پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : بهمن فرمان آرا مرجع خوبي براي توضيح دادن جاده يي است كه به اسكار منتهي
مي شود. سابقه حضور او در سينماي امريكا و استوديو هاي هاليوود، نخستين و
مهم ترين دليل براي اين گفت وگو است. در حالي كه هيجان عمومي حضور آخرين
ساخته اصغر فرهادي به عنوان نماينده سينماي ايران در ميان بزرگان سينماي
جهان و نامزدي در دو رشته بهترين فيلم خارجي زبان و بهترين فيلمنامه
اورجينال، بررسي عميق از شرايط اين فيلم در اين رقابت مهم را كمي غيرممكن
كرده، لازم دانستيم به واسطه اين اتفاق مهم و نادر، همراه بهمن فرمان آرا
به بررسي شرايط حضور «جدايي نادر از سيمين» در اسكار 2012 بپردازيم و به
تحليل هاي تخصصي او در باب صنعت سينما كه خاستگاه و پايگاهش در امريكاست
برسيم: صنعتي كه نظمي آهنين دارد و مبنايش بر اقتصاد است. پس در اين صنعت و
بر مبناي اقتصاد به هيچ فيلمي آوانس نمي دهند حتي اگر از ايران باشد. در
اين نشست كه در دفتر كار آقاي فرمان آرا در مركز تهران و در روز تولدشان
برگزار شد، در جريان نظرات و تحليل هاي فرمان آرا «هفتاد سال» اول زندگي اش
هم سرك كشيديم. روزي كه شايد براي اين گفت وگو و فيلم ايراني حاضر در
اسكار خوش يمن باشد.
آيا بايد موفقيت اصغر فرهادي را
مبتني بر استعداد و تلاش فردي خود اوارزيابي كنيم يا اينكه مديريت فرهنگي
هم در اين موفقيت نقش داشته و ديگر اينكه چرا موفقيت اقتصادي تك فيلم هاي
ايراني تاثيري بر كليت روند اقتصادي سينماي ايران ندارد؟
در
اينكه اصغر فرهادي فيلمساز ممتازي است، شك و بحثي نيست و از روز اول در هر
فرصتي كه پيش آمده گفته ام فيلم بعد فيلم از «رقص در غبار» تا «چهارشنبه
سوري» و «جدايي نادر از سيمين» شاهد سير صعودي در رشد كيفي فيلم هاي اصغر
فرهادي هستيم. اين پيشرفت مشخصا به خود فرهادي مربوط مي شود و در جواب اين
حرف هايي كه گفته مي شود اين موفقيت ها سياسي است، گفته ام و مي گويم كه
اين جوايز در خارج هيچ ربطي به مسائل سياسي ندارد. به اين دليل كه آنها در
هيچ موردي به ما آوانس نمي دهند، چرا بايد درباره يك فيلم به ما آوانس دهند
پس همه چيز درباره موفقيت فيلم مربوط به خود فيلم مي شود و نه حواشي.
موفقيت «جدايي نادر از سيمين» در سينماي ايران به لحاظ اقتصادي تاثير
چنداني ندارد. در سال بيش از 60 فيلم در سينماي ايران توليد مي شود و
معمولاتا پنج فيلم خريداري مي شود و به موفقيت مي رسد و به پخش مي رسد و
راندمان فيلم هاي ممتاز سينماي ايران همان پنج فيلم است. از سوي ديگر سينما
در تمام جهان و ايران وسيله يي براي سرگرمي است. كسي فيلم نمي بيند تا در
آن نصيحت هاي آنچناني بشنود. مردم به سينما مي روند تا به مدت دو ساعت از
زندگي روزمره و آنچه با آن سر و كار دارند جدا شوند. در مملكت ما اين وضع
معمولاوجود ندارد و به همين دليل فيلم هاي كمدي در ايران فروش بيشتري دارند
اما آنچه فيلم فرهادي را ممتاز مي كند آن است كه هر دو طرف را دارد يعني
فيلمي است مبتني بر ديالوگ، اكشن خاصي ندارد، اما آخر سر به قول منتقدان
خارجي با ساختار فيلم هاي هيچكاك مواجه هستيد و فيلم تا پايان شما را با
خود مي برد. به عنوان نمونه در برلين دوستم ريچارد پنيا (رييس فستيوال
نيويورك) درباره فيلم «جدايي نادر از سيمين» گفت: زماني كه خواستم فيلم را
ببينم، با خودم گفتم خب اين هم يك فيلم ايراني است كه 20 دقيقه آن را تماشا
مي كنم و بعد مي روم فيلم ديگري مي بينم اما وقتي فيلم شروع شد تا پايان
آن نشستم و متوجه شدم كه دو ساعت و 20 دقيقه ميخكوب يك فيلم ايراني ديده
ام، ريچارد پنيا از همان جا به دنبال فيلم رفت كه «جدايي نادر از سيمين»
يكي از فيلم هاي جشنواره فيلم نيويورك باشد.
