همشهری نوشت: شجریان بدون شک، از هنرمندانی است که حوزه فعالیت خودش را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده است؛ یعنی شما نمیتوانید تصویری از موسیقی سنتی ایران در دهههای اخیر، بدون حضور او داشته باشید. او در مشهد متولد شده و زندگی انسانی و هنری خودش را آغاز کرد. نگاهی انداختهایم به بازخوانی کوتاه زندگی و وقایع مهم این چهره دوستداشتنی هنر و فرهنگ ایرانی.
1319
اول مهرماه این سال بود که فرهنگ و هنر ایران، صاحب یکی از بزرگترین خوانندگان تاریخ خودش شد؛ محمدرضا شجریان، فرزند بزرگ استاد مهدی، در این روز و در مشهد به دنیا آمد تا از همان شهر، رشد و نمو خودش را آغاز کند. پدرش فردی محترم و از قاریان ممتاز مشهد بود. خانواده مادریاش نیز شناختهشده و معروف بودند.
1327
فرزند بزرگ استاد مهدی، با او راهی جلسات قرآن میشد. این جلسات، به صورت هفتگی برگزار میشد و هر بار نیز در منزل یکی از شهروندان سرو سامان مییافت. محمدرضا چون فرزند استاد بود، ارج و قرب زیادی داشت. اما در کنار این اتفاق، استعدادی خاص و حنجرهای خاصتر داشت؛ طوری که از همان ابتدا مشخص بود قاری ممتازی خواهد شد.
1336
قسمت این بود که خسروی آواز ایران، به دانشسرای مقدماتی در مشهد رفته و در آنجا تحصیل کند. از همین دانشسرا بود که با یک معلم موسیقی هم آشنا شد تا چیزهایی را که به صورت سینه به سینه آموخته بود، حالا به صورت علمیتر و فنیتر بیاموزد. در حین دانشسرا، به ورزشهای والیبال و فوتبال و کشتی هم میپرداخت.
1338
پس از آشنایی با معلم موسیقی به نام جوان، او به اجرای آوازهای بدون ساز و نیز قرائت قرآن برای رادیو خراسان هم میپردازد. البته اولین بار، در سال 1331 بود که صدایش از رادیو خراسان پخش شد. رادیو برای استاد خوشیمن بوده و بعدها در مسیر حرفهای او و شناخته شدن به عنوان مهمترین هنرمند آواز سنتی ایرانی، نقش زیادی بازی کردهاست.
1340
در چنین سالی بود که استاد، در اوج دوران جوانی با فرخنده گلافشان ازدواج کرد و صاحب 3دختر و یک پسر شد؛ به نامهای فرزانه، افسانه، مژگان و همایون. همایون در حال حاضر، خود از خوانندگان معتبر موسیقی سنتی ایران است و البته گاه برخلاف رویه پدر، درگیر موسیقیهای تلفیقی و ترکیبی هم میشود؛ که البته گاهی با انتقاداتی روبهرو میشود.
1346
اولین اثرش را برای رادیو، به همراه رضا ورزنده، استاد سنتور، خواند. این قطعه با عنوان «برگ سبز شماره 216» موجود است. روایت خود استاد از این ماجرا خیلی جالب است؛ «مسئول آن بخش خیلی محکم برخورد میکرد، ورزنده را صدا کرد. ورزنده هم آمد و مثل سربازها خبردار ایستاد. گفت: کوک کن و چیزی ضبط کن. رفتیم و ضبط کردیم.»
سرانجام محمدرضای جوان، پایش به تهران هم باز شد. در همین سفر بود که با احمد عبادی آشنا شد و همچنین در کلاسهای اسماعیل مهرتاش شرکت کرد. ورود او به تهران، کمکم باعث شد تا اساتید این حوزه، شناخت بیشتری از او پیدا کنند و برخی نیز به زیرکی دریابند که استعدادی خدادادی در این حوزه، در شرف شکوفایی است.
1347
استاد البته درگیر حوزههای هنری دیگری هم بود ، از جمله اینکه درجه ممتاز خوشنویسی را هم دریافت کرده بود. او در سال 1347، با حسن میرخانی، از اساتید شناختهشده خطاطی، آشنا شد و در کلاسهای او شرکت کرد. 2سال بعدتر هم البته بهواسطه استمرار در کارش، توانست درجه ممتاز خوشنویسی را به دست بیاورد.
