arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۵۸۵۳۲
تاریخ انتشار: ۳۶ : ۱۶ - ۰۸ تير ۱۳۹۹
روزنامه گردی در «انتخاب»؛

روایت حسن روحانی از بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی: از یکی دو ماه قبل سلامتیان تلاش می‌کرد، بفهمد چه کسانی در آن مجلس شرکت می‌کنند

حسن روحانی: همان روز‌هایی که عدم کفایت بنی‌صدر در مجلس مطرح بود، هر روز نامه‌هایی از سازمان به اصطلاح مجاهدین یعنی همان منافقین واقعی، به دست نمایندگان می‌رسید و آن‌ها را تهدید می‌کرد که اگر عدم کفایت بنی‌صدر در مجلس تصویب بشود، همه مسئولیت‌های آینده به عهده شما خواهد بود و در ضمن آن نامه‌ها با صراحت نماینده‌ها را تهدید به قتل می‌کردند... خودم شاهد بودم از یکی دو ماه قبل از فاجعه، سلامتیان در مجلس تلاش می‌کرد که بفهمد چه کسانی در آن مجلس شرکت می‌کنند؟ چه ساعتی شرکت می‌کنند؟ چه کسانی مرتب شرکت می‌کنند و چه کسانی نامنظم شرکت می‌کنند؛ و به هر حال آن حادثه فجیع و دلخراش به وقوع پیوست.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: روز سه‌شنبه هشتم تیر ۱۳۶۱، یک سال پس از انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت بیش از ۷۰ نفر از رجال نامی انقلاب در هفتم تیرماه سال ۶۰، روزنامه اطلاعات ویژه‌نامه‌ای به همین مناسبت منتشر کرد، خبرنگاران اطلاعات در این ویژه‌نامه با یک پرسش مشخص به سراغ رجال کشوری از جمله آیت‌الله خامنه‌ای، سید هادی خامنه‌ای، موسوی خوئینی، حسن روحانی (نماینده وقت مردم سمنان در مجلس) و... رفتند. پرسش این بود: «اثرات فاجعه هفتم تیر در بیداری مردم و افشاگری گروه‌ها چه بود؟» در ادامه پاسخ حسن روحانی و در واقع روایت او را از این ماجرا می‌خوانید:

همان‌گونه که مردم ایران مستحضر هستند در سال ۱۳۵۹ تبلیغات بسیار گسترده و وسیع خطی آغاز شد که نه صداقت داشت و نه به خود متکی بود و نه به فکر مردم بود. این خط که با ایدئولوژی‌ها و افکار و اهداف مختلف زیر یک پرچم واحد به نام بنی‌صدر جمع شده بودند در عمل ویژگی‌های مشترکی داشتند؛ از جمله شعار‌های حزب برای مردم بیان کردن، به ظاهر از مردم طرفداری کردن، نقطه ضعف‌های طبیعیِ بعد از انقلاب را بزرگ کردن، کنار گود ایستادن و فقط حرف زدن، تهمت و افترا به شخصیت‌های عزیز و محترم و مبارز زدن، مردم را از خط اسلام واقعی و ولایت فقیه با انواع شیوه‌ها دور کردن، با آمار‌ها و نظرسنجی‌های دروغین هواداران و نیز شهدای سابق انقلاب را به اسم خود به رخ مردم کشیدن و...

بیشتر بخوانید:

اوج این قضیه را در ۱۴ اسفند ۱۳۵۹ ملاحظه می‌کنیم که مسئله را از تبلیغات هم گذراندند و حتی در مقام عمل با چوب و چماق و کارد، اختناق عجیبی را هم در جامعه به وجود آوردند که به اصطلاح یکه‌تاز صحنه ایران آن روز باشند. مردم هم که در طول این هجده سال انقلاب فراز و نشیب انقلاب را دیده بودند و نسبت به مسائل انقلاب، توجه داشتند با نگرانی و اضطراب به آینده این انقلاب می‌نگریستند. بی‌تردید افرادی مسائل و ابعاد مختلف این حرکت را مشاهده می‌کردند، اما یک وضع و جوی به وجود آمده بود که بسیاری از افراد علاقه‌مند به انقلاب هم تردید داشتند که حداقل چگونه باید با این‌ها وارد مبارزه بشوند؟ به قول معروف چگونه باید وارد گود بشوند. به گونه‌ای که هم این خطرات برای انقلاب رفع بشود، و هم روشی انتخاب بشود که خود انقلاب تضعیف نشود. در اوایل سال ۶۰ دیگر کارد به استخوان رسید. بنی‌صدر در اوایل سال ۶۰ در شیراز داشت این مسئله را برای مردم روشن می‌کرد که آن‌ها به قول معروف قدم به قدم پیش می‌آیند. آن‌ها می‌خواستند مردم را در انزوا قرار بدهند و ملت را تفسیر بکنند به همان گروهک‌هایی که دور آن‌ها را گرفته بودند، و آزادی را هم معنی می‌کردند با همان حرف‌هایی که خودشان در سخنرانی‌ها بیان می‌کردند!

در این‌جا دیگر لازم بود که زعمای قوم و دلسوزان این ملت، مخصوصا نمایندگان مجلس شورای اسلامی وارد معرکه بشوند و مسئله را برای همیشه حل کنند و مردم را از این مشکل بزرگ نجات بدهند.

مجلس شورای اسلامی از اوایل سال ۶۰ شروع کرد به این‌که آئین‌نامه مخصوص احضار رئیس‌جمهور در مجلس و مسئله بررسی کفایت و عدم کفایت رئیس‌جمهور را تدوین و تصویب بکند. از همان زمانی که مجلس مشغول رسیدگی به این طرح بود، سر و صدا‌ها به اوج رسید. ولی بالاخره مجلس قوانین مربوط به بررسی کفایت و عدم کفایت رئیس‌جمهو را به تصویب رساند و از لحاظ قانونی زمینه را برای بررسی وضع بنی‌صدر آغاز کرد و در اواخر خرداد هم مجلس وارد این دستور شد، یعنی رسیدگی به کفایت و عدم کفایت بنی‌صدر. طی چند روز بحث و بررسی و سخنان مخالف و موافق در آخر خرداد مجلس با رای قاطع عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر را تصویب کرد به گونه‌ای که در مجلس شورای اسلامی فقط یک نفر با این مسئله مخالف بود. اکثریت قاطع همه موافق بودند و چند نفر هم به عنوان ممتنع بودند.

همان روز‌هایی که عدم کفایت بنی‌صدر در مجلس مطرح بود، هر روز نامه‌هایی از سازمان به اصطلاح مجاهدین یعنی همان منافقین واقعی، به دست نمایندگان می‌رسید و آن‌ها را تهدید می‌کرد که اگر عدم کفایت بنی‌صدر در مجلس تصویب بشود، همه مسئولیت‌های آینده به عهده شما خواهد بود و در ضمن آن نامه‌ها با صراحت نماینده‌ها را تهدید به قتل می‌کردند. نمایندگان نیز با توجه به همه پیامد‌هایی که ممکن است این مسئله داشته باشد، وارد این بحث شده بودند چراکه مسئله مهم‌تر از این حرف‌ها بود. مسئله اساس انقلاب و انحراف خط راستین انقلاب بود و همه نمایندگان آماده بودند که جلوی این انحراف را بگیرند، ولو این‌که لازم باشد عده‌ای یا همه‌شان جان‌شان را مشتاقانه در این راه فدا کنند.

بعد از تصویب عدم کفایت بنی‌صدر تقریبا همه انتظار داشتند که این گروهک‌ها مخصوصا منافقین وارد عمل بشوند و خشونت‌ها را به اوج برسانند و به اصطلاح کار‌های تروریستی خودشان را آغاز بکنند و جامعه را به سمت دیگری به سمت وحشت و ترور سوق بدهند.