نهايتا همه
چيز به نحوه نوشتن و كارگرداني فرهادي برمي گردد چرا كه من سر صحنه
فيلمبرداري فرهادي بوده ام و ديده ام كه فرهادي با چه دقتي با بازيگرانش
كار مي كند. او آدم بسيار باهوشي است. موفقيت هاي او باعث مي شود سينماي
ايران بار ديگر در جهان هواخواه و طرفدار يابد. دوره يي به ويژه پس از
انقلاب سينماي ايران در سطح جهاني به موفقيت هاي متعددي دست يافت اما چند
وقتي بود كه ديگر در فستيوال هاي خارجي خيلي به دنبال فيلم ايراني نبودند،
فيلم فرهادي باعث شد تا دوباره تمامي توجه ها به سينماي ايران معطوف شود
ولي اينكه «جدايي نادر از سيمين» در بلندمدت چه اثري در سينماي ايران مي
گذارد، مسلم بدانيد كه هفت، هشت، 10 تا فيلم مشابه «جدايي نادر از سيمين»
خواهيم داشت و اين امر متداولي است كه وقتي فيلمي موفق مي شود، تا مدتي بعد
فيلم هايي از آن فيلم موفق الگوبرداري مي كنند اما معمولاآن فيلم ها به
خوبي فيلم اصلي نمي شوند.
نكته ديگر اين است كه سينماي ما همچون
ديگر كشورهاي دنيا منهاي امريكا صنعت سينما ندارد چرا كه بخشي از سينما
سيستم پخش است، علت اينكه امريكا صنعت سينما دارد اين است كه سيستم پخش
منسجم دارد و حتي در بوركينافاسو هم دفتر دارد. اما در ايران اگر فيلمي
موفق شود، بايد فيلم را به ميراماكس يا مومنتو داد تا پخش جهاني فيلم را
انجام دهند. (سوني پيكچرز فيلم «جدايي نادر از سيمين» را از مومنتو خريداري
كرده است) به همين جهت ما بايد در خانه بنشينيم تا صورتحساب ها بيايد و
متوجه شويم آيا فيلم پول درآورده است يا نه؟ يعني ما همچون سوني پيكچرز اين
امكان را نداريم كه همزمان «جدايي نادر از سيمين» را در 450 سينما به
نمايش بگذاريم. به تحقيق مي توانم بگويم جز دو فيلم «سينما پاراديزو»
(جوزپه تورناتوره) و «My Life As a Dog» (لاسي هالستروم) هيچ فيلم خارجي
ديگري همچون «جدايي نادر از سيمين» اينچنين در اين تعداد در يك روز شروع به
كار نكرده است و از آنجايي كه در امريكا پخش فيلم خارجي داشته ام، مي دانم
اين شرايط در پخش فيلم هاي خارجي كم سابقه و استثنايي است. 450 سينما يعني
450 كپي فيلم و هزينه هر نسخه كپي در امريكا دو هزار دلار است و تنها
مجموع هزينه كپي فيلم 900 هزار دلار مي شود. بنابراين مي توان گفت روي
موفقيت «جدايي نادر از سيمين» حساب كرده اند و فيلم توانست جايزه گلدن گلوب
را كسب كند و ان شاءالله اسكار را هم ببرد. با همه اين تفاصيل فرهادي هم
استعداد دارد، هم استطاعت چنين جايگاهي را دارد و هم خودش را گم نمي كند و
من منتظر ديدن فيلم هاي بهتري از او هستم. ما كارگردان هاي جوان و ماهر خوب
داريم كه خيلي هايشان سواد ندارند اما اصغر فرهادي از پشتوانه سواد هم
برخوردار است. از طرف ديگر پاهايش روي زمين است. مردي است زن و بچه دار و
متعهد بي آنكه حاشيه يي در زندگي اش وجود داشته باشد.
