواهیم اصلاح کنیم و نمیخواهیم که چشم را کور کنیم، بلکه میخواهیم ابرو را برداریم. پس این دقت زیادی میخواهد. البته مسائل هم بهگونهای نیست که بگوییم یک طرفه است. من وارد ریز موضوع نمیشوم چون به نفع نظام نیست لذا دنبال این نیستیم که این مطالب کشدار شود و حال که این تشخیص را داریم نمیخواهیم خلاف تشخیص خود عمل کنیم.
یکی از شخصیتهای دیگری که میخواهیم بررسی کنیم آقای لاریجانی است. در دهههای مختلف افراد عوض شدند. درخصوص وی چه نظری دارید؟
بله، خیلی عوض شدهاند.
چقدر از مواضع ایشان در زمان مدیریت صداوسیما امروز علیه اصلاحطلبان رادیکال وجود دارد؟
همانطور که میبینید نظرات آقای لاریجانی در مدت سیاستورزی خود تغییراتی داشته و میتوان تکتک بررسی کرد. مواضع ایشان در صداوسیما متفاوت از مواضعی است که بعد از آن داشتند. مخصوصا هر چه جلوتر آمدیم دیدگاههای ایشان به دیدگاههای اصلاحطلبان نزدیکتر شد و از جریان اصولگرایی فاصله گرفت.
برای ایشان هم از خدا میخواهیم به سمت پایبندی به ارزشها و اصول و تبعیت از ولایت حرکت کنند به جای اینکه در جهت عکس آن قدم بردارند. واقعا باید دعا کرد و از خدا بخواهیم و البته در حدی که وظیفه ما بهعنوان یک فعال سیاسی فرهنگی است در موضعگیریها و سخنرانیها و مقالات، موظفیم این موضوعات را روشنگریکنیم و تنها هم به دعا بسنده نمیکنیم.
فکر میکردید روزی اصلاحطلبان و بهخصوص آقای روحانی برای رئیس شدن آقای لاریجانی از ایشان حمایت کنند؟
روی آینده افراد نمیتوان نظر قطعی داد. در دعا میگوید خدایا بهقدر یک چشم برهمزدنی مرا به خود وامگذار! ممکن است با یک چشم برهمزدن کار بر عکس شود و خدای نکرده انسان سقوط کند. از حضرت امام(ره) شنیدید که با دوستان خود بودند و پرسیدند الان وقت استجابت باشد و بگویند دعایی کنید چه دعایی میکنید؟ هر کدام یک چیز میگویند. حضرت امام (ره) میفرمایند عاقبت به خیری! یعنی معلوم نیست کسی که 80 سال در خط بوده است عاقبتش به خیر باشد. همانطور که افرادی را در این مدت انقلاب بهعنوان نمونه دیدیم. بسیار بودند کسانی که در علم و وجاهت و فقه و مبارزه با رژیم استکبار و... فعالیت داشتند و بعدا به خطا افتادند و سقوط کردند. بنابراین امکان هر تغییری وجود دارد. منتها هر چقدر بتوانیم ارتباط را با ائمه اطهار (ع) بیشتر کنیم و ارتباط را با امام زمان (عج) و نایب ایشان بیشتر کنیم و تحلیلها، رفتارها و گفتار خود را منطبق بر رضای خدا انجام دهیم همان مقدار لغزشها کمتر میشود.
آینده آقای لاریجانی را چطور پیشبینی میکنید؟ آیا ایشان در انتخابات 1400 حاضر میشود؟
اجازه دهید این باقی بماند به وقتش. آقای لاریجانی و هر سیاستمداری میتواند برای 1400 نامزد شود ولی بعدش چه میشود بماند برای بعد.