سرویس تاریخ «انتخاب»: وقتی در جلسه مهم روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۴۹ خلعتبری قائممقام وزارت خارجه وقت و هویدا نخستوزیر، گزارش استقلال بحرین را به مجلس بردند، تنها نمایندهای که با نطقی آتشین به مخالفت با آن پرداخت، محسن پزشکپور، لیدر فراکسیون پانایرانیست در مجلس، بود. بعد هم که رایگیری انجام شد رای منفی داد و بر سر موضعش ایستاد. بعدها برخی روایت کردند که این نطق را خود وزارت خارجه تهیه کرده بود و عدهای هم به شدت تکذیبش کردند، برخی گفتند هویدا پیشتر با او و لیدر فراکسیونهای دیگر مجلس در منزلش دیدار کرده و در این باره با آنها حرف زده است. هرچه بود به نظر میرسد رای منفی پزشکپور به گزارش دولت مبنی بر جدایی بحرین، گواهی باشد بر صداقت او، بر اینکه به واژه واژه آن نطق آتشین ایمان داشت. او خود در گفتگویی ذیل مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد با ضیاء صدقی (۳۱ مارس ۱۹۸۴ [۱۱ فروردین ۱۳۶۳]نوارهای ۸ و ۹) هم از جزئیات جلسهای گفته که هویدا از او و دیگر نمایندگان مجلس در منزلش دعوت کرده بود، و هم از دلایل مخالفتش با جدایی بحرین، از این گفتگو آنچه برمیآید، داغ دل پزشکپور از جدایی بحرین از ایران است که حتی پس از گذشت ۳۵ سال یعنی تا تاریخ این مصاحبه نتوانسته بود سرد شود. روایت او را از جلسه با هویدا بر سر ماجرای بحرین بخوانید:
روزی به ما خبر دادند که مثل اینکه سال فکر میکنم ۱۳۴۹ بود این توطئه جدایی بحرین. زنگ زدند خبر دادند که آقای هویدا خواهش کردند که در منزل مسکونی ایشان که آن وقت در یکی از کوچههای فرعی خیابان سعدآباد بود روز جمعهای که ششم فروردین بود ساعت ۹ صبح آنجا بیایید که عده دیگری هم هستند. وقتی من خواستم بروم به آنجا دیداری داشتم با دکتر عاملی [عضو دیگری فراکسیون پانایرانیست در مجلس – انتخاب]و دوستان دیگر، به اینها گفتم «من حدس میزنم که مسئله بحرین را میخواهند مطرح کنند و این است که بوی این توطئه خیلی به مشام من میرسد، استنباط من این است.» در نتیجه به هر حال رفتم به آن جلسه که منزل هویدا بود. در آن جلسه اغلب کسانی که فعالان و گردانندگان سیاسی بودند حضور داشتند. آنهایی که به خاطرم هست که در آن جلسه حضور داشتند خوب هویدا بود، خلعتبری بود (معاون وزارت خارجه که بعد وزیر خارجه شد) [..]آن موقع اردشیر زاهدی وزیر خارجه بود و خلعتبری قائممقام بود. البته حالا بد نیست برای آنکه ترکیب را هم بدانید.
آقای خلعتبری از اعضای لژ فراماسونری بود.
امیرعباس هویدا که خود او هم از اجله لژ فراماسونری بود.
مرحوم مهندس ارفع بود که لیدر فراکسیون اکثریت یعنی فراکسیون حزب ایراننوین که ایشان هم از اعضای دیگر لژ فراماسونری بود.
آقای هلاکو رامبد بود لیدر حزب مردم و از رهبران حزب مردم که ایشان هم از دیگر اعضای فراماسونری بودند.
مطیعالدوله حجازی بود که لیدر فراکسیون حزب ایراننوین در مجلس سنا بود که ایشان هم عضو لژ فراماسونری بود.
آقای دکتر یگانه وزیر مشاور نخستوزیر در امور پارلمانی بود، ناصر یگانه که ایشان هم یکی دیگر از اعضای لژ به اصطلاح بزرگ فراماسونری ایران بود.
آقای پروفسور عدل بود که آن موقع عنوان رئیس کل حزب مردم را داشت.
تا آنجایی که به خاطرم میآید اینها در این جلسه حضور داشتند، آقای هویدا رو کرد به آقای خلعتبری که البته حالا هردو درگذشتند و گفت: «خوب، آنچه را که خدمت اعلیحضرت بودیم و ایشان مطالبی را بیان کردند در مورد مسئله بحرین شما خوب مطرح کنید.»
من کاملا دریافتم نگاه او به خلعتبری، و سایرین به من بود و در واقع نگرانیشان از من بود. آقای خلعتبری شروع کرد به بیان به اصطلاح دلایل متعددی بر اینکه به چه مناسبت میبایست که خلاصه این برنامه را اجرا بکنند.