منظورم
درباره ساختار اقتصادي سينماي ايران است كه در كشورهاي صاحب سينما اگر
توليد يا توليدات شان منجر به سوددهي شود، به فعاليت خود ادامه مي دهند اما
اگر فعاليت به ضرر اقتصادي منتهي شود، حرفه آنها هم تعطيل مي شود . ساختار
اقتصادي سينماي ايران چنين نيست و سود و زيان فيلم ها تاثير در جريان
اقتصادي و توليدي سينماي ايران ندارد، به عبارتي خلاصه حتي اگر در سينماي
ايران فيلم يا فيلم هايي هم موفق شوند، سود يا سرمايه حاصل به سينما بازنمي
گردد و دوباره به سينما تزريق نمي شود؟
به عنـــوان مثـــــال
در فــرانسه هيــــاتي به نام center for national cinema وجود دارد كه به
سينماگران وام مي دهد، به اين علت كه 17 درصد هر بليت به اين هيات تعلق
دارد، اين هيات امكان ارايه وام را دارد. اگر فيلم موفق شود از طريق بليت
هايي كه فروش مي رود هيات پولش را برمي دارد و اگر فيلم ضرر كند اجراييه
براي سينماگر صادر نمي شود كه پول را پس بگيرد يا پولي كه بابت پخش فيلم
هاي خارجي مي گيرند مبلغ بالايي است كه مي تواند براي حمايت از توليد فيلم
هاي فرانسوي هزينه شود. ما در ايران يك سينماي دولتي داريم كه اصلااهميتي
ندارد كه آيا اين فيلم هايي كه توليد مي كنند مي فروشند يا نه؟ از طرف ديگر
درآمد اصلي فيلم هاي ايراني از فروش در سالن هاي سينما است كه در جاهاي
ديگر دنيا فروش سالن هاي سينما تنها 30 درصد كل فروش يك فيلم را تشكيل مي
دهد. بخش ديگر درآمد يك فيلم پخش تلويزيوني است كه چنين درآمدي هم
معمولابراي فيلم هاي ايراني وجود ندارد چون تلويزيون ما تصميم گرفته است با
سناريوها فيلم هاي 90 دقيقه يي بسازد ولي حاضر نيست 500 ميليون تومان
بابت «جدايي نادر از سيمين» بپردازد. نمايش خانگي بخش ديگري از منابع
درآمدي يك فيلم محسوب مي شود اما در ايران به آن چندان بهايي داده نمي شود.
هرچند نمايش خانگي در نهايت به وزارت ارشاد و دولت مربوط مي شود، اما
صاحبان فيلم هاي ايراني نيز توجه درستي به نمايش خانگي ندارند و مي گويند
چون فيلم خيلي فروش كرده كيفيت مهم نيست و مردم فيلم را مي خرند. حدود 20
سال مي شود در امريكا درآمد نمايش خانگي حدود هفت ميليارد بيشتر از فروش
سالن هاي سينماست. با احتساب 35 هزار سالن سينمايي كه در امريكا وجود دارد
يعني فروش سالن هاي سينما پنج ميليارد دلار است و فروش نمايش خانگي و فروش
هاي جانبي فيلم به 12 ميليارد مي رسد و از زمان «VHS» اين وضع وجود دارد.
