همشهری: بحرانهای معاصر خاورمیانه را نمیتوان و نباید جدا از روابط پیچیده میان مهمترین بازیگران این منطقه مرور کرد. با بررسی تاریخ روابط میان تهران، قاهره و ریاض، ریشه بسیاری از گرههایی که امروز در منطقه بهوجود آمده است، نمایان میشود. علی هاشم، نویسنده و تحلیلگر لبنانی، در سال 96سلسله مقالاتی را پیرامون این روابط سهجانبه از دهه60میلادی در پایگاه اینترنتی المیادین منتشر کرد؛ مقالاتی که اطلاعاتی فراموش شده یا حتی کمتر دیده شده را برای مخاطبان خود زنده میکند؛ از نقش شاه ایران در توافق کمپدیوید گرفته تا تأثیر ملک فیصل بر مناسبات میان ایران و عربستان. با او درباره تاریخ روابط ایران، مصر و عربستان، از گذشته تا انقلابهای بهار عرب و همچنین چشمانداز آینده میان این 3کشور گفتوگو کردهایم.
روابط 3کشور ایران، عربستان و مصر طی سالهای گذشته مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده و همچنین تأثیر گستردهای بر تحولات منطقه خاورمیانه گذاشته است. ریشه تنشها و احیانا همسوییهایی که میان این 3کشور دیده میشود چیست؟
زمانی که از مصر، ایران و عربستان سخن میگوییم، در حقیقت از ستونهای اساسی خاورمیانه نام میبریم که تعامل و همسویی میان آنها در نهایت به نفع سرتاسر منطقه خاورمیانه خواهد بود.
به لحاظ تاریخی، طی چند دهه اخیر، ساختار خاصی بر مناسبات میان این 3کشور حاکم بوده است؛ به این ترتیب که اگر ایران و عربستان روابط مثبتی داشتهاند، مصر از این اتمسفر جدا بوده یا از سوی دیگر زمانی که مصر و عربستان روابط خوبی با یکدیگر داشتهاند، نوعی حساسیت مشترک نسبت به ایران وجود داشته است. به این ترتیب میتوان گفت طی دهههای گذشته و بهطور مشخص از دهه 60میلادی، مرحلهای نبوده که منطقه شاهد توافق و تعاملی سهگانه میان ایران، مصر و عربستانسعودی بوده باشد.
علت وجود چنین ساختاری که مانع از حصول توافقی سهگانه شده است را چه میدانید؟
برای کشف پاسخ این سؤال چارهای جز رجوع به تاریخ نداریم. ریشه تاریخی تعامل معاصر ایران و عربستان به دورانی بر میگردد که جمال عبدالناصر در مصر پرچمدار ملیگرایی عربی و مقاومت علیه اسرائیل شده بود. در آن زمان نظام شاهنشاهی ایران یکی از مهمترین متحدان آمریکا در منطقه بود که روابط بسیار نزدیکی نیز با اسرائیل داشت. در طرف دیگر، عربستانسعودی هم بهدنبال تکیهگاهی منطقهای برای مقابله با موج انقلابیگری ناصری بود و این موقعیت، ایران و عربستان را در جنگ اول یمن در یک سنگر علیه مصر قرار داد. به این ترتیب میتوان گفت نقطه آغاز این الگو که طی دهههای گذشته بر روابط 3کشور حاکم بوده، به روی کار آمدن عبدالناصر در مصربازمیگردد؛ الگویی که در تمام این سالها به روشهای گوناگون خود را بازتولید کرده است.
مرحله اول از شکلگیری این الگو تا جنگ 1967(6روزه) ادامه یافت، در این نقطه نقش ناصر و جریان حامی او بهتدریج تضعیف شد و به موازات آن، احساس تهدید نسبت به نفوذ موج انقلابیگری ناصری در ریاض و تهران کاهش پیدا کرد. به این ترتیب زمینه برای آغاز مرحله دوم از این الگوی تاریخی، با روی کار آمدن انور سادات و ایجاد روابط استراتژیک میان ایران و مصر فراهم شد.