او البته میگفت: «ما قصد این را نداریم که بحرین را جدا کنیم بلکه توافق کردیم بر اینکه سازمان ملل آنجا رفراندومی انجام بدهد.»، اما حقیقت معلوم بود که این عنوان یک پوششی است فقط برای اینکه این توطئه یا این جنایت نسبت به ملت ایران چه جور و زیر چه پوششی صورت بگیرد. ایشان شروع کرد دلایلی را مطرح کرد، تقریبا همان دلایلی که گفتم عباس مسعودی در سلسلهمقالاتش ذکر کرده بود:
«۱- اینکه اصولا عنوانا این مجمعالجزایر جزو ایران بود در حالی که هیچوقت به طور واقعی جزو ایران نبود. [آنچه که او اظهار کرد].
۲- ترکیب مردم این جزایر حالا فرق کرده غالبا عربزبان هستند.
۳- دیگر آن اهمیت نظامی سابق را ندارد، [توضیحاتی داد]با مسئله قدرت هوایی نیروی هوایی پس دیگر این جزایر از نظر موقعیت سوقالجیشی خلیجفارس دارای اهمیت نیست.
۴- این منابع خودش را از دست داده بحرین، دیگر دارای منابع نفتی و به هر حال یک چیزهای اقتصادی نیست به اصطلاح دارای یک موقعیت اقتصادی که به نفع ایران باشد نیست؛ بنابراین اگر هم به فرض به ایران ملحق بشود جز اینکه ما آنجا یک مقدار زیادی هزینه میبایست متحمل بشویم نتیجه دیگری ندارد، پس اقتصادی نیست، خلاصه اینکه، به ایران ملحق بشود.
۵- ما هم اگر بخواهیم پس برویم آنجا و به زور متوسل بشویم دچار مشکلاتی میشویم و در منطقه زد و خورد پیدا میشود و آنجا مقابله خواهند کرد مردم.
[و مسائلی از این قبیل] و به همین مناسبت است که ما [طبق همان توضیح خودشان]با رهنمودهای شاهنشاه موافقت کردیم که موضوع احاله بشود به سازمان ملل و دبیرکل سازمان ملل این موضوع را بررسی بکند و آنجا رفراندوم بشود؛ و بعد هم اعلیحضرت خوب فرمودند که به هر حال همه لابد میدانند که من بیش از هرکس به وطنم علاقه دارم، به ایران علاقه دارم و لابد بیش از همه اگر میهنپرست نباشم کمتر از سایرین میهنپرست نیستم. [معلوم بود اینها اشارات به ماست.]پس به این کیفیت خوب دیگر بهتر است هماهنگی بکنند برای حل این موضوع؛ و البته استدلال دیگرشان هم این بود که ما به این کیفیت خواهیم توانست که منادی صلح باشیم در منطقه و بعد هم وقتی عملا در منطقه قدرت پیدا کردیم به هر حال دوباره این را میتوانیم پس بگیریم. فعلا از نظر تاکتیک ایجاب میکند که این کار را انجام بدهیم.»
البته این مسائل هم بیشتر برای در واقع توجیه ما و یا خوشآیند پانایرانیستها خوب مطرح میکردند. این مسائل که تمام شد، یعنی اظهارات آقای خلعتبری، هویدا روکرد به سایرین نظراتشان را خواست. به ترتیب شروع کرد، خودش که دبیرکل حزب ایراننوین بود بنابراین نخستوزیر هم بود، کسی دیگر که آنجا بود از طرف آن حزب میبایست سخن بگوید، یکی مهندس ارفع بود که دبیرکل یعنی لیدر فراکسیون حزب ایراننوین بود در مجلس، دیگری هم مطیعالدوله حجازی که لیدر فراکسیون ایراننوین بود در مجلس سنا. اینها شروع کردند «طبق معمول به هر حال آنچه که خوب شاهنشاه ترسیم کردند و ترسیم میکنند در واقع این وفق مصلحت است و لابد همه ما آن را تایید میکنیم و همه یکپارچه هستیم و همه هماهنگ هستیم.» بنابراین تایید کردند.
نوبت به آقای رامبد و پروفسور عدل هم رسید، اینها هم به کیفیتی تایید کردند دیگر. گفتند: «هرچند اینطور است، هرچند آنطور است، اما خوب من حیثالمجموع لابد که بررسیها را شاهنشاه و دولت کردند، پس دیگر با توجه به این جهات لابد یک گزارش مطلوبی خواهد آمد به مجلس آن وقت ببینیم چه جور بررسی کنیم.»