در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی جلسه‌ای بود که هفته‌ای یک بار در روز‌های یکشنبه برگزار می‌شد، در این جلسه هم اعضای حزب جمهوری شرکت می‌کردند هم افرادی که عضو حزب نبودند، اما به اصل خط حزب اعتقاد داشتند و همان خط را تعقیب می‌کردند و از لحاظ سیاسی خط واحدی با حزب داشتند. این‌ها نمایندگان مجلس، عده‌ای از وزرا و معاونین وزرا، عده‌ای از اعضای شورای مرکزی حزب و بعضی از مقامات قوه قضاییه بودند. در این جلسات معمولا مسائل مختلفی که می‌بایست در مجلس بحث بشود یا لوایحی که در مجلس در دستور کار بود یا مسائل مهم اجتماعی که مطرح بود، بحث و بررسی می‌شد و توطئه را در این‌جا شکل داده بودند تا این مجمع را که همه مسئولین حزب‌الله درش جمع هستند، منفحر کنند و افرادش را از بین ببرند.

من خودم شاهد بودم از یکی دو ماه قبل از فاجعه، سلامتیان در مجلس تلاش می‌کرد که بفهمد چه کسانی در آن مجلس شرکت می‌کنند؟ چه ساعتی شرکت می‌کنند؟ چه کسانی مرتب شرکت می‌کنند و چه کسانی نامنظم شرکت می‌کنند؛ و به هر حال آن حادثه فجیع و دلخراش به وقوع پیوست. ظاهر حادثه همانند حادثه کربلا بسیار تکان‌دهنده و دلخراش بود، اما همانند حادثه کربلا این حادثه نیز توانست اثرات فوق‌العاده مثبتی برای جامعه ما داشته باشد. اولا: برای افشای ماهیت واقعی منافقین و همه گروهک‌هایی که اطراف بنی‌صدر را گرفته بودند، ماه‌ها و ماه‌ها افشاگری لازم بود تا چهره واقعی آن‌ها برای مردم کشف بشود، اما در این حادثه آن یک لحظه، لحظه سرنوشت بود. آن یک لحظه، لحظه‌ای بود که ملت ما ره ۱۰۰ ساله را پیمود و ماهیت این‌ها برای مردم افشا شد؛ و انقلاب از یک خطر بسیار بزرگ نجات پیدا کرد، اگر همه جانبازی‌ها و فداکاری‌ها برای این است که مردم در خط راستین خدا و اسلام باقی بمانند، پس چه اشکالی دارد که عزیزترین افراد ما فدا بشوند؟ برای این‌که مردم از خط واقعی اسلام منحرف نشوند به همان گونه‌ای که شهادت امام حسین و اصحابش برای نجات مردم از خط نفاق بود. یعنی این‌چنین نبود که یزید و یزیدیان ادعای ضدیت با اسلام بکنند، آن‌ها هم ادعای اسلام می‌کردند، منتها اسلام دروغین. آن‌ها ادعا می‌کردند که می‌خواهند به مردم خدمت کنند، اما شعارشان دروغین بود؛ و حادثه کربلا و قیام امام حسین (ع) و اصحابش برای این بود که این خط نفاق را افشا و آشکار بکند و مردم را از لغزش و انحراف نجات بدهد؛ لذا حادثه کربلا موفق و پیروز بود. ولو این‌که ظاهرا ۷۲ نفر از عزیزان امام حسین (ع) و خود امام حسین (ع) شربت شهادت نوشیدند، اما به آن هدف بلند و بزرگ دست یافتند.

