arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۶۷۴۶۳
تاریخ انتشار: ۵۹ : ۲۳ - ۲۰ مرداد ۱۳۹۹

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه، یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۲۶۸؛ ورود به کشور آلمان: یک ساعت به ظهر مانده وارد گار بادِن - ‌بادِن شدیم

خلاصه یک ساعت به ظهر مانده وارد گار بادِن - ‌بادِن شدیم. این‌جاها را بلد بودم و می‌دانستم از کجا باید برویم و از کدام دره بپیچیم و از کجا وارد شویم و گار کجاست. چون دو دفعه این‌جا آمده بودم... خود قران‌دوک با سایر اجزا که اسامی آن‌ها را نوشته‌ایم جلو آمده بودند و معرفی شدند و کمال پذیرایی و مهربانی را کردند. قران‌دوک آدم بسیار بسیار خوبی است. قران‌دوک شصت‌وسه سال دارد، بسیار آدم خوب نازنینی است...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

صبح زود که تازه هوا روشن شده بود و چهار از نصف شب گذشته بود از خواب برخاستم، خواب‌آلوده از پنجره که نگاه می‌کردم به قدر نیم فرسنگی از خاک سوئیس را دیدم که جنگل و کوه‌های خوب داشت. بلافاصله رسیدیم به شهر بال (Bal). بال آخر شهر سوئیس است، در سرحد آلمان، که از این‌جا تا سرحد آلمان یک ربع راه است که به خاک باد می‌رسد. در این‌جا ترن مقابل هوف‌ترن ایستاد. خیلی هوا تاریک و صبح زود بود. اهالی ترن ما تمام خواب بودند. باران بسیار سخت تندی هم می‌آمد. از پنجره ترن که نگاه می‌کردم به بیرون بالوا، جنرال برانژه را دیدم که لباس سفری خودشان را پوشیده چمدان‌ها دست‌شان است می‌خواهند بروند پاریس. با آن‌ها وداع کرده رفتند. میرزا رضاخان، وزیرمختار برلن، را دیدم دیشب آمده بوده است این‌جا.

در این بین که ایستاده بودیم یک ترنی از آلمان رسید و جلوی ما ایستاد. جمعیت زیادی از مسافرین توی آن بودند، پیاده شدند، با حالت‌های مختلف و خواب‌آلوده، رنگ زرد، چمدان‌های خودشان دست‌شان بود و می‌رفتند به شهر بال. خیلی خنده داشتند، زن و مرد و بچه یکی می‌لنگید، یکی چشمش را می‌مالید، تماشا داشتند. خلاصه ترن ما هم حرکت کرد و راندیم. به قدر یک ربع که رفتیم رسیدیم به اوفان‌بورغ [اوفنبورگ].

مهان‌دارهای بال [که] در همان شهر بال آمده بودند و به حضور رسید[ند] از این قرار است:

بارون گمین گن که وزیر دربار دولت باد است. ماژور بارون شنو آجودان گران‌دوک، آزن لوهر رئیس کل راه‌های آهن با دو مستشار وزیر داخله، شپی قول حاکم زن اعلی مستشار وزارت داخله، نایب‌رئیس سرهنگ کوماندان کل ژاندارم رن‌اعلی.

 

اشخاصی که در شهر فری‌بورغ [فرای‌بورگ] به حضور رسیده معرفی شدند از این قرار است:

جنرال دوشیلنگ تینگ سردار قشون قسمت چهاردهم آلمان که عبارت از قشون باد است. جنرال دمانتای سرتیپ قسمت اول تومان چهاردهم، جنرال زیقلر سرتیپ پیاده‌نظام، جنرال دکنزه‌بک سرتیپ سواره‌نظام، کلنل دوهولوده کوماندان رژیمان یکصدوسیزدهم، مارشال دربار قران‌دوک [گراندوک] فردریک گلیوم ولیعهد باد که خود ناخوش بوده و در شهر فری‌بورغ است به جهت تبریک مقدم مبارک مخصوصا مامور شده بود. موسیو بایملر رئیس و معلم کال مدرسه فری‌بورغ، مسیو دروتک رئیس عدلیه شهر فری‌بورغ و کلانتر و کدخدای آن‌جا.