بعد منتظر بودند که به هر حال من صحبت کنم که خوب من هم منتظر بودم. ضمنا هم این نظرات را گرفتند از سایرین که در واقع جبهه برابر ما قویتر بشود؛ یعنی شاید که خوب گذشته از در واقع پیغامی که آشکارا از طرف شاه مطرح شد که به هر حال حالا هرچه بود هم حسبالمعمول و هم طبق اصول قانون اساسی در واقع مسئولیت از نظر کلی متوجه دولت بود که تردیدی نیست، اما اینطور معمول شده بود که دیگر متاسفانه همین هم لطمه زد به کار مملکت که هر موضوعی را اصولا به عنوان شاه دیگر مطرح میکردند یا پای شاه را هم در آن مسئله میکشاندند. پس دیگر عملا موضع قوه مقننه، موضع قوه قضاییه، موضع قوه مجریه و بعد شاه که یک مقام غیرمسئولی میبایست میبود در مسائل مملکت اینها همه برهم خورده بود و اینجا هم به همین کیفیت عمل شد و اصولا یکی از مواردی که ما غالبا بحث و گفتگو داشتیم نحوه توجیه مسائل بود یعنی اینکه هر لایحهای را وزیری میآورد میگفت: «این لایحه به عرض اعلیحضرت رسیده»، که ما اعتراض میکردیم «معنی ندارد. اولا لایحه که به عرض نمیبایستی برسد و بعد لایحه باید بیاید به مجلس و از مجلس بعد با گذشت یک تشریفاتی تبدیل بشود به قانون، وقتی قانون شد آن وقت شاه باید توشیح کند برای چیز، بفرستند برای اجرا؛ بنابراین اینکه اصولا شما بیایید و اینطور مطرح بکنید این هم مداخله دادن شاه است در امور و هم یک نوع تهدید غیرمستقیمی است که به نمایندگان میکنید که نتوانند در برابر لایحه نظراتی اگر دارند ابراز بکنند.» این مبارزه به طور مستمر و پیگیر ادامه داشت نسبت به تمامی موارد و تمامی لوایح. پس اینجا چنین ترتیبی داده شد. ولی من که شروع کردم به هر حال نظراتم را به طور کامل بیان کردم یعنی نظرات پانایرانیسم را. اولا یکایک این دلایلی را که خلعتبری مطرح کرد رد کردم با بیان دلایلی که:
«اولا اینکه میگویید که دیگر دارای اهمیت سوقالجیشی نیست در خلیجفارس برعکس برای اینکه در دورترین قسمت خلیجفارس قرار گرفته نزدیک به سواحل عربستان. پس اینکه این منطقه جزو ایران باشد این جزایر یا نباشد یا در اختیار هرکس باشد در واقع عبارت است از یک پایگاهی که تسلط او را بر قسمت اعظم از خلیجفارس تامین میکند.
دوم اینکه تنها جزایری است که اصولا در این منطقه در خلیجفارس دارای منابع آب شیرین است به همین دلیل است که اصولا از هزارن سال پیش تنها مرکزی که در این منطقه، تنها محلی که در این منطقه، تمدن پیدا کرد و مسکونی شد جزایر بحرین بود در خلیجفارس که حال به تاریخش نمیپردازیم؛ و خود اینکه دارای منابع آب شیرین هست این یعنی یک قدرت بزرگ اقتصادی و یک موقعیت اقتصادی.
سوم اینکه منابع نفتش هم اینطور نیست که ارزشی نداشته باشد.
چهارم اینکه غالب این جزایری یا این شیخنشینها هم که میگویند دارای منابع نفتی هستند این منابع نفت در خود آن خاک نیست، اینها منابعی است که در آبهای اطراف اینها هست بنابراین آن منابع است.
پنجم مسئله فلاتقاره خلیجفارس است که در واقع وقتی بحرین جزو ایران باشد فلاتقاره ما میرسد تا آن سمت بحرین. ولی یک وقتی جدا از ایران بشود فلاتقاره ما آن وقت محدود میشود به یک قسمت اندکی نزدیک این سواحلی از خلیجفارس که آن وقت جزو ایران است.