محمدرضا که دانشسرا را از سر گذرانده بود، استخدام آموزشوپرورش بود. اما بعد از مدتی فعالیت در این حوزه، وارد وزارت منابع طبیعی شد. او چون کشاورزی هم خوانده بود، اطلاعات خوبی در این زمینه داشت. در زمانی که کسوت معلمی داشت، در رادکان، از توابع چناران کار میکرد و حتی مدتی ساکن این شهر بود.
1350
پدر علاقه چندانی نداشت که فرزندانش، با شهرتی غیر از قرائت قرآن شناخته شوند. محمدرضا هم به احترام پدرش، اسم خودش را سیاوش بیدگانی انتخاب کرده بود تا با این نام آوازهایش در رادیو پخش شود. البته آشنایانش میدانستند که بیدگانی، همان شجریان است. اما سرانجام پدر، به او اجازه داد که با نام خودش آواز بخواند و این، شد تولدی دوباره برای محمدرضای جوان.
یکی از برگهای درخشان زندگی شجریان، آشنایی و همکاری با هوشنگ ابتهاج بود؛ مردی که یکی از بزرگترین شاعران تاریخ معاصر ایران است. ابتهاج خیلی صدای استاد را دوست داشت و صدای او را غیر مادی و از دنیایی دیگر میدانست. بیشترین همکاری شجریان با رادیو نیز، در زمانی اتفاق افتاد که ابتهاج در رادیو حضور داشت و مدیریت تولید آثار موسیقی را انجام میداد.
در چنین سالی بود که محمدرضا، با فرامرز پایور، از بزرگترین موزیسینها و سنتورنوازان موسیقی ایرانی آشنا شد و ردیفهای آوازی را هم نزد وی بیشتر آموخت. او به سنتور هم علاقه زیادی داشت و حتی مدتی دور از چشم پدر و به صورت مخفیانه، این ساز را دنبال میکرد. این آشنایی باعث شد تا دانش تخصصی او در این زمینه بیشتر شود.
1351
اوجگیری شجریان، با برنامه گلها بود؛ چرا که در آن زمان رادیو، رسانه اصلی مردم محسوب میشد و ارج و قربی دیگر داشت. در همین برنامه گلها بود که با نورعلیخان برومند آشنا شد و شیوه آوازی سیدحسین طاهرزاده را نزد او یاد گرفت. یک سال بعدتر نیز با عبدالله دوامی آشنا شد و ردیف آوازی و شیوههای تصنیفخوانی وی را هم به گنجینه خودش اضافه کرد.
تصنیف «از خون جوانان وطن»، از معروفترین تصنیفهای اجتماعی در ایران است که توسط عارف قزوینی سروده شده. این تصنیف توسط افراد زیادی بازخوانی شده، اما هیچ کدام به شهرت اجرای شجریان در سال 51 نرسیده. ضمن اینکه اجرایی دیگر از آن در سال 58 هم ضبط و به مخاطبان ارائه شد.
1352
در چنین سالی بود که محمدرضا، با هنرمندانی دیگر چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون و داوود گنجهای، به عضویت مرکز حفظ و اشاعه موسیقی درآمدند که سرپرستیاش را داریوش صفوت برعهده داشت. تصنیف داروگ که شعری نو از نیما یوشیج بود هم در همین سال و با همراهی محمدرضا لطفی ساختهشد.
1354
در چنین سالی بود که همایون شجریان هم به دنیا آمد؛ هنرمندی که به گفته خیلیها، قرار بود جایگزینی شایسته برای استاد باشد. اجرای کنسرت برای کشورهای خارجی نیز از همین سال آغاز شد. بخشهایی از اجراهای ماندگار استاد، در کشورهای خارجی ضبط شده و در دسترس ما قرار دارد. به همین واسطه بود که بخشی از خارجیها، او را صدای افسونگر شرق مینامیدند.
یکی از عکسهای قدیمی مرتبط با محمدرضا شجریان، مربوط به سال 1354 و جشن هنر شیراز است که به همراه محمدرضا لطفی و ناصر فرهنگفر، قطعههایی را اجرا کردند. این قطعهها به صورت زنده و در راستپنجگاه بود؛ دستگاهی که بهواقع در حال فراموشی بود. این آلبوم بعدها با همین نام ارائه شد تا یکی از دستاوردهای هنری وی لقب بگیرد.