اشخاصی که در شهر اوفان‌بورغ به حضور رسیده معرفی شدند: موسیو هپ‌تینگ کلانتر ولایت رن میانه.

اشخاصی که در ورود شهر باد به حضور رسیده معرفی شدند: قران‌دوک خود در گار راه‌آهن اشخاص ذیل را معرفی نمودند:

شاهزاده ماکسی میلین برادرزاده قران‌دوک پسر قران‌دوک گلیوم است و مادرش دختر امپراطور روس الکساندر دویم متوفی است. جنرال هایدوک سردار قشون قسمت پانزدهم در آلزاس و لرن که از همه قسمت‌های قشون معتبرتر و بزرگ‌تر است، به جهت شرفیابی مخصوصا از استراز‌بورغ آمده بود. جناب دِ هولزینگ امیرآخور قران که در دربار قران‌دوکل به مناسبت کبر سن و قدمت خدمت از همه برتر است. بارون دِ قوقرن آجودان مخصوص گراندوک. مسیون ریشار حاکم شهر بادن‌باد.

خلاصه یک ساعت به ظهر مانده وارد گار بادِن - ‌بادِن شدیم. این‌جاها را بلد بودم و می‌دانستم از کجا باید برویم و از کدام دره بپیچیم و از کجا وارد شویم و گار کجاست. چون دو دفعه این‌جا آمده بودم خوب این‌جاها را می‌شناختم. وارد شدیم. خود قران‌دوک با سایر اجزا که اسامی آن‌ها را نوشته‌ایم جلو آمده بودند و معرفی شدند و کمال پذیرایی و مهربانی را کردند. قران‌دوک آدم بسیار بسیار خوبی است. قران‌دوک شصت‌وسه سال دارد، بسیار آدم خوب نازنینی است. برادرزاده او همه که خواهرزاده امپراطور مرحوم روس است او هم جوان خوش‌ترکیب قدبلند خوش‌سیمای خوبی است.

خلاصه من و قران‌دوک تنها در کالسکه نشسته، سایرین هم از عقب سوار شده راندیم برای عمارت شلوس (Schloss Baden) که عمارت سلطنتی و متعلق به قران‌دوک است که اجداد این قران‌دوک ساخته‌اند. عمارت قدیم کهنه‌ایست، یکصدوپنجاه سال می‌شود که ساخته‌اند. این عمارت در بالای تپه بلندی واقع است مشرف است به تمام خانه‌ها و عمارت‌های بادن - ‌بادن و به دره‌ها. خیلی جای باصفای باروحی است. راه پیچ‌پیچ ملایم خوبی دارد که کالسکه به راحت بالا می‌رفت.

آمدیم به عمارت، پیاده شدیم. خود گران‌دوک در مرتبه زیر این عمارت منزل دارد یعنی در یکی دو اطاق، باقی دیگر را به ما و همراهان داده است. منزل ما در مرتبه دویم است. پله زیادی می‌خورد، اما پله‌های راحتی است. امین‌السلطان، مجدالدوله، امین‌خلوت، امین‌الدوله، معاون‌الملک، ناصرالملک، صدیق‌السلطنه، مهدی‌خان، فخرالاطبا و سایر همراهان در همین عمارت از مرتبه اول الی مرتبه سیم منزل دارند و همه خوب راحت و جابه‌جا شده‌اند. در آن دو سفر که به بادن - ‌بادن آمدیم، منزل ما در هتلی بود که آن هتل معروف به اسم انگلیس بود و خیلی جای گودی بود که هیچ این‌طور بادن - ‌باد را ندیده بودم. خیلی این جای، باصفا بود و چشم‌انداز خوبی دارد.