الان دو سال و نيم است كه از اكران «خاك آشنا» مي گذرد و هنوز هيچ كدام از
اين شركت هاي نمايش خانگي پا پيش نگذاشته اند كه فيلم را بخرند جز يك مورد
كه ابتدا براي رقم 220 ميليون تومان صحبت شد اما ناگهان نظر شركت عوض شد و
گفت اگر صد ميليون فيلم را مي دهيد مي خرم؟ چنين رقمي گفته مي شود يعني مي
خواهي دعوا راه بيندازي، خب به نظرم به اين شركت ها اجازه داده نشد كه فيلم
را بخرند. هرچند سند مكتوبي براي اين حرفم ندارم اما مي بينم فيلم هايي كه
دو سال پس از فيلم من اكران شد ه اند، به راحتي وارد شبكه نمايش خانگي مي
شوند اما فيلم من نه. يكي از دلايلي كه گفته ام فيلم نمي سازم به اين دليل
است كه مي خواهم پول سرمايه گذاران فيلمم به دستشان برسد. در «خاك آشنا»
سهم مالي من پنج درصد است ولي يك بانك و سرمايه يك نفر پاي اين فيلم گذاشته
شده است. هرچند به نسبت فيلم هاي اين روزها فيلم گراني هم نيست و خرج كل
فيلم 340 ميليون تومان شد، با توجه به دكوري كه براي اين فيلم ساخته شد.
نهايتا بايد بگويم يك يا چند فيلم معدود نمي تواند بركليت سينماي ايران
تاثيري داشته باشد چراكه ساختار آن اساسا دولتي است و از تعدادي فيلم كه
مشخصا براي دولت باشد حمايت مي شود. بگذاريد مثالم را از فيلم قبلي فرهادي
بزنم «درباره الي...».
قرار بود اين فيلم همزمان با
«اخراجي ها2» در نوروز 88 اكران شود. كپي هاي فيلم آماده و سالن ها مشخص
شده بود اما درست در 28 اسفند 87 اعلام شد كه مي خواهند سالن هاي «درباره
الي...» را هم به «اخراجي ها2» بدهند .در نتيجه نوروز آن سال به هر
شهرستاني كه مي رفتي فقط «اخراجي ها2» روي پرده بود. علاوه بر اين تلويزيون
هم يك ساعت و نيم پشت صحنه «اخراجي ها» را پخش مي كرد، با تمام اين اوصاف و
با وجود اينكه آغاز اكران «درباره الي» مصادف شده بود با 14 و 15 خرداد،
«درباره الي» توانست بيش از يك ميليارد بفروشد و اگر اين فيلم در نوروز
اكران مي شد، فروش بيشتري نمي داشت؟ مي خواهم بگويم شرايط نابرابري براي
فيلم هاي ايراني وجود دارد، براي يك فيلم در 10 روز اول اكرانش تيزر
تلويزيوني پخش نمي شود و درباره فيلم ديگري حتي پشت صحنه اش از تلويزيون
نشان داده مي شود. به عبارتي بايد گفت ساختار اقتصادي سينماي ايران مريض
احوال است.
در نتيجه فروش «جدايي... » اثري در كليت اقتصادي
سينماي ايران ندارد. فيلم «كپي برابر اصل» عباس كيارستي در تمام جهان اكران
شده است اما ما آخر سر بايد ويديوي قاچاق را ببينيم.
خب وقتي به كيارستمي كه اين همه افتخار براي سينماي ايران كسب كرده بي توجهي مي شود، ديگر حساب بقيه پاك است.
در
واقع برخلاف آنچه كه درباره تحقق بخشيدن اصل 44 گفته مي شود، همه چيز
بيشتر به سمت دولتي شدن سوق يافته است و اگر كسي هم به موفقيت دست مي يابد،
براساس تلاش شخصي است و حتي اين اتفاق در سازوكار اقتصادي سينما نيست كه
شكل مي گيرد بلكه نهادهاي غيرسينمايي همچون بانك ها هستند كه به مشاركت
اقتصادي در سينما مي پردازند و موفقيت حاصل از آن ثمره تلاش و كوشش انفرادي
است كه با كليت سينماي ايران نسبتي مي يابد. پس مي توان گفت اين موفقيت
حاصل تلاش فردي است.