بر چه اساس در دوره سادات ساختار روابط ایران و مصر تا این حد تغییر کرد؟
بسیاری معتقدند این تحول اساسی در روابط میان دو کشور در نگاه سادات به نظام پهلوی و مناسبات میان آن با آمریکا ریشه داشت؛ به این ترتیب که شاه براساس روابط بسیار نزدیک با آمریکا، قادر است درهای ارتباط میان قاهره و واشنگتن را بگشاید. از سوی دیگر مطالعه تاریخ به ما نشان میدهد محمدرضا پهلوی نقش بسیار مهمی در سفر سادات به قدس و امضای توافق کمپدیوید داشته است.
به این ترتیب بهنظر میرسد انقلاب سال 57 در ایران تا حد زیادی بر تغییر مناسبات منطقه خاورمیانه تأثیر داشته است.
طبیعتا نقشی که ایران در این برهه تاریخی در تحولات منطقه ایفا کرد به کلی با بعد از انقلاب سال 57متفاوت است. خروج ایران از محور متحدان آمریکا، این کشور را به بازیگری که پرچمدار مبارزه با آمریکا، مخالف وجود اسرائیل و همچنین هرگونه توافق یا حتی تلاش برای عادیسازی روابط با آن در منطقه است، تبدیل کرد. بر این اساس معادلات میان این 3کشور نیز به کلی تغییر کرد و حالا این ایران بود که برای عربستان و مصر منشأ تهدید بهحساب میآمد.
در نگاهی کلی، روابط مصر و ایران بعد از انقلاب 57را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟ بر چه اساس ایران برای مصر منشأ تهدید بود؟
بهطور مشخص، قاهره نسبت به روابط نزدیکی که میان اسلامگرایان مصری و ایرانی وجود داشت و تکرار تجربه انقلاب در این کشور نگران بود. چرا که در نهایت و فارغ از اختلافات مذهبی، اسلامگرایان شیعی ایرانی و اسلامگرایان سنی مصری زیر سقف اسلام سیاسی در کنار یکدیگر قرار میگرفتند و در حقیقت این توسعه تفکر اسلام سیاسی بود که سادات را میترساند. چرا که به سادگی امکان تحرکات مشابه از سوی اخوانالمسلمین یا سایر جریانهای اسلامگرای مصری متاثر از انقلاب ایران که منجر به تزلزل ساختار قدرت در قاهره شود وجود داشت.
بنابراین از همان ابتدا رویکرد نظام مصر، قطع هرگونه راه ارتباطی میان انقلاب ایران با مصر بود که نخستین گام عملی برای تحقق این سیاست در قالب دعوت از محمدرضا شاه و خانواده او برای سفر به قاهره بود، آن هم در زمانی که دیگر حتی امکان ادامه حضور در آمریکا برای شاه سابق ایران فراهم نبود و همه به نوعی پشت او را خالی کرده بودند.
بر این اساس میتوان گفت انقلاب اسلامی سال 57 در ایران، نقطه آغازی بر فصل تنش میان دو کشور بود؛ تنشهایی که با ترور سادات و استقبال ایران از این حادثه به اوج خود رسید. در آن زمان انقلابیون ایران بهشدت از ترور سادات استقبال کرده و به نشانه تأیید، نام یکی از خیابانهای پایتخت را به خالد اسلامبولی، ضارب انورسادات تغییر دادند. در این مرحله، روابط ایران و مصر به نقطهای رسید که میتوان از عبارت برگشتناپذیر برای توصیف آن استفاده کرد.