1356
البته در کنار آواز، استاد قرائت قرآن را هم به طور جدی دنبال میکرد. یکی از افتخارات کسبشده وی در این حوزه، کسب مقام اول در رقابتهای تلاوت قرآن کشوری بوده است. در سال بعدتر بود که شرکت دلآواز را تأسیس کرد تا کارهای خودش را در این حوزه به صورت حرفهای دنبال کند. این شرکت هنوز دارد کار میکند.
1357
شجریان تصمیم گرفت که از رادیو خارج شود، چون رویکرد آن را قبول نداشت. بعد از واقعه ژاله خونین نیز دیگر هنرمندان مانند هوشنگ ابتهاج و گروههای شیدا و عارف و... از رادیو خارج شدند تا بدین وسیله، اعتراض خودشان را به وقایع اتفاق افتاده نشان دهند.
تصنیف سپیده، در چنین سالی بود که شکل گرفت؛ با شعری از هوشنگ ابتهاج و تنظیم محمدرضا لطفی. این تصنیف تا مدتها، یکی از نشانگان موسیقی میهنی در صداوسیما بود تا اینکه در سالهای اخیر دیگر پخش نمیشود. هوشنگ ابتهاج که موسیقی این تصنیف را شنیده بود، تقاضا کرد که شعرش را خودش بسراید.
1358
با غلامرضا دادبه آشنا شد که به گفته خودش، از مهمترین اتفاقات زندگیاش بود و چیزهای زیادی از این استاد آواز آموخت؛ «شاید مهمترین بخش زندگی هنری من آشنایی با ایشان است و درک کلاس ایشان از سال ۵۸ که هنوز هم ادامه دارد.» (محمدرضا شجریان: کتاب راز مانا) همچنین آلبومهای مختلفی با گروه پایور و نیز گروه شیدا و عارف کار و عرضه کرد.
ربنا در چنین سالی بود که متولد شد. البته استاد قصد اجرا نداشت، صرفاً در حال آموزش به شاگردانش بود که دعاها و قرائتها را چطور بخوانند. بعد برای اینکه آنها متوجه بشوند، خودش آن را اجرا کرد. رادیو هم همین اجرا را پخش کرد و بدینترتیب، یکی از نمادهای شناخت شجریان، دعای ربنا، زاده شد و برای همیشه در خاطرهها باقی ماند.
1360
دهه60، دهه همکاری درخشان 2غول موسیقی سنتی ایرانی بود؛ شجریان و مشکاتیان. همکاری این دو، منجر به تولید آلبومهایی چون ماهور، بیداد، نوا، دستان و ... شد. همچنین همکاری با گروه عارف ادامه داشت که نتیجهاش برگزاری کنسرتها و اجراهایی در خارج کشور بود. اما همکاری شجریان و مشکاتیان یک سطح و رویکرد دیگری داشت.
1368
همکاری با گروه پیرنیاکان و عندلیبی آغاز میشود که نتیجه این همکاری، برگزاری اجراها و کنسرتهایی در اروپا و آمریکاست. سال بعدتر که زلزله رودبار و منجیل اتفاق میافتد، آنها کنسرتهایی را در اروپا و آمریکا سر و سامان میدهند تا بتوانند کمکهایی را برای زلزلهزدهها جمع کنند. البته این دست فعالیتهای انساندوستانه در سالهای بعد هم به مناسبتهایی تکرار میشود.
1371
دور دوم اجرای کنسرتهای استاد و داریوش پیرنیاکان، جمشید عندلیبی و البته همایون شجریان از آگوست تا نوامبر این سال در آمریکا اتفاق میافتد. این اجراها، مقدمه انتشار آلبوم یاد ایام، آسمان عشق و دلشدگان و... هم شد که در همین سالها اتفاق افتاد. همایون ابتدا در کسوت نوازنده و بعدها در کسوت همخوان در کنسرتهای پدر شرکت میکرد.
1374
کنسرتهای وطنی استاد نیز در شهرهای اصفهان، شیراز، ساری، کرمان و سنندج هم برگزار میشود. در همین سال است که آلبوم چشمه نوش، گنبد مینا ، جان عشاق و در خیال را با همکاری محمدرضا و بعدتر مجید درخشانی منتشر میکند. خاطرات مجید درخشانی هم از همکاریهایی که با استاد داشته جالب است؛ اینکه تصور نمیکرد چنین خوانندهای اینقدر به او احترام گذاشته و در دیدار اول، بخواهد برایش بخواند.