خلاصه قران‌دوک آمد و اطاق ما را نشان داد و رفت. ما هم راحت شدیم. از وقتی که از خواب برخاستیم الی بادن‌بادن رودخانه‌هایی که در راه دیدیم از این قرار است:

رودخانه اول نزدیک شهر بال رود کوچکی است اسمش ویزه (Viese) از نزدیکی شهر شوپف‌هایم که در جنگل فوره‌نوآر واقع شده جاری می‌شود.

رودخانه دویمی که اسمش درایسام (Dreisam) است نزدیک شهر فری‌بورغ از دره موسوم به جهنم واقع در جنگل فوره‌نو‌آر جاری شده به رودخانه بزرگ رن داخل می‌شود.

رودخانه سیمی اسمش کین‌زیگ (Kinzig) سرچشمه از نزدیکی شهر اوفان‌بورغ می‌گیرد، از کوه و دره‌های موسوم به کین‌بیس، کنی‌بیس (Kniebis) واقع در جنگل فوره‌نوآر به طرف رودخانه بزرگ رن جاری می‌شود.

خلاصه ناهار خوردیم. بعد از ناهار قدری به واسطه کسالت دیشب خوابیدم.

عصر در باغ جلوی عمارت گردش کردم. شب را بعد از شام رفتیم به عمارت کازینو که آن‌جا را چراغان کرده‌اند و موزیکان می‌زدند. تفصیل این عمارت را در روزنامه پیش نوشته‌ام. گران‌دوک هم پهلوی من بود، رسیدیم. داخل عمارت شدیم. در ایوان جلوی عمارت صندلی گزارده با قران‌دوک نشستیم. امین‌السلطان، عزیزالسلطان، سایرین بودند. قدری باغ و چراغان را تماشا کردیم. جمعیت زیادی جمع شده بودند. زن خوشگل و دختر خوشگل خیلی کم داشت، قدری که آن‌جا نشستیم برخاسته در اطاق‌ها گردش کردیم. تالارها، اطاق‌های بسیار عالی، چهل‌چراغ‌های خوب داشت. در یک تالار گوشه آن عمارت رفتیم، در و دیوارهای این اطاق [را] نقاشی کرده بودند، اول تصور کردم پرده‌های کار گوبلن فرانسه است، وقتی که پرسیدم گفتند نقاشی است، اما نقاش‌های فرانسه کشیده‌اند، از روی همان نقاشی که برای پرده‌های گوبلن می‌کنند این‌جا را نقاشی کرده‌اند. بسیار خوب نقاشی کرده‌اند. این عمارت اول قمارخانه بوده است حالا دیگر قمارخانه نیست جای کنسرت است که اغلب آن‌جا ساز می‌زنند و سالی دو سه مرتبه باله رقص می‌دهند. در حقیقت کلوپ‌مانندی است.

بعد از گردش اطاق‌ها آمدیم توی باغ، یک دور باغ را هم در میان جمعیت گردش کردیم و از جلوی بعضی دکاکین گذشتیم. اسباب‌های خوب از متاع خود این‌جا و سایر جاها، از جواهر و غیره خیلی داشت. به قدر هزار تومان اسباب متفرقه از جواهر و غیره خردیم و چراغان را تماشا کرده با گراندوک در کالسکه نشسته آمدیم منزل خوابیدیم.

روزی که از خاک فرانسه خارج می‌شدیم بید و تبریزی خیلی دیدیم. وقتی که وارد خاک آلمان شدیم خیلی کوه‌های پرجنگل بود اما دور، دست راست‌مان کوه جنگلی بو،د و نزدیک، درخت مو زیاد کاشته بودند که تمام آن‌ها پر از غوره بود. می‌گفتند ناخوشی که در پاریس به درخت مو زده است در آن‌جا هم پیدا شده این موهای زیاد برای انداختن شراب است.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه در سفر سوم فرنگستان، کتاب دوم، به کوشش دکتر محمداسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها، تهران: مرکز اسناد ملی، ۱۳۷۱، صص ۲۴۱-۲۴۴.

 

نظرات بینندگان