فراتر از روابط دوجانبه مصر و ایران، آیا میتوان از تأثیر شرایط منطقه در آن دوران بر مناسبات میان تهران و قاهره سخن گفت؟
به نکته مهمی اشاره کردید، بدون شک نمیتوان وضعیت روابط این دو کشور را جدا از تحولات آن سالهای خاورمیانه و بهطور مشخص جنگ ایران و عراق بررسی کرد. به روایت محور مخالف ایران، عراق در جریان جنگ 8ساله، بهعنوان نگهبان دروازههای شرقی که از صدور انقلاب به سایر کشورهای منطقه ممانعت میکرد، از حمایت بسیاری از نظامهای عربی، ازجمله مصر و عربستان برخوردار بود؛ نظامهایی که همگی از تکرار تجربه انقلاب اسلامی ایران واهمه داشتند. در این زمینه عربستان سعودی سرمایهگذاری گستردهای روی نظام صدام داشت درحالیکه مصر نیز برای حمایت سیاسی و نظامی از عراق در جنگ این کشور علیه ایران پیشقدم شد و همه اینها، گره روابط ایران با مصر و عربستان را روزبهروز پیچیدهتر کرد تا جایی که میتوان از عبارت دشمنی کامل برای توصیف روابط 3کشور در این مرحله استفاده کرد.
عربستان برخلاف مصر، نقاط اشتراک زیادی با ایران، بهویژه در ساختار اقتصادی متکی به نفت دارد و بر این اساس ناامنی در خلیجفارس برای هر دو کشور تهدید مشترک بهحساب میآید. آیا این ساختارهای همسان زمینه را برای ایجاد حداقلی از همگرایی یا دستکم گفتوگو میان دو کشور فراهم نمیکرد؟
واقعیتی که به آن اشاره کردید طی سالهای بعد از جنگ زمینه را برای تفاهم میان ایران و عربستان مهیا کرد اما تا قبل از آن و در خلال برهه جنگ، این عوامل نهتنها قادر به ایجاد حداقلی از همسویی میان دو کشور نبودند، بلکه بهتدریج فضای جنگ علیه ایران به سرتاسر کشورهای عربی خلیجفارس از طریق جنگ نفتکشها و تنشهای لفظی میان مقامات گسترده شد. نقطه اوج این بحران، حوادثی بود که در مراسم حج سال 1987منجر به کشتار حجاج ایرانی در مکه شد و پیام بسیار تندی را از سوی امامخمینی علیه آلسعود به همراه داشت؛ پیامی که مشابه آن، سالها بعد از سوی رهبر ایران در واکنش به حادثه منا تکرار شد.
این شرایط بحرانی تا حد زیادی بعد از جنگ ایران و عراق تغییر میکند. چرا و چگونه؟
اتمام جنگ بهمعنای پایان مرحلهای تاریخی در روابط ایران و کشورهای عربی و سرتاسر منطقه است؛ بلافاصله پیامهایی میان تهران و ریاض رد و بدل میشود، در ایران رهبری تغییر کرده و مخصوصا حضور آیتالله هاشمی رفسنجانی در صدر دستگاه اجرایی کشور، نقش بسیار مهمی در بازسازی روابط ایران و عربستان دارد. البته از سوی مقابل نیز ولیعهد وقت سعودی- عبدالله- برای آغاز مرحلهای جدید در روابط دوجانبه میان ایران و عربستان تمایل جدی داشت. این شرایط مثبت تا دولت آقای خاتمی ادامه دارد و در دولت وی، روابط ایران و عربستان به بهترین وضعیت خود بعد از انقلاب اسلامی در سال 57میرسد؛ علی شمخانی به عربستان سفر کرده و مقامات عالیرتبه دو کشور توافقنامه همکاریهای استراتژیک امضا میکنند. این شیب مثبت تا سال 2003و حمله آمریکا به عراق ادامه داشت و از آن زمان مجددا روابط تهران و ریاض وارد مسیر بحران میشود.
در بازخوانی تاریخ روابط ایران و عربستان همواره باید این نکته را درنظر داشته باشیم که منافع راهبردی 2کشور حرف اول را در این زمینه میزند؛ 2کشوری که هر یک در تلاش است خود را بهعنوان اصلیترین بازیگر خاورمیانه معرفی کند. در گذشته و براساس روابط ایران و عربستان با آمریکا، بسیاری از این رقابتها و اختلافات در قالب سیاست دوستونی نیکسون مهار میشد، چرا که مرجع واحدی برای مهار تنشهای میان دو کشور وجود داشت، اما انقلاب اسلامی ایران این ساختار را بر هم زد.