1378
در سال 76 بود که آلبوم «شب، سکوت، کویر» منتشر شد. در سال 78 نیز جایزه افتخاری یونسکو با عنوان جایزه پیکاسو را گرفت. کتاب راز مانا، یکی از بهترین آثار مرتبط با زندگی و آثار و دیدگاههای استاد نیز سال بعدتر چاپ شد. استاد آرامآرام در حال تبدیل شدن به شمایلی تمام و کمال در هنر ایرانی بود.
1380
از ابتدای دهه 80 شمسی به بعد، همکاریهایی با کیهان کلهر و حسین علیزاده اتفاق میافتد؛ که کنسرتهایی را در اروپا و آمریکا شامل میشد. همایون نیز در این کنسرتها شرکت داشت. حاصل این همکاریها و اجراها، آلبومهایی چون داد و بیدا و زمستان بوده است. کلهر و علیزاده بعدها، بزرگترین نوازندگان بینالمللی ایران لقب گرفتند.
1381
شجریان، علیزاده و کلهر، دو آلبوم بیتو به سر نمیشود و فریاد را منتشر کردند. این دو آلبوم، نامزد جایزه گرمی که معتبرترین جایزه دنیای موسیقی هم هست، شدند. البته سهم شجریان از گرمی صفر بود، هرچند که سهم جایزههای جهانی کلهر و علیزاده بیشتر شد که به واسطه کم شدن فعالیتهای استاد تفسیر میشد.
1383
زلزله جانسوز بم در زمستان 82اتفاق افتاد. در زمستان سال بعد، در سالگرد این حادثه تلخ، شجریان در کنار علیزاده و کلهر و همایون، کنسرتی را در تهران برگزار میکنند. همزمان مطرح میشود که قصد دارند مجتمعی به نام باغ هنر بم را هم در این شهر بسازند.
1384
کنسرتی دیگر با گروه شهناز در تالار کشور برگزار میشود. آلبوم صوتی مرغ خوشخوان و 2آلبوم تصویری کنسرت شجریان و گروه شهناز در دوبی و تهران نیز در اوایل دهه 90 منتشر میشود تا پیش روی علاقهمندان قرار گیرد. انتشار این آلبومها در ابتدای دهه 90 صورت گرفت. حالا استاد تمام و کمال، در جایگاه شمایلگونه خود نشسته است؛ صدای افسونگر شرق و ایرانزمین.
1388
نامهای از شجریان خبرساز شد. او به ضرغامی، رئیس وقت صدا و سیما نامهای نگاشته و اشاره کرد که سازمان آنها از پخش آثار او جلوگیری کنند، مخصوصاً سرود ایران ای سرای امید یا همان تصنیف سپیده؛ چرا که آنها را متناسب با سالهای 57و 58 میدانست و غیرمرتبط با شرایط فعلی. همین نامه و اتفاقات دیگر، باعث شد تا رابطه او و صدا و سیما و بدنه رسمی، شکرآب شود.
1391
در ابتدای دهه 90، شجریان همکاریهایی هم با برادران پورناظری، تهمورث و سهراب، انجام میدهد که آلبوم رنگهای تعالی نتیجه همین همکاری است. البته این آلبوم رسمی منتشر نشد، ولی روی اینترنت موجود است. در این آلبوم استاد از سازهای ابداعی خودش استفاده کرده بود. همکاری با پورناظریها دیگر تداوم نیافت و او با گروه شهناز اجراهایی را داشت.
1395
پیام ویدئویی استاد برای تبریک سال نو و چهرهای که در آن برخلاف همیشه بود و موهای بسیار کوتاهش، علاقهمندان را نگران کرد و باعث ایجاد شایعاتی شد. البته استاد شهریور سال گذشته نیز در بیمارستان کسری بستری شد. در همین سال هم آلبوم طریق عشق، دستاورد مشترک او و مشکاتیان رونمایی شد.
1398
اعضای شورای شهر تهران جلسهای گذاشته و در آن، موافقت شد که اسم چند خیابان به نام هنرمندان نامی ایران تغییر یابد. جالب اینکه یکی از این اسامی، قرار شد به نام استاد شجریان تغییر یابد. قرار بر این شد که بلوار فلامک جنوبی و شمالی در منطقه 2 را، زین پس به نام شجریان بخوانند. جایزه ویژه خداوندگار موسیقی بنیاد آقاخان هم به شجریان تعلق گرفت.