در حادثه ۷ تیر نیز عزیزترین افراد ما و در راس آن‌ها شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی رضوان‌الله علیه که یک نمونه بسیار ارزنده و یک اسوه بود و واقعا یک فرد جامع بود، و به تعبیر امام یک ملت بود و برای همه امید بود، به شهادت رسیدند، اما در عین حال من فکر نمی‌کنم که خون مرحوم شهید بهشتی رضوان‌الله علیه از وجود و حیاتش برای این جامعه کمتر کار کرده باشد. به اندازه‌ای که مرحوم بهشتی می‌توانست در زندگی‌اش به این جامعه خدمت کند، خون مرحوم بهشتی توانست به جامعه ما خدمت بکند و مردم را از انحرافات نجات بدهد. از طرف دیگر حادثه حزب باعث شد که حزب‌الله و نیرو‌های مومن و نیرو‌های تلاش‌گری که لازم بود با خطوط انحرافی مبارزه بکنند و مبارزه می‌کردند، خون تازه‌ای در بدن آن‌ها شریان پیدا کند و روح جدیدی در کالبد آن‌ها دمیده شود. این حادثه حزب‌الله را زنده و شاداب و توانا و فعال و خستگی‌ناپذیر کرد؛ لذا از طرفی این خون شمشیری بر علیه نفاق و منافقین بود و از طرف دیگر روح تازه‌ای بود برای مسلمانان و انقلابیون واقعی و این بود که همه آن گروهک‌های سیاسی و خود بنی‌صدر را به زباله‌دان انداخت؛ و واقعا از لحاظ سیاسی هفتم تیر روز مرگ گروهک‌ها و نابودی آن‌ها بود. اگرچه به ترور‌های دیگری نیز دست یافتند و آن راه خشن و تروریستی خودشان را ادامه دادند؛ و الان هم ممکن است کم و بیش در گوشه و کنار باشد، اما هفتم تیر این گروه‌هایی که خودشان را گروه‌های سیاسی لقب می‌دادند، از صحنه سیاسی خارج کرد؛ و فقط کارشان این است هر فرد مسلمان واقعی و فعال را می‌یابند حتی یک کارگر ساده با یک کاسب ساده، یک کشاورز ساده را از پای درمی‌آورند؛ و یک گروه سیاسی نمی‌تواند دست به این کار‌ها بزند.

اما امروزه به حمدالله می‌بینیم بعد از حادثه ۷ تیر ارتش ما، نیرو‌های مسلح ما از یک شر بسیار بزرگ نجات پیدا کردند.

ارتش ما از شخص پلیدی به نام بنی‌صدر نجات پیدا کرد و بعد از این‌که بنی‌صدر و خط او در ارتش کور شد و از بین رفت، ما یک وحدت و اتحاد و هماهنگی عجیبی بین نیرو‌های مسلح مشاهده می‌کنیم و لذا پیروزی‌های بسیار درخشان در آبادان و بستان و عملیات فتح‌المبین و الی بیت‌المقدس و پیروزی‌های درخشان به دنباله این بود که خون شهدای ۷ تیر یک روح جدیدی را در نیرو‌های حزب‌الله و سپاه و ارتش به وجود آورد.

به اضافه در طول این مدت یک سال که از حادثه ۷ تیر می‌گذرد، ما می‌بینیم که سران این تروریست‌ها یا دستگیر شدند و یا در عملیات از بین رفتند و تقریبا ۹۰ درصد این تشکیلات تروریستی از بین رفته و نابود شد و ما امیدواریم باقی‌مانده‌اش هم در ماه‌های آینده از بین برود.

پس از حادثه هفتم تیر با همه تلخی و دردناکی‌اش پیروزی بسیار بزرگی برای ملت اسلام و انقلاب اسلامی و برای نجات انقلاب ما از یک خط و حرکت انحرافی بود که متاسفانه به وجود آمده بود.

ما در این‌جا به شهدای بزرگوار هفتم تیر درود می‌فرستیم و به خانواده‌های‌شان از این جهت که این عزیزان را از دست داده‌اند تسلیت می‌گوییم، ولی از این دیدگاه که خون پاک این شهدا بزرگ‌ترین حرکت را در جامعه ما به وجود آورد و بزرگ‌ترین خطر را دفع کرد به آن‌ها تبریک می‌گوییم و امیدواریم که همه ما بتوانیم ادامه‌دهنده راه شهدای بزرگوار ۷ تیر باشیم. ملت ایران هم باید این روز را گرامی بدارد و هرچه بزرگ‌تر از آن‌چه که تاکون بوده برگزار کند و باید تلاش کنیم هفتم تیر و شهدای هفتم تیر و این روز که به راستی یوم‌الله است، برای همیشه ان‌شاءالله جاودانه و گرامی بماند.

برچسب ها: دکتر بهشتی ، هفتم تیر
نظرات بینندگان