حمله آمریکا به عراق چگونه منجر به آغاز فصل جدید از بحران میان تهران و ریاض شد؟
سقوط صدام و اشغال عراق، فصل تازهای از تنش میان ایران و عربستان را آغاز کرد که مهمترین معیار آن، میزان تأثیرگذاری و نفوذ این دو قدرت منطقهای در کشورهای همسایه (مشخصا عراق و لبنان) بود. البته در آن زمان رقابت قدرتهای منطقهای به لبنان و عراق محدود بود چرا که هنوز کشورهای سوریه، یمن، مصر و... از ثبات سیاسی و امنیتی برخوردار بودند و جز این دو کشور، فضای بیشتری برای تنشهای منطقهای وجود نداشت.
از این مرحله، تنش میان ایران و عربستان را دیگر نمیتوان صرفا به مسئله منافع متناقض محدود کرد، بلکه سخن از چشماندازهای متفاوت تهران و ریاض برای آینده خاورمیانه است؛ بهگونهای که یک چشمانداز جایگاه ویژهای برای آمریکا و متحدان این کشور در سطح منطقه تعریف کرده درحالیکه چشمانداز مقابل، با هرگونه حضور قدرتهای غربی در جغرافیای خاورمیانه مخالف است. نخستین جرقههای رویارویی این دو چشمانداز در سطح منطقه، در جریان مواضع کاملا متفاوت ایران و عربستان نسبت به جنگ 33روزه لبنان نمایان شد؛ درحالیکه سعودیها مسئولیت آن بحران را متوجه حزبالله و ماجراجوییهای این حزب میدانستند، ایران کاملا از عملکرد مقاومت لبنان علیه اسرائیل دفاع کرد. ایستادگی حزبالله و شکست اسرائیل در کسب دستاورد نظامی، بهتدریج صفکشی جدید در منطقه را مشخصتر از گذشته کرد؛ محوری به رهبری ایران با چشماندازی کاملا تعریف شده برای آینده منطقه در مقابل محوری به رهبری عربستان با چشماندازی مشخص.
بهنظر میرسد مرحله پرتنشی که در روابط میان دو کشور بعد از سقوط نظام صدام شروع شد نهتنها متوقف نشده بلکه در سالهای اخیر و مشخصا بعد از موج انقلابها در برخی کشورهای عربی به بحران بیسابقهای تبدیل شده است. چرا این انقلابها روابط ایران و عربستان را بدتر از گذشته کرد؟
انقلابهای عربی فضای رقابت میان ایران و عربستان را از 2کشور عراق و لبنان به بخش قابل توجهی از منطقه توسعه داد. به موازات گسترش فضای تنش از عراق و لبنان به سوریه، یمن، بحرین و... فضا برای تعامل و توافق میان تهران و ریاض محدود و محدودتر شد تا جایی که امروز بهنظر میرسد امکان اصلاح ساختار روابط میان این دو کشور، دستکم در وضعیت فعلی وجود ندارد.
چشمانداز آینده روابط ایران و عربستان را چگونه ارزیابی میکنید؟ چگونه این دو کشور میتوانند این وضعیت پرتنش را خاتمه دهند؟ آیا اصولا ارادهای برای پایان این وضعیت وجود دارد؟
من امیدوارم در ایران و عربستان ارادهای حقیقی برای برداشتن گامهای واقعی به سوی یکدیگر وجود داشته باشد و در اینجا مشخصا از آمادگی برای کوتاه آمدن سخن میگویم؛ امکان ندارد نوعی توافق و مصالحه میان تهران و ریاض، بدون کوتاه آمدن طرفین و دست کشیدن از برخی منافع صورت بگیرد و متأسفانه در هیچیک از این دو کشور چنین آمادگی به چشم نمیخورد. به این ترتیب پیشبینی میکنم وضعیت فعلی تنش میان ایران و عربستان ادامه پیدا کرده و حتی شدیدتر شود. درباره احتمال عبور از مرحله تنشهای نیابتی به مواجهه مستقیم نمیتوان پیشبینی قاطعی کرد و این مرحلهای است که امیدواریم هرگز به وقوع نپیوندد.
