سالهاست که از یاد برده ایم یلدا
شبی به بلندای تمام دوستیها و مهربانیهاست. شبی به گرمی همدلیها و با هم
بودنها است. شبی به دور از رنگ و ریا بر سر سفره صفا و صمیمیت است.
سالهاست
که شب یلدایمان هم مانند بسیاری از آیینهای خوب پیشینیان، رنگ وبوی امروزی
پیدا کرده و از اصالت و سادگی ذاتی خود دور شده است.
شب یلدا شبی به
بلندای عمر زمین است و کودکان این دیار هر یک بارها و بارها آن را تجربه
کرده اند. اما آیا تصویر اولین شب زمستان و بلندترین شب سال در ذهن همه
آنان نقشی یکسان دارد؟
شب یلدا و کودکان دیروز
شب
یلدای نیاکان ما فقط یک شب سرد زمستانی طولانی نبوده است؛ درکنارهم بودن و
حتی خوردن هرچیزی در آن شب فلسفه ای برای خود داشته است و هریک نشانه برکت،
تندرستی، فراوانی و شادکامی بوده است.
شب یلدا شبی بود که مادر بزرگ
این کدبانوی دوراندیش از صندوقچه پستوی خانه اش تنقلاتی را که در طول سال
تهیه کرده بود ساده و بی پیرایه بر روی کرسی همیشه گرم خانه اش می چید تا
میهمانان با خوردن آن قوی شوند و در برابر سرما مقاوم باشند و پدربزرگ با
یک بغل انار و هندوانه ای سرخ که از زیرزمین خانه می آورد، این شب را مزین
می کرد، هندوانه خوردن هم دراین شب بی دلیل نبود و آنان بر این باور بودند
که خوردن هندوانه بدن آنان را از سوز و سرمای زمستان حفظ می کند.
کودکان
دیروز پستوی خاطراتشان پر است از زیباییها و با هم بودنهای شب یلدا، پر از
فالهای حافظ که پدربزرگ برای بزرگترها می گرفت و پر از قصه هایی کهن که در
آخرین لحظات این شب طولانی لالایی برای خواب کودکان می شد.
شب یلدا و کودکان امروز
اما
مردمان امروز محصور در زندگی مدرن در پس دیوارهای بلند سعی می کنند دیکته
ای بی غلط از روی دست گذشتگان بنویسند، اما مثل آنان ساده و بی پیرایش بودن
را دیگر از یاد برده اند.
کودکان امروز زمزمه هایی از شب یلدا می
شنوند و بزرگترها را در ضیافتهایی که بنام شب یلدا برپا می شود همراهی می
کنند، در کاسه های کریستال آجیلهای گران قیمت را تند و با شتاب می خورند،
به شیرینیها و شکلاتهای الوان ناخنک می زنند و با لذت تمام بر قاچهای
هندوانه قرمز گاز می زنند، بدون آنکه بدانند چرا باید در این شب به میهمانی
رفت و این قدر خوراکیهای مختلف را خورد!
البته بزرگترها نیز فلسفه
این شب را فراموش کرده اند، آنها خیلی دیر به یاد می آورند که در تقویم
فرهنگ ایران زمین سالیان درازی است که شبی به نام یلدا حک شده است و گاهی
نیز اصلا به یاد نمی آورند.
اما بعضی از آدم بزرگهای این دوره و زمانه حواسشان خیلی جمع است، آنها از مدتها قبل انتظار رسیدن این شب را دارند، چون فرصت مغتنمی برای آنان است که دستی به سر و گوش قیمتها بکشند و در حد توانشان به قیمتهای میوه و آجیل صفایی بدهند!
سالهاست که از یاد برده ایم یلدا
شبی به بلندای تمام دوستیها و مهربانیهاست. شبی به گرمی همدلیها و با هم
بودنها است. شبی به دور از رنگ و ریا بر سر سفره صفا و صمیمیت است.
سالهاست
که شب یلدایمان هم مانند بسیاری از آیینهای خوب پیشینیان، رنگ وبوی امروزی
پیدا کرده و از اصالت و سادگی ذاتی خود دور شده است.
شب یلدا شبی به
بلندای عمر زمین است و کودکان این دیار هر یک بارها و بارها آن را تجربه
کرده اند. اما آیا تصویر اولین شب زمستان و بلندترین شب سال در ذهن همه
آنان نقشی یکسان دارد؟
شب یلدا و کودکان دیروز
شب
یلدای نیاکان ما فقط یک شب سرد زمستانی طولانی نبوده است؛ درکنارهم بودن و
حتی خوردن هرچیزی در آن شب فلسفه ای برای خود داشته است و هریک نشانه برکت،
تندرستی، فراوانی و شادکامی بوده است.
شب یلدا شبی بود که مادر بزرگ
این کدبانوی دوراندیش از صندوقچه پستوی خانه اش تنقلاتی را که در طول سال
تهیه کرده بود ساده و بی پیرایه بر روی کرسی همیشه گرم خانه اش می چید تا
میهمانان با خوردن آن قوی شوند و در برابر سرما مقاوم باشند و پدربزرگ با
یک بغل انار و هندوانه ای سرخ که از زیرزمین خانه می آورد، این شب را مزین
می کرد، هندوانه خوردن هم دراین شب بی دلیل نبود و آنان بر این باور بودند
که خوردن هندوانه بدن آنان را از سوز و سرمای زمستان حفظ می کند.
کودکان
دیروز پستوی خاطراتشان پر است از زیباییها و با هم بودنهای شب یلدا، پر از
فالهای حافظ که پدربزرگ برای بزرگترها می گرفت و پر از قصه هایی کهن که در
آخرین لحظات این شب طولانی لالایی برای خواب کودکان می شد.
شب یلدا و کودکان امروز
اما
مردمان امروز محصور در زندگی مدرن در پس دیوارهای بلند سعی می کنند دیکته
ای بی غلط از روی دست گذشتگان بنویسند، اما مثل آنان ساده و بی پیرایش بودن
را دیگر از یاد برده اند.
کودکان امروز زمزمه هایی از شب یلدا می
شنوند و بزرگترها را در ضیافتهایی که بنام شب یلدا برپا می شود همراهی می
کنند، در کاسه های کریستال آجیلهای گران قیمت را تند و با شتاب می خورند،
به شیرینیها و شکلاتهای الوان ناخنک می زنند و با لذت تمام بر قاچهای
هندوانه قرمز گاز می زنند، بدون آنکه بدانند چرا باید در این شب به میهمانی
رفت و این قدر خوراکیهای مختلف را خورد!
البته بزرگترها نیز فلسفه
این شب را فراموش کرده اند، آنها خیلی دیر به یاد می آورند که در تقویم
فرهنگ ایران زمین سالیان درازی است که شبی به نام یلدا حک شده است و گاهی
نیز اصلا به یاد نمی آورند.
اما بعضی از آدم بزرگهای این دوره و زمانه حواسشان خیلی جمع است، آنها از مدتها قبل انتظار رسیدن این شب را دارند، چون فرصت مغتنمی برای آنان است که دستی به سر و گوش قیمتها بکشند و در حد توانشان به قیمتهای میوه و آجیل صفایی بدهند!