[..]نکته دیگر گذشته از همه این دلایل به فرض محال که اقتصادی نباشد، به فرض محال که چنین و چنان باشد اصولا مملکت و میهن یک شرکت سهامی نیست که ما حالا بگوییم آیا این قسمت از وطن اقتصادی است یا آن قسمتش نیست. خوب، پس اگر اینطور بخواهید استدلال بکنید شما باید بعضی از صحاری را هم یعنی هر دولتی از دست بدهد، چون بگوید اینجا اقتصادی نیست و اصلا چه کسی حق دارد بگوید این قسمت اقتصادی است و آن قسمت اقتصادی نیست؟ بنابراین حاکمیت ملی از نظر وحدت ملی حق تجزیهناپذیر است و هیچکس حق ندارد و هیچ سیاستی حق ندارد و هیچ قدرتی حق ندارد بگوید به تشخیص من مصلحت ایجاب میکند که امروز این قسمت را ما جدا بکنیم و هیچ نوع مصلحتی نمیتواند وجود داشته باشد و آنچه که به عنوان دولت است این تنها وظیفه و رسالتی که دارد آن وقت این است که قبل از هر چیز از این وحدت و حاکمیت ملی و تجزیهناپذیری سرزمینهای میهن دفاع بکند؛ بنابراین نه اینکه این دلایل را من صحیح نمیدانم بلکه یک چنین اقدامی را معارض با اصل حاکمیت ملی و تعهد دولت برابر ملت میبینم و بهخصوص این را معارض با آن مفهومی میبینم که برای اصلاح و شاهنشاهی در دل تاریخ ایران است. شاهنشاهی یعنی آن نظام حکومتی که برابر سرزمینهای ایران، اقوام ایرانی، فرهنگ ایرانی احساس تعهد بکند و مدافع آنها باشد. اصلا پادشاه یعنی همین، یعنی مدافع. شاه هم در چیز عبارت بوده از آن واحد مدنی ایران. پس پادشاه آن واحد مدنی که خاک را در بر داشته، قوم ایرانی را در بر داشته، فرهنگ ایرانی را هم در بر داشته. پادشاه پس یعنی کسی که مدافع آن مجموعه باشد و این معارض است با آن؛ بنابراین این مقدمهای خواهد بود برای آن وقت آن حکومتی، آن نظامی که خودش را یعنی برابر این مجموعه متعهد و مسئول هست و گذشته از همه این مطالب آن وقت کسی از من پارنایرانیست نمیتواند بخواهد که من با چنین برنامهای هماهنگ باشم. ممکن است از حالا گذشته از این دلایل سایرین هر طور دیگری فکر کنند، ولی یک پانایرانیست نمیتواند که چنین موردی را تایید بکند.»
هویدا بسیار ناراحت شد و سایرین هم. بعد گفت که - همانجا: «شما موقعیتهای بسیار میتوانید پیدا کنید.» البته حتی اشاره کردند که ممکن است تحمل کنند که ما انتخابات دوره بیستوسوم یعنی دوره بعدیاش بیش از ۳۰ نماینده داشته باشیم و آنجا هم تقریبا این زمزمه را ساز کردند و حتی اشاره کرد هویدا که «به هر حال اگر شما به این کیفیت که مصلحت است که خوب به هر حال چه در سطح بینالمللی و چه در سطح داخلی مسائل حل شده عمل بکنید که از یک فرصتی بهرهمند میشوید، بهرهگیری بیشتر میکنید، امکان حضور بیشتر در مسائل مملکت را پیدا میکنید، اما اگر جز این بشود به ناچار با مسائلی برخورد میکنید که در واقع شما نوعی آن وقت شهادت را استقبال میکنید.» تقریبا با این مفهوم. وقتی تمام شد مطالب و ما پا شدیم برویم به هر حال گفتم: ما وظایف خودمان را انجام میدهیم، ولی ضمنا از شما میخواهم این مطالب را متاسفانه که امکان فعلا مدتی است امکان دیدار نمایندگان با شاه نیست - قبلا یک دیدارهای متوالی بود که حسب قانون اساسی هم میبایست میبود که نمایندگان سوای مجلس، برای شاه نظرات خودشان را بیان کنند، اما مدتها بود که دیگر این برنامه اجرا نمیشد؛ بنابراین از او خواستم عین این مطالب و نظرات من را - به استحضار شاه برسانید.»
خوب از آنجا دیگر مبارزه حاد شد. من یادم هست از درِ منزل هویدا که آمدیم بیرون از جمله کسانی که بسیار ناراحت بود مطیعالدوله حجازی بود که میگفت: «خوب، این چه چیزی است که میخواهند به ما تحمیل کنند؟!» گفتم: «خوب شما نپذیر، به وظیفهتان عمل کنید چرا ناراحت هستید؟»، ولی خوب، معلوم بود غالبا تواناییاش را نداشتند.
در سال ۱۳۴۳ روزنامه اطلاعات از طرح ارشاد جوانان خبر داد که توسط دولت به مجلس شورای ملی فرستاده شده بود. به گفته تیمسار پاکروان این طرح ۲۵ هزار دانشجوی ایرانی در خارج از کشور را هدف قرار گرفته بود که به زعم وی در بین آنها افراد منحرفی وجود داشتند و برای جلوگیری از این انحراف این طرح بر اساس ناسیونالیسم شاهنشاهی طراحی شده بود.