پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات اعتماد السلطنه آمده است:
امروز شاه سوار نشدند. منزل ماندند. سانِ سوار اصانلو سپرده امینالسلطان دیده شد. تفصیل امروز را مینگارم، خاطرم آورد آش شاه سلطان حسین صفوی را [که به] نخود قل هوالله خواندند و به خورد قشون دادند و به مقابله افاغنه فرستادند. میرزا محمد ملیجک اول [برادرزن شاه و پدر ملیجک دوم] ادعا کرده بوده: «شخصی است دعایی دارد گلولهبند، هرکس آن دعا را با خود دارد گلوله به او کارگر نیست.» شاه تفصیل را به من و مچولخان فرمودند. از ما انکارِ صِرف شد. ملیجک اصرار میکرد. بالاخره قرار شد آن دعا را به گردن مرغی ببندند و هدف تیر نمایند که تجربه حاصل شود. شخص دعانویس [را] که محمدشفیع میرزا، ولد اسماعیل میرزا ابن فتحعلیشاه، بود، مرد معمم درویشمسلک ریشسفیدی است، بالای کوه آوردند. وضو گرفت. آیات چندی از قرآن تلاوت نمود. کهنه بستهای را به گردن مرغ بیچاره بستند. ملیجک این طرف آن طرف میدوید و اُشتُلم میکرد که این شخص را مخصوصا پیدا کردم، سالها زحمتش را کشیدم که دعایی به جهت ذات ملکوتیصفات همایون بنویسد که شاه حرز فرمایند. چراکه مسئله اختراع دینامیت و قتل امپراطور روس مرا به وحشت انداخته، مبادا کسی با این اسباب خداینکرده قصد پادشاه کند. خلاصه مرغ را بسته و دعا را به گردنش آویخته، به هرکه تکلیف کردند که تفنگ بیندازد نینداخت. آخر مچولخان تفنگ را گرفت در سی قدمی خالی کرد. تفنگ خالی شدن همان [و] مردن مرغ همان. شاهزاده دعانویس خفیف شد. ملیجک سرخ شد. شاه محض تسلی او را دلداری میداد. ده تومان به شاهزاده انعام مرحمت شد. حالا [ناخوانا] کی است. مطالعهکنندگان خواهند دانست با این همه هوش و ذکاوت این همه جهالت چرا. این نیست مگر «عشق ملیجک و آل ملیجک». شب بعد از شام بیرون آمدند. من نرفتم. مجدالملک مهمان من بود.