انقلابهای عربی برخلاف عربستان، زمینه را برای بهبود مناسبات میان ایران و مصر، دستکم برای مدت زمان محدودی مهیا کرد. بهطور کلی، تأثیر این انقلابها بر روابط تهران و قاهره چگونه بود؟
انقلاب 25ژانویه بهشدت از سوی ایران مورد استقبال قرار گرفت، چراکه مشخص بود راه را برای ورود اخوان به ساختار قدرت در مصر فراهم میکند؛ جریانی که متحد یا دستکم همسو با ایران در زمینه باور به اسلام سیاسی است. درست است که دولت مرسی گفتمان چندان مثبتی نسبت به ایران نداشت، اما نباید فراموش کرد که او نخستین رئیسجمهور مصر بود که سرانجام بعد از انقلاب سال 57، ولو بهمدت یک روز به تهران سفر کرد و این رخدادی عادی نیست که بتوان به سادگی از آن عبور کرد. سفر یک روزه مرسی به تهران در حالی رخ داد که دولت او تماسهای محرمانهای با جمهوری اسلامی برقرار کرده بود و اطلاعات متعددی در این زمینه، بهویژه بعد از سقوط دولت اخوان در مصر بهدست آمده است. البته دولت مرسی تأکید داشت روابط با تهران مخفیانه و به دور از توجه باشد، چرا که در عین حال بهدنبال حفظ روابط مثبت خود با عربستان بود تا به این ترتیب از سوی ریاض در معرض تهدید قرار نگیرد.
در طرف مقابل هم محمود احمدینژاد در دوران ریاستجمهوریاش به مصر سفری داشت که البته از هر منظر سفری شکست خورده بود و حوادث بسیار بدی برای او و هیأت همراهش در جریان سفر به مصر رخ داد. اما در نهایت و با وجود تمام این واقعیتها، روسای جمهور 2کشور به پایتختهای یکدیگر سفر کردند.
اما بعد از سقوط دولت اخوان، نوعی گمگشتگی در سیاست خارجی ایران نسبت به مصر مشاهده میشود؛ به هر روی ایران از یک سو بهدنبال حفظ موقعیت اخوانیها در قدرت بود و از سوی دیگر، تمایل داشت رویکرد اخوانیها در برخی پروندههای منطقهای، بهویژه سوریه تغییر کند. البته در این مرحله نیز تحرکات مهمی از سوی ایران رخ داده است، ازجمله سفر امیرعبداللهیان، معاون وقت وزیر خارجه ایران به مصر برای شرکت در مراسم محمد حسنین هیکل و پیامهایی که در قالبهای غیررسمی از طریق میانجیها بین دو کشور رد و بدل شده است. همچنین در این مقطع ما شاهد حضور مشترک ایران و مصر در جریان مذاکرات 2015ژنو برای بحران سوریه و حتی دیدار دوجانبه ظریف و شکری بودهایم اما در نهایت هیچیک از این اتفاقات منجر به پیشرفت جدی در روابط میان ایران و مصر نشده است. بهطور کلی میتوان گفت بعد از سقوط دولت اخوان، بحرانهای شدید منطقهای دیگر اجازه توسعه استراتژیک روابط را به ایران و مصر نداده است.
آیا میتوان به آینده روابط مصر و ایران امیدوار بود یا مناسبات میان این دو کشور را نیز همچون روابط تهران و ریاض ارزیابی میکنید؟
در نگاه کلی ایران و مصر روی یک موج قرار ندارند، شاید علت این امر آن است که اصولا مصر روی موجهای متفاوتی حرکت میکند. این کشور از یک سو روابطی با عربستان دارد که نمیخواهد آن را از دست دهد، همچنین با آمریکا، اسرائیل و در حد کمتر با ایران نیز مناسباتی دارد که حاضر به نابودی آنها نیست؛ در حقیقت مصر بهدنبال حفظ روابط خود با همه طرفها به روشهای مختلف است. با وجود این به باور من، برخلاف عربستان میتوان روی روابط تهران و قاهره حساب باز کرد.