به نظرم بحث خصوصي سازي در حد شعار است، ببينيد
سازمان خصوصي سازي پيش از انقلاب براي سهيم كردن كشاورزان و كارگران در
صنايع ايجاد شده بود و قرار بود اين فرآيند تا سال 58 اتمام يابد. اما 32
سال از آن مي گذرد و هنوز اين روند به اتمام نرسيده است و در اين روند سهام
ايران خودرو به من و شما تعلق نمي گيرد، در واقع دولت در تمام قضايا دخالت
دارد. حال در اين بين سينما پيچيدگي بيشتري دارد، چرا كه مقوله فرهنگي
است. كارهاي فرهنگي اعم از كتاب، تئاتر، هنرهاي تجسمي و... دچار ناهمواري
هاي بيشتري هستند و به دليل تضاد سليقه يي مسوولان امور در حوزه فرهنگ شاهد
پيشرفتي نبوده ايم و سينما هم از اين قاعده فرهنگي مستثني نيست.
طي
صحبت هايمان از اهميت و نقش پخش فيلم در صنعت سينما گفتيد و مي دانيم كه
شما طي سال هاي اقامتتان در امريكا، در حوزه پخش فيلم اشتغال داشتيد و عهده
دار پخش فيلم هاي فيلمسازان بزرگ اروپايي و امريكايي بوديد.با توجه به
چنين تجربه و سابقه يي چرا در ايران به فعاليت در حوزه پخش فيلم پرداختيد؟
قبل
از انقلاب و تا يك سال و نيم پس از انقلاب به پخش فيلم در ايران اشتغال
داشتم و در ايران فيلم پخش مي كردم. پس از رفتنم به كانادا چون زن و سه بچه
داشتم، به اين نتيجه رسيدم كه سريع ترين راهي كه مي توانم زندگي بهتري
براي زن و فرزندانم فراهم كنم پخش فيلم است.
با نخستين
فيلمي كه خريدم «مرد آهنين» (آندري وايدا) آن هم درست پيش از برنده شدن نخل
طلايي اين فيلم در جشنواره فيلم كن، توانستم به كار خودم توسعه دهم تا
اينكه در اواخر كارم به شركت سينه پلكس با هزار و 800 سالن سينما رسيدم.
موقعي
كه به ايران برگشتم، به دليل پرداختن به فيلمسازي نمي خواستم باز به كار
پخش اشتغال داشته باشم و تا به امروز به پخش فيلم نپرداختم، با وجود اينكه
پس از بازگشتم به ايران به مدت 10 سال هر فيلمنامه يي كه ارايه مي دادم
مجوز ساخت نگرفت، اما قصدم فقط فيلم ساختن بود. از طرف ديگر زماني كه به
ايران بازگشتم خيالم از جهت تامين رفاه و آتيه خانواده ام راحت بود چرا كه
دو فرزند ارشدم به دانشگاه رفته بودند و زماني كه با همسر و دخترم به ايران
آمدم، نگراني هاي اقامتم در خارج از كشور را نداشتم. با توجه به همين
دلايل تصميمم مبني بر فيلم ساختن بود. همچنين به خاطر داشته باشيد كه من پس
از كارگرداني «شازده احتجاب» تهيه كننده شدم.
پس از ساخته شدن
«شازده احتجاب» است كه من تهيه كنندگي فيلم هايي همچون «شطرنج باد»
(محمدرضا اصلاني)، «گزارش» (عباس كيارستمي)، «كلاغ» (بهرام بيضايي) و
«ملكوت» (خسرو هريتاش) را برعهده گرفتم.
پس از اين دوره به پخش فيلم
مشغول شدم. از جمله دلايل ديگري كه نخواستم به حرفه پخش فيلم ادامه دهم
رويكرد سليقه يي و كوتاه مدت مديران فرهنگي است.
در اين
وضع هر مدير جديد به كلي عملكرد مدير قبلي را به كنار مي گذارد و هيچ توجهي
به نقاط مثبت عملكرد مدير قبلي ندارد و مديران قبلي را متهم به نابلدي مي
كنند و از طرف ديگر فكر مي كنند ظرف چهار سال مي توان برنامه ريزي فرهنگي
كرد، در صورتي كه مديريت فرهنگي نياز به بيشترين زمان براي حصول نتيجه
دارد. اين اواخر هم هر وقت صحبت شده مي گويم اگر شرايط مساعد بود و آنقدر
زير ذره بين نبودم ترجيح مي دهم، تهيه كننده كارگردانان جواني باشم كه مي
خواهند فيلم اولشان را بسازند، به اين دليل كه مي توانم با اعتبارم بهترين
شرايط و امكانات را براي ساخت فيلم اول براي فيلمساز جوان فراهم كنم.
اما
در شرايط فعلي اگر بگويند فرمان آرا قرار است تهيه كنندگي فيلمي را برعهده
بگيرد براي آن فيلم موانع زيادي ايجاد مي شود، پس اين كار را هم نمي توانم
انجام دهم، در حالي كه فيلمنامه فيلمسازان جوان را مي خوانم.
اوايل بازگشت به ايران هم شرايط پخش فيلم براي شما مساعد نبود؟
چرا، آن زمان شرايط مي توانست مساعد باشد، اما در آن زمان اصرارم بر فيلمسازي بود.
با
اين حال پخش فيلم هاي خودتان برعهده شركت هاي پخش ديگر بود و درباره «بوي
كافور، عطر ياس» كه پخش فيلم به هدايت فيلم محول شده بود و ماجراي آگهي هاي
ترحيم پيش آمد؟
من هيچ وقت آدم آساني نبودم، هشتم فروردين كه
بيايد 44 سال از زندگي مشترك من و همسرم مي گذرد و هميشه دوام و قوام زندگي
ام را مديون همسرم هستم. براي اينكه وقتي پاي كار و فعاليت حرفه يي ام در
ميان است سختگيرتر مي شوم و مي خواهم شرايط و عوامل كارم درجه يك باشند.
موقعي كه مرحوم سيف الله داد مجوز ساخت «بوي كافور، عطر ياس» را داد،
«هدايت فيلم» قبل از آنكه من كار را شروع كنم مي خواستند كه كار را در دفتر
آنها انجام دهم و «هدايت فيلم» جزو دفاتر پخشي است كه نفوذ و قدرت لازم را
براي ارايه كارآمد فيلم دارد. زماني كه فيلم آماده شد و در «هدايت فيلم»
فيلم را ديدند، آن نوع فيلمي كه آنها توقع داشتند نبود و من هم همانطور كه
گفتم آدم آساني نيستم، پس از پنج روز كه آگهي براي فيلم پخش نشد، من هم
آگهي ترحيمي در 10 هزار نسخه چاپ كردم كه با همكاري بچه هاي دانشگاه پخش
شد، پس از اين كار بود كه «هدايت فيلم» آگهي فيلم را در صفحه اول روزنامه
ها چاپ كرد كه معمولاخيلي مرسوم نيست.
«خانه يي روي آب» حكايت ديگري
داشت و علت آنكه پخش فيلم را به فارابي دادم، براي اين بود كه آنها 15
درصد به فيلم كمك كرده بودند، فيلم را به آنها دادم تا پول شان را از پخش
فيلم بردارند. درباره پخش «يه بوس كوچولو» من حق هيچ تصميمي را نداشتم،
آقاي شجاع نوري تهيه كننده فيلم بود و امور پخش را برعهده داشت. «خاك آشنا»
را هم برادران شايسته در «هدايت فيلم» پخش كردند چرا كه نمي خواستم هيچ
ربطي به وزارت ارشاد داشته باشم. اصولابا يك فيلم نمي توان پخش فيلم راه
انداخت، بايد سرمايه كلاني باشد تا در شش يا هفت فيلم تقسيم شود تا مرتب
براي شهرستان ها خوراك داشته باشيد.
پخش فيلم در ايران خيلي مشكل
نيست چرا كه پنجاه درصد بازار فروش در تهران است و پنجاه درصد ديگر در
دوازده مركز استان قرار دارد. بنابراين كار شاقي نيست آنچنان كه در امريكا
با سي و پنج هزار سالن سينما حرفه گسترده و پيچيده يي است. مثلاشركت سينه
پلكس كه هزار و هشتصد سالن داشت هيچ وقت بيش از 10 درصد سالن هايش فيلم هاي
توليد اين شركت را نشان نمي داد، براي اينكه آنها با كمپاني هاي ديگر هم
كار مي كردند. در ايران چنين شرايطي نيست، كل سالن هاي سينمايي كشور ما به
تعداد سالن هاي سينمايي شهر لس آنجلس نيست.