جامعه فعلی ما در وضعیت نامناسبی از جهت اقتصادی و اجتماعی به سر میبرد. افزایش طلاق، کاهش ازدواج، افزایش سن ازدواج، کاهش باروری، افزایش ازدواج سفید عناصری هستند که هر دو حوزه خانواده و سپس جامعه را در معرض خطر قرار داده است.
بدون شک، عوامل و دلایل متعددِ فردی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و حتی بین المللی در تولید این نابسامانیها نقش داشته است. با توجه به اینکه انسجام و عدم انسجام، رضایت یا نارضایتی، خوشبختی و بدبختی یا طلاق، دو روی یک سکه هستند، غالبا و نه همیشه پرداختن به یکی، راهکارهایی را برای کاهش یا افزایش روی دیگر سکه را نشان میدهد. یکی از عوامل تاثیرگذار بر چگونگی وضعیت ازدواج، تفاوت سن زوجین است.افلاطون بر این باور است که ۷ سال تفاوت سن (مرد نسبت به زن) منطقیترین فاصله سن بین زن و مرد است.
بعضی از متخصصین حوزه خانواده اعم از روانشناس و جامعه شناس، همسن بودن یا نهایتا یکی دو سال تفاوت سنی را جایز میدانند و بر این باورند که زندگی زناشویی مستحکمتر خواهد شد. زیرا، زن و مرد از یک دنیای فکری و احساسی مختص سن خود برخوردار خواهند بود و زبان همدیگر را بهتر متوجه میشوند، لذا، میتوانند ارتباط بهتری با یکدیگر برقرار کنند.
بعضی دیگر، بر این باورند که چون زنها زودتر از مردان به بلوغ فکری و جسمی میرسند، لذا مسنتر بودن مرد بیش از ۷ سال را نسبت به زن مناسب میدانند و معتقدند که مردانی که مسنتر از زنان هستند، در زندگی مسئولیت پذیرتر بوده و جدیتر با زندگی زناشویی برخورد داشته، در نتیجه، رضایت زناشویی افزایش خواهد یافت. اما نمیتوان برای همه افراد جامعه نسخه واحدی پیچید، زیرا انسانها متفاوت هستند.
تعدادی از جوانان از نظر جسمی زودتر به بلوغ میرسند، بعضیها هنوز در ۱۸ سالگی بلوغ کامل جسمی را ندارند. تعدادی از جوانان در سن ۲۰ سالگی به بلوغ فکری رسیدهاند و توان تشکیل یک زندگی مشترک را دارند و ویژگی مسئولیتپذیری را دارند. در حالی که، تعدادی حتی در ۴۰ سالگی توان اداره یک زندگی مشترک را ندارند.
از سوی دیگر، روز به روز بر تعداد زوجینی که زن مسنتر است، افزوده میشود به طوری که در سال گذشته ۱۱ درصد ازدواجها متعلق به زوجهایی بوده که از مردانشان بزرگتر بودهاند، بنابراین باید به شکل جدیتری به این تفاوت بیاندیشیم.
عوامل متعددی در بلوغ جسمی و فکری انسان نقش دارند. وضعیت فیزیکی والدین، عوامل محیطی، جغرافیایی، مانند آب و هوا و شرایط اجتماعی، تغذیه و خوراک مناسب، تحرک و بیتحرکی از جمله عواملی هستند که در بلوغ جسمی تاخیر و یا سرعت میبخشند. ولی بلوغ فکری بسیار پیچیدهتر از بلوغ جسمی است و بیشترین تاثیر را بر چگونگی رضایت از زندگی مشترک دارد.
شیوههای فرزند پروری والدین بیشتر از وضعیت اقتصادی و سطح تحصیلات در چگونگی شخصیت آتی فرزندان نقش دارند. در پژوهشی به روش کیفی یعنی مصاحبههای عمیق با والدین، پیرامون چگونگی شخصیت فرزندان و شیوههای فرزند پروری اعمال شده توسط آنها متوجه شدیم که، والدینی که شیوه دموکراتیک دارند، فرزندانشان فعالتر و خالقتر شده و از خلاقیت برخوردار هستند. در حالی که، والدینی که بیشتر از شیوه سخت و مستبدانهای بهره میبرند، فرزندانی مطیع، و منفعلی را تولید میکنند.
مکتب فرانکفورت به نقل از کانرتون (۱۳۸۵) یکی از عناصر قطعی و مهم فاشیسم را در بطن روانشناسی فرد شهروند قرار داد که «شخصیت اقتدارطلب» نامیده میشد، و در پژوهشهایی مثل اقتدار خانواده میخواست نشان دهد که اقتدارطلبی چگونه در واحد خانواده تعبیه میشود. از این رو، شخصیت فرزندان محصول شیوههای فرزند پروری والدین است. یعنی، امری اکتسابی است و نه موروثی یا ژنتیکی.
چگونگی شخصیت روانی، رفتاری و فرهنگ و یا هویت فرهنگی فرزندان که ازدواج میکنند در زندگی مشترکشان نقش مهمی ایفا میکند. یکی از ویژگیهای شخصیتی که در ازدواج جایگاه مهمی دارد، مسئولیتپذیری مرد و زن در قبابل زندگی مشترک است. زوجهایی که مسئولیت پذیر نباشند، زندگی مشترکشان در خطر است. در کنار مسئولیت پذیری یا بلوغ فکری، نکته مهم دیگری که در رضایت از زندگی مشترک نقش دارد و به نوعی در راستا و در ارتباط با مسئولیت پذیری است، بحث نزدیکی فرهنگ زن با فرهنگ مرد است که به تعبیر بوردیو (۱۹۸۹) سرمایه فرهنگی زوجین میباشد. در واقع، نزدیکی و دوری محتوای سرمایه فرهنگی زن با مرد عامل مهم افزایش و یا کاهش رضایت از زندگی مشترک است.
با توجه به اهمیت خانواده در سلامت روان و هویت فرهنگی افراد جامعه و تاثیر غیرمستقیم آن بر روی جامعه، رضایت از زندگی مشترک جایگاه مهم و نقش کلیدی در استحکام خانواده و سپس انسجام اجتماعی در جامعه دارد. آنچه که مسلم است تفاوت سن، حداقل در نتایج موردهای اندکِ مطالعه شده این پژوهش نداشت. ولی آنچه که مهم جلوه کرد، بلوغ فکری و فاصله کم بین فرهنگ دختر و پسر است.
از این رو، یکی از مؤلفهها و ویژگیهای شخصیتی که در رضایت از زندگی مشترک نقش دارد، مسئولیت پذیری زوجین بخصوص مردها است که امری اکتسابی بوده و محصول شیوههای فرزند پروری والدین میباشد. بنابراین، والدین باید دقت لازم و کافی در به وجود آوردن این ویژگی در فرزندان خود به ویژه پسرها داشته باشند.
نکته دیگری که در رضایت از زندگی مشترک نقش چشمگیری دارد، هماهنگی و نزدیکی فرهنگی یا سرمایه فرهنگی زن با مرد است که این مشخصه نیز امری اکتسابی است و با توجه به اینکه خانواده اولین آموزشگاه هر انسانی است، این امر نیز در خانواده و توسط خانواده شکل گرفته و ساخته میشود. بدین جهت، والدین در این زمینه نیز وظیفه مهمی را در ساختن چگونگی آن و انتخاب همسر آینده فرزند خود اعم از پسر یا دختر دارند که تفاوت فاحش و متضاد با فرهنگ فرزندشان نباشد.
روزنامه